رژیم جمهوری اسلامی در چنبره سه بحران بزرگ!

سران رژیم جمهوری اسلامی به رغم عربده کشی های تکراری و همیشه گی آخوندها و پاسداران جهل و جنایت، و به رغم سرکوب مردم به جان آمده و معترض، در حال دست و پنجه نرم کردن های نومیدانه با بحران هایی می باشند که دامن گیرشان شده است و آنها را به حال خود رها نمی کند. بحران هایی که نه تنها هدایت گر رژیم به سوی فروپاشی است، بلکه ناتوانی و یاس مداوم آن را نیز به نمایش می گذارد. اگر چه رژیم بحران های بزرگی چون مبارزات مسلحانه دهه شصت خورشیدی و جنگ هشت ساله را از سر گذراند، اما پی آمدهای آن بحران ها، زمینه ساز بحران های دیگری شد که با نگاهی سریع به آنها می توان به این نتیجه رسید که این بحران ها نهادینه شده است و رژیم با توجه به ماهیت و ساختار کنونی خود، هیچ روزنه ای را برای رهایی از آنها در پیش روی خود نمی بیند.  

این بحران ها در سه عرصه بسیار مهم و تعیین کننده رژیم را در باتلاقی که خود ایجاد کرده است، فرو می کشانند. و تا سقوط محتوم آن، راهی برای خروج از این باتلاق هم دیده نخواهد شد. چرا که این سه بحران با ماهیت این رژیم در هم آمیخته است و خود تبدیل به ساختار این نظام شده است. بنا بر این رهایی از این سه معضل، تنها با متلاشی شدن و سقوط امکان پذیر است که البته در آن صورت دیگر بحرانی بر جای نخواهد ماند، چرا که ساختاری وجود نخواهد داشت. این سه بحران عبارت هستند از؛

۱ – عدم حمایت و همراهی مردم

یکی از مهم ترین، و شاید اولین بحرانی که رژیم با آن دست به گریبان است و از زمان پیدایش این حاکمیت با آن در حال درگیری و نبرد بوده است، توده مردم می باشند. توده مردم، چه در قامت فرزندانش – سازمان ها، احزاب و جریانات سیاسی – و چه توده بی شکل، سیال و در مجموع مردم کوچه و خیابان، هیچگاه با رژیم از در دوستی بر نیامده اند و هیچگاه خود را بخشی از رژیم تلقی نکرده اند. از جیره خواران ساندیسی تا لباس شخصی ها، بسیجی ها، پاسداران، آخوندهای انحصارطلب و صاحب امتیازات اجتماعی – اقتصادی و سیاسی، که بگذریم، رژیم در عرصه اجتماعی و نسل جوان، نیروی توانا و مستقل اجتماعی را در صف خود نمی بیند. دستگیری های گسترده، زندان و شکنجه، اعدام ها و به دار آویختن ها، خود گویای نوع رابطه این رژیم با توده های مردم می باشد. 

فشارهای اقتصادی، تورم و گرانی، فقر شدید اجتماعی با خط فقری که بیش از ۷۰ درصد جامعه را به خاک سیاه نشانده است، نه تنها توده های عادی مردم را از این رژیم منزجر ساخته است، که حتا سایه خود را بر نیروهای وابسته به رژیم نیز افکنده است، تا جایی که کشورهای بیگانه و “دژمن”! جاسوس ها و نیروهای اطلاعاتی خود را از دل امنیتی ترین و نظامی ترین نیروهای رژیم برمی گزینند. 

۲ – مناسبات جهانی و بین المللی 

در عرصه جهانی و بین المللی، رژیم با تحریم های اقتصادی و انزوای سیاسی روز افزون مواجه می باشد. با اینکه قدرت های غربی هنوز به این نتیجه کلی و مشترک نرسیده اند که این رژیم را از میان بردارند، با این حال آن را نیز به جامعه جهانی راه نمی دهند. نقش رژیم در ترور، جنایت، سرکوب، مداخلات جهانی، حمایت از نیروهای نیابتی – “محور مقاومتی” و مسلح ساختن آنها، و نیز نا امن ساختن مناسبات جهانی و رفت و آمدهای اقتصادی – توسط حوثی های یمن – و آسیب رساندن به منافع جهان سرمایه داری، موضوعاتی نیستند که بتوان به سادگی آنها را نادیده گرفت و روابط با رژیم را عادی ساخت. حضور سپاه قدس رژیم در خاورمیانه و فعالیت های تروریستی و نظامی در منطقه، از جمله در عراق، سوریه، لبنان و فلسطین، و تضادهای ظاهرا خصمانه و ریاکارانه با اسراییل و سوء استفاده از مساله فلسطین، رژیم را از سوی اسراییل در معرض حملات مداوم داخلی و در سوریه رو به رو ساخته است. حملات و عملیاتی که عملا رژیم را از پا انداخته و به بحران گرفتار کرده است. 

ضربات کاری وارد آمده بر نیروهای نیابتی رژیم در غزه – حماس – و نیز کشته شدن رهبر سیاسی آن اسماعیل هنیه، در مثلا “امن” ترین مکان برای او – تهران – حملات بنیان برافکن به بازوی اصلی و قدرتمند رژیم در لبنان – حزب الله – و نابودی مهم ترین متحد رژیم، حسن نصرالله، و … رژیم را بر سر پرتگاهی هولناک قرار داده است که به جرات می توان گفت نه راه پیش دارد و نه راه پس. نه توان جنگیدن و دفاع از نیروهای نیابتی خود را دارد و نه توان بالا بردن پرچم سفید تسلیم را. چرا که بیش از چهار دهه خود را تنها وکیل مدافع فلسطین و مسلمانان معرفی کرده، بر طبل جنگ کوبیده و وعده نابودی استکبار و دولت صهیونیستی را سر داده است. این رژیم سرکوب گر و ضد بشر که با تحریک نیروهای نیابتی به جنگ و درگیری، زمینه ساز ویرانی غزه و اینک لبنان شده است، نه تنها برای دفاع از متحدین خود اقدامی نکرده است، بلکه با به حال خود رها کردن آنها، از پشت به آنها ضربه نیز زده است. و بی دلیل نیست که اینک در لبنان و غزه زمزمه های خنجر از پشت و فروختن حزب الله به گوش می رسد. 

به هر حال رژیم در این عرصه با بحرانی بسیار جدی دست و پنجه نرم می کند. واقعیت این است که رژیم توان جنگ و مقابله با “دشمن” اصلی خود اسراییل را ندارد و موشک پرانی های مقطعی و موضعی – آن هم با اعلام قبلی – دردی از آن دوا نمی کند. 

آیا حمله روز گذشته به اسراییل که از سر یاس و درماندگی و برای دل گرمی به نیروهای داخلی و نیابتی صورت گرفت و صد البته همچون حمله قبلی، آسیب چشمگیری هم به اسراییل وارد نکرد، زمینه ساز واکنش های مرگبار اسراییل خواهد بود و آغازی بر پایان رژیم واپس گرای ملاها؟ 

۳ – ساختار فاسد مافیایی و اقتصاد ویرانگر

سومین بحران ویران گری که رژیم را به زانو درآورده است، ساختار فاسد مافیایی با رویکردی فساد آلود و ضد اخلاقی است. این بحران با درگیری های داخلی، حذف یکدیگر، دزدی، رانت خواری و غارت اموال دولتی – ملی تداوم و گسترش یافته است. قدرت طلبی های فردی و جمعی، عدم پای بندی به اخلاق و نوع دوستی، ریا و فریب کاری و تظاهرنمایی های دینی – مذهبی، نه تنها زمینه ساز فسادهای اقتصادی، فقر و فساد اخلاقی، که حتا زمینه ساز ریزشی نیروهای “ارزشی”! رژیم نیز شده است. این ریزش ها که نه تنها در بدنه، که در راس رژیم نیز مشاهده شده و می شود، با افشاگری ها و رجزخوانی های اپوزیسیون مآبانه نه تنها باعث رسوایی و انزوای اجتماعی رژیم شده که زمینه ساز ضعف و انسجام درونی آن نیز شده است. 

قدرت طلبی و انحصار از زمان روح الله خمینی آغاز و تا کنون بیشتر و بیشتر ادامه یافته است. این حذف ها و درگیری های قدرت طلبانه و انحصارطلبانه با حذف مبارزان واقعی ضد استبدادی – ضد استثماری آغاز و با حذف نیروهای خودی چون صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر و بعدها منتظری دنبال شد تا سرانجام به حذف “یادگار امام”! (احمد خمینی)، برادران لاریجانی و حتا اکبر رفسنجانی، از سردمداران جنایتکار رژیم و …و شاید هم ابراهیم رییسی انجامید.  

این هر سه بحران، که گویی همزاد رژیم هستند و رهایی از آنها را هیچ چاره ای نیست مطمئنا تا سقوط و فروپاشی این ساختار فاسد تداوم خواهد یافت و زمینه سازی سقوط محتوم آن خواهد بود. رژیم طی بیش از چهار دهه نه تنها قادر به مهار این بحران ها نبوده، بلکه روز به روز دایره این بحران ها وسعتی فراتر از تصور یافته و عرصه را بر رژیم تنگ تر و تنگ تر ساخته است. 

ـ

علی فیاض


Google Translate