حضور تشکلات سوسیالیستی در ایران، کی؟
ایران طی ۴۵ سال گذشته شاهد قیامهای متعدد میلیتانت در ضدیت با جمهوری اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی در تقابل با اعتراضات، مجموعه ای از نهادهای تو در توی اطلاعاتی و سرکوب گر ساخته است که کوچکترین تحملی برای فعالیت متشکل و مستقل کارگران و تشکل سیاسی احزاب اپوزیسیونی، در صدر آنها سوسیالیستها، ندارند. پس از سرکوبهای دهه ۶۰، هیچ روزنه ای برای فعالیت علنی و نیمه علنی که هیچ، حتی فعالیت مخفی تشکلات سوسیالیستی و کارگری وجود نداشته است. شکاندن این «طلسم» تا همین امروز، که جمهوری اسلامی پر و بال اش ریخته و دندانهای خون آشامش کند شده و توان سرکوب دهه ۶۰ را ندارد؛ که حمایت توده ای را کاملا از دست داده است؛ که بزرگترین اعتراضات ضد حکومتی اخیر آنرا بیش از پیش منزوی و ضربه پذیر کرده است، شاید یکی از مهمترین مشغله های فکری و عملی سازمانهای کمونیستی بوده است. اما علیرغم همه فاکتورهای بر شمرده بالا ج ا هنوز که هنوز است توان سرکوب هر نوع فعالیت متشکل اپوزیسیون کارگری و سوسیالیست ضد حکومتی را دارد.
اپوزیسیون سوسیالیست طی دهه های گذشته سعی کرده است ترکی به دیوار سرکوب وارد کند، طرحهائی نظیر تشکلهای غیر متصل، علنیت برای حفظ امنیت، و حتی در مواردی سفر یکی دو روزه رهبران شناخته شده کرد از خارج به ایران را باجرا گذاشتند. نهایتا هیچیک از این اقدامات نتوانست به فضائی منجر شود که احزاب بتوانند حتی بشکل مخفیانه و غیر علنی، و حتی یک هفته، حضور و فعالیت متشکلی در داخل ایران داشته باشند. چهل و سه سال است با بن بست فعالیت متشکل اپوزیسیون سوسیالیست ضد حکومتی در داخل ایران مواجه هستیم. چنین زمان طولانی و بدون انقطاع از دوران پیشا انقلاب مشروطه تا امروز یک استثنا است. پهلوی ها حتی در اوج دوره اختناق آریامهری نتوانسته بودند چنین بن بستی را برای فعالیت احزاب سیاسی در ایران ایجاد کنند. مبارزات توده ای در سه دوره، از انقلاب مشروطه تا تثبیت قدرت دولتی رضا قلدر در اوایل ۱۳۰۰؛ در دهه بیست قرن گذشته تا پس از کودتای ۲۸ مرداد و سپس فضای انقلابی سالهای ۵۶ تا خرداد ۶۰، در فواصل بسیار کوتاهتری بین حاکمیت های اختناق و سرکوب توانستند نفسی بکشند و امکان حضور علنی و توده ای داشته باشند. اما آن فواصل که بلند ترینش بیست و پنج سال طول کشید، از فردای خرداد ۶۰ بمدت ۴۳ سال بلاانقطاع بدرازا کشیده است. ۴۳ سال است با یک بن بست مواجهیم و هیچ طرح و نقشه ای، هیچ شکلی از اعتراضات توده ای، به هر درجه میلیتانت، نتوانسته است امکان فعالیت احزاب ضد حکومتی را در داخل ایران ممکن کند. نه تنها این، که جمهوری اسلامی به کمک نیروهای نیابتی اش توانست فضائی مشابه اما بدرجات متفاوت در تعدادی از کشورهای خاورمیانه بسط دهد. سازمان مجاهدین و سپس سازمانهای سیاسی حتی در کردستان عراق هم تحت فشار قرار گرفتند.
در این متن، در این بن بست، تنها دو منبع قدرت میتوانند بالانس را تغییر دهند: قدرت کارگران یا یک قدرت دولتی برتر. مشکل اینجاست که کارگر برای ابراز قدرت سیاسی به احزاب سیاسی نیاز دارد. اعتراضات کارگری بجز مقطع ۹۸ تا ۱۴۰۱، در ظرفیت ناجی جامعه ظاهر نمیشدند. آن صدای مستقل و ناجی نیز که خواهان اداره شورائی بود توسط دستگاه سرکوب بعلاوه ی نفوذی هایش در جنبش کارگری و بالاخره بدلیل فقدان سازمانهای سیاسی سوسیالیستی در ایران، خاموش شد. برخلاف این نظر که ج ا قدرت سرکوبش را در برآمدهای توده ای از دست میدهد، هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است.
از این زاویه که نگاه کنیم، علت استقبال و خوشحالی توده مردم از حمله اسرائیل به پایگاههای نظامی ایران را میتوان درک کرد: تنها عامل بالفعل موجود برای تضعیف قدرت سرکوب جمهوری اسلامی، یک قدرت دولتی قوی تر از ج ا است. اما در عالم واقع حملات اسرائیل هیچگاه توان سرکوب ج ا را تضعیف نکرد. در حمله ۵ آبان، دولت اسرائیل آگاهانه اهدافی را انتخاب کرد که ربطی به دستگاه سرکوب مردم نداشتند. پدافند و آفند ج ا را هدف قرار داد. ج ا هیچگاه از پدافند و آفندهایش برای سرکوب مردم استفاده نکرده است. حال اگر روزی آمریکا و یا اسرائیل بقصد تضعیف قدرت سرکوب ج ا عملیاتی را انجام دهند، آن اقدام بخشی از یک طراحی مهندسی شده برای رژیم چنج مطلوبشان خواهد بود. موافقان حمله اسرائیل به ایران که مشوق خود فریبی مردم هستند در بهترین حالت یک ایده انتزاعی را القا میکنند. اینکه گوئی کشمکش نظامی اسرائیل و ج ا ممکن است ناخواسته در مقطعی به تضعیف دستگاه سرکوب ج ا منجر شود. چنین وضعیتی بنظر من قابل تصور نیست.
سوال اصلی این یادداشت همچنان بر سر جایش باقی است: آیا بجز یک دوره انقلابی و حضور عینی قدرت دوگانه، تصور فعالیت علنی یا مخفی تشکلات مستقل کارگری و تشکلات سوسیالیستی ضد حکومتی در ایران ممکن است؟