دونالد ترامپ و کامالا هریس دو روی یک سکه اند!

دو حزب که با قدرت سرمایه های مالی و بانکی و غولهای تجاری و بازرگانی بیش از یک قرن است استراتژی سیاسی دولت آمریکا را از طریق “پارلمانتاریسم و دمکراسی غربی” دو ستون و رکن اعمال قدرت، طابوتشان را بر دوش جامعه و گرده طبقات تحت استثمار به این مرحله از تاریخ رسانیده اند. دو حزب که شانه به شانه آمده اند و از یکسو بواسطه ابررسانه ها افکار عمومی را برای سیاستهای ضد کارگری، کمونیستی و ضد مهاجر و ضد زن خویش، مهندسی میکنند و از دیگر سو هژمونی خود را بواسطه زور ماشین دولتی و قدرت سرمایه و بانک ها و …و اشاعه میلیتاریزم ارتجاعی و جنگ افروزی با ضرب دمکراسی به لایه ها و اقشار مختلف در اعماق جامعه پمپاژ می کنند. اما برغم همه اقتدارشان از همیشه بیشتر در این برزخی که برای بشریت ببار آورده اند، گیر افتاده اند. دولتهای بر آمده از این مناسبات انگلی کاپیتالیستی که بواسطه این دو حزب بیش از یک قرن است با چنگ انداختن بر شریان اقتصادی این جامعه در جولان هستند، جامعه آمریکا را بویژه در چند دهه اخیر با وضعیتی بشدت اسفناک غیر قابل انکار مواجهه کرد ه اند. بنوعی که دیگر نه سودهای هنگفت مالی بادآورده و نه سرمایه های بانکی و نه رشد تجارت و بازرگانی، و نه این حزب و نه آن حزب مادام العمر و نه این پارلمان و نه آن دمکراسی غربی، ناتوان است که این مناسبات انگلی را از بن بستهایی که به لحاظ اقتصادی و ساختاری با آن مواجهه گشته برهاند. بن بستی که در چند دهه اخیر بیشتر نمایان و متعاقبا با رشد شتابان بیکاری میلیونی، فقر، گرانی، تورم … در ابعاد بیسابقه ظهور کرده است. 

یکدوره تاریخی ریگانها و تاچرها پرچمداران اصلی اقتصاد سیاسی و طرفداران دمکراسی بورژوازی جهان را برای بشریت بیش از پیش تراژیک کردند و با وضع “قانون مزد آهنین” ضد کارگری و ضد کمونیستی و ضد زن و مهاجر، و میلیتاریزم ارتجاعیشان یکی در آمریکا، و دیگری در انگلستان سیاستهایشان را به گوشه و کنار جهان سرایت دادند، طبقه کارگر و فرو دستان را به خاک سیاه نشاندند. اینکه امروز در انگلیس یا اروپای مرکزی کدام بخش بورژوازی این استراتژی سیاسی را از قبل “قانون مزد آهنین” ضد کارگری و ضد مهاجر …و اتخاذ سیاستهای فاشیستی جنگ طلبانه تا اشاعه نسل کشی را نمایندگی میکند یا خیر در آمریکا از طریق کدام حزب و از طریق کدام لمپن عریان، ترامپ و بایدن و کامالاها تعقیب و پیش می برد به ذره صورت مسئله را عوض نخواهد کرد. از نظر آنها مهم اینست وقتی راه حلی برای برون رفت از بن بستی که در آن افتاده اند پیش رو ندارند، مردم را با همین دوائر دمکراسی و پارلمانتاریزم سرگرم کنند، شاید در این بی افقی از این ستون تا آن ستون فرجی حاصل شود! اینکه با اشاعه میلیتاریزم و نسل کشی آگاهانه یا ناآگاهانه بشریت را بسمت توحش و بربریت سوق می دهند برخاسته از بی افقی و فرا رسیدن دوره زوال نهایی آنهاست که بواقع همه مرزهای جنون را نیز درنوردیده است. 

هیئتهای حاکمه آمریکا بسته به نیازهایی که طی هر دوره برای پیشبرد استراتژی سیاسی در جهان پیش میگیرند کاندیدایی را از صندوقها بیرون می کشند! طی ایندوره که دولتها در جای جای جهان و در غرب بطور ویژه تر زمینه را برای رشد و عروج فاشیسم هموار کرده اند، ترامپ یک نئو فاشیست امتحان پس داده و قابل اتکاء تر در میان جمهوری خواهان بوده تا کامالا هریس از حزب دمکرات!

برکسی پوشیده نیست دولت پیشین آمریکا به رهبری ترامپ اگر بیشتر از دولت بایدن و هریس میلیتاریست و جنگ افروزتر نبوده باشد کمتر نبوده است. ترامپ و بایدن و کامالا هریسها بر متن چنین اوضاعی از سوی هئیتهای حاکمه آمریکا طی ایندوره به روی صحنه پرتاب شده اند، تا عریانتر از همیشه بعنوان نمایندگان طبقه حاکم اقتصادی و سیاسی، پرچم فاشیسم را در متن جامعه آمریکا و سایر دولتهای بورژوازی بچرخانند، و بویژه به اردوی کار نهیب بزنند، اگر دست از مبارزه برای تغییر این مناسبات انگلی برندارید، و به وضع موجود تمکین نکنید، این هنوز تمام چهره کریه این نظام نیست!

کامالا هریس در برابر تاچر آنزمان با وضع “قانون مزد آهنین” ضد کارگری و سیاستهای آپارتاید جنسی و ضد زن قطع به یقین کلاس اکابری بیش نیست. کماینکه ترامپ و بایدن در برابر ریگان و کارتر منادیان دمکراسی غرب و منادی راستین کاپیتالیزم مبتدیان چموشی بیش نیستد! هیئت حاکمه آمریکا بسیار هدفمند و آگاهانه هم دوره اول ریاست جمهوری ترامپ و هم ایندوره آنرا به جلو صحنه راند، تا دنیا را بیش از پیش برای بشریت ناامن کند. چنین نبود که هیئت حاکمه آمریکا نمیدانستند، نسخه های منسوخ و ارتجاعی پوپولیستی و نژاد پرست، زن ستیز، حساب پس داده در قرنهای پیشین برای برون رفت سرمایه داری معاصر از بن بست راه حل نیست. کمااینکه ایندوره هم سرمایه داری آمریکا رو اسب بازنده ترامپ شرط بندی کرده و این در حالیست که هئیت حاکمه آمریکا میداند برای برون رفت از بن بست پیشاروی آمریکا نه از ترامپ و حزبش و نه از هریس و حزبش کاری ساخته نیست. آمریکا خصوصا بر متن اوضاع اقتصادی و سیاسی فلاکتبار جهانی و خصوصا خلا هژمونیک، در یک بی افقی بیسابقه بسر می برد، که این احزاب سهل است، استراتژیستهای کار کشته و کهنه کارش نیز در پشت صحنه سیاسی چشم اندازی برای برون رفت از این بن بست که در آن گرفتار آمده اند راه حلی پیش رو نمی بینند. همین بی افقی ناظر بر هیئتهای حاکمه غرب، سایر بخشهای بورژوازی جهانی را نیز اینجا و آنجا متاثر نموده و اشاعه بیش از پیش میلیتاریزم ارتجاعی و نسل کشی را بعنوان آخرین راه حل می آزمایند. هئیتهای حاکمه حتی منطق انکشاف سرمایه داری را که در مراحلی از پیشرفت مجبور میشود بخشی از صنایع و تکنولوژی کهن را نابود و در هم بکوبد تا عرصه های نوین تری بروی تکوین صنعت و تکنیک بگشاید، وقتی می بیند این عرصه از تکوین سرمایه داری را دارد تدریجا به رقبای خود در دیگر قطبهای جهانی می بازد، آنرا وارونه فهمیده، بجای آن به نسل کشی و تخریب زیر ساختهای شهری روی آورده تا از طریق حاکم کردن ناامنی و بی ثباتی بر جهان حتی الامکان هژمونی سایر قطبهای اقتصادی در حال پیشرفت را به چالش بکشد از یکسو، و از دیگر سو رویای سرمایه گذاریهای نجومی جهت باز سازی زیرساختهای ویران شده شهری را در نقاط مختلف جهان و خصوصا خاورمیانه را در سر بپروراند. 

حتما بخاطر می آورید استراتژیستهای اقتصاد سیاسی بورژوازی برغم بی افقی، وقتی دستگاههای حاکمه آمریکا دونالد ترامپ را در برابر اوباما به صحنه سیاسی آمریکا پرتاب کرد، صدای اعتراضشان از این وضعیت بیشتر در آمد، که جامعه را نمیشود دارالمجانین فرض کرد. و هیئت حاکمه بی افق در بن بست افتاده، ناچارا ماموریت دور بعدی اشاعه توحش و بربریت را به یکی دیگر از مهرهایش بایدن سپرد که ایشان هم مرزهای جنون آمیز این مناسبات انگلی را درنوردید. و دستگاه حاکمه آمریکا و شرکایش متعاقبا در خلا و بی افقی پیشارو، اشاعه جنایت هولناک و میلیتاریزم اوکراین در اینسو، و در آنسو نسل کشی در فلسطین را توسط همین دولت بایدن و با همدستی سایر شرکای اروپایی و مرتجعین منطقه افسار گسیخته از همیشه پیشه کردند. ناسیونالیستها و چپ های پرو غربی نظیر احزاب ناسیونالیست و چپ ناسیونالیست نئو توده ای ایرانی هم که از رفتن بسمت وقوع انقلاب در ایران بشدت در هراسند، چونکه علیه منافع طبقاتی آنهاست، در دوره بر سر کار آمدن ترامپ، همه رفتند پشت جمهوری خواهان. دیری نپائید دست از پا دراز تر و دیپرشن برگشتند. کمااینکه در دوره بایدن هم روی اگر حمله نظامی به ایران حساب باز کردند و به فضای جنگ سردی اگر حمله نظامی به ایران پیوستند. چپ و راست بورژوازی ذوق زده کفش و کلاه کردند تا در صورت حمله نظامی به ایران بعنوان پیاده نظام رژیم فاشیستی اسرائیل و غرب نقش ایفاء کنند. این در حالی بود که این طیف متلون اپوزسیون و پوزسیون راست و چپ بورژوازی بخوبی بر این واقف بودند، حمله نظامی به ایران، دستاوردهای مبارزاتی چندین دهه این جامعه در برابر یکی از هارترین و ظالمانه ترین رژیمهای معاصر را جهت بفرجام رساندن انقلاب مصادره، و برای دهه ها جامعه را به محاق خواهد برد!. 

این جریانات در حالی از اگر حمله نظامی به ایران حمایت میکردند که میلیتاریزم و نسل کشی از اوکراین و فلسطین … گرفته…تا لبنان دست کمی از گتوهای آدمکشی نازیستها نداشته است. میلیتاریزم و نسل کشی که تا کنون هم ادامه دارد و بانی و مسبب اصلی آن دو قطب تروریسم دولتی و اسلامیستها و محور مقاومتیهای تحت نفوذ رژیم ایران و اعوان ‌ انصارش بوده و تا کنون صدها هزار کشته و زخمی و ده ها میلیون آواره، تخریب زیر ساختهای شهری و تبدیل کردن آن به دوزخی برای انسانها از عواقب هولناک آنست.

آمریکا هم نظیر سایر سیستمهای پارلمانتاریستی جهان هر چند سال یکبار انتخاباتی بر گذار می کند. بویژه در این سیستم انتخاباتی و پارلمانتاریستی کهنه کار آمریکایی اگر به ذره نشانی از تفویض اختیار به جامعه و مشارکت مستقیم مردم در سرنوشت سیاسی و اقتصادی با خود بهمراه داشت، یقین بدارید، همان روز اول درش را به گل می گرفتند. البته دیگر سالهاست بخش وسیعی از جامعه آمریکا هم نظیر سایر جوامع بشری عملکرد نهاد و سازمانها عریض و طویل دولتی تا سیستم پارلمانی و انتخاباتی را شناخته اند و برایش در دنیای واقع پشیزی ارزش قائل نیستند. آنها به تجربه هم بوده آموخته اند “دمکراتیک ترین دولت” بر این کره خاکی وقتی سود سرمایه داران و “منافع ملی” ش بخطر بیافتد همین دمکراسی بورژوازی که اینهمه برایش رجز میخواند و جهت صدورش به جهان نسل کشی راه میاندازد، در یک آن بنفع حافظان سرمایه و دولت قیدش را می زند. اگر پارلمانش را به توپ نبندد از در و دیوار پارلمانش و حتی کاخ سفید هم بالا می رود تا نشان دهد اینجا دیگر دمکراسی در خدمت سودجویی سرمایه داران عمل نمیکند و باید آنرا فدا کرد! کما اینکه دور پیشین وقتی ترامپ به بایدن باخت، طرفدارانش کاخ سفید را فتح کردند! در یک کلام دمکراسی که نتواند منافع و سودجوئی سرمایه داران انگل را تامین کند از نظر دولتهای غربی سکه ای نمی ارزد!

دو حزب مادالعمر در آمریکا هم نظیر دیگر دولتهای سرمایه داری با چنگ انداختن بر همه ابراز تولید و شریان اقتصادی، عملا کار و معیشت اکثریت جامعه را که کارگران و اقشار فرو دست میباشند، گرو گرفته اند. و با قبضه کردن قدرت سیاسی مدام طبقات اسثتمار شونده و فرودست را نهیب می زند، تا بفکر تغییر بنیادی در مناسبات موجود نباشند. این دو حزب بدلیل قبضه کردن ابزاهای تولید و اعمال قدرت، حتی بخشی از رهبران میدانی در تشکلهای کارگری آمریکا را تدریجا تابع سیاستهای ضد کارگری خود کرده اند، و به تبع آن بخشی از بدنه جنبش کارگری را نیز به پیاده نظام این مناسبات استثمارگر تبدیل کرده اند. بعبارتی طبقه کارگر آمریکا که اکثریت عظیمی از جامعه این کشور را نیز تشکیل میدهد، بجای اتکا به شوراها و مجامع عمومی در محیط کار و زیست، و متشکل شدن در حزب مقتدر سیاسی خویش، جهت ابراز وجود بعنوان تنها طبقه انقلابی علیه این مناسبات انگلی، در بهترین حالت کار و فعالیت مبارزاتیشان را محدود به فعالیتها در اتحادیه ها و سندیکاها کرده اند، که افق مبارزاتیشان از چهارچوب نظم موجود فراتر نمی رود. و در بهترین حالت میخواهند کل طبقه کارگر آمریکا را به زیر بیرق آی. ال.او بکشانند. کمااینکه رهبران رفرمیست اتحادیه و سندیکاها در آمریکا نیز تا حدودی توانسته اند مبارزات بخش قابل توجهی از بدنه جنبش کارگری را در نبود یک رهبری انقلابی و حزب مقتدر کارگری و کمونیستی در این مسیر ضد کارگری به بیراهه ببرند و آنها را در چهارچوب وضع موجود به سیستم پارلمانتاریستی و انتخاباتی طبقه حاکم اقتصادی به تمکین وادارند. خصوصا طی ایندوره اخیر همین دو حزب مادام العمر جمهوری خواهان و دمکراتها که خود عملا بخشی از فاشیزم در حال عروج در آمریکا هم هستند، این پرچم را همچون شبحی بر فراز جامعه مدام می چرخانند گویی کودک را از لولو خورخوره می ترسانند که اگر به وضع موجود تمکین نکنید بمراتب بدتر از شرایط هولناک کنونی را باید انتطار بکشید. جدال و کشمکش طبقاتی و سیاسی و رویارویی اردوی کار و سرمایه در اینسو و آنسوی جهان برغم همه فراز و فرودهایش، برغم اینکه پرولتاریا هنوز در قامت یک طبقه انقلابی که شایسته رهبری کل جامعه باشد، به مصاف دولتهای سرمایه داری نیامده تا برای رفتن بسوی تسخیر قدرت سیاسی خیز بردارد، اما اردوی سرمایه وقتیکه یکی پس از دیگری همه ظرفیتهای فوق ارتجاعی خود را جهت رویاروی و خلع سلاح این طبقه انقلابی افسار گسیخته تر از هر زمانی در گوشه و کنار جهان بکار بسته و اکنون به آخرین راه حل اشاعه بیشتر نسل کشی و میلیتاریزم ارتجاعی متوسل گشته، نمایانگر بن بستی است که همه قطبهای سرمایه داری در آن گرفتار آمده اند و بطور حتم نهایتا فاتح این جدال آشتی ناپذیر طبقاتی و سیاسی اردوی سرمایه داری نخواهد بود. 

پیش بسوی پایان دادن به این توحش و بربریت!

۰۷.۱۱.۲۰۲۴

ناصر بابامیری


Google Translate