چرا «کمونیست کارگری‌» ها سرنگون طلب شدند

چرا «کمونیست کارگری‌» ها سرنگون طلب شدند

بنظر میاید در میان احزاب و سازمانهای متشکل موجود در اپوزیسیون سیاسی ایران، مجموعه ای که خود را کمونیست کارگری خطاب میکند، نماینده آنچه در لغتنامه سیاسی «چپ» نامیده میشود است.* طنز تلخ این جاست که عمده فعالین متحزب و منفرد این مجموعه، دست برقضا دو گرایش دست راستی را نمایندگی میکنند. یکی گرایش رفرمیستی لیبرالیستی پرو غرب حزب کمونیست کارگری ایران (حککا)، که هویت خود را سرنگون طلب میداند، دیگری گرایش اصلاح طلب ناسیونالیست حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست خط رسمی (باختصار خط رسمی) که هویت خود را ضد امپریالیست میداند. حزب سوم این مجموعه، علیرغم تفاوتهای مدعی، حزب کمونیست کارگری – حکمتیست است که در هر تند پیچ سیاسی همسو با خط رسمی کوک میشود. مستقل از لقب بی مسمای «کمونیست کارگری» این مجموعه، آنچه آنها را متعلق به یک خانواده میکند، بن یکسانی است که همه اعضای خانواده کمونیست کارگری به آن متصلند، بنی که به موجزترین شکل در عبارت آشنای «سوسیالیسم مردم را رم میدهد» فرموله شد. این عبارت که بیان عامیانه کورش مدرسی از چرخش نظری منصور حکمت در دوره پایانی فعالیت‌هایش بود، چکیده نظری چرخش به راست «چپ موجود» در صحنه سیاسی ایران در دو و نیم دهه گذشته بوده است. چرخش نظری منصور حکمت در سطح سیاسی با جانشین کردن هویت «سرنگون طلب» بجای هویت سوسیالیستی، بیان شد. برگزیدن هویت سرنگونی طلبی بنوبه خود ناشی از عقب نشینی آخرین سنگر شکست نخورده کمونیستی، حزب کمونیست کارگری ماقبل ۵-۱۹۹۴، در برابر موج ضد کمونیستی ناشی از فروپاشی شوروی بود. 

حزبی که توانسته بود در قالب نظری موج ضد کمونیستی پسا جنگ سرد را نقد، افشا و آن دوره سخت فروپاشی بلوک شرق را با سربلندی از سر بگذراند، آنجا که قرار بود در ظرفیت سیاسی  اثباتا نماینده سوسیالیسم کارگری پسا فروپاشی باشد اقبالی نداشت. دلیل اصلی ناکامی سیاسی حزبی که خود را کمونیست و کارگری میخواند، عقب نشینی جنبش کارگری در یک اشل جهانی و به تبع آن در اشل کشوری در مقابل امواج ضد کمونیستی پسا فروپاشی شرق بود. از فردای فروپاشی شوروی نه هیچ قدرت سیاسی مدعی کمونیسم که بتواند با ایستادن در مقابل موج ضد کمونیستی زمینه ای برای تشکلهای سوسیالیستی فراهم کند وجود داشت، و نه گرایش کمونیستی در‌‌ جنبش کارگری وزنه ای بود که حککا بتواند در آن بستر، فعالیت اثباتی خود را سازماندهی کند. حتی تلاش برای یافتن شخصیتهای هم نظر با حککا در سطح جهانی ره بجائی نبرد. حککا به واقع استثنائی بود که حتی در بستر اجتماعی ای که خود را نماینده آن می‌دانست منزوی شده بود. از این پس برای ادامه حیات سیاسی و عملی خود، حککا دو راه بیشتر نداشت. یا باید با اتکا‌ به جنبش ضربه خورده کارگری خود را با آن انطباق دهد و از دل آن جنبش با بسیج کارگران قدم به قدم مبارزاتی در راه کسب قدرت سیاسی به پیش ببرد، یا مستقل از جنبش کارگری، بتصور ولونتاریستی خام خود، خلا جنبش کارگری را با تشکلی از فعالین پر و برای کسب قدرت سیاسی به پرواز درآید. حککا دومی را انتخاب کرد و نتیجه اش جلوی چشم همگان آشکار است. پوشش سیاسی چنین انتخابی سرنگون طلبی صرفنظر از هر هویت طبقاتی شد. این گزینه به حککای دوران حکمت این امکان را میداد که تشکل خود را قائم بذات معرفی کند. حزبی که قرار است مستقل از طبقه کارگر با کمک خوانندگان اپرا جمهوری اسلامی را سرنگون کند و قدرت سیاسی را به تنهائی، منفصل از هر طبقه اجتماعی کسب کند. این بحثهای مشعشع انتزاعی تنها فعالین حزبی را مجاب و شیفته میکرد و نکته هم همین بود. این بحث قرار نبود کارگر را قانع کند. از این پس، حککا زره پوشی تدافعی در مقابل کارگران برای خود ساخت زیرا تشکل مقدس اش را معیار کارگری بودن معرفی کرد. یعنی کارگران لازم است هویت کارگری خود را با محک حککا بسنجند  بعبارت دیگر هرکس حزبی است، کارگری است و لاغیر! 

این چرخش در دوران حیات منصور حکمت و با فرمول‌بندی های او در بحثهای متنوعش در سالهای آخر حیات او مطرح و در حککا تثبیت شد. ضمن اینکه اکثریت حزب از این بحثها استقبال کرد، اولین عکس العمل جدی به چنین چرخشی، جدائی آپریل ۱۹۹۹ تعدادی از کادرهای حککا بود. جدائی ای که بنوبه خود دست راستی تر از مواضع رسمی حککا بود. کسانی که “طبقه متوسط”ی که وابستگی های اقتصادی و سیاسی به جمهوری اسلامی داشت را بستر اصلی تغییرات سیاسی می‌دانستند. 

در یکربع قرن گذشته کمونیست کارگری ها با عینک نظری «سوسیالیسم مردم را رم میدهد» و با مایه ازای سیاسی آن «سرنگونی طلبی»، بعبارتی با لنز توده ایسم به دنیا نگاه میکنند. از دید حککا سرنگونی طلبی فلسفه وجودی حزب را تشکیل میدهد. به این معنا حککای امروز با مجاهدین فصل مشترکی دارد و از سوی دیگر این حزب میتواند با طالبان سلطنت که سرنگون طلب هستند اشتراک عمل داشته باشد. اما آنچه برای خط رسمی برجستگی دارد، «سوسیالیسم مردم را رم میدهد» است. به این اعتبار آنها با بیان کلاسیک توده ایستی که سوسیالیسم را به آینده ای دور و غیر قابل دسترس می‌سپارد و اولویتش مبارزه با سرمایه داری انحصاری یا امپریالیسم است نزدیک ترند. از گنده گوئی هایشان که بگذریم، سرنگونی طلبی برای خط رسمی قرار است صرفا نقش فشار روی حکومت را بازی می‌کند. در غیر اینصورت آنها به اقرار خود مشکلی در تشکیل دولت با حجاریان ندارند.  

کورش ریاضی

 * خانواده متشکل توده ای ـ اکثریتی – راه کارگری – فدائی بخش حاشیه ای استبلیشمنت هستند. احزاب و سازمانهای برادر اینها در غرب، خاورمیانه و آمریکای لاتین هم همین حال و روز را دارند.


Google Translate