جنگ یا بازی سیاسی برای ماندگاری در قدرت؟
پس از حمله برنامه ریزی شده و ” مشکوک” گروه تروریستی “حماس” در ٧ اکتبر ٢٠٢٣ و قتلوعام عده ای و به گروگان گرفتن بیش از ٢٠٠ نفر اسیر در خاک اسرائیل و سپس واکنش و لشکرکشی وحشیانه دولت فاشیستی بنیامین نتانیاهو به نوار “غزه” و براه انداختن جوی خون و نسل کشی و هولوکاست مردم فلسطین و غیره قابل سکونت کردن این بخش، کم کم سیاست خفته و نهفته و پشت پرده این جنگ و خونریزی در منطقه آشکار و وارد فاز دیگری شد. هدف اصلی حمله دولت اسرائیل به “نوار غزه” نه جواب دادن به یورش ” حماس” بلکه به پیاده کردن نقشه و استراتژی از قبل برنامه ریزی شده خود و آمریکا پرداخت. نقشه و استراتژی آنها در واقع نابودی و ریشه کن کردن ” حماس” و دیگر گروه های تروریست اسلامی و نیابتی ایران نبود، بلکه در حقیقت هدف و ستراتژی آنها : نسل کشی، بیرون راندن اجباری و آواره کردن تقریبا دو ونیم میلیون انسان از نوار غزه به کشورهای دیگر و غیره قابل سکونت کردن منطقه و به تدریج افزودن این باریکه به خاک اسرائیل و دسترسی به چاه های نفت و غاز قرار گرفته در دریای مدیترانه و نزدیک این باریکه و باز کردن یک راه دریای کشتیرانی به سوی یونان به جای استفاده از کانال سوئز از اهداف اصلی این جنگ است.
اگر بپذیریم و قبول کنیم که حمله “حماس” بدون دست داشتن و نقشه عمل مبتکرانه خود اسرائیل و آمریکا و اطلاع مستقیم ایران انجام گرفته که من شخصا به آن باور ندارم، باید گفت که اسرائیل و آمریکا تا حالا به برخی از این اهداف بالا دست یافته اند و جنگ به لبنان هم کشانده شده و اسرائیل خواهان ضربه کشنده به حزب الله لبنان و دور نگه داشتن آن از مرزهای اسرائیل و اگر برایش امکان پذیر باشد تصرف مناطقی از خاک لبنان و ضمیمه آن به اسرائیل هم هست. حالا با این توضیح کوتاه مدتی است که مسئله جنگ ایران و اسرائیل و موشک پرانی ج ا به سوی اسرائیل و بمباران کردن برخی نقاط نظامی ایران توسط هواپیماهای اسرائیل و ترور مهره های اصلی حزب الله و حماس حتی برخی از مهره های بالای ایران در کانون اخبار و موضعگیریهای کلیه احزاب چپ و راست و حتی دولت ها قرار گرفته است.
در این مقطع زمانی سوال اساسی این است که آیا در گرفتن جنگی تمام عیار میان ایران و اسرائیل امکان دارد؟
در این شرایط که تنشی نظامی و هرج و مرجی میان ایران و اسرائیل در سر تیتر میدیا و اخبار روز است ، کل سازمان و گروه های سیاسی اپوزیسیون ایران از ( چپ و راست) در مقابل این رویدادها و مسئله جنگ تقریبا به دو دسته تقسیم شده اند و هر یک از آنها طی نوشتن ده ها مقاله و مصاحبه به تجزیه و تحلیل این وقایع پرداخته اند.
بدون تحلیل و غور کردن در این مسئله ، کاملا واضح و آشکار است که گروه و سازمان های راست و پرو غربی و فاشیستی اپوزیسیون ایران، کل نیت و اهداف خود را به چشم بستن به دخالت غرب به رهبری آمریکا از طریق بمباران و موشک باران ایران توسط اسرائیل و حذف رژیم ج ا بسته اند. برای آنها یک سر سوزن مهم نیست که در بمباران و موشک باران کردن ایران توسط اسرائیل و آمریکا چه کسی و چقدر از مردم ایران کشته میشوند و زیربنای اقتصادی ایران چقدر ویران و متلاشی میشود و چند سال و دهه بعد از رفتن رژیم لازم است که این ویرانیها ترمیم و دوباره بنا گردندو خیلی مسائل دیگر…
اما گروه و سازمانهای چپ و کمونیست هم گر چه در اینمورد یک نظر و دیدگاه واحد ندارند، اما اکثریت آنها با رفتن رژیم ملایان از طریق دخالت غرب به رهبری آمریکا مخالفند و خواهان سرنگونی رژیم توسط خود مردم ایران هستند و این جنگ را ارتجاعی و کلا به ضرر تمام مردم ایران از کارگر تا اقشار مختلف دیگر میدانند. اینها معتقدند که نباید سناریوی انقلاب سال ٥٧ در ایران تکرار شود که غرب در سر کار آوردن یک قشر از پوسیده ترین اقشار جامعه را به مردم ایران تحمیل کرد.
اما با توضیح خیلی مختصر از دیدگاه چپ و راست اپوزیسیون ایران در بالا، باید گفت که هنوز هیچکدام از این سازمان و گروه ها یک دیدگاه روشن و مستدل از جنگ میان ایران و اسرائیل و آشوبی که در منطقه خاورمیانه براه افتاده به مردم ارائه نداده اند. محکوم کردن های بیشماری از یک طرف جنگ و یا هر دو طرف جنگ به وفور زیاد است. دلسوزی ها و احساس مسئولیت کردن در مقابل انسانهای بی گوناه و سڤیل هم از طرف خیلی از سازمانها و افراد هم زیاد است…….. اما تجزیه و تحلیل و دیدگاه معتبری که بتواند امروز و فردای این هرج و مرج و آشوب و جنگ را متعین کند و سطح انتظارات و روشنگری مردم را بالا ببرد و در نهایت موجب جذب نیرو و آمادگی بخشی از جامعه در مقابل این هیولای جنگ گردد، به نظرم هننوز از طرف هیچ حزب و سازمان و فردی ارائه نگردیده است.
کدام حزب و سازمان (چپ) دقتقا گفته و نوشته و تحلیل کرده که آیا جنگ می شود یا نه و اگر جنگی درگرفت وظیفه کارگران و مردم ایران چیست و باید چکار کنند؟ کجاست آمادگی و رهنمود و برنامه و دکترین چپ و کمونیست ها که اگر اتفاق غیره منتظره ای رخ داد باید چکار بکنند که بار دیگر رهبری کارگران و مردم ایران بدست، اراذل و اوباش راست ها و فاشیست های وطن پرست و ناسیونال ملی ها و مذهبیون شعور باخته نیافتد و سناریوی سیاه سال ٥٧ توسط غرب و یاران مرتجع شان در داخل ایران اتفاق نیافتد؟
چقدر در میان کارگران و اقشار مختلف مردم سازماندهی شده و نفوذ و اتوریته و تشکلیلات و هسته مسلح و آماده در ایران موجود است که به هنگام وقایع پیش بینی نشده ای، غافلگیر نشوید و عکس العمل مناسب با رویداد را از خود نشان دهید؟
همه میدانیم که سرنگونی رژیم ملایان با گذشته تفاوت ماهوی دارد و بدون جنگ و خونریزی و مبارزه ای با دیسپلین محکم سیاسی و نظامی با بقایای رژیم و انواع و اشکال گروه و سازمانهای راست و فاشیستی و دخالت آمریکا و غرب میسر نیست. آیا احزاب و سازمان های که خود را چپ و کمونیست میدانید تا حالا به این فکر افتاده اند که شرایط کنونی بسیار حساس و تعیین کننده است و احتیاج به یک بازبینی و یک نوع همبستگی و اتحاد و دکترین دیگری برای پیشبرد و تاثیر گذاری بر اقشار مختلف جامعه دارند؟ زیرا همگی واقفیم که برای شکست ج ا و در هم کوبیدن دستگاهای سرکوبگر آن احتیاج مبرم به یک حزب سیاسی با نفوذ و با اتوریته همراه یک دیسپلین سیاسی و نظامی شدیدا قوی احساس میشود ، که متاسفانه آنچه امروز از آن خبری نیست همین است و بس.
بنظرم اینها و برخی مسائل دیگر در اولویت امروز مبارزه هر سازمان انقلابی می باشد، نه اینکه خود را به مسائل جزئی و بیمورد مشغول کردن. ببینید در همین چند هفته پیش به خاطر یک نوشته اسماعیل بخشی که در مورد ” یحیی سنوار” رهبر ” حماس” نوشته بود چقدر شماها خود را درگیر آن کردید و ده ها مقاله و نوشته در اینمورد بیرون دادید و حتی کلی برچسپ و ناسزا در اینمورد نثار هم کردید. عزیزان من در چندین کومینت گفته و حالا هم میگویم که اسماعیل بخشی یک انسان است مثل ماها. هر انسانی هم در دوره مبارزه اش بهتر است بگویم در( تندپیچ های حاد و سخت مبارزه) قابل خطاء، لغزش و حتی خیانت و پشت کردن به ایده و باورها و همفکران و هم طبقاتی خود هم هست. این یک مسئله بنیادی است و در تاریخ مبارزات اجتماعی به وفور یافت می شود. خوب من تا امروز مبارزه کرده ام. سختی و رنج و شب نخوابی فراوانی کشیده ام. زخمی و شکنجه شده ام. و سالهای دراز از خانواده و همه عزیزانم به خاطر مبارزه و ایده ام محروم شده ام و ده ها مسئله و محرومیت دیگر.
ولی حالا جان به لبم رسیده و تحملم به سر آمده و نمیخواهم این روش مبارزه که برایم هم قابل احترام بوده و هم زجرآور را ادامه دهم و تمام. این دیگر نه کفر است و نه سازش و نه قابل تحقیر و انگ زدن. من که رعیت کسی نیستم و به هیچ کس و سازمانی هم تعهد نداده ام که تا دم گور با دنده پنج برانم. ما باید از این زاویه به همه انسانها بنگریم. تا این لحظه همین انسان باید برای ما خیلی قابل احترام باشد و بعد از آنهم تا زمانیکه این فرد راه خیانت “حرفه ای” را پیشه نکرده، باز هم باید قابل احترام باشد. اسماعیل بخشی هم از این چارچوب عام خارج نیست و باید از این منظر به ایشان هم نگاه و برخورد کرد. دیگر چون ایشان کارگر است و رهبر بخشی از کارگران هفت تپه و غیره و غیره بوده، نمی تواند یک ذره به اصل مسئله بیافزاید و یا کم کند. منظور از بیان این مسئله و حاشیه رفتن در واقع این بود که بگویم متاسفانه سازمان و افراد بنام کمونیست و چپ در این شرایط حساس و تاریخی آنقدر که خود را به مسائل جزئی و کم بهاتر مشغول و سرگرم میکنند، نصف آن به مسائل مبرم، حیاتی و سرنوشت ساز که همانا بزیر کشیدن ج هار اسلامی است مشغول نمی کنند. بیش از یک ماه است که به خاطر یک اظهار نظر کوچک اسماعیل بخشی در مورد ” یحیی سنوار” در میدیا و فیسبوک صدها مقاله، نوشته و مصاحبه و انگ زدن و اظهار نظر و نامه سرگشاده و جواب دادنها ردل و بدل شده، که چی و برای چی؟
حال میخواهم اندکی هم نظر خود را در مورد جنگ ایران و اسرائیل و آیا اصلا جنگی در خواهد گرفت یا نه بیان کنم.
به نظر من این هرج و مرج و آشفتگی و موشک پرانی و بمباران کردنهای محدود و کم وسعت را نمی توان بنام آغاز “جنگ” ایران و اسرائیل قلمداد کرد. یا اینکه آنرا به نام تسویه حساب نهایی و حذف رژیم یکی از طرفهای دیگر به حساب آورد. به نظرم اصلا جنگی “تمام عیار” میان اسرائیل و ایران در این مقطع زمانی رخ نخواهد دا، چرا؟
خیلی ساده و به خاطر چند فاکتور مهم : ایران خواهان درگیری ” مستقیم” با اسرائیل و هیچ دولت دیگری نیست. این فاکتورها کدامند: یکی اینکه جنگ در وهله اول احتیاج به صدها میلیارد دولار پس انداز و احتیاج به یک بنیه اقتصادی قوی دارد که ایران فاقد آن است. دوم : جنگ به برتری تکنولوژی و تاکتیک پیشرفته امروزی و پشتیبانی مردم در داخل دارد که ایران کلا فاقد آن است. سوم : به خاطر وضعیت شدیدا خراب اقتصای و مالی و فساد مالی بی حد و حصر سران رژیم ملایان و سپاه پاسداران و بقیه ارگان های دولتی و یک اقتصاد و بودجه نا مشخص سالانه ، رژیم ایران هر گز قادر به جنگ با کشوری که از این لحاظ بر او کاملا برتری دارد نیست. چهارم : به خاطر اقتصادی شکسته خورده و رشد نکرده و تکنولوژی عقب مانده ، تورم و گرانی سرسام آور، بیکاری ده ها میلیونی جوانانی که هر ساله دوره دانشگاهی خود را تمام میکنند و سپس به اردوی بیکاران افزوده میشوند و خرابی وضعیت کار و معیشت کارگران و بقیه اقشار جامعه و اعدام و کشتن سیستماتیک هزاران انسان به دلایل پوچ و واهی و نبود هیچگونه آزادی فردی و اجتماعی و …. در واقع اکثریت مردم ایران از این رژیم شدیدا ناراضی و متنفر و خواهان رفتن و سرنگونی آن هستند.
رژیم ملایان این نارضایتی و تنفر عمومی اقشار مختلف جامعه را کاملا تجربه کرده و خوب آگاه است که هر جنگی که به داخل ایران کشیده شود در نهایت مرگ و سرنگونی خودش را به همراه دارد و به همین خاطر همیشه از جنگ مستقیم با کشورهای دیگر پرهیز کرده و می کند. فاکتور پنجم : رژیم ایران از لحاظ سیاسی و عملکردهای تروریستی بیرون مرزی و صدور بینش اسلامی و شیعه گری نزد اکثریت دولت های منطقه و مردم دنیا رسوا شده و بی اعتبار است و نمی تواند از پشتیبانی دولت های بورژوازی جهانی بر خوردار باشد. تنها روسیه و اخیرا دولت چین از آن در سازمان ملل و غیره پشتیبانی های به عمل می آورند که آن هم به خاطر استثمار و چپاول سرمایه و در راستای گسترش چند قطبی شدن جهان است و بس.
سخنان اخیر مسعود پزشکیان رئیس جمهور ایران در مورد اقتصاد و بودجه ایران گواهی کامل نظرات بالاست. ایشان همین دو روز قبل اعلام داشت: که ” آنها تو بخوان (دولت ایران)با یک جنگ تمام عیار اقتصادی روبرو هستند” و در ادامه سخنانش گفت که ” هر جایی گیر میکنیم ، مشکل این است که اعتبار نداریم تا حل کنیم” و میزان رسمی بودجه و کسری آن تا پایان تابستان به ٢٧٠ هزار میلیارد تومان رسیده است….. و ” امکان ادامه راه را با چنین وضعیتی ناممکن و « دیوانگی » خواند” و در ادامه گفت « جنگ، جنگ اقتصادی است، جنگ بمب و موشک نیست .» همچنین افزایش درگیری نظامی و هرج و مرج میان اسرائیل و ایران نرخ ارز ایران را به پائین ترین حد تاریخی خود رسانده که در بازار آزاد ١ دولار برابر است با ٦٩٢٠٠ تومان، و این مسئله کارخانجات و کارگاه های تولیدی بخش خصوصی را با مشکل بزرگ برای تولید و عرصه معصولات خود روبرو کرده است.
پس باید به سلطنت طلبان، مجاهدین، جمهوری خواهان و بقیه گروه های راست و فالانژ گفت : که ” فعلا” منتظر و به فکر اقدامات سرنگونی ج ا از طرف غرب به رهبری آمریکا و اسرائیل نباشند و نیت کثیف و فاشیستی خود را بگور ببرند.
اما همچنانکه رژیم ایران خواهان یک جنگ رو در رو و مستقیم نیست ، ولی در طول زمامداریش همیشه دست از تشکیل و سازماندهی ده ها سازمان و گروه اسلامی تروریست و انسانکش در منطقه غافل نبوده و در طول این سالها به قیمت بیکار نگه داشتن و گرسنگی و بی رفاهی و زندگی ای مملو از زجر و سختی اکثر اقشار مردم ایران، میلیاردها دولار را صرف ده ها گروه و سازمانهای اسلامی تروریست در منطقه کرده و می کند.
بیش از چهار دهه است که برنامه و پلاتفر رژیم سرمایه داری اسلامی ایران این بوده و هست که از طریق سازمان های نیابتی خود( حماس، حزب الله لبنان، حوثی یمن و حزب الله عراق و غیره) ولی در واقع به قیمت خون کودکان و زنان و مردم ( فلسطین، سوریه، عراق، لبنان و یمن) هژمونی خود را در منطقه خاورمیانه گسترش و تثبیت کند تا از این طریق بتواند با معامله و دیپلوماسی کثیف خود، فشار و تحریم های غرب را کاهش داده و از طرف دیگر خود را ناجی رهایی بخش مردم فلسطین و لبنان نشان دهد و افکار عمومی مردم ایران را هم به بیراه کشانده و از فشار داخلی هم بکاهد.
من در اینجا تاکید میکنم که دولت ایران و احزاب تروریست اسلامی و ” نیابتی” آن در منطقه خاورمیانه بزرگترین خدمت را به پیشبرد برنامه های استراتژیک دولت فوق فاشیست اسرائیل و دولت آمریکا در منطقه پیشکش و تقدیم کرده اند و عکس آن بزرگترین خیانت و ضربه را به جنبش حق طلبانه مردم فلسطین و لبنان کرده و می کنند.
از طرفی وحشیگری و هولوکاست و نسل کشی و فاشیزم سرمداران دینی اسرائیل و از طرف دیگر سیاست و حرکات و اقدامات تروریستی و هرج و مرج طلبانه دولت ایران و احزاب اسلامی ” نیابتی” ایشان نه تنها مکمل همدیگرند، بلکه کل شیرازه زندگی مردم فلسطین و لبنان و ….. را لت و پار کرده و خواب استقلال و یک زندگی انسانی و آرام مردم این منطقه را به گورستان های صدها هزار نفری تبدیل نموده اند.
اکنون سوال این است، چرا رژیم اسلامی با این همه بحران سیاسی و اقتصادی و نارضایتی و تنفر عمومی توانسته تا کنون به حیات ننگین خود ادامه دهد؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که به نظر من دو فاکتور اساسی تعیین کننده هستند: یکی داخلی است و مربوط به خود مردم ایران و سازمان و احزاب اپوزیسیون خارج از ایران دارد و دیگری عوامل خارجی است که در سر پا نگه داشتن ج ا نقش و تاثیر بزرگی دارند.
آنچه مربوط به داخل ایران می باشند این است که نارضایتی و اعتراض و تظاهرات و اعتصاب عمومی بیشماری توسط کارگران، پرستاران، معلمین، زنان و دانشجویان و اقشار مختلف جامعه با شعارها مترقی ضد رژیم انجام گرفته که بعضی از آنها حتی کلیت رژیم را هدف گرفته و ترس سراپای رهبران رژیم را فرا گرفته است. اما متاسفانه کل این جوش و خروش های اجتماعی فاقد یک رهبری سیاسی قوی و معتبر بوده که بتواند اعتراضات کارگران و اقشار مختلف را بهم جوش دهد و در ادامه آن خواست و انتظارات کارگران و مردم را بر آورد کند. در نتیجه بعد از هر اعتراض و تظاهراتی رژیم توانسته عده ای را اعدام و عده بیشتری را به زندانهای طولانی مدت محکوم کند و از گسترش سراسری آن جلوگیری کند.
احزاب و سازمانهای چپ و کمونیستی که بتواند رهبری اقشار جامعه را رهبری و به نتیجه برساند، خود بسیار پراکنده و نامنسجم و فاقد یک دید و سبک و روش مبارزه بوده و در برخی اوقات هم سکت حزبی نزد برخی از آنها از اولویت یک مبارزه مشترک بیشتر خودنمایی میکند. اگر بخواهم در یک جمله آن را بیان کنم باید گفت: که مردم ایران متاسفانه فاقد یک حزب سیاسی منسجم، قوی و با اتوریته و رهبری کننده و سرنگونی طلب قابل اعتماد است که بتواند بخشهای مختلف جامعه را در مقاطع مختلف مبارزه به دور یک سیاست مدرن و سوسیالیستی جمع کند.
در اینجا لازم نیست که از احزاب و گروه های اپوزیسیون راست و پرو غربی و ناسیونالیست و قومی و فاشیستی سخن گفت ، زیرا کسی که یک سر سوزن از الفبای سیاسی و مبارزه و طبقات مختلف اجتماعی را یاد گرفته باشد میداند که در صورت سر کار آمدن این طیف از احزاب و سازمان که کل امید و آرمان و برنامه اشان توسط غرب به رهبری آمریکا طرحریزی و هدایت میشود ، سرنوشت جامعه ایران به کجا ختم می شود. نمونه های بیشماری از روی کار آمدن اینگونه احزاب و گروه ها که توسط ” غرب” در جهان به مردم تحمیل شده اند زیاد است و سرنوشت و سیاه روزی مردم و عقب گرد این جوامع به یک قرن گذشته بر همگان آشکار و هویداست.
اما در مورد فاکتور دوم: فاکتور دوم که عوامل خارجی یا بهتر است بگویم دولت های خارجی است از غرب تا شرق در حقیقت هیچکدام در این مقطع زمانی خواهان رفتن ج اسلامی نیستند. هر یک از دو قطب شرق و غرب برای خود یک سری استدلال و منفعت و خواست سیاسی و اقتصادی را در موجودیت اسلام سیاسی و ج اسلامی جستجو میکنند که واقعا برایشان مهم و حیاتی است. ج اسلامی هم تا کنون توانسته خواست و نیازهای این دولت ها را در حد توان برآورد کند و از این راه به حیات ننگینش ادامه دهد. گر چه فاکتور داخلی از اهمیت درجه اول برخوردار است، اما در دنیای به هم تنیده شده امروزی فاکتور خارجی هم از اهمیت و اولویت خاص خود برخوردار می باشد.
–
عزت دارابی
۲۰۲۴-۱۱-۰۲