تبلیغات و جنگ روانی اسرائیل و جمهوری اسلامی بیش از همه‌ بر علیه مردم است! 

 شکی وجود ندارد که در تحلیل‌ها و موضع‌گیری‌ها نسبت به مسائل مختلف می‌توان سمپاتی و طرفداری‌ها را ردیابی ‌کرد. در همین ابتدای متن واقعیت را پنهان نمی‌کنم و صریح و آشکار اعلام می‌نمایم که به مخالفت با جنگ سمپاتی دارم؛ برعکس شیادان و فریبکاران طرفدار جناح‌های درگیر که جنایت طرف خودی را کوچک، گریز ناپذیر و حتی ضروری معرفی می‌کنند یا با تقسیم طرفین به «شر کوچک» و «شر بزرگ» به نفع یکی از قطب‌های ارتجاعی در آتش جنگ می‌دمند، بدون آنکه حاضر باشند به طرفداری‌شان از کشتار و خون‌ریزی اعتراف نمایند. پادوهای دو رژیم فاشیستی اسرائیل و جمهوری اسلامی از طریق تبلیغات آشکار و ضمنی در راستای جنگ ارتجاعی، خشونت و تجاوز و کودک کشی را طبیعی جلوه می‌دهند و اگر از جانب خودی‌ها صورت گیرد حتی ارزشمند تلقی می‌کنند. اما جنگ برای مردم معنایی جز مردن و آوارگی و گرسنگی کشیدن ندارد. در حالی که آتش جنگ مناطقی از خاورمیانه را فرا گرفته است، تهدیدات جنگ مستقیم اسرائیل و جمهوری اسلامی علیه یکدیگر با حملات از پیش اعلام شده ادامه داشته و تبلیغات جنگی با سر و صدای زیاد و بزرگنمایی از سوی جناح‌های ارتجاعی جریان دارد. فاشیسم اسرائیلی و ارتجاع محور مقاومتی علاوه بر آنکه در رقابتی جنایتکارانه سعی می‌کنند توازن قوای منطقه‌ای را به سود خود تغییر دهند در یک همدستی اعلام نشده نیز می‌کوشند وضعیت پایدار جنگی را حفظ کنند و هر کدام به شکل جداگانه‌ای از این اوضاع تغذیه می‌کنند. این جنگ روانی برای هر دو جناح شناخته شده است و بیش از همه آن را بر علیه توده‌های ساکن در کشور خودشان بکار می‌برند. در واقع نه تنها بین سیاست خارجی و سیاست داخلی این کشورها دیوار چینی وجود ندارد، بلکه سیاست جنگ طلبی در خارج مرزها دقیقا در خدمت تشدید و تداوم سیاست ستم و سرکوب و استثمار در داخل مرزها قرار می‌گیرد. هیچ جریانی نمی‌تواند خود را مستقل بداند اما سیاست خارجی یکی از جناح‌ها را از سایت داخلی‌اش جدا کند و به صف حمایت‌گران تلویحی و آشکار از سیاست خارجی یکی از طرفین بپیوندد. بخش زیادی از رجزخوانی‌های آشکار عمومی و هماهنگی‌های پشت پرده و صدور مجوز حمله‌ی حساب شده به یکدیگر در خدمت ادامه‌ی جنگ روانی علیه مردم و زنده نگه داشتن وضعیت جنگی در اذهان توده‌ها قرار می‌گیرد. نتانیاهو در پاسخ به اعتراضات داخلی در اسرائیل، بحران‌های متعدد و برای تداوم حاکمیت سرکوبگرش به یک شرایط جنگی پایدار احتیاج دارد. جمهوری اسلامی نیز که هر چند سال یکبار با خیزش انقلابی گسترده و سراسری مواجه می‌شود از شرایط جنگی به نفع تداوم سرکوب استفاده می‌کند. شرایط جنگی همچنین تاکنون موجب ایجاد تورم، کاهش نرخ ریال در برابر دلار و افزایش قیمت نفت شده و حاکمیت از همه‌ی این تبعات اقتصادی به نفع خود استفاده می‌کند در حالی که زندگی مردم دشوارتر شده است. به همین دلیل است که رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی به تبلیغات جنگ مستقیم علیه یکدیگر ادامه می‌دهند. در کنار این تبلیغات البته جنگ نیابتی به قیمت قتل و عام هزاران انسان بی‌گناه در لبنان و فلسطین ادامه دارد. جناح‌های ارتجاعی درگیر جنگ و متحدینشان، طبق منطق و برنامه‌ریزی دقیق پیش می‌روند. اما اگر سرمایه‌داران و دولت‌های‌شان در جنگ علیه یکدیگر محاسبه‌گرانه عمل می‌کنند، جنگ خونین علیه توده‌ها و کشتار مردم ستمدیده به صورت بی حساب و کتاب جریان دارد. به همین دلیل است که باید این جنگ را در کلیتش بررسی کرد، چرا که هر جناحی علاوه بر جناایتی که خود مرتکب می‌شود در ارتکاب جنایات توسط طرف مقابل نیز نقش دارد و زمینه برای گرسنگی و کشتار مردم فراهم می‌کند. با این استدلال است که می‌گوییم نباید به دام تبلیغات هیچ جناحی در مورد کوچک و بزرگی جنایت خودی‌ها یا دشمن، مظلوم نمایی، ادعای فریبکارانه‌ی اجتناب ناپذیری حمله، جلوگیری از خطر دسترسی به بمب اتم، ادعای کذایی نقش رهایی بخشی برای مردم ایران یا به دام ادعای کذایی مقاومت و دفاع از مردم فلسطین افتاد. برعکس آنچه که طرفداران اسرائیل یا محور کذایی مقاومت ادعا می‌کنند، هیچکدام از قطب‌های جنگ طلب علی‌رغم شعارهای کذایی که سر می‌دهند، هیچ اراده‌ی عملی‌ای برای حل مسئله‌ی فلسطینی‌ها ندارند. به راه انداختن جنگ در خاورمیانه که در حال حاضر رژیم اشغالگر ترکیه نیز به آن پیوسته است، به مناطق مورد مناقشه‌ای همچون فلسطین و کردستان احتیاج دارد. بنابراین، صلح و دوستی در خاورمیانه هرگز نمی‌تواند محصول زدن «سر مار» توسط رژیم اسرائیل یا «ریختن یهودیان به دریا» توسط جمهوری اسلامی باشد. پیروزی اسرائیل در جنگ با جمهوری اسلامی یا پیروزی جمهوری اسلامی در جنگ با اسرائیل جهان را به جای بهتری تبدیل نمی‌کند.
دیکتاتور‌های بسیاری در خاورمیانه از بین رفتند و کشورهای زیادی درگیر جنگ شدند اما آتش جنگ و دشمنی هنوز در خاورمیانه زبانه می‌کشد. آن‌هایی که “جهان بهتری” را از دریچه‌ی بمب‌ها و موشک‌ها وعده می‌دهند، راه جهنم را سنگ فرش می‌کنند. جنگ، جنگ می‌آفریند، کینه و نفرت و خون می‌پراکند؛ دیکتاتور‌های نوین جای دیکتاتور های کهن را می‌گیرند و دشمنی‌های قدیمی با دشمنی‌های تازه جان می‌گیرند. نیاز این حکومت‌ها به جنگ و شرایط جنگی ساختاری است.‌ ریشه‌ی جنگ در خود ذات سرمایه‌داری است. کلیت جهان سرمایه‌داری برای از بین بردن مازاد تولید، برای گستراندن کمبود و فقر، برای تولید نفرت و تعصب و نادانی و برای تداوم تبعیض و نابرابری، جنگ‌ها را دامن می‌زند. به حجم ویرانی‌های به بارآمده در غزه و لبنان نگاه کنیم و سودی که به زودی به جیب شرکت‌های ساخت و سازی ریخته می‌شود که بازسازی این مناطق را به عهده می‌گیرند را در نظر بگیریم، تنفر و خشونتی که در بین توده‌ها ایجاد کرده‌اند را بنگریم و دولت‌هایی که موجودیت خودشان را بر اساس نفرت از دشمن توجیه و ضروری می‌سازند را تماشا کنیم، مصرف مهمات و سلاح‌های جمعی استفاده شده در جنگ را از نظر بگذرانیم و به یاد بیاوریم که صنایع نظامی اروپا و آمریکا در نبود جنگ‌های خونین و خانمان برانداز در خاورمیانه، چگونه به سرعت از رونق می‌افتند؛ آنگاه در می‌یابیم که ماجرای اصلی بر سر پیروزی‌ها و شکست‌های نظامی یا برکنار کردن و بر سر کار آوردن حکومت‌ها نیست، تولید جنگ به خودی خود یکی از اهداف اصلی نظام سرمایه‌داری است. در چند دهه‌ی گذشته نیروهای تولیدی رشد سریع و سرسام‌آوری داشته‌اند اما جنگ و فقر نیز بایستی در همان سطح و با همان سرعت به صورت مداوم تولید شوند تا امنیت و رفاه عمومی نگردد و همچنان به صورت امتیازی در دست عده‌ای قلیل باقی بماند؛ این منطق بلامنازع جامعه‌ی طبقاتی است. تجهیزات و اختراعات مربوط به جنگ یا فعالیت‌های جاسوسی بی وقفه گسترش می‌یابد اما همه‌ی کشورها در مقابل بیماری‌های پر سابقه‌ای همچون ایدز و سرطان و ویروسی جدید مانند کرونا زمین گیر می‌شوند یا با ضعف جدی روبرو می‌گردند؛ آیا این موضوع ماهیت واقعی جهان سرمایه‌داری را به قدر کافی نشان نمی‌دهد. سرمایه‌داری به چیزی جز سلطه‌ی نظم ستمگرانه‌ی خویش تعهد دیگری ندارد و برای میلیون‌ها انسان ستمدیده جز تولید نابرابری و مصائب مختلف کار دیگری انجام نمی‌دهد. کار با ماشین این امکان را فراهم آورد که دیگر هیچ انسانی به کار سخت مشغول نباشد و اوقات فراغت برای رشد آگاهی و تعالی انسانها به قدر کافی وجود داشته باشد، اما همچنان شاهد اشتغال کارگران به مشقت‌بارترین و غیرانسانی‌ترین اشکال کارها هستیم، هزاران نفر در نتیجه‌ی حوادث کاری، بیماری و خستگی به نقص عضو و ناتوانی و‌ مرگ گرفتار می‌شوند و آن‌هایی که بیشتر زنده می‌مانند هر روز با فرسودگی جسمی و جهل و خرافات دست و پنجه نرم می‌کنند. این همه‌ ثروت به صورت آگاهانه و برنامه‌ریزی شده در جنگ‌ها نابود می‌شود تا پیشرفت‌های بشری به رفع گرسنگی، کار زیاد، نبود بهداشت، بی‌سوادی و بیماری کمک چندانی نرسانند. اگر همه‌ی جامعه از امتیازات ثروت و فناوری بهره‌مند شوند دیگر قدرت نمی‌تواند به انحصار طبقه‌ای ممتاز درآید و این به معنای پایان جامعه‌ی طبقاتی است. پیشرفت‌های سرمایه‌داری به طور مستمر در خدمت توسعه‌ی نظامی و جاسوسی قرار می‌گیرد اما همزمان برای پاسداری از سلطه‌ی طبقه‌ی حاکم فقر و جنگ و نادانی تولید می‌کند. جنگ انسان‌ها را می‌کشد، خصومت بوجود می‌آورد و همه‌ی آن مواد و مصالحی که می‌توانست در خدمت آسایش و آگاهی مردم قرار گیرد را نابود می‌کند. با کمک ماشین فقط حداقل نیازهای جمعیت برطرف می‌شود تا تجدید استثمار ممکن گردد و در کنار آن با کمک جنگ بار دیگر دستاوردهای بشری و مازاد کالاهای مصرفی منهدم می‌شود. کارگران را محتاج و رقیب و در تنگنا نگه می‌دارند تا به جان هم بیافتند و از اتحادشان علیه ستم و نابرابری اقلیت حاکم جلوگیری کنند. آن‌ها با ایجاد وحشت از نابودی، ذهنیت‌ توده‌ها را برای پذیرش جنگ و بیشتر از آن برای طرفداری احمقانه از جنگ آماده می‌کنند. اصولا فرقی نمی‌کند که جنگ اتفاق بیافتد یا نه، مهم این است که شرایط، شرایط جنگی باشد. امروزه بسیاری از کشورهای پیشرفته به اندازه‌ی چند بار محو کردن دشمنانشان از نقشه‌ی جهان بمب‌های اتمی و مهمات ویرانگر در زرادخانه‌هایشان ذخیره کرده‌اند و هر روز به دروغ وعده‌ی نابودی دشمن را در کوتاه مدت در رسانه‌ها اعلام می‌کنند. این تبلیغات جنگی را جز در چهارچوب نیاز به ایجاد شرایط جنگی در اذهان توده‌ها و سطح عمومی جوامع چگونه می‌توان توضیح داد؟ در واقع هدف بسیاری از جنگ‌ها کسب پیروزی نیست و تداوم خود جنگ به عنوان هدفی در خود عمل می‌کند.
هر دو طرف همزمان به یکدیگر نیاز دارند تا فضای فکری جامعه‌ را درگیر جنگ کنند و از این طریق به اهداف داخلی‌شان برسند. امروزه طرفین درگیر الزاما جنگ را با هدف کسب پیروزی کامل یا نابودی تمام و‌ کامل جناح مقابل شروع نمی‌کنند، بلکه بسیاری اوقات گروههای حاکم جنگ‌ها را بر ضد مسائل داخلی و خارجی‌ای که ناخواسته پیش آمده‌اند یا با هدف دست بردن به ذهن جامعه و تغییر واقعیات داخلی به دلخواه خودشان راه می‌اندازند؛ در حالی که وعده‌ی نابودی کامل دشمن را با آب و تاب فریاد می‌زنند. دشمن هیچ وقت نباید نابود شود، یک دشمن نسبتا ضعیف و قابل کنترل یا دشمنی که حداقل قابلیت مذاکره و هماهنگی داشته باشد، نعمت است. دشمنی که هر لحظه به کمک نشان دادنش بتوانی مردمت را بترسانی، بە جرم جاسوسی و همکاری مردم با دشمن اعدام و سرکوب راه بیندازی، مردم را به هیجان بیاوری، به کار شاق علاقه‌مند یا لااقل وادارشان کنی، تکه‌تکه‌شان کنی و در مقابل یکدیگر قرارشان دهی و سرآخر به میدان جنگ ببری؛ نعمت است. دشمنی که تهدیداتش بهانه‌ای برای تقویت نظامی‌گری باشد، همپیمانان و متحدینی برایت فراهم کند، بحران‌های ساختاری‌ات را توجیه کند و به تو امکان تجارت و غارت و لشکرکشی در بیرون مرزهایت اهدا کند؛ نعمت است. به حجم تجارت نظامی و فروش تسلیحات آمریکا به کشورهای عربی نگاه کنید، جنگ‌ها، اشغالگری‌ها و حضور امپریالیستی در خاورمیانه را از نظر بگذرانید؛ آیا بدون حضور دشمنان پر سر و صدایی همچون طالبان افغانستان و طالبان ایران چنین امکانی برای آمریکا و همپیمانانش فراهم می‌شد؟ به سرکوب‌های جمهوری اسلامی تحت نام جاسوسی برای غرب و همکاری با آمریکا نگاه کنید، ایجاد گروههای نیابتی، سیاست جنگ بازدارنده و توسعه طلبی و صدور انقلاب اسلامی را از نظر بگذرانید؛ آیا بدون شعار مرگ بر اسرائیل و استکبارستیزی چنین امکانی فراهم می‌شد؟ جمهوری اسلامی و اسرائیل به خوبی می‌دانند که اگر به هر دلیلی دشمن کنونی از بین برود باید بلافاصله دشمن جدیدی پیدا کرد یا حتی دشمن دیگری ساخت. این دولت‌ها به دنبال از بین بردن دشمن نیستند، فقط می‌خواهند دشمنانشان را طوری عوض کنند یا طوری تغییر دهند که بهترین دشمن برای رسیدن به اهدافشان باشد. مسئله این نیست که ما ادعا کنیم امکان وقوع جنگ مستقیم و تمام عیار در بین اسرائیل و جمهوری اسلامی صفر است، ممکن است جناح‌های درگیر ارزیابی دقیقی از تحمل یکدیگر نداشته باشند و اوضاع از کنترل خارج شود. در اوضاع کنونی ما وسوسه‌ی آن را داریم که بگوییم این دو رژیم جنایتکار می‌خواهند تحت هر شرایطی آتش فضای روانی جنگ را روشن نگه دارند. اگر این واقعیت را قبول داشته باشیم آنگاه به این نتیجه می‌رسیم که رسالت ما نیز تلاش برای خنثی کردن تاثیرات فضای جنگی بر زندگی و روان توده‌ها خواهد بود. نیروهایی که این واقعیات را پذیرفته‌اند هرگز به بلندگوی تبلیغاتی تشدید روانی فضای جنگی و‌ نیروی ذخیره‌ی طرفین درگیر تبدیل نمی‌شوند بلکه در عین حالی که خود را برای دخالتگری و ایفای نقش مستقل و مردمی در یک شرایط جنگی نیز آماده می‌کنند، بر روی پیشبرد نقشه‌مند و صبورانه‌‌ی اهداف اصلی خودشان یعنی ارتقا و تکامل جنبش انقلابی تمرکز خواهند داشت. در نهایت باید گفت که اگر چه خنثی کردن تبلیغات جنگی و آگاه کردن افکار عمومی به اهداف و نتایج جنگ‌ها به خودی خود نیروی موثری در مقابله با جنگ طلبی و رشد و گسترش جنبش انقلابی به حساب می‌آید، اما جنگ‌های ارتجاعی بین قدرت‌های سرمایه‌داری حاکم را صرفا از طریق روشنگری ذهنی نمی‌توان به عقب راند، نقش اصلی را یک نیروی مادی متشکل از کارگران و زحمت‌کشان همه‌ی کشورها در تقویت جنبش ضد جنگ ایفا می‌کند. به عبارتی دیگر تنها با به پیروزی رساندن جنگ طبقاتی پرولتاریا علیه ستم و استثمار و سرکوب طبقه‌ی حاکم است که می‌توان اراده‌ی جنگ افروزی را در هم شکست و صلح و رفاه را برای همگان به ارمغان آورد. ما کارگران فریب نفرت پراکنی قطب‌های ارتجاعی درگیر جنگ و مهندسی افکار عمومی توسط فاشیست‌ها را نمی‌خوریم، ما مردمان ستمدیده‌ی خاورمیانه به بلندگوی تبلیغاتی هیچ جناحی از حکومت‌های سرمایه‌داری تبدیل نمی‌شویم؛ ما از همه جناح‌های جنگ طلب و از کلیت نظام سرمایه‌داری نفرت داریم و برای پایان دادن به این اوضاع خونبار و فلاکت‌بار با حفظ استقلال طبقاتی به نیروی آگاهی، تشکل، همبستگی و رهبری طبقه‌ی کارگر در جهان اتکا می‌کنیم. ۴ آبان ۱۴۰۳
 نیما مهاجر برگرفته از جهان امروز نشریه‌ی سیاسی حزب کمونیست ایران شماره ۵۰۵

Google Translate