بلای ما خداست، نه ملا

جای گفتمان آگاهیرسانی، نقد دین و روشنگری پیرامون دکانداران آن، و همچنین چرائی و چگونگی پیدایش ادیان در این نوشته ی کوتاه میسرنیست. اگرچه برای دوستداران دگرگونی، پیشروان انسانمدار و شناخت بهتر آنها از ادیان، هزاران هزار کتاب ها، نقدها و روشنگری های تاریخی و تحقیقی وجوددارد که می توان پیرامون پیدائی این فاجعه خردکش بشری به آنها سرزد و از بررسی و برداشت و نگرش آنها بسود آگاهی و خودباوری خویش و بیدارسازی نوع انسانی نیرو، انگیزه و یاری جست و دستآویزهای محکم تری برای خودآگاهی تاریخی گرفت و به بینش و دانش همدردان خویش بازتاب کنجکاوانه داد.

آری باید و می شود برای سرنخ یافتن پایه ای از چند و چون این روند ویرانگر دینی، و پیشگیری از گمراهی در آن و امید نبستن به خداباوری پوچ و فرانسانی، و تکیه ندادن شکننده ی انسانی به ادیان هرچه زودتر و بیشتر راهی انسانمدارانه جست و یافت و از راهبردهای هموندانمان خود و جهانی در درازای تاریخ خونین و تاریک ادیان واپسگرا بهره های مفید و سازنده  برد و از این منابع و رشته هائی که تاکنون آنهای انقلابی و جهانی نوشته و بدست خردورزی داده اند، مسیر کوتاه و درست آینده را دید و پیمود و همیاری فراملی را یافت و تشویق کرد و گسترش داد و مهمتر از آن به جویندگان فردا و فریبخوردگان تاکنونی، راه رهائی انسانی را مسئولانه نشان داد و شناساند.

و اینک برگردیم به گرفتاری و چگونگی بردگی مان در بلای بی درمان خدا، که تنها باور به ترفند وجود خیالی و مهربان او بوده که توانسته ما را اسیر دام دکان ملای کلاش کند، و دکان ملای انگل و خردکش را در ایران چنین سرشار از خریدار کرده و آنانرا شایسته ی انباشت ثروت و صاحب قدرت بی پایان کند و ساختار تبهکاراش را چنین شگفت انگیز بر سرهستی و زندگی بربادرفته ما به سروری بی چون و چرای کنونی یا بهتر است گفته شود ” خدائی” برنشاند که نشانده است. پرسش: مگرنه این است که “ملای تاریخی” دین را کالائی کرد و بازاری ساخت و او کاسبی زیرک و با تجربه ای ۱۴۰۰ ساله است که همچون دیگر دکانداران هدفی جز در پی سود نداشته، ندارند و نمی باشد؟! و بنابرین کالای ملا جز تبلیغ باور و دین فروشی نیست که او هم با خبرگی و با فروش وعده های خدا بر زندگی ما حکم الهی رانده و همچنان می راند. در اینجا ملا تنها یک فروشنده سیاسی ـ آرمانی دین است و کالاهای او جز وعده های پوچ و ذهنی خدا نبوده و نیست. چاره ی ما چیست؟ راهکار درست ما جز این نیست که باید کالای سیاسی خدا را از دکان ملا درآورده و در دکانش را با خرد اجتماعی ـ طبقاتی ـ سیاسی گل بگیریم. وگرنه این بلای ویرانگر و ضدبشری پایانی ندارد.

و بهتر از آن، پایان دادن به باور خداست، خدای سیاسی ـ فرقه ایکه برای هر دینی یک چهره دارد و هرگز نیز یاری رسان توده ها نبوده و هیچ نشانه ای از نوعدوستی او در طول  تاریخ و در بین انسان ها دیده نشده و بی طرفی بین جنگ های انسان ها نداشته و بدتر از همه به وعده هایش به برابری حقوق نوعی همه ی انسانهای کارمزد و فریبخورده و بهره ده متعهد نبوده و نمانده است. تن دادن انسان به خدا، به برتریجوئی باورهای دینی و بی ثمربخشی ادیان رنگین که جنگ ها را آفریده و ادامه می دهند یاری خواهدرساند. و در ایران سرسپردگی به خدا و دین نیز، بدین معنی ست که واماندن و بردگی و بندگی درین لجنسرای فاشیستی، و در اینچنین پرتگاه مرگبار ولائی امری الهی و واجب است. زیراکه ولایت سمبل و نماد خدا دارد، در حالیکه ولایت جز بی هودگی نبوده و بقایش جز بی سرانجامی هستی ما و کشور نیست.

بنابرین ملا نه، که خدا بلای ماست. وگرنه می بایست او ببیند که درین ۴۵ سال روزانه از گوشه بگوشه بیدادگری، انگل منشی و آدمخواری ولائی جز ننگ و جنگ و نیرنگ نباریده و نمی بارد. آیا باور و امید به خدا و به این سیستم ضدبشری بی کم و کاست جز زائیده ی دست نداری، جز آسیب پذیری و سمت و سو نگرفتگی عقلی، جز توهمگرائی پوچ نسل در نسل، جز دوری از خود و خردگریزی ها، جز خودفریبی و خودناباوری ها و سرانجام جز ناتوانشدگی هرچه بیشتر انسان و جنبش های اجتماعی و کارمزدی معنائی داشته است؟ هرگز! باور بخدا جز بار کمرشکن رنجبران و جز دستان خالی تر تهیدستان نیست. و پاسخ خدامداری در نظام ولائی جز سرکوب و بی حقوقی زنان نبوده و نیست!؟ و از همینرو پذیرش بیدادگری فاشیستی، دینی و شیعی و خدائی جز، خودفریبی بیش نبوده و همچنان نیست. چراکه خدائی وجودندارد که ناجی بیدادرسان باشد و به داد گرسنگان و دردمندان غارتشده برسد و بیدادگران را به دادورزی الهی بکشاند.

کلاه و کلک خدا را کسانی ساختند که آنها و پیشینیان شان در تناقض و تضاد سازش ناپذیر جوامع چنددست و نابرابر و روبه شورش و آشوب رودررو بودند. آنها با خبرگی چشمگیر و پیوسته راه قدر قدرتی فراانسانی را کشف و بنام خدا و برای خویش آنرا آموختند و آموزاندند و تا بامروز هرچه توانستند برای زندگی مرفه خویش ساختند وپاداش شان نیز تا همینک به سیاست خدائی ـ سرمایه سالاری انجامیده، و همین شادی و آرامش و خوشبختی پیگیر آنان ایرانی و جهانی نتیجه ی وجود چنین خدائی هست و می باشد که نسل در نسل آنانرا یاری داده و قدرت و ثروت را در بین خود و خویشان دست بدست کرده اند.

 و آنان ایرانی و جهانی خدامدار برای فرمانبری و پیروی مطلق بندگان از خود که همان خدا بی همتا و بزرگ آنها باشد، چه نیرنگ های بینائی و چه توانائی های شگرف خدائی نساختند؟! و همزمان آنان با چیرگی بهشت و جهنم خدا را برای پاکباختگان آفریدند؟! و بیاری این اهرم دروغین الهی، چه امیدهای واهی و پوچی را در جان ساده دلان فرودست بفردای دنیای دیگر وصل نکردند و زندگی آنانرا بی بناتر و بی پناه ترنساختند؟! در پی تکمیل آن، جزا و پاداش آخرت را کشف کردند و ترساندن مبارزانی که نمی خواستند بسادگی تن به بردگی دین و دینداران بدهند و یا آنانی که هیچ نداشتن و خدا آنرا می دید و در آخرت برای بردباری آنان پاداش بهشت را می داد.

و چنین بود و هست که دکانداران خدا با دین توده ها را خفه و سرکوب کردند، و ابزار توانمندسازی جایگاه خویش را با ربودن دار و ندار عقلی و مالی و کاری مردمان ساده دل چنان استوارساختند که باورمندان خدا را در هر دورانی و بسادگی و بنام خدا بتوانند بچاپند و امکان شکلگیری دانش مفید و خودباوری انسانگرایانه و اجتماعی وجودی شان را بنام خدا بسوزانند و سوزاندند و آینده ی بهتر توده ها را در هر دوره ای ربودند و در برابر هر زیر بار خدا نرفتگانی با قوانین الهی ـ خدائی خویش ایستادند و همچون آب خوردن مخالفان بدارکشیده و کشتند و از وجود آن خدای یگانه خود بود، که برای فردای خویش و فرزندانشان چه سرمایه های کلان که نانباشتند؟! و با زیرکی، چپاولزدگان ندار را برای بردباری و سربزیری در برابر خواست سروری خویش، که خدایان واقعی روی زمین بوده و باشند و هستند، چه  ها برسر نوع انسان کارمزد در سراسر جهان نیآوردند؟! و تک تک آنها را بنام خدا چه آسان به فرمانبرداری و اطاعت از خویش وانداشتند؟!.

دینمداران انگل و مفتخوران سرمایه در جهان ما هردو باهم هموند تاریخی و پشتیبان یکدیگرند و چهره های بسیار رنگینی دارند. آنهای رنگین با جهانمداری خدائی و با تجربه های حرفه ای و خرافه پردازانه خویش تاکنون توانستند جهان نابرابر و آشوبزده ی ما را بمیل خود بچرخانند و چنین که می بینیم روزانه ویران کنند و ثمره ی وجودی آنها کهکشانی از تباهی، سرخوردگی ها و آرزوهای بربادرفته ی انسان را به نمایش درآورده است. و همین خدامداران توانسته اند با دروغ ها و ریاها و فریب های آسمانی به مردم ساده دل چنان بقبولانند که از دیروز تا به امروز این تنها خدای آنهاست که بر هستی انسان و نوع زندگی و جایگاه مردمان حکم می راند. بنابرین او ” خدا” دانا و بیناست و بی هرگونه بند و دستآویزی دست در دست انسان اسیر و ندار دارد! و هیچ انسانی تصادفی خلق نشده است و باید پذیرفت که انسانمداری نیز یاریرسان نبوده و نیست؛ چراکه برای خدا انسان ندار در برابر انسان دارا بی ارزش نیست؛ زیراکه خدا برای او همه چیز و باور بخدا او را روزی از سختی ها و… می رهاند!

آنهای ملا و دارا در گستره ی جهان خدائی ساختند که بتوانند با وعده ها و امیدهای پوچ او، آنچه نوع انسان کار و تلاش نیاز داشت و ندارد را خیالی بیابد و یا نه، بردبارانه برتابد تا مگر بهره کشانش بتوانند گریبان غارتگری خویش را از چنگ و جنگ هجومی و بحق گرسنگان برهانند و براستی که تا بامروز دین رل چشمگیری بنام خدا در رهانیدن غارتگران داشته و سرکوب دادخواهی انسان های کار بعهده داشته است. بیاری خدا و باهمین ایده و وعده ی سر خرمن ادیان، دینمداران و سرمایه سالاران پیوسته توانسته اند ناتوانان بیکار و گرسنه را به امید توانائی بدور خدای مهربان و بینای خویش هزاره ها بی بها و هزینه و تنها با تولید و فروش خرافه های چندین هزارساله مفت مجانی بچرخنداند و چرخانده اند و هنوز که هنوز است می بینیم که ول می گردانند.

این قلدرهای دمبه کلفت و بی آبروی دین و سرمایه تاکنون توانسته اند بنام جانشینان خدا بر روی زمین قرن ها همه ی ما و تک تک بیدادرسان پاکباخته را در صف بهشت و جهنم بکار بیگاری بگردانند و با آیه ها و وعده های رومانتیک در سراب توهم وانتظار بی پایان بگریانند؛ ما چشم به راه یاری و پشتیبانی خدای بزرگی هستیم که هنوز کوچکترین نشانه ای از وجود او ندیده، و از آنهمه رحمت و حکمت و وعده هائی او که داده است را نه خود و نه نسل در نسل ندیده و بدست نیاورده ایم. پس این خدای ملا به چه درد ما و همنوعانمان می خورد؟!

ما نیاز به خالقی بنام خدا نداریم. ما نیازمند به خالقان اندیشه و دانش و دانائی انسانمدارداریم. اگر هرکدام از ما اندکی به سرخوردگی خود و خانواده اش از زندگی، به چرائی زمینگیرشدن از نبوده دستکم های حق زندگی، و به چونی دچاری در نتگدستی خود از نداشتن فرصت های نبوده فکرمی کردیم بی گمان می توانستیم خدا را از سیاست ملا و سرمایه درآورده و جداکنیم و بیاری اجتماعی ـ طبقاتی همدردانمان فردا را بسازیم، اگر چنین کنیم آنگاه بخوبی خواهیم دید که مشکل ما نه ملای کودن که دردسر و بلای تاریخی ما تنها خداست که ملای نیرنگباز آنرا ابزار بهره وری و سروری خود بر توده ها برگزیده است؛ آزادی عقیده و وجدان حق هر کسی ست، ولی خدا و سیاست ادیان او را باید از حکومت بیرون کشید.

بهنام چنگائی ۳. ۱۱. ۲۴


Google Translate