اهمیت و‌ خصوصیات حزب سیاسی طبقه‌ی کارگر 

 برای به پیروزی رساندن انقلاب لازم است دو بازی اصلی -یعنی طبقه‌ی انقلابی و پیشرو انقلابی- با آمادگی کامل در میدان حضور داشته باشند. واضح است که منظور کمونیست‌ها از انقلاب، انقلاب کارگری است و دو بازوی اصلی مد نظر ما طبقه‌ی کارگر و‌ پیشروان کارگری و سوسیالیست‌ها هستند. طبقه‌ی کارگر، توده‌های زحمتکش و‌ فروشندگان نیروی کار هستند که در مراکز صنعتی بعنوان پرولتر و در محلات حاشیه‌ی شهرها همچون اردوی کار و زحمت متمرکز شده‌اند. بخش‌هایی از طبقه‌ی انقلابی در جریان خیزش‌های توده‌ای ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ در ابعاد سراسری به میدان آمدند اما هنوز جای خالی نقش‌آفرینی بخش مهمی از این طبقه در کارخانه‌های بزرگ و مراکز صنعتی مادر بالاخص در آخرین خیزش انقلابی مشهور به ژینا مشهود است. اگر چه طبقه‌ی انقلابی به صورت توده‌ی وسیعی در محلات حاشیه‌ی شهرها در خیزش های انقلابی شرکت کرده است اما همچنان همه‌ی ظرفیت‌هایش را به میدان نیاورده است. همین سطح از مشارکت طبقه‌ی کارگر در خیزش‌های انقلابی نیز با کمبود کادرهای سازمانده و پیشروان انقلابی مواجه بوده است. پیشروانی که اولا خودشان به عنوان گردان پیشتاز طبقه‌ی انقلابی در حزبی مخفی متشکل شده باشند و دوما با برقراری ارتباط ارگانیک با اردوی کار و زحمت مبتکر و پیشقدم ایجاد تشکل‌های کارگری-توده‌ای در محل کار و زندگی طبقه‌ی کارگر باشند. می‌گوییم «سازماندهی» به این دلیل که هرگز نمی‌توان به حرکت‌های خودبخودی و «سازمانیابی» توده‌ی کارگر اکتفا کرد و بدینوسیله وظایف و تکالیف خطیر بخش پیشرو به عنوان «جنبش آگاهانه‌ی سوسیالیستی» را کم اهمیت نشان داد. عمده کردن و اکتفا به «سازمانیابی» خودبخودی طبقه‌ی کارگر در «تبلیغات» احزاب و جریانات سیاسی در واقع به نوعی سرپوش گذاشتن بر ضعف بخش پیشرو یا بلاتکلیف کردن این بخش در به انجام رساندن رسالت «ترویجی»، کادرسازی و «سازماندهی» آگاهانه‌ی طبقه‌ی کارگر است. بحران‌های سرمایه‌داری، ضرورت مقاومت در برابر وخیم شدن شرایط کار و زندگی و اجتناب ناپذیری جدال طبقاتی، طبقه‌ی انقلابی را به سمت مبارزه‌ی متحد و متشکل در برابر طبقه‌ی حاکم و سیاست‌های استثمار گرایانه و ستم‌گرایانه‌اش سوق داده است. همین واقعیت زمینه‌ی عینی و بستر ذهنی ایجاد تشکل‌های توده‌ای-طبقاتی را در صفوف کارگران و زحمت‌کشان فراهم کرده است. اما این مهم به صورت خودبخودی به سرانجام نمی‌رسد. تشکیل سازمان‌های کارگری-توده‌ای در سطح محلی و مخصوصا ارتقای آن به تشکل‌های سراسری، نیازمند ایفای نقش هزاران نفر از پیشروان انقلابی و اتحاد سازمانی و هماهنگی همین بخش پیشرو در حزب سیاسی طبقه‌ی کارگر است. جنبش خودبخودی همواره کارگران را در معرض دنباله‌روی و سازش طبقاتی باقی می‌گذارد در حالیکه جنبش آگاهانه‌ی سوسیالیستی تحت رهبری حزب انقلابی پیشروان کارگری، سازماندهی را جایگزین دنباله‌روی و مبارزه‌ی طبقاتی برای درهم شکستن ماشین سرکوب بورژوازی و تسخیر فوری قدرت سیاسی را جایگزین فریب همزیستی طبقاتی می‌کند. در واقع جنبش سوسیالیستی نه در تقابل با جنبش خودبخودی یا «کور» نامیدن این جنبش، بلکه در مسیر ارتقای آن گام برمی‌دارد. این دو بازو به یک پیکر واحد و متصل‌اند و در رابطه‌ای ارگانیک با یکدیگر قرار دارند. پیوندی دیالکتیکی در بین جنبش آگاهانه‌ی سوسیالیستی و جنبش خودبخودی کارگران وجود دارد و این دو همزمان که از یکدیگر تاثیر می‌پذیرند، همدیگر را تقویت می‌کنند و‌ هر یک بر دیگری تاثیر می‌گذارد. ارتقای جنبش خودبخودی و «سازمانیابی» کارگران به جنبش آگاهانه‌ی سوسیالیستی و «سازماندهی» طبقه‌ی کارگر و پیوند ارگانیک و دیالکتیکی این دو جنبش با یکدیگر، شکست جناح‌های رنگارنگ بورژوازی در قامت ضد انقلاب و به پیروزی رساندن انقلاب کارگری در یک شرایط تاریخی و اعتلای انقلابی را تضمین می‌کند. با این مقدمه در ادامه اهمیت و خصوصیات تشکل‌ سیاسی طبقه‌ی کارگر را بیشتر شرح می‌دهیم.  «طبقه‌ی کارگر برای دفاع از منافع خاص طبقاتی خودش در عرصه‌های مختلف مبارزه‌ی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و برای حضور مستقل در میدان جدال‌ها و کشمکش‌های طبقاتی و برای سازماندهی انقلاب کارگری به حزب سیاسی کمونیستی خودش نیاز دارد. بنابراین نیاز طبقه‌ی کارگر به سازمانیابی در حزب کمونیستی انقلابی یک نیاز مقطعی و تاکتیکی نیست بلکه بر ماهیت طبقاتی و ویژگی‌های بنیادی جامعه‌ی سرمایه‌داری استوار است. حزب از ضرورت آگاهی و تشکل‌یابی طبقه‌ی کارگر برای سازماندهی انقلاب اجتماعی و از نیاز به جهش تاریخی به سوسیالیسم نتیجه میشود.
طبقه‌ی کارگر تنها با اتکا به تحزب کمونیستی است که می‌تواند به جنگ عوارض ناشی از سیادت ایدئولوژی بورژوازی برود و به مثابه‌ی یک طبقه‌ی اجتماعی عمل کند.» [۱] شاهرخ زمانی یکی از پیشروان سوسیالیست طبقه‌ی کارگر ایران که در زندان رجایی شهر و به دست عوامل جمهوری اسلامی به قتل رسید، می‌نویسد: «کارگران پراکنده، ناآگاه، و فاقد تشکیلات و قدرت ایستادگی، به بازیچە‌ی سیاست‌بازان تردست که همیشه از میان طبقات حاکم به موقع برای استفاده از فرصت‌های مناسب پیدا می‌شوند مبدل خواهند شد. در شرایط تسلط ایدئولوژی سرمایه‌داری و خودبیگانگی، فقر، ناآگاهی و رقابت درونی کارگران، و همچنین سیاست‌های برنامه‌ریزی شدە‌ی سرکوب و فریب مادی و معنوی دولت‌های سرمایه‌داری، کارگران در مبارزه برای رهایی از بهره‌کشی و دیکتاتوری سلاحی جز آگاهی طبقاتی و تشکیلات در دست ندارند، به قول لنین، طبقە‌ی کارگر تنها در اثر آن که وحدت فکری‌اش را از راه اصول سوسیالیسم با وحدت مادی سازمانی که میلیون‌ها زحمتکش را به صورت ارتش طبقە‌ی کارگر متحد می‌سازد، تقویت یابد می‌تواند به نیروی شکست‌ناپذیر تبدیل شده و نقش واقعی خود را در انقلاب ایفا کند.» [۲] انترناسیونال اول که با حضور فعال مارکس و انگلس تشکیل می‌شد نیز، بر این مهم تاکید داشت. در یکی از قطعنامه‌های انترناسیونال اول که به مثابه‌ی سازمان سیاسی و مستقل طبقه‌ی کارگر در عرصه‌ی بین‌المللی، وسیع‌ترین حمایت‌های مادی و معنوی را تقدیم انقلابیون کمون پاریس کرد، آمده است: «طبقه‌ی کارگر در مبارزه‌ی خود علیه قدرت دسته‌جمعی طبقات دارا، نمی‌تواند به عنوان یک طبقه عمل کند مگر اینکه در حزبی سیاسی، متمایز از همه‌ی احزاب کهنه‌ای که طبقات دارا تشکیل داده‌اند و در تقابل با آن‌ها، متشکل شود. تشکل طبقه‌ی کارگر در یک حزب سیاسی برای تضمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهایی این طبقه، یعنی محو طبقات، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است.» [۳] اندیشه‌های تحزب گریزی و تشکل گریزی از موانع ذهنی سر راه مبارزه‌ی نقشه‌مند و سازمان‌یافته‌ی طبقه‌ی کارگر است که عمدتا توسط بنگاه‌های تبلیغاتی و جنبش‌های متشکل و متحزب بورژوازی هم در بخش حکومتی هم در بخش اپوزسیون، و با زرق و برق‌های فریبنده اشاعه می‌یابد. بورژوازی در حالیکه کارگران را از دخالت در امور سیاسی منع می‌کند، ورود به سیاست را برای طبقه‌ی کارگر امری نالازم و‌ ناروا قلمداد می‌کند و شدیدترین سرکوب‌ها را علیه مبارزه‌ی سیاسی کارگران بکار می‌گیرد؛ اما به کمک نهادهای جامعه‌ی بورژوایی نظیر پلیس، پارلمان، وزارت‌خانه‌ها، مطبوعات و رادیو تلویزیون، دادگاه، مسجد و مدرسه طبقه‌ی سرمایه‌دار و دیکتاتوری سرمایه را در موقعیت رهبری سیاسی کل جامعه قرار داده است و دخالت در کلیه‌ی مسائل سیاسی-اقتصادی-فرهنگی جامعه را برای طبقه‌ی استثمارگر تامین کرده است. بورژوازی با کمک تشکل‌های سیاسی و مستقلی که بوجود آورده است نه فقط ایدئولوژی خودش را بر طبقه‌ی کارگر و کل جامعه اعمال می‌کند بلکه با ایجاد رقابت درونی در صفوف کارگران و گسترش فردگرایی و از خود بیگانگی، جنبش‌های اقتصادی و سیاسی کارگران را دچار انشقاق و انحراف می‌کند. در واقع با نگاهی به صفوف متشکل طبقه‌ی حاکم و دشمنی و مبارزه‌ی آگاهانه‌ی این طبقه با منافع و مصالح طبقه‌ی کارگر نیز می‌توان به ضرورت تشکل سیاسی کارگران پی برد. همانطور که پیشروان و نمایندگان طبقه‌ی سرمایه‌دار به‌عنوان یک نماینده مجلس، یک کارمند وزارتخانه، یک استاد دانشگاه، یک سرمایه دار و صاحب کارخانه سیاست ورزی می‌کنند، به عضویت حزب سیاسی معینی درمی‌آیند و با متشکل شدن در دولت بورژوایی به‌عنوان ابزار سرکوب طبقه‌ی کارگر، در تشکل‌های کارگری و توده‌ای دخالت می‌کنند و منافع طبقاتی خودشان را نمایندگی می‌کنند؛ پیشروان طبقه‌ی کارگر هم چاره‌ای ندارند جز آنکه به سیاست بیاندیشند، سیاست کنند، حزب پیشاهنگ سیاسی خودشان را بوجود بیاورند و به صورت متشکل در سیاست دخالت کنند. کارگران و بخش پیشرو این طبقه در برابر همه‌ی اینها حزب سیاسی طبقه‌ی کارگر را ایجاد می‌کنند و قاطعیت و تزلزل‌ناپذیری مبارزه‌ی انقلابی برای الغای مالکیت خصوصی و کار مزدی را در سازمان سیاسی مستقل خودشان مستحکم می‌سازند. حاکمیت سیاسی طبقه‌ی سرمایه‌دار که خود را در هیأت دولت‌های بورژوایی متجلی می‌کند امر سیادت از سلطه‌ی سرمایه و دفاع از منافع طبقه‌ی استثمارگر را بر عهده دارد و در صورت نیاز به عقب نشینی‌های مقطعی در برابر جنبش طبقه‌ی کارگر یا جنبش‌های توده‌ای تن می‌دهد؛ اما از آنجا که قدرت سیاسی را در دست دارد در دوره‌های بعدی بلافاصله تمامی دستاوردها را پس می‌گیرد و اختناق و سرکوب را در کنار فقر و فلاکت عمومی حاکم می‌کند.
بنابراین تا زمانی که پرونده‌ی قدرت سیاسی طبقه‌ی سرمایه‌دار با به سرانجام رساندن انقلاب توسط طبقه‌ی کارگر بسته نشود حفاظت از هیچ کدام از دستاوردهای سیاسی-اقتصادی-اجتماعی کارگران و اکثریت ستم‌دیده‌ی جامعه تضمینی ندارد. ضرورت تحزب‌یابی کارگران بعنوان ابزار تسخیر قدرت سیاسی از همین واقعیت سرچشمه می‌گیرد تجربه‌ی تاریخی مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر و‌ ضرورت تطور و تکامل مبارزه‌ی طبقاتی نیز بر اهمیت حزب سیاسی مستقل کارگران تاکید دارد. به بیان مارکس مهم‌ترین دستاورد کارگران از مبارزات روزمره و مقطعی، اتحاد هر دم گسترش یابنده است. «رقابت فزاينده ميان سرمايه‌داران و بحران‌های تجاری ناشی از آن، مزد کارگران را دائماً بی‌ثبات‌تر می‌کند؛ گسترش شتابناک توليد ماشينی و بهسازی بی‌وقفه ماشين‌ها، شرایط زندگی کارگران را پيوسته نا‌امن‌تر می‌‌کنند درگيری‌های کارگران منفرد با سرمايه‌داران منفرد، هرچه بيشتر خصلت درگيری‌های دو طبقه را به خود می‌گيرند. چنين است که کارگران شروع می‌‌کنند ائتلاف‌هائی را عليه سرمايه داران به وجود آورند و در دفاع از مزدِ کارشان متحداً عمل کنند. آنان خود انجمن‌هایی دائمی تأسيس می‌‌کنند تا در خيزش‌های احتمالی، توشه و آذوقه‌ای داشته باشند. اينجا و آنجا هم مبارزه تبديل به شورش می‌شود. گاه به گاه کارگران پيروز می‌شوند، اما فقط بطور گذرا. نتيجۀ واقعی مبارزات آنان، موفقيت فوری نيست، بلکه اتحادِ دائماً گسترش‌يابنده کارگران است. توسعۀ وسائل ارتباطی که از صنعت بزرگ زاده می‌شوند و کارگرانِ مناطق مختلف را با هم مرتبط می‌سازند، به اين اتحاد کمک می‌کنند. صرفاً همين ارتباط لازم بود تا مبارزات محلی متعدد با خصلت يکسان، بصورت يک مبارزه سراسری، يک مبارزه طبقاتی، متمرکز شود. اما هر مبارزه طبقاتی، يک مبارزه سياسی است و اتحادی را که برايش شهريان قرون وسطائی با کوره‌راه‌هايشان به قرن‌ها احتياج داشتند، پرولتاريای جديد به کمک راه‌آهن در عرض چندين سال عملی می‌‌کند. اين تشکل پرولترها بصورت طبقه، و به اين ترتيب بصورت حزب سياسی، دَم به دَم توسط رقابت ميان خود کارگران از هم می‌پاشد، اما از نو و از نو، و هر بار قوی‌تر، مستحکم‌تر و نيرومندتر سر بر می‌آورد.» [۴] این اتحاد در تشکل‌های مستقل کارگری و سازمان‌های توده‌ای متبلور می‌شود. اما چنین اتحادی مربوط به بدنه‌ی زنان و مردان کارگر و توده‌ی میلیونی زحمت‌کشان است، یعنی یکی از همان دو بازی اصلی موفقیت انقلاب که طبقه‌ی انقلابی نام دارد، در حالی که برای به پیروزی رساندن انقلاب متحد شدن بازوی دیگری به نام پیشرو انقلابی ضرورت دارد. امروزه تناقضات و تضادهای سرمایه داری نقش ویرانگری پیدا کرده است، اما این نظام بخودی خود زیر فشار تضادهای ذاتی خود یا در نتیجه‌ی جنبش خودانگیخته از پا در نمی‌آید. کارگران نمی‌توانند با این امید که سرمایه‌داری زیر بار تناقضات خود از پا در می‌آید، نظاره‌گر منفعل روند رویدادها باشند. این تضادها و تناقضات جنبش خودبخودی کارگران را دامن می‌زند اما این جنبش‌ها در نبود جنبش سوسیالیستی و دخالت سازمانیافته‌ی بخش پیشرو متشکل در حزب سیاسی راه به جایی نمی‌برد. به عبارتی دیگر، سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری تشکل‌های اقتصادی-اجتماعی طبقه‌ی کارگر برای هدایت مبارزات روزمره‌ی کارگران و بهبود شرایط فروش نیروی کار هستند، در حالیکه رهایی از بند استثمار به سازمان سیاسی طبقه‌ی کارگر یا همان حزب پیشروان سوسیالیست و هدایت کل مبارزه‌ی طبقاتی جاری در یک کشور نیاز دارد. تا اینجا به اهمیت حزب سیاسی طبقه‌ی کارگر پرداختیم.‌ در ادامه وظایف و خصوصیات حزب و رابطه‌ی حزب پیشروان با توده‌ی کارگران را از نظر می‌گذرانیم. اگر چه انقلاب کار توده‌ها است و به بیان مانیفست کمونیست رهایی طبقه‌ی کارگر به دست خود این طبقه میسر می‌شود اما بخش زیادی از کارگران تحت سلطه‌ی فکری و اقتصادی طبقه‌ی سرمایه‌دار اسیر رقابت‌های درون طبقه‌ای می‌شوند؛ پیشرو انقلابی که جنبش سوسیالیستی را نمایندگی می‌کند آگاهی کمونیستی را به درون مبارزه‌ی طبقاتی می‌برد و با از خود بیگانگی حاکم و آگاهی کاذب تولید شده توسط بخش راست جنبش کارگری پیکار می‌کند؛ پیشرو‌ترین، متعهد‌ترین و‌ قاطع‌ترین عناصر طبقه‌ی کارگر است که به علم رهایی طبقه‌ی کارگر مسلح بوده و ستاد فرماندهی ارتش میلیونی طبقه‌ی کارگر را تشکیل می‌دهد. عناصر حزبی به شکل پایدار و تزلزل‌ناپذیری نه فقط پشتیبان سازمان‌دهی تشکل‌های توده‌ا‌ی و غیر حزبی هستند بلکه بی‌تردید فعالترین مبتکرانی هستند که برای ایجاد تشکل‌های توده‌ای-طبقاتی در محل کار و زیست کارگران پیشقدم می‌شوند. این عناصر سوسیالیست که در صف مقدم مبارزه‌ی روزمره‌ی کارگران از هیچ گونه فداکاری‌‌ای رویگردان نیستند با احساس مسئولیت بالا و آگاهی‌ای که از خود نشان می‌دهند اعتماد وسیع‌ترین توده‌های کارگری را به سوسیالیسم و سیاست‌های حزب جلب می‌کنند.
چنین رهبرانی مهم‌ترین فاکتور، برای قرار گرفتن حزب در موقعیت رهبری توده‌های انقلابی به شمار می‌آیند. اراده‌ی جمعی و طبقاتی حاکم بر حزب خرده‌کاری، دوباره کاری، هدر دادن انرژی‌ها و… را که ممکن است بر جمع‌های کوچک و محافل منزوی حاکم شود برطرف می‌کند و اولویت‌های مبارزه در هر دوره را -بسته به شرایط زمانی و مکانی- تعیین می‌کند. قدرت و قاطعیت حزب به توده‌ها چنان دلگرمی و اعتماد به نفسی می‌دهد که ناامیدی و بدبینی‌‌های ناشی از شکست‌های تاریخی و‌ تبلیغات ضد انقلاب را خنثی کند. حزب به نیازهای دوره‌ی رکود پاسخ می‌دهد و در مقاطعی که جنبش عقب نشینی می‌کند از آگاهی طبقاتی کارگران در برابر رفرمیسم و دیگر ایدئولوژی‌های فاسدکننده‌ی بورژوازی محافظت می‌کند، در کوران نبرد جمع‌بندی‌ها را به انجام می‌رساند، نقاط ضعف و قوت را هم در صفوف خودی و هم در صفوف دشمن مشخص می‌کند؛ و با تحلیل و شناخت دقیق از سطح مبارزه، گام بعدی و چگونگی برداشتن این گام را نشان می‌دهد. حزب در عین حال چرخ‌دنده و حلقه‌ی اتصال همه‌ی انواع تشکل‌های طبقاتی در شرایط مختلف می‌باشد، تشکل‌ حزبی خود به عنوان ابزار طبقه‌ی کارگر برای تسخیر قدرت سیاسی در همه‌ی دوران‌ها ایفای نقش می‌کند و در هر دوره‌ای بنا به منافع و مصالح مبارزه‌ی طبقاتی به ایجاد شکلی از سازماندهی توده‌ای-کارگری یاری می‌رساند. مثلن اگر در دوران رکود و تدافعی بودن جنبش، تشکیل اتحادیه‌ها و سندیکاها امکان‌پذیرتر است و این تشکل‌ها در سطح سراسری کارایی بهتری از خود نشان می‌دهند، با عروج جنبش و ورود به دوره‌ی اعتلای انقلابی و شرایط قدرت دوگانه ضرورت ایجاد شوراها به عنوان عالی‌ترین شکل تشکل سیاسی طبقه‌ی کارگر انکار ناپذیر است. کارگران هفت تپه در شوش شکل دیگری از مبارزات متشکل را در چهارچوب مجمع نمایندگان پیش بردند که تجربه‌ی موفقی را به تاریخ مبارزات طبقه‌ی کارگر در ایران اضافه کرد. یکی دیگر از شکل‌های سازماندهی، ایجاد تشکل‌های توده‌ای در محلات کارگری است که پتانسیل‌های پراکنده اما عظیم موجود در صفوف زنان و مردان اردوی کار را جهت می‌دهد و شکل دیگر تشکیل ارتش مسلح توده‌ای و کنترل پادگان‌ها به دست شوراهای کارگران و سربازان است. حزب کمونیست با اتکا به پیشروان و نفوذ توده‌ای که دارد ملزومات مادی و نقشه‌ی قیام مسلحانه‌ی توده‌ها برای در هم شکستن ماشین سرکوب دولت بورژوازی را مهیا می‌کند. تسلیح توده‌های آگاه و تحزب‌یافته‌ی کارگران و زحمت‌کشان برای مقابله با نیروهای ضد کارگری و ممانعت از به شکست کشاندن انقلاب و آرمان‌هایش نیز ضرورت دارد. حزب هیچکدام از این اشکال سازماندهی را کم اهمیت جلوه نمی‌دهد، بلکه بنا به تحلیل مشخص از شرایط مشخص در هر موقعیتی اولویت بندی می‌کند. تاریخ مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر اهمیت شکل‌های مختلف سازماندهی را ثابت کرده است و بعنوان اندوخته‌ی تجارب مبارزاتی در اختیار ما گذاشته است. تشخیص چگونگی استفاده‌ی درست و بهینه از این تجارب به عهده‌ی سوسیالیست‌ها و پیشروان متشکل در حزب سیاسی طبقه‌ی کارگر است. طبقه‌ی کارگر برای آنکه بتواند انقلاب اجتماعی را به سرانجام برساند چاره‌ای ندارد جز آنکه در هنگام برآمد خیزش‌های انقلابی در موقعیت رهبری کل ستمدیدگان برای پایان دادن به هر گونه ستم و سرکوب و استثمار قرار گیرد. تامین رهبری طبقه‌ی کارگر در جامعه‌ی ایران در گرو این است که سازمان سیاسی و کمونیستی کارگران صف مستقل و نیرومندی را تشکیل داده باشد. برنامه‌ی حداقلی حزب کمونیست برای پاسخ دادن به تکالیف تاریخی و تکالیف دمکراتیک انجام نشده از جمله پاسخ دادن به مسئله‌ی ستم بر زنان، ستم ملی و دیکتاتوری و اختناق و تامین وسیع‌ترین آزادی‌ها از طریق اعمال حاکمیت مستقیم شوراهای کارگران و زحمت‌کشان، طبقه‌ی کارگر را در موقعیت رهبری کل جامعه قرار می‌دهد. طبقه‌ی انقلابی برای پاسخ دادن به تکالیف دمکراتیک و تکالیف ضد سرمایه‌داری لازم است استقلال طبقاتی و تشکیلاتی خود را با ایجاد حزب پیشروان طبقه‌ی کارگر از اضمحلال در جنبش‌های همه با هم و سازش طبقاتی محافظت کند. حزب پیشرو در عین حال، مظهر تئوری انقلابی است که نیروی مادی انقلاب برای پیروزی به آن نیاز دارد. مارکس در مورد اهمیت تئوری انقلابی می‌نویسد: «سلاح انتقاد یقینن نمیتواند جایگزین انتقاد بوسیله اسلحه شود. قهر مادی را باید بوسیله‌ی قهر مادی سرنگون کرد. ولی تئوری هم به مجرد اینکه توده‌گیر شود به قهر مادی مبدل می‌گردد. تئوری زمانی به یک نیروی مادی تبدیل می‌گردد که توده‌های مردم را جلب کرده باشد… تئوری زمانی در مردم تحقق می‌یابد و توده را جلب می‌کند که نیازهای آنها را برآورده سازد. یعنی زمانی که رادیکال شده باشد. رادیکال بودن یعنی دست به ریشه مسائل بردن و برای انسان، ریشه همان انسان است.
لنین، دیگر رهبر پرولتاریای جهانی در این مورد می‌نویسد: «بدون تئوری انقلابی هیچ جنبش انقلابی‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد» تئوری انقلابی در چهارچوب حزب فرموله می‌شود. پیشروان انقلابی که جنبش آگاهانه‌ی سوسیالیستی را نمایندگی می‌کنند با طبقه‌ی انقلابی که بعنوان بدنه‌ی جنبش‌های خودبخودی دیگر بازوی به پیروزی رساندن انقلاب را تشکیل می‌دهد پیوندی زنده دارند، حزب با اتکا به همین پیوند دیالکتیکی و ارگانیک و با تلاش و خرد جمعی کادرها و تئوریسین‌های حزبی، و با رجوع به تجارب و دستاوردهای تئوریک کمونیست‌ها در سطح جهانی، تئوری انقلابی مشخص را برای به پیروزی رساندن جنبش انقلابی در حوزه‌ی فعالیت خودش فرموله می‌کند. نشریه به عنوان یک ارگان سازمانده، محل تلاقی و تکامل مباحث پیشروان کارگری است. حزب با کمک نشریه و دیگر ابزارهای ارتباطات امروزی، آگاهی و تجربه‌ی بدست آمده را به کارگران و مخصوصا به نسل جوان منتقل می‌کند. این کار هم به صورت تبلیغی و برای تاثیر گذاشتن بر توده‌ی کارگران پیش خواهد رفت و هم به صورت ترویجی و با هدف پرورش کادرهای سازمانده در بین کارگران مستعدتر و با صبر و حوصله‌ی بیشتری صورت می‌گیرد. روشن است که امر تبلیغ و ترویج هر کدام، ابزارها و روش‌های مشخصی را اقتضا می‌کنند و هر یک به نیازهای مشخصی پاسخ می‌دهند. در واقع هر چند تبلیغ و ترویج بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند اما هیچکدام نمی‌توانند جای خالی دیگری را پر کنند؛ پس نباید به یکی از آن‌ها به نفع دیگری کم بها داد یا در کل از آن غافل شد. مجموعه‌ی پیشروان حاضر در محل هر کدام به نوبت خود نقاط ضعف و قوت و ابتکارات و پیشنهادیشان را به اطلاع حزب می‌رسانند و رهبری حزب جمع‌بندی این نظرات را در اسناد و قطعنامه‌ها منعکس می‌کند. این موضوع هماهنگی، اولویت‌بندی و یکپارچگی را در صفوف فعالین حزبی بوجود می‌آورد، موضوعی که هم در هنگام رکود خیزش انقلابی و هر در زمان عروج جنبش‌ها کمک می‌کند فرصت‌ها از دست نروند. برعکس آنچه فرقه‌های روشنفکری در مورد انکشاف مبارزه‌ی طبقاتی تصور و عمل می‌کنند، به بیان مانیفست نیز تئوری انقلابی یا احکام نظری کمونیست‌ها توسط عده‌ای روشنفکر جدا از طبقه‌ی انقلابی و مجزا از مبارزات روزمره و خودانگیخته‌ی کارگران کشف نمی‌شود. «احکام نظری کمونيست‌ها به هیچوجه بر افکار و اصولی تکيه ندارند که توسط اين يا آن مصلح جهان ابداع يا کشف شده باشند. آن‌ها فقط بيان عمومی اوضاع و احوال واقعی يک مبارزه‌ی طبقاتی موجود، يک جنبش تاريخیِ جاری در برابر چشمان‌مان هستند.» [۶] رهنمودهای حزب که محصول تجارب بدست آمده از مبارزات روزانه و واقعی خود کارگران است، توسط پیشروان فرموله می‌شود تا در نهایت به برنامه‌ی مبارزاتی توده‌ی کارگر و زحمتکش تبدیل شود. این رهنمودها هر بار پس از آنکه وارد فاز عملی شدند بار دیگر توسط حزب پیشروان تجزیه و تحلیل می‌شود و پس از رفع کمبودها و تاکید بر نقاط قوت و راهکارهای جدید به همان روال قبلی در چهارچوب برنامه‌ی عمل نوینی به توده‌ی کارگران و پیشروان سازمانده ارائه می‌شود. در واقع برنامه‌ی حزبی در بوته‌ی عمل به آزمایش گذاشته می‌شود تا رفته رفته صیقل بخورد، نقص‌ها را برطرف کند و سیر تکاملی را طی نماید. پیشروان و بدنه‌ی کارگری از این طریق می‌توانند بر تاکتیک‌ها، استراتژی و برنامه‌ی عمل حزب تاثیر بگذارند. چنین حزبی کار علنی و کار مخفی را تلفیق می‌کند، یعنی هم بر سندیکالیسمی که هر گونه کار مخفی و مخفی‌کاری را بایکوت می‌کند، مهر باطل می‌زند، هم فرقه‌گرایانی که اهمیت کار علنی و استفاده از امکانات کار قانونی در میان توده‌ها را نادیده می‌گیرند، به باد انتقاد خواهد گرفت. حزب با ارزیابی دقیق توازن قوا، تحلیل مشخص از شرایط مشخص و با اتکا به نظرات و مبارزات خود کارگران، جمع بندی اوضاع و احوال مبارزه را به صورت جزوات جامع و کنکرت آماده می‌کند و به پیشروان و توده‌های کارگر و زحمتکش ارائه می‌دهد. حزب با نفوذی که در میان بخش پیشرو جنبش کارگری-توده‌ای دارد، مؤثرترین رهنمودهای عینی هر مرحله از مبارزه را فرموله می‌کند، و این رهنمودها را توسط عناصر پیشرو حزبی به میان کارگران و ستمدیدگان می‌برد. پیشروان جنبش کارگری با حضوری مستقیم و دخالتگری‌شان در جنبش توده‌ها تلاش می‌کنند، سیاست‌ها و راهکارهای حزب را به سیاست‌های عملی جنبش تبدیل کنند. تاثیرات این عناصر آگاه طبقاتی به تجربه، پشتکار، پیگیری، فداکاری، تیزبینی و هشیاری آن‌ها بستگی دارد. بازخورد مثبت آلترناتیو‌های به پراتیک درآمده‌ی حزب، نفوذ و اعتبار حزب را هم در مقیاس توده‌ای و هم در بخش پیشرو جنبش افزایش می‌دهد، در غیر اینصورت حزب باید به پیشبرد عملی بهتر و یا تدقیق سیاست‌هایش بپردازد.
تجربه عملی مبارزات توده‌ای و جمع‌بندی پیشروان از این مبارزات که به صورت گزارش‌های جامع فرموله می‌شود، بهترین آموزگار برای تصمیم‌گیری و در پیش‌گرفتن سیاست‌های کارآمد و انقلابی حزب در گام‌های بعدی است. ابزارهای تبلیغی-ترویجی و نشریات حزب، گزارش‌ها و رهنمودهایی که مشترکاً توسط رهبران حزبی و پیشروان جنبش عملی آماده شده است را به فراخور نیاز، وسیع و‌ علنی یا به صورت محدود و مخفی منتشر می‌کنند. اگر حزب کمونیست ستادی از رهبران و سازمان دهندگان است که پتانسیل‌های پراکنده‌‌ی مبارزه‌ی طبقاتی را در ابعاد سراسری منظم و متشکل می‌کند، پس پیشروان انقلابی با طبقه‌ی انقلابی ارتباطی زنده و تنگاتنگ دارند. مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست در مورد این رابطه می‌نویسند: «کمونيست‌ها با پرولترها بطور کلی چه نسبتی دارند؟ کمونيست‌ها یک حزب خاص در مقابل ديگر احزاب کارگری نيستند. آن‌ها منافعی جُدا از منافع کل پرولتاريا ندارند. آن‌ها اصول ویژه‌ای را عَلَم نمی‌کنند که جنبش پرولتاريائی را مطابق آن‌ها قالب بگيرند. تفاوت کمونيست‌ها با ديگر احزاب پرولتری فقط در اين است که آنان از سوئی در مبارزات پرولترهای ملت‌های گوناگون، منافع مشترک و مستقل از مليتِ مجموعه پرولترها را برجسته می‌کنند و معتبر می‌شناسند، و از سوی ديگر تفاوت‌شان در اين است که در مراحل مختلف رشد مبارزه ميان پرولتاريا و بورژوازی، آنها همواره منافع مجموعه جنبش را نمايندگی می‌کنند. پس کمونيست‌ها از لحاظ عمل، مصمم‌ترين و پيگيرترين بخش احزاب کارگری همه کشورها هستند، و از لحاظ نظری امتيازشان بر بقيۀ توده پرولتاريا در روشن ‌بينیِ شرايط، مسير و نتايج عمومیِ حرکت پرولتاريائی است. هدف بلافاصلۀ کمونيست‌ها همان است که همه ديگر احزاب پرولتری دارند: تشکل پرولتاریا به صورت طبقه؛ سرنگونی سلطۀ بورژوازی؛ تسخير قدرت سياسی توسط پرولتاريا.» [۷] در واقع حزب کمونیست بخشی از خود طبقه و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، گردان پیشتاز طبقه‌ی کارگر است. سازمان انقلابیون حرفه‌ای مد نظر لنین نیز یک فرقه‌ی متشکل از روشنفکران و جدا از توده‌ی کارگران نبود، بلکه بخش پیشاهنگی بود که در بطن مبارزات روزمره و خودانگیخته‌ی طبقه‌ی انقلابی حضور داشتند و با اتکا به تئوری انقلابی مبارزه‌ی توده‌ی کارگران را به شکلی متشکل و رهبری می‌کردند که از گزند رفرمیسم، سندیکالیسم، تردیونیونیسم، اکونومیسم، سکتاریسم، آنارشیسم و دنباله‌روی رها گردند. سازمان‌ انقلابیون حرفه‌ای به هسته‌های مخفی سکتاریستی ربطی ندارد، هسته‌های حزبی و کمونیستی همواره گسترش حزب در جهت عناصر کارگری که برای عمل توده‌گیر متحد شده‌اند را دنبال می‌کنند، یعنی هر کجا توده‌ی وسیع زنان و مردان کارگر به مبارزه علیه مصائب سرمایه‌داری و استبداد سیاسی بپاخواستند، هسته‌های مخفی حزب کمونیست برای پاسخ دادن به نیازهای مبارزه‌ی کارگران و امر تبلیغ، ترویج و سازماندهی در نقش پیشاهنگ عمل می‌کنند و رد پای تلاش‌ها و سیاست‌هایشان در تکامل و ارتقای مبارزه‌ی طبقاتی دیده می‌شود. مخفی بودن این عناصر و هسته‌های پیشرو مربوط به پنهان ماندن تشکیلات حزبی و‌‌ ارتباطات‌شان با حزب است تا عناصر سازمانده از دید پلیس و نهادهای امنیتی در امان باشند، وگرنه آن‌ها هیچ‌گاه خود را از مبارزات علنی و گسترده‌ی توده‌های کارگر جدا نمی‌کنند. موضوع دیگر مسئله‌ی توده‌ای بودن یا حرفه‌ای بودن حزب است. برعکس تشکل‌های کارگری-توده‌ای، حزب کمونیست نمی‌تواند در شرایط غیر انقلابی توده‌ای و همه گیر شود. حزب کمونیست، حزب اقلیت پیشروان طبقه‌ی کارگر است و سازماندهی و رهبری تشکلها و مبارزات کارگری-توده‌ای را برعهده دارد. هر چند ممکن است حزبی به لحاظ نفوذ و اعتبار اجتماعی در ابعاد توده‌ای جایگاه کسب کند اما به بیان سازمانی و تشکیلات حزبی نمی‌تواند توده‌ای باشد و درهایش را به روی روشنفکران خرده‌بورژوا و عناصر ناآگاه و متزلزل طبقه‌ی کارگر بگشاید. این عناصر نه تنها به فعالیت حرفه‌ای حزب کمک نمی‌کنند بلکه تمرکز و سرعت عمل پیشروان انقلابی متشکل در صفوف حزب را به طور منفی تحت تاثیر قرار می‌دهند. حزب نمی‌تواند به هر قیمتی و به قیمت قربانی کردن جدیت، انضباط و‌ انسجام عضوگیری کند. در حزب انقلابی طبقه‌ی کارگر که ستاد رهبری کننده‌ی پیشاهنگان سوسیالیست جنبش کارگری و دیگر جنبش‌های پیشرو توده‌ای-اجتماعی است، از همان ابتدا تمام عضوگیری‌ها، برنامه‌ها و استراتژی بر اساس جهان‌بینی و اندیشه‌ی سوسیالیسم علمی صورت می‌گیرد. اما در یک تشکل توده‌ای این پیشروان هستند که تلاش می‌کنند در جریان مبارزه و با اعتبار و اعتمادی که در نتیجه پراتیکشان به دست می‌آورند اهداف و برنامه‌های تشکل را با اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت انقلاب کارگری منطبق کنند.
برعکس حزب انقلابی، طبیعتا در چنین تشکلی دیگر گرایشات هم حضور دارند و تنها در نتیجه‌ی یک مبارزه‌ی نظری و عملی اقناع یا به عقب رانده خواهند شد. رسالت حزب در شرایط پیشاانقلابی و پرورش کادرهای سازمانده برای ایفای نقش در موقعیت انقلابی یکی دیگر از موضوعات است. پیشروان سوسیالیستی که انجام رسالت‌شان را به شرایط انقلابی موکول می‌کنند و به این خوش باوری دچار شده‌اند که در شرایط انقلابی معجزه‌ای اتفاق می‌افتد‌ را به بازگویی تجارب کاک فواد در شرایط انقلابی سال ۱۳۵۸ جلب می‌کنم. کاک فواد مصطفی سلطانی ضمن آنکه فاصله گرفتن از فرقه‌گرایی را ضروری می‌داند، کمبودهای موجود در یک شرایط انقلابی را اینگونه توضیح می‌دهد: «ما معتقدیم که هر گونه مبارزه با فرصت طلبان، مبارزه با دولت و هر چیز دیگر باید ابتدا بر پایه‌ی توده‌ای بنیان شود. یعنی اگر ما (کومه‌له) پایگاه توده‌ای و مردمی داشته باشیم و چنان شد که توده‌ها از اهداف و آرمان‌هایمان دفاع کنند آن وقت می‌توانیم قرص و محکم مبارزه کنیم. می‌توانی اعلامیه صادر کنی، محکوم کنی… منتهی فقط این نبود. رخدادهای ایران و کردستان آنقدر وسیع و بزرگ بود آنقدر کار و امکانات زیاد بود حداقل در مورد سازمان ما، یکی از نقایص بزرگ و کمبودها، کمبود کادر بود. مخصوصا کادرهایی که زبان توده‌ها را بلد باشند و بتوانند به سازماندهی توده‌ای بپردازند. ما با چنین مشکل بزرگی روبرو شدیم. در واقع نقص‌هایی که ما امروز داریم شلاق دوره‌ی گذشته است، شلاق دوره‌ی انحطاط است.» [۸] به بیان مارکس هر گونه یادگیری نیاز به یاد دهنده دارد، وی تاکید بر سازماندهی و آموزش و کادرپروری در صفوف کارگران را در تز سوم فویرباخ این گونه توضیح می‌دهد: «آموزه‌ی ماتریالیستی درباره‌ی نقش دگرگون‌ساز اوضاع و احوال و تربیت فراموش می کند که اوضاع و احوال (اجتماعی) را انسان‌ها دگرگون می کنند و این که خودِ آموزگار را باید آموزش داد.» [۹] لازم است هر حزب انقلابی‌ای از هم‌اکنون از خود بپرسد آیا برای رفع این کمبودها در شرایط کنونی تا چه اندازه به وظایف و تکالیفش عمل کرده و در به انجام رساندن این مهم چقدر موفق عمل کرده است. به عبارتی دیگر، چقدر در امر آموزش سیاسی-طبقاتی توده‌های کارگر، کادرپروری در بین مستعدترین و پیشروترین بخش زنان و مردان کارگر و سازماندهی آگاهانه‌ی تشکل‌های توده‌ای-طبقاتی در محل کار و زیست دست‌آوردهای عینی کسب کرده است؛ تا با اعتماد به نفس و آمادگی قابل قبولی به پیشواز شرایط انقلابی و نبردهای سرنوشت‌ساز تاریخی برود. چه برنامه‌ای برای رفع کمبودها داریم و تا چه اندازه با تعهد و فداکاری برای رفع این کمبودها انرژی و زمان صرف می‌کنیم؟ تلاش‌های امروز ما تا اندازه‌ی زیادی پیروزی یا شکست فردای ما را تعیین می‌کند. نقش فعالین حزب در داخل و خارج کشور موضوع دیگری است که به آن می‌پردازیم. اگر چه پایه‌های اصلی حزب را پیشروان انقلابی در داخل کشور تشکیل می‌دهند اما با توجه به شرایط امنیتی و اختناق حاکم بر ایران چاره‌ای وجود ندارد جز آنکه مرکز هدایت، هماهنگی و ارتباطات حزب در خارج از کشور و دور از دسترس نیروی سرکوب باشد. برگزاری نشست‌های وسیع حزبی در داخل کشور ممکن نیست و در شرایط کنونی انتخاب رهبری حزب فقط از میان اعضای خارج کشور امکان‌پذیر است. ارتباط انترناسیونالیستی حزب نیز از خارج کشور ممکن می‌شود. در شرایطی که دیدار چند فعال کارگری و معلمان با فعالان سندیکایی فرانسوی حبس‌های دراز مدتی برایشان به همراه دارد، ارتباطات مخفیانه‌ی پیشروان انقلابی در داخل با احزاب کمونیستی در مقیاس جهانی با موانع و خطراتی زیادی روبرو است. این‌ها جبرهایی‌ است که به حزب کمونیست تحمیل شده است و اگر چه حزب را با نارسایی‌هایی مواجه کرده و از پتانسیل‌هایی محروم کرده است اما همچنان ساز و کارهای ایفای نقش سازمانی حزب، می‌تواند به شکل موثری عمل کند. تلاش برای رفع کمبودهایی که در نتیجه‌ی این اجبارات بر حزب تحمیل شده است جزو‌ وظایف روتین اعضای داخل کشور و خارج کشور حزب است. تبادل نظر در چهارچوب نشریه می‌تواند فواصل بوجود آمده را به حداقل برساند و چپ اجتماعی حاضر در جامعه را به چپ متحزب نزدیکتر کند. موضوع دیگر، مبحث استقلال تشکل‌های توده‌ای و رابطه‌اش با حزب پیشرو است. سازمان‌های توده‌ای مد نظر ما در تمام مقاطع پروسه‌ی تشکیل تشکل، تعیین نوع تشکل، ساختار تشکیلاتی آن و مابقی مکانیزمهای سازماندهی و مبارزه، کاملا مستقل از دولت عمل می‌کنند. این تشکل‌ها حتی به لحاظ حقوقی، تشکیلاتی و مالی از احزاب و سازمان‌های چپ و سوسیالیست مستقل اند. اما هیچ حکمی در مورد استقلال سیاسی تشکل‌های کارگری و توده‌ای در مقابل احزاب کمونیستی حقانیت ندارد. قطعا تمام جریانات مارکسیستی و حتی احزاب بورژوایی و جریانات خرده بورژوا تلاش می‌کنند که سیاست‌های حاکم بر این تشکل‌ها را همسو با اهداف و سیاست‌های خودشان شکل بدهند.
بدون شک تلاش دولت بورژوایی بیشتر و علنی تر از همه‌ی این جریانات نمود پیدا می‌کند. آن تفکراتی که در میانه‌ی این جدال طبقاتی، خط قرمزی برای احزاب کمونیست تعیین می‌کنند و تحت نام دفاع از استقلال تشکل‌های کارگری و توده‌ای، از کمونیست‌های متشکل در حزب سیاسی می‌خواهند که در جهت تبلیغ و ترویج سیاست‌های خودشان در تشکل‌های کارگری و توده‌ای و تلاش برای پیرو شدن این سیاست ها توسط تشکل‌ها و نمایندگانشان اقدامی صورت ندهند، چیزی جز کوشش جریانات مختلف بورژوایی برای از میدان به‌در کردن کمونیستهای متشکل و حزب پیشرو آنها نیست. چنین خط قرمزی فقط برای محدود کردن و ایجاد تفرقه در صفوف کمونیست‌ها کاربرد دارد. والا دولت بورژوایی همزمان با تاکید بر مستقل بودن این تشکل‌ها از احزاب، هر گونه دخالت سیاسی، تشکیلاتی و حقوقی را برای خود به رسمیت می‌شناسد و با تمام توان از حق عملی خودش پاسداری می‌کند. حزب استقلال تشکیلاتی و استقلال مالی تشکل‌های کارگری و سازمان‌های توده‌ای را به رسمیت می‌شناسد و بر استقلال اقتصادی-تشکیلاتی کارگران و تشکل‌شان در برابر تاثیر و نفوذ دولت بورژوازی حاکم بر ایران و نهادهای امپریالیستی و دولت‌های ارتجاعی با کمک پول و رسانه و… تاکید می‌کند. حزب کمونیست کارگران را از نقشه‌های احزاب بورژوازی و دست‌نشانده‌ی قدرت‌های سرمایه‌داری جهانی، و تشکل‌های دست‌ساز حکومتی و گروههای ارتجاعی و بازوهای تبلیغاتی رژیم حاکم آگاه می‌کند و بدینوسیله فعالانه از استقلال تشکل‌های کارگری و سازمان‌های توده‌ای دفاع می‌کند. تلاش حزب برای حفظ استقلال طبقاتی این تشکل‌ها مستلزم تبلیغ افکار و سیاست‌های حزب در صفوف کارگران است. پیشروان انقلابی که از یکطرف با کارگران ارتباط ارگانیکی برقرار می‌کنند و خود در رأس مبارزات روزمره قرار دارند و از طرف دیگر عصاره‌ی تجارب مبارزاتی کارگران را در صفوف حزب فرموله و مکتوب می‌کنند؛ در عین حال مبلغ سیاست‌های حزب در صف کارگران هستند و همزمان می‌کوشند تعداد هر چه بیشتری از بخش پیشرو و بدنه‌ی کارگران مبارز را به عضویت تشکیلاتی یا همراهی فکری با حزب کمونیست جلب کنند. این تلاش‌ها نه‌ تنها در تناقض با دفاع از استقلال اقتصادی-تشکیلاتی سازمان‌های کارگری قرار ندارد بلکه لازمه‌ی کمک به استقلال فکری، اقتصادی و تشکیلاتی کارگران در برابر جناح‌های مختلف بورژوازی است. در ثانی، مستقل یا غیر مستقل بودن تشکل‌ها از سیاست احزاب، یکی از اتهامات و ابزارهای حکومت برای سرکوب تشکل‌ها است و نباید به این پاپوش رژیم حقانیت بخشید. بنابراین، پیشروان تشکل‌های کارگری و توده‌ای همزمان که از سوخت و ساز سازمانی و تشکیلاتی تشکل، مطابق اساسنامه و موازین تشکیلاتی آن تبعیت می‌کنند، تلاش می‌کنند با اقناع اعضاى آن تشکل کارگرى و توده‌ای نفوذ سیاسی و معنوی حزب پیشتاز را تقویت کنند و از این طریق ستاد رهبری کننده‌ی مبارزات طبقه‌ی کارگر را در سطح سراسری بوجود بیاورند. تشکل‌های توده‌ای در حقیقت یکی از «تسمه‌های اتصال» حزب طبقه‌ی کارگر و پیشروان این طبقه، با کل طبقه‌ی کارگر هستند. محافل حزبی مجزا مانند چرخ دنده‌هایی تک‌افتاده عمل می‌کنند که قادر نیستند چرخ‌دنده‌های بزرگتر توده‌های کار و زحمت را هدایت کنند؛ چرخ‌دنده‌هایی که به عنوان نیروی محرکه‌ی اصلی انقلاب در زمان بحران سرمایه‌داری، و غالباً به‌طور خودانگیخته به‌حرکت در می‌آیند. اگر رسالت اصلی حزب کمونیست، سازمان‌دهی و رهبری سیاسی نیروی کار و طبقات فرودست جامعه با هدف به پیروزی رساندن انقلاب کارگری است، پس این رسالت مستلزم ایجاد هماهنگی چرخ‌دنده‌های کوچک پیشروان با چرخ‌دنده‌های عظیم توده‌ها است، و این هماهنگی در گرو ایجاد تشکل‌های توده‌ای محل کار و زیست و فراهم کردن تسمه‌های حیاتی اتصال آن‌ها با تشکل سیاسی طبقه‌ی کارگر است.
 مهر ۱۴۰۳
پانوشت:  [۱]: اهمیت تحزب یابی کمونیستی کارگران، صلاح مازوجی
 [۲]: رهبری طبقه‌ی آگاه و متشکل کارگر در حزب سیاسی خود تنها ضامن پیروزی انقلاب آینده، شاهرخ زمانی، اردیبهشت ٩٣
 [۳]: قطعنامه‌ی مصوب کنگره‌ی پنجم انترناسیونال اول، کنگره‌ی لاهه در ۲ سپتامبر ۱۸۷۲، کارل مارکس
 [۴]: مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فردریک انگلس، ترجمه: شهاب برهان
[ ۵]: مقدمه بر نقد فلسفه حقوق هگل، کارل مارکس
 [۶]: مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فردریک انگلس [۷]: همان
[۸]: برگرفته از سخنان کاک فواد مصطفی سلطانی در تابستان ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) در مهاباد
 [۹]: تزهايی درباره فويرباخ، تز سوم، کارل مارکس

 

 نیما مهاجر
«برگرفته از نشریه‌ی شماره ۵۰۴ جهان امروز»

Google Translate