گرگِ دو سرِ“غرب” در خاورمیانه : دولتِ یهود، دولتِ شیعه

گرگِ دو سرِ“غرب” در خاورمیانه : دولتِ یهود، دولتِ شیعه

پیش گفتار
‌. بخش یکم
آمریکا و انگلستان، با در دستور روز قرار دادن و اجرائی کردن برنامه ای سیاسی-مذهبی در منطقهٔ خاورمیانه، ظرفِ حدود هفتادو شش سال، گرگی دو سر در خاورمیانه آفریده اند که دائم در حال بحران آفرینی و زیان کاری در این منطقه می باشند. اوضاع و احوالِ ساکنین خاورمیانه، تاکنون به سیاهی، بدی و درماندگی امروز نبوده است. یک سرِ این گرگِ درنده در غربِ خاورمیانه، تشکیلِ دولت-ملتِ یهود، در بخشی از سرزمینِ فلسطین به نامِ اسرائیل است. سرِ دیگر این گرگِ خونخوار، در شرق این منطقه، برقراری حکومتِ وَلی فقیهِ شیعه در ایران است.
هر دوی این رژیم ها، از هفتادو هفت سال پیش، بر پایهٔ دین، بُنیان یافته اند. اولی با نامِ اسرائیل، به معنی “ خدا نیرومند” است، پایه های سیاسی-حکومتیِ اِشغالگرایانهٔ خود را بر تورات و دین یهودیت، مستقر ساخته است. دومی با استفاده از قرآن و اسلام، حکومتِ جمهوری اُمتِ شیعه را، با پشتوانهٔ شعارِ “الله اکبر”، پرداخته است. هر دو کشور عضو سازمان ملل متحد می باشند، ولی تا به امروز هیچ کدام موفق نشده اند، مشروعیتِ مردمی و منطقه ای کسب کنند. هر دو رژیم متحداً، ولی در عین حال جدا از هم و اغلبْ علیه یکدیگر، مسببِ اصلی تفرقه افکنی، دخالت در خارج از کشور خود، کینه توزی، بحران آفرینی و تشویق و تشدیدِ جنگِ های مذهبی، توسعه طلبی و عاملِ اصلی افزایشِ فقر و فلاکت،جنگ و نا اَمنی مردمان خاورمیانه هستند.
کشور اسرائیل، امروز با هفت میلیون نفر جمعیت، در زمانِ تأسیسِ آن، با جمعیتی بسیار محدود، با حکِ ستارهٔ داوود بر پرچمِ خود، این کشور را ‌سرزمینِ موعودِ خلقِ یهود می نامد. اکثرِ اسرائیلیان، اِشغالِ سرزمینِ فلسطین را مائدهٔ آسمانی، کادوی اهدائی از طرف موسیٰ و تورات و حقِ دینی و اللهی خود محسوب می کنند. دولتمردانِ اسرائیل با تکیه بر دینِ خلقِ برگزیدهٔ خداوند، یعنی یهودیت، بی صبرانه در انتظارِ ظهورِ مسیحِ ناجی در شهرِ اورشلیم، در تدارکِ جنگِ توسعه طلبانه به منظورِ بنای “ اسرائیل بزرگ “و حکومت بر دنیا، روز شماری می‌کنند.
اما در بارهٔ ایران، از هشتاد و پنچ میلیون نفر ساکنان این کشور، فقط حدودِ شصت ‌و پنج میلیون نفر آن شیعه هستند. بیست میلیون نفر مابقی جمعیتِ کشور، بخشی سنی مذهب هستند که در ترکمن صحرا، در کردستان، در خوزستان و سیستان و بلوچستان ساکنند. بقیهٔ اقلیت های مذهبی، مرکب از بهائیان، یهودی ها و مسیحیان در سراسر ایران پراکنده اند. با احتسابِ این آمار که البته رژیمِ ایران از اطلاع رسانی دقیق در باره آن پرهیز می کند، می توان به این نتیجه رسید که فقط کم تر از یک هشتمِ مسلمانان جهان را شیعیان تشکیل می دهند.
با وجود این که دولتِ شیعهٔ ایران در عرصهٔ جهان اسلام در اقلیت محض است، مُدعی است که حکومت اسلامی و رهبری مسلمانان، از زمان مرگِ پیامبر اسلام در سال ۶۳۲ میلادی، یعنی ۱۳۹۲ سال پیش تا به امروز، حقِ مسلمِ آنهاست. منظور فرزندانِ آلِ علی بن ابی طالب و دوازده امام شیعهٔ سلسلهٔ امامتِ آنهاست که همگی از حق حکومت مشروعِ خود محروم شده اند. بنا بر این از زمانِ غیبتِ امامِ دوازدهمِ آل علی تا زمانِ ظهورِ ایشان، حکومتْ بر تمامِ مسلمانان جهان، حقِ مسلم و خدشه ناپذیرِ نایبانِ امام ِ زمان، در هر عصر و دورهٔ تاریخی است. تفسیرِ مذهبی-سیاسی این تئوریِ ایدئولوژیک-حکومتی اینست که بقیهٔ حکومت ها و حاکمانِ مسلمان در پهنهٔ تاریخِ اسلامْ غاصب و مابقیِ یک و نیم میلیارد مسلمانانِ ساکن کُرهٔ زمینْ، با پیروی آنها از اسلامِ فقاهتی شیعه، به مرورِ زمان به راه راست ارشاد خواهند شد.
در سال ۱۳۵۷، با یک چنین برداشت و تفسیرِ فقهی، انتقالِ قدرتِ دینی و سیاسی به سید روح الله خمینی و بیعتِ با وی به عنوانِ نایبِ امامِ غایب، لاجرمْ موجه و دارای مشروعیتِ اللهی بوده است. با این توضیحات، امروز، این حکمِ فقهی، در مورد آقای سید علی خامنه ای هم صادق خواهد بود.
حال با کمی دقت روشن خواهد شد که بین دو رژیمِ اسرائیل و ایران چقدر شباهت های شگفت انگیز موجود است. ایدئولوژی رهبران هر دو کشور، بنیامین نتایاهو و سید علی خامنه ای، تهاجمی، توسعه طلبانه، اِشغالگرانه و استعماری است. به همین دلیل، حاکمانِ هر دو کشور، در ولعِ میلیتاریسم، سیری ناپذیرند. یکی به نام دفاع از کشورِ خود و از ترسِ توده های مخالفِ فلسطینی و کشورهای مسلمان، ارتشِ تِروریستی”ساهال” را بنیاد نهاده و آن دیگری به نامِ حفاظتِ از رژیم ولایتِ مطلقهٔ وَلی امرِ مسلمین، “سپاه پاسداران انقلاب اسلامی” را سازمان داده است. هر دو از سوی کشورهای عرب مورد حمله قرار گرفته اند. به همین بهانه، هر دو رژیم، در ظاهر و در افکارِ عمومیِ مردمِ دنیا، مظلوم نمائی می کنند، ولی در عین حال، رهبرانِ هر دو کشور بسیار پرخاشگرند. یکی از آنها، در پشتِ سپرِ دفاعی “هولوکاست” پنهان شده و آن دیگری در پشتِ هولوکاستِ”سوگِ امام حسین” سنگر گرفته است.
دولتِ یهود، در فکرِ پیش روی و تسخیرِ از لُبنان تا رودِ دجله و فُرات خواب و خوراک ندارد و رهبرِ دولتِ اُمتِ شیعه، مترصدِ فرصت برای دست یافتن به کربلا و مکّه و از آنجا تا مسجدالاقصا در اورشلیم روز شماری می کنند.
سرنوشتِ مشترکِ انقلاب های فلسطین و ایران
بدون کمک های آشکار و پنهان و برنامه ریزی های دقیق و پیش برد سیاستی بسیار زیرکانه از سوی انگلستان و ایالات متحدهٔ آمریکا، دو دولتِ مذهبی، اسرائیل و ایران، هر دو به صورتِ کودتائی مردمی، هر دو بی تفاوت به حقوق بین الملل و حقوق بشر، در منطقهٔ خاورمیانه مستقرِ شدند. مسلماً شرایطِ داخلی مساعد در هر دو سرزمین ها برای چنین رژیم هائی مؤثر بوده است، ولی نقشِ تعیین کنندهٔ عاملِ خارجی را که سوختِ لازم را برای به حرکت در آوردن ماشینِ پوسیده و زنگ زدهٔ این دو کشور تأمین کرد، به روشنی خواهید دید. ( اگر شک دارید و هنوز بر روی عاملِ داخلی زوم می کنید، به سرنوشتِ کشورهای هم مرزمان با دقتِ بیشتری نگاه کنید: افغانستان، پاکستان، عراق، ترکیه. سپس کشورهای حوضهٔ خلیخ فارس در جنوب و آنگاه کشورهای شمال ایران، تحتِ نفوذ روس ها.به اضافهٔ مصر، سوریه، اُردُن، لبنان و فلسطین.
۷۵ سال جنگ و جنایت : از جنایاتِ یهودیانِ صهیونیست در روستای”دیریاسین” تا حملهٔ ۷ اکتبر
در روز ۹ آوریل ۱۹۴۸ در روستای دیریاسین، در هفت کیلومتری غربِ بیت المقدس، در فلسطینِ تحتِ قیمومت امپراتوری بریتانیا، ۱۲۰ تِروریست، عضوِ سازمان های مخفی یهودیان صهیونیست: اِیرگون، هَگانه و لِهِی، به رهبری و فرماندهی افرادی از جمله: مناخیم بگین، نُخست وزیرِ لاحِقِ دولت اسرائیل، اکثرِ روستائیان بی دفاع را قتلِ عام کردند. سازمان اِیرگور معتقد بود که خشونتِ سیاسی و تِروریسم ابزارِ مشروعِ مبارزهٔ ملی یهودیان برای سرزمین اسرائیل است.
جانْ به دربُردگانِ دیریاسین، از ترسِ تِروریست های صهیونیست، به ناچار مجبور به فرار و مهاجرتِ اجباری به کشورهای مجاور شدند.
این واقعه یکی از جنایاتی است که فقط چند روز قبل از اعلام تشکیل دولتِ اسرائیل در ۱۴ ماه مِه ۱۹۴۸، در افکار عمومی فلسطینیان به”نکبة” ، به معنی”فاجعه”، مشهور شده است.
در رابطه با همین واقعهٔ اسفناک، در چهارم ماه دسامبر ۱۹۴۸، یهویانِ صاحب نامی از جمله : آلبرت انیشتین و هانا آرنت، در نامه ای مندرج در روزنامهٔ نیویورک تایمز، به این عملِ سخیفِ جنبش تِروریستی-سیاسی یهودیانِ صهیونیست، اعتراض کرده و آنرا مترادف با فاشیسم خواندند.
با وجود این سابقهٔ سیاهِ تِروریستی و جنایتکارانه، با کمالِ تعجب، در سال ۱۹۷۸، آقای مناخیم بگین، مفتخر به دریافتِ جایزهٔ صلح نوبِل شد.
علل اساسی پیدایش و تشکیل کشور اسرائیل
در روز دوم نوامبر سال ۱۹۴۸، کشور اسرائیل به نامِ ملتِ یهود، در فلسطینِ تحتِ قیمومتِ انگلستان، پا به عرصه وجود گذاشت. حدودِسی سال بعد، در روزِ ۲۲ فوریهٔ ۱۹۷۹، ایران، صاحبِ رژیمی شد به نامِ اُمتِ اسلامِ شیعی. جالب تر این که هر دو کشور با ظاهری دِموکراتیک و قانونی، اولی توسطِ دیوید بن گوریون و دومی به وسیلهٔ سید روح الله خمینی با آرا مردمِ خود پایه گذرای شدند. یادآوری می کنیم که بنیتو موسولینی در ایتالیا و آدولف هیتلر در آلمان، هر دو با آرا مردم و کاملاً دِموکراتیک به قدرت رسیدند.اگر از افسانه ها، دروغ پردازی ها و لاطائلات مندرج در بخش تورات در”کتاب مقدس”بگذریم و به واقعیت های تاریخی توجه کنیم، متوجه می شویم که کشوری به نام اسرائیل و یا هر نام دیگری، چه سلطنتی و غیره در هیچ کجا از نظرِ تاریخی ثبت نشده است. در آثار و اسنادِ تاریخی نوشته شده و باقی مانده از مصریان قدیم، کشوری کوچک یا بزرگ تحتِ حاکمیتِ یهودیان وجود خارجی ندارد. در امپراتوری های روم و ایران و در سرزمین های تحتِ سُلطهٔ اعرابِ مسلمان نیز نشانی از کشوری ‌یا سرزمینی به معنای کشوری آن، یعنی ملتی با آب، خاک، زبان و مرزهای مشترک و متکی به حکومتی با سلسله مراتبِ سیاسی متداول در آن قرون و اعصار، حتیٰ در حفریات و اکتشافاتِ باستان شناسی اخیر هم یافته نشده است. هیچ پادشاهی و هیچ سلطانِ کشورگشائی، هرگز ادعا نکرده که کشور و یا سرزمینی متعلق به یهودیان را فتح کرده باشد.
دست یافتن به مخروبه ای زیرخاکی شبیه به کنیسه، کلیسیا و حتیٰ مسجدی بسیار قدیمی احتمالاً ممکن است. آیا اما وجود و کشفِ معابد و به طور کلی مراکز و مکان های دینی و مذهبی، در منطقه ای در کرهٔ زمین به مفهومِ وجود یک کشور به معنای واقعی کلمهٔ آن است؟
ادیان یکتاپرست از جمله دین یهود، همچنان که دین مسیحیت و اسلام، زاده و متولدِ دوران برده داری و عصرِ عصیان و شورش های بردگان می باشند. بنا بر این شورش و طغیان بعضی اقوامِ یهودی را می توان فهمید و قبول کرد، ولی آیا این مسأله به معنای وجودِ دولتِ یهود و اسرائیل است؟ در غزل ۲۵۵، حافظ می سُراید: یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم محور…آیا این غزل بدین معناست که کنعان کشورِ یهودیان بوده، نه هرگز.‌ کنعان در آن دوران تحت استیلای مصریان قرار داشته است.
اقوام و قبایلِ یهودی مسلماً در بسیاری از کشورهای اروپائی و مناطق وسیعِ خاورمیانه تا سرزمین های آسیای شرقی به طور پراکنده ساکن بوده اند، ولی تعدادِ متوسطِ جمعیتِ قومی و یا قبیله ای آن ها در بهترین حالت از چند ده نفر نمی تواند بیشتر نبوده باشد و مثلِ بقیهٔ اقوامِ آن دوران ها به صورت پراکنده با فعالیت های چوپانی و کشاورزی می زیسته اند.
کشورِ تازه تأسیس اسرائیل متشکل است از اقلیتی ساکنانِ یهودی مقیمِ فلسطین در آن تاریخ و سپس کُلون ها و مهاجران یهودی ای که از سراسرِ کشورهای اروپای شرقی از جمله روسیه، لهستان و یا اروپای غربی هم چون فرانسه و اسپانیا و آلمان …با کمک‌ِ دولتِ انگلستان، از طریقِ باز گذاشتن راهِ ورودِ آنها، رهسپارِ کشور فلسطین شدند. مهاجرانِ یهودی که نه زبان مشترک داشتند و نه سرزمین مشترک و فقط سنت و دین مشترکی به نام یهودیت داشتند، آن هم مبتنی بر افسانه ها و اُسطوره های تورات، پا به سرزمینی نهادند که ساکنان آن با آغوشی باز آن ها را پذیرا شدند. ولی این مهمانان نابکار از سال‌های دههٔ چهل میلادی تا توانستند اقدام به تِرور و غارتِ فلسطینیان کردند. شاید لازم نباشد که یادآوری کنم که قبل از اعلامِ موجودیتِ کانونِ یهودیان یا “دولتِ یهود”در بخشی از سرزمینِ فلسطین، “کشورِ فلسطین”از نظر قانونی و حقوق بین الملل شناخته شده بوده است. کشورِ فلسطین، هر چند تحتِ قیمومتِ انگلستان، وجود داشته و پاسپورت به نامِ کشورِ فلسطین صادر می کرده، از جمله بنیان گذار کشور اسرائیل آقای بن گوریون و خانُم گُلدامایر، صاحبِ پاسپورتِ فلسطینی بوده اند. کشورِ فلسطین هم چنین کمیتهٔ اُلمپیک داشته است.
اما کشور اسرائیل که حتیٰ تا به امروز نه قانون اساسی نوشته دارد و نه هرگز مرزهای مشخصی داشته ‌و یا دارد، از ارتشی تِروریستی، متجاوز و توسعه طلب به نامِ “تساهال” ( Tsahal)برخورداراست. این ارتش که از ادغامِ سازمان های تِروریستی یهودیانِ صهیونیست تشکیل شده است، سالانه میلیاردها دُلار کمک های نظامیِ بلا عوض و رسمی از آمریکا دریافت می دارد. بنا بر بعضی محاسبات تقریباً دقیق، از زمانِ تأسیسِ کشور اسرائیل تا سال گذشته، از سال ۱۹۴۸ تا سال ۲۰۲۳، طی ۷۵ سال، ایالاتِ متحدهٔ آمریکا به تنهائی، حدودِ ۳۸۰ میلیارد دُلار به این کشور کمکِ مالی کرده است. اگر رقمِ ۳۸۰ میلیارد دُلار را بر ۷۵ سال تقسیم بکنید، به رقمی بیش از ۵ میلیارد دُلار در سال می رسید. (من از کمک های مالی و نظامی و غیره از طرفِ دیگر کشورهای غربی اطلاعی نداریم و جستجو هم نکرده ام).
با توجه به سرشماری ادارهٔ ملی و مرکزی آمارِ دولتِ یهود، منتشره در ماه مارس ۲۰۲۴، جمعیتِ امروزِ اسرائیل، حدودِ ۹ میلیون نفر تخمین زده شده است. از این رقمِ ۹ میلیون نفری، شش و نیم تا هفت میلیون نفر اسماً کلیمی محسوب می شوند، هر چند کم نیستند یهودیانی که، بعد از تشکیل کشور اسرائیل در سال ۱۹۴۸، با این که باوری به دین یهودیت ندارند، برای حفظِ امنیتِ جان خود از ترسِ یهودستیزان اروپا، به فلسطین پناه بردند. به عبارت دیگر این بخش از ساکنین اسرائیل، از نظرِ جهان بینی دینی کاملاً سکولار هستند و خود را وابسته به ایدئولوژی دینی دولتِ یهود نمی دانند، اما از نقطه نظرِ سیاسی از گرایشِ استعماری دولتِ تل اَویو‌ تبعیت و پشتیبانی می کنند. بسیاری از این افراد عضوِ ذخیرهٔ ارتش “تساهل” هستند و در زمان جنگ سریعاً در ارتش این کشور بسیج و در عملیاتِ نظامی فعالانه شرکت می کنند.
آن چه مربوط به جمعیتِ غیرِ یهودی تبعهٔ اسرائیل یعنی اعرابِ مسلمان و دیگر مذاهب و ملیت ها می شود، اجباراً آنها زیرِ نفوذ و کُنترُلِ مقررات و قوانین دولتِ‌ یهود قرار دارند، اما از نظرِ حقوق شهروندی از حقوق برابر با شهروندان یهودی برخوردار نیستند. (جای این بحث مربوط به آپارتایدِ حقوقی است که موضوع موردِ تحقیقِ این مقاله نیست).
۷ اکتبر، نبردِ واقعی داوود و گولیات در غزه
“کتاب مقدس “،( ص ۱۷، اول سموئیل ۱۷ ) : افسانهٔ داود و جلیات
« ۷-۴، از اردوی فلسطینی ها، پهلوانی از اهالی جت به نام جلیات برای مبارزه با اسرائیلی ها بیرون آمد. قد او به سه متر می رسید و کلاهخودی مفرغی بر سر و زره ای مفرغی بر تن داشت. وزن زره اش در حدود پنجاه و هفت کیلو بود. پاهایش با ساق بندهای مفرغی پوشیده شده و زوبین مفرغی بر پشتش آویزان بود. چوبِ نیزه اش به کلفتی چوبِ نساجان بود. سر نیزهٔ آهنی او حدود هفت کیلو وزن داشت. یک سرباز جلو او راه می رفت و سپر او را حمل می کرد…»
« ۴۸و۴۹، داود وقتی دید جلیات نزدیک می شود، به سرعت به طرف او دوید و دست به داخل کیسه اش بُرد و سنگی بر داشته، در فلاخن گذاشت و به طرف جلیات نشانه رفت. سنگ درست به پیشانی جلیات فرو رفت و او را نقش زمین ساخت…»
۷ اکتبر، رعد و برق در آسمانِ گنبدِ آهنین
در روزِ “۷ اکتبر ۲۰۲۳” ، با حمله ای غیر قابل تصور و بی سابقه، گروهی اندک از اعضای سازمان های نظامی فلسطینی و متعاقباً‌ افرادی از ساکنان غزه که شاهدِ حمله به خاکِ اسرائیل بودند با استفاده از موقعیت پیش آمده و مشاهدهٔ راهی هموار، به اسرائیل رخنه کردند.
چگونه این عمل نظامی با آن چنان دقتی به اجرا در آمد و به چه نحوی صورت گرفت که ارتش اسرائیل و تمامی دستگاه های امنیتی-سیاسی آن در خوابِ خرگوشی غافل گیر شدند، هنوز جای بحث و گفت‌وگو دارد. آیا نیروهای امنیتی اسرائیل، مستِ توانائی های قدرتِ نظامی و تکنولوژی بسیار پیشرفتهٔ اطلاعاتی خود، در عرصهٔ کُنترُلِ پهنهٔ سرزمین فلسطین و حتیٰ تک تکِ فلسطینی ها، هرگز شبیخون مشتی جوان فلسطینی را باور نمی کردند؟ آیا دولتِ راست گرای افراطی نتانیاهو با بستن چشمِ خود بر این واقعهٔ ناباورانه، زمینهٔ حملهٔ گستردهٔ ارتش اسرائیل را بر آن چه که امروز شاهد آن هستیم اجرائی می کرد؟ و یا شاید کشوری دیگر با فراهم کردن شرایط لازم، از جمله از کار انداختن سیستمِ کنترل مرزی و در واقع کورکردن چشمِ دوربین های بسیار دقیقِ زنجیرهٔ امنیتی ارتش اسرائیل، انجامِ این عملیات را ممکن کرد؟ شاید؟ طرحِ این گونه سؤآلات کاملاً مشروع و البته در پردهٔ ابهام قرار دارند.
امروز لااقل، به احتمال قوی می توان گفت، یکی از اهدافِ این عملیات، دستگیری و گروگان گیری تعدادی سربازِ ارتشِ اسرائیل و مبادلهٔ آن ها با هزاران زندانی فلسطینی بوده است؟ این گونه مبادلاتِ اُسرا و گروگان ها قبلاً هم بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها صورت گرفته است و بنا بر این امر تازه ای نیست و جای تعجب ندارد.
باید توجه داشت که لااقل ده هزار زندانی فلسطینی، بدون تفهیمِ اتهام و محاکمهٔ قانونی، بدونِ رعایتِ حقوق بین الملل و با کم ترین حقوق قانونی زندانیان سیاسی، در شرایطی غیر قابل تحمل، ده ها سال است که در زندان های اسرائیل به سر می برند.
به همین علت، دولتِ اسرائیل، در عرصهٔ جهانی، به منظورِ شانه خالی کردن از مسؤولیتِ اخلاقی خود در برابر افکارعمومی جهانی و گریز از موازین حقوق بین الملل و کنوانسیون های آن، با یک حیلهٔ قضائی، هر شش ماه یک بار حکمِ بازداشت موقتِ این زندایان فلسطینی را به اتهامِ تِروریسم تجدید من کند و آن ها را به اتهامِ تِروریسم، در حالتِ قرنطینه در حبس دائم نگهداری می کند.
در حملهٔ روزِ ۷ اکتبر، هیجده سال پس از تحمیلِ انواع تضییقات، توهین ها و شکنجه های روحی و روانی به مردم غزه، مشتی مبارزِ فلسطینی، جان بر کف و از جان گذشته، برای اولین بار، آن چنان ضربه ای کاری بر پیکرِ ارتشِ و سازمان های امنیتی- اطلاعاتی اسرائیل وارد آوردند که رابطهٔ قدرت بین ارتشِ شکست ناپذیر و مقتدرِ اسرائیل و فلسطینِ ناتوان بر هم خورد. یک بارِ دیگر ثابت شد که قدرتِ سیاسی-نظامی، هر اندازهْ قدرقدرت باشد، پاشنهٔ آشیلِ ضربه پذیر خود را دارد.
آن چه از این روز می دانیم اینست که برای اولین بار فلسطینی ها موفق شدند به صورتی اعجاب انگیز، با مونتاژِ قطعاتِ یک بولدوزرِ سبک، در پای دیوارِ عبورناپذیرِ اسرائیل، و با از کار انداختن تمامی دستگاه های الکترونیکی- امنیتی سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی- امنیتی متعلق به شنبت، موساد و اُرگان های وابسته به ارتش اسرائیل، تمامی استحکاماتِ غیر قابل عبورِ دیوارِ الکترونیکی و گُنبدِ آهنین آن را کور و خنثی کرده و وارد خاک اسرائیل شدند.
با حملهٔ نظامی فلسطینیان در روزِ ۷ اکتبر، ایدهٔ شکست ناپذیریِ نظامی-امنیتی اسرائیل به صورتی جدی موردِ تردیدِ قرار گرفت و اُسطورهٔ در اَمان و مصون بودن کشور اسرائیل از گزندِ حملاتِ صاحبان اصلی این سرزمین در هم شکسته شد. بی جهت نیست که دولتمردان یهود و فرماندهان ارتش آن و حامیان جهانی آنها سراسیمه، گیج و بُهت زده و هذیان گویان دست به اَعمال و حملاتِ دیوانه واری علیه دو میلیون و نیم انسان بی دفاع در نوارِ غزه زدند که طی تاریخِ نوشته بشریت فقط آلمان نازی قادر به انجام آن بوده اند. قصاصِ چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان، یعنی عدالتِ قضائی تورات و قرآن، برای نازی های آلمان به مفهومِ جزغاله کردن شش میلیون یهودی آلمانیِ بی تقصیر در کوره های آدم سوزی رایش سوم شد. راستی برای تلافی و قصاصِ تِرورِ هزار و دویست یهودی اسرائیلی چند میلیون مسلمان فلسطینی، لبنانی، سوریه ای،یمنی و شاید به بزودی ایرانی، در کوره پزخانه های کشورهای خود بایستی بُمبْ سوز شوند.
در حملهٔ روزِ ۷ اکتبر، هیجده سال پس از تحمیلِ انواع تضییقات، توهین ها و شکنجه های روحی و روانی به مردم غزه، مشتی مبارزِ فلسطینی، جان بر کف و از جان گذشته، برای اولین بار، آن چنان ضربه ای کاری بر پیکرِ ارتشِ و سازمان های امنیتی- اطلاعاتی اسرائیل وارد آوردند که رابطهٔ قدرت بین ارتشِ شکست ناپذیر و مقتدرِ اسرائیل و فلسطینِ ناتوان بر هم خورد. یک بارِ دیگر ثابت شد که قدرتِ سیاسی-نظامی، هر اندازهْ قدرقدرت باشد، پاشنهٔ آشیلِ ضربه پذیر خود را دارد.
آن چه از این روز می دانیم اینست که برای اولین بار فلسطینی ها موفق شدند به صورتی اعجاب انگیز، با مونتاژِ قطعاتِ یک بولدوزرِ سبک، در پای دیوارِ عبورناپذیرِ اسرائیل، و با از کار انداختن تمامی دستگاه های الکترونیکی- امنیتی سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی- امنیتی متعلق به شنبت، موساد و اُرگان های وابسته به ارتش اسرائیل، تمامی استحکاماتِ غیر قابل عبورِ دیوارِ الکترونیکی و گُنبدِ آهنین آن را کور و خنثی کرده و وارد خاک اسرائیل شدند.
دیوارِ آهنین اسرائیل و سپرِ دفاعی آن که مایهٔ افتخارِ تکنولوژی جنگی-امنیتی “غرب” و زرهٔ غیر قابلِ عبورِ سیاستِ امنیتی آن محسوب می شد به سرعت در هم شکسته شد و حفره ای برای عبورِ انقلابیون فلسطینی گشود. این حملهٔ استثنائی و باورنکردنی، کشیده ای گیج کننده و مشت محکمی بود که بر صورت کریه بنیامین نِتانیاهو و ارتش شکست ناپذیرش نواختت. ورودِ فلسطینی ها به حصارِ امنیتی و بُرج و باروی نفوذناپذیرِ بزرگ ترین پادگانِ نظامی جهان، معادلهٔ قدرت را، برای اولین بار، به صورتی جدی به نفعِ فلسطینیان بر هم زد.
نوار غزه از زندان توده ای فلسطینی ها تا گورستان توده ای
نوارِ غزه منطقهٔ کوچکی است، به مساحتِ ۳۶۰ کیلومترِ مربع، که سال هاست ساکنان آن در محاصرهٔ هوائی، زمینی و دریائی ارتش اسرائیل، در اسارتی مطلق در خود می لولیدند. این اسارتگاه، اضافه بر ساکنان خود، چندین اردوگاه پناهندگان فلسطینی را هم در خود جای داده است. بسیاری از این اُسرا، کارگرانی هستند که هر روز، با اجازهٔ دولتِ یهود، از دیوارهای هشت متری”گنبدآهنین” و از “چک پوینت” های ارتشِ اسرائیل می گذرند و برای امرارِ معاش با فروشِ نیروی کارِ خود به کشورِ اشغالگرانِ خود می روند و شامگاهان برای استراحت، در حقیقت به سلول های خود در اردوگاه هایشان باز می گردند. در این زندان، ظلمِ مضاعف، استعمارِ زمین و استثمارِ نیروی کار، در هم تنیده شده اند.
در سرزمینی که به نامِ فلسطین و از فلسطین باقی مانده است، یعنی”کنارهٔ باختری رودِ اُردُن”، ۵۸۰۰۰ کیلومتر مربع و “نوار غزه” ، ۳۶۰ کیلومترِ مربع، آب و برق و نان، دوا و پوشاک و خلاصه همهٔ مایحتاجِ ساکنانِ این مناطق، با اجازه و روادیدِ اِشغالگران اسرائیلی به دست فلسطینی ها می رسد. بدون اجازهٔ دولتِ یهود، یک دُلار هم از راه های متعارف نمی تواند ‌به دستِ فلسطینی ها ارسال شود.
مسخرگی تاریخ چنین است که بخشِ اعظمِ پول های ارسالی به فلسطین از جانبِ کمک کنندگان، اجباراً بایستی توسطِ دولتِ اسرائیل تأیید، دریافت و به سازمان های فلسطینی، از جمله “سازمان حماس”، منتقل شوند.
عربده های انتقام جویانه و قصاصْ قصاص کردن های فرماندهان ارتش اسرائیل که از شکست مفتضحانهٔ روز ۷ اُکتبر، مثل مارِ زخمی بر خود می پیچیدند و فلسطینیان را حیوان های انسان نما و کرمک می خواندند، حاکی از پیروزی و تأثیرِ این حملات بر روحیهٔ قَدَرقدرتی و شکست ناپذیری ارتش اسرائیل و خطِ بطلان برتوهمِ خدشه ناپذیری حصارِ مستحکم و سیستمِ امنیتی-سیاسی اسرائیل است.
از این روی بنیامین نتانیاهو با ۳۸۰ هزار سربازِ ذخیره و ۱۸۰ هزار نظامی کادر ، تا بیخِ دندان مسلح به توپ و تانک های آبراهام، هلیکوپتر و هواپیماهای آخرین مُدل F۳۵ به جنگ دو میلیون و نیم انسان بی دفاع و محبوس در قفسِ نوارِ غزه، هجوم برد.
اتحادِ اسرائیل و چند کشور عرب در “پیمان ابراهیم”و برآمدِ تشکیل کشور فلسطین
از روز ۷ اُکتبر، مهم ترین کشورهای غربی با شعارِ “اسرائیل حق دارد از خود دفاع کند”، با کمک های تسلیحاتی و اطلاعاتی گسترده به اسرائیل، دستِ دولت و ارتش اسرائیل را در نوارِ غزه کاملاً باز گذاشته اند تا این منطقه را به جهنمِ روی زمین و مخروبه ای غیرِ قابل سکونت تبدیل کنند.
در این هنگامه، اکثرِ رهبرانِ دولت های عرب، سر در آخورِ سفره های مملو از گوشت و غذاهای رنگارنگ، برای نمونه در ماهِ نامبارک رمضان، چشمانِ خود را بر گرسنگی و درماندگی فلسطینی ها در نوارِ غزه بسته اند. این برادرانِ دینی، مردانِ خُدا و نگهبانان اماکنِ مقدسهٔ اسلام، با سکوتِ موذیانهٔ خود و بی تفاوت به قتلِ عامِ هم کیشانِ خود در سراسر فلسطین اِشغالی و بی توجه به افکار عمومی مردمِ خود، به طورِ ضمنی شریکِ جُرمِ دولتِ یهود شده اند.
بنا بر این کاملاً روشن است که منظور آمریکا از “پیمان ابراهیم”، سکوت و اتحادِ برخی کشورهای عرب در نسل کشی فلسطینیان‌ و نابودی و ریشه کن کردن آنهاست.
همان گونه که گفتیم، ساحل غربی رود اُردُن” هم هرگز از عنایاتِ صهیونیست ها در اَمان نبوده است. یهودی های اُرتُدُکس، با کمک های بی دریغ ارتش اسرائیل، این قسمت از خاکِ فلسطین را همچون آبکشْ سوراخْ سوراخ کرده و اقدام به ساختنِ هزاران کُلونیِ غیرقانونی کرده اند. از همین رو، به نظر می رسد در این منطقه از فلسطینِ اشغالی، جدا کردن اسرائیلی ها و فلسطینی ها از یکدیگر، مثل جدا کردن دانه های جو و گندم از هم تقریباً محالْ به نظر می رسد.
به راستی محاصرهٔ کاملِ جنگی فلسطینی ها در سرزمینشان، با تحمیلِ قحطی، گرسنگی، بدونِ کمک های درمانی و بارانِ آتشِ بمب های چند تُنی از هوا و زمین و ارتکابِ قتل های هدفمندِ فلسطینیان توسطِ سربازانِ بی رحمِ تکْ تیرانداز ِ ارتش اسرائیل، اگر جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت، آپارتاید، پاک سازی قومی و نسل کُشیْ، یا همان پوگْرُم و یا هولوکاست نیست پس چیست؟
اِعمالِ پوگْرُم علیه فلسطینی ها
به علتِ محدودیت های تحمیلی به خبرنگاران بین المللی در نوارِ غزه، اخبارِ جنگِ نا برابر اسرائیل- فلسطین بسیار کم به خارج درز می کند،ولی با وجود این، تمامی برآوردهای منتشره حاکی از آست که ارتش اسرائیل در عرض هفت ماههٔ اول یورش به فلسطین، در هر روز، سیصد بمباران هوائی در نوارِ غزه انجام داده است. با توجه به مساحتِ غزه و تراکمِ جمعیت آن، حملهٔ بی شرمانهٔ دولتِ یهود، به اندازهٔ بمبارانِ ایالات متحده آمریکا در هیروشیما و ناگازاکی در ژاپن، در پایان جنگِ جهانی دوم، کشته و زخمی برجای گذاشته است. آری در فلسطین آن قَدَر کشته فزون است که کفن نتوان کرد.
بسیاری از یهودیانی که خود در کشورهای لَهستان، رومانی، مجارستان و به ویژه در روسیهٔ تزاری قربانی پوگْرُم بوده و اثراتِ جنایتکارانهٔ مالی و جانی و پاک سازی قومی آن را با پوست و گوشت خود احساس کرده اند، امروزه دست به همان اَعمال شنیع، بی شرمانه و جنایتکارانه علیه فلسطینی ها می زنند.
اِشغال، استعمار و تجاوز به سرزمین های متعلق به فلسطینی ها، سلبِ مالکیت، غصب و تصرفِ عُدوانی بر مسکن، مصادرهٔ اموال آن ها و مجبور کردنشان به مهاجرت از خانه و کاشانهٔ خود، سیاستی است که از اوائل سال های ۱۹۴۷، صهیونیست ها به بدترین اَشکالِ تِروریستی در سرزمین های فلسطین به مرحلهٔ اجرا در آورده اند. از آن زمان و تا به امروز، گروه های اولترا راستِ یهودی، با تِرور و قتل فلسطینی های بی دفاع، نه فقط در نوارِ غزه، بلکه در “ساحل غربی رود اُردون” ادامه داده و آن ها را با کمکِ ارتش اسرائیل و به زورِ اسلحه و تهدیدِ کلون های یهودی، مجبور به ترکِ مسکن و محل کار و زندگیشان می کنند. هم اکنون نوبتِ تجاوز و جنایت به لبنان هم سرایت کرده است.
ژئوپُلیتیکِ گرگ ها و کفتارها، تجاوزاتِ مداوم به حقوق بین الملل
مسؤولیتِ دولت های غربی در منطقهٔ خاورمیانه، تنها به نسل کشی فلسطینیان محدود نمی شود، بلکه اقداماتِ آن ها در باز گذاشتن دستِ جریاناتِ اسلامی افراطی و دفاعِ بی چون و چرای آمریکا و متحدین اش از اسرائیل، به خطری بسیار بزرگ تر منجر خواهد شد. در این دورانِ هژِمُنی راست افراطی و نئوفاشیسم، ناسیونالیسم و شوونیسم، دین و مذهب گرائی ارتجاعی، صف آرائی های نظامی و جنگ طلبی های توسعه طلبانهٔ روسیه و چین، سایهٔ جنگِ اتمی بر سراسر جهان گسترده شده است. کشورهای غربی هم با سیاست های امپریالیستی و ویران گرِ خود در خاورمیانه و جنگ افروزی و اِشغالِ نظامیِ مستقیم به نامِ مبارزه با تِروریسم، چندین کشور مسلمان نشین را به خاک و خون کشیده اند.
از طرفِ دیگر با تأئیدِ آشکار و یا ضمنی دولتِ یهود و ارتش متجاوزِ آن و با باز گذاشتن دستِ کلون ها در اجرای عملیاتِ جنایتکارانهٔ آن ها در فلسطین اِشغالی، عملاً و عامداً، مقررات و موازینِ حقوق بین الملل را، با توجه به شکنندگی، مشکلات و محدودیت های اجرائی آن ، در معرضِ خطراتِ جدی قرار داده اند.
سیاست های کشورهای غربی، با ظاهری آراسته در گفتار و با اتکای ریاکارانه به”اعلامیهٔ جهانشمول حقوق بشر” و “منشور سازمان ملل متحد”، ولی در عمل، رُجحان و اولویت دادن به منافع ملی و سیاسی-اقتصادی خود در عرصهٔ جهانی و اغلب با وتو کردن تصمیماتِ “شورای امنیتِ سازمان ملل متحد” و ردِ قطع نامه های آن، موجبِ تخطئه و عدمِ کارآئی موازینِ حقوق بین الملل گردیده اند.
رفتارِ قلدُرمنشانه، تهدیدآمیز و بی پروائی های ایالات متحدهٔ آمریکا و متحدینش در تقابل با معضلات ِ جامعهٔ جهانی و در همان حال میدان دادن های پنهانی و بستن چشم خود به بعضی دولت های زیرِ سیطرهٔ اسلامِ فاشیستی، مثل ایران و افغانستان و یا حمایتِ آشکار و جانب دارانه از بعضی دیگر از کشورها از جمله، ترکیه و اسرائیل، بیش از پیش جهان را به سوی سقوطِ حتمی و جنگ های ویران گر سوق می دهند.
از سوی دیگر، تصمیماتِ قانون شکنانهٔ “غرب” در ارتباط با تخاصمات و مشکلاتِ بین المللی و دوگانگی مشهود در برخورد با مسائل مطروحه در “شورای امنیتِ سازمان ملل”، عاملِ بدآموزی و قانونْ گریزیِ دولت های ارتجاعی جهان شده است.
با سوءاستفاده از همین سیاست های دوآلیستی کشورهای غربی ست که سرکوبگرترین کشورهای منطقهٔ خاورمیانه، یعنی جمهوری ولایتِ فقیه در ایران، دولتِ طالبان در افغانستان و یا دولتِ نژادپرستِ یهود در اسرائیل و حکومتِ شوونیستی ترکیه، علیهِ شهروندانِ متبوع خود در داخل و خارج از مرزهای مشخص خود، آسوده خاطر از عدمِ مجازاتِ نتایجِ اَعمال جنایتکارانهٔ خود، دست به هر جنایتی می زنند.
نتیجهٔ منطقی سیاست های دوآلیستی کشورهای غربی، یا تفاوت در حرف و عملِ آن هاست که اسرائیلْ به خود اجازه می دهد کوچک ترین ارزشی برای حقوق بین الملل قائل نشود. اسرائیل هیچ وقعی به ده ها قطعنامهٔ “ سازمان ملل متحد” نگذاشته و نمی گذارد. دولتِ اسرائیل به پشت گرمی کشورهای غربی خود را مجبور به پاسخ گوئی به مراجعِ قانونی و بین المللی نمی داند.
در این راستا کشورهای غربی که بخشِ عمدهٔ آنها اعضای اصلی بنیانگذارِ “حقوق بین الملل”، “سازمان ملل متحد” و “اعلامیهٔ جهانشول حقوق بشر” می باشند، با پشتیبانی همه جانبه از اسرائیل، کوچک ترین انتقادی را از رویکردهای دولتِ یهود و اقداماتِ مغایر با حقوق بین‌الملل آن با تکفیرِ “هولوکاست” و یهودستیزی به چالش می کشند.
از این روی، به ویژه از روزِ “۷ اکتبر ۲۰۲۳”، کشورهای غربی به مرورِ زمان و یک صدا، مثل ارکستری که یک ساز را می نوازد، یک “اسم رمز” را لاینقطع تکرار می کنند : “اسرائیل حق دارد از خودش دفاع کند”. در واقع و در عمل، مفهومِ ضمنی این شُعار اینست که اسرائیل حق دارد بر روی “بیانیهٔ جهانی حقوق بشر” و تمامی موازین و مصوباتِ حقوق بین الملل پا گذاشته و سرزمین فلسطینیان را با استفاده از بُمب های چند صد تُنی به خاکستر تبدیل کند. در مقابل، فلسطینیان حق ندارند بعد از هفتادو هفت سال مبارزهٔ بی امان از کشورشان دفاع کنند، و گرنه سریعاً متهم به تِروریستم می شوند.
قریبِ به اتفاقِ رهبرانِ کشورهای سرمایه داریِ متحدِ آمریکا با برخورداری از مشاوران، متخصصان و مستشاران خبره و اطاق های فکر، روشنفکران و دانشگاهیان برجسته و تمامی امکاناتِ خبری، جاسوسی و اطلاعاتِ ماهواره ای، به خوبی آگاه هستند که رویکردهای اسرائیل و بی اعتنائی به حقوق بین الملل، چه خطراتی برای تعادلِ شکنندهٔ صلحِ جهانی در بر دارد.
با وجود این تا به امروز، این کشورها کوچک ترین اقدامِ جدی برای جلوگیری از عملیاتِ نظامی ارتش اسرائیل انجام نداده اند. بر عکس با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی و دروغ پراکنی های اکثرِ رسانه های خبری غربی، طوطی وار، ادعاها و اَعمالِ جنایتکارانهٔ اسرائیل را توجیه و خبررسانی کرده و به خوردِ مردمِ سراسرِ جهان می دهند. دولت های غربی دستِ دولت و ارتش اسرائیل را باز گذاشته اند تا نوارِ غزه را به خاک و خون بکشند و به کمک یهودیانِ اُرتُدُکس و کلون های مسلح، در کرانهٔ غربی رود اُردُن بی مهابا، دست به نسل کشی فلسطینیان بزنند.
در این پاک سازی قومی و قتلِ عامِ یک ملتِ تنها، اگر کوچک ترین اعتراضی به رفتارهای جنایتکارانهٔ اسرائیل به میان بیاید، خواه از طرفِ سازمان ها و اُرگان های قانونی جهانی و یا احزاب و جریان های سیاسی و مترقی، بلافاصله با شدیدترین حملاتِ رسانه های مُدافع اسرائیل و تهدیداتِ دولت های غربی، در مظانِ اتهامِ یهودستیزی و تحریم های مالی و ‌بانکی قرار می گیرند.
بنا بر این و در عمل آن چه سیاستِ جهانی کشورهای غربی را به عنوان چتر حمایتی اسرائیل شکل می دهد، جا انداختن این شعار است که مخالفت با صهیونیسمْ را مترادف با یهودستیزی قلمداد کنند.
“سازمان ملل متحد” نیز از بُهتانِ یهودستیزی دولتِ اسرائیل و سکوتِ حاکی از رضایتِ اکثرِ نمایندگان دولت های غربی در اَمان نمانده است. اینگونه برچسب زدن ها، بُهتان ها و تهمت ها، تا آنجا پیش رفته که حتیٰ به رئیس این سازمان، آقای آنتونیو گوتْرِس، به دروغ و آگاهانه نسبتِ یهودستیزی می دهند.
“ مجمع عمومی سازمان ملل”، یعنی بزرگ ترین تشکیلاتِ گفتگوهای صلح و امنیتِ جهانی و مسؤولِ حل و فصلِ بحران ها و منازعاتِ بین المللی، از حملاتِ نمایندهٔ دولتِ یهود در “سازمان ملل متحد” آقای رون پوروزو ، بی بهره نمانده و متناوباً متهم به یهودستیزی می شود.کار به جائی کشیده که ایشان در برابر چشمان حیرت زدهٔ نمایندگان حاضر در “مجمع عمومی سازمان ملل متحد،”اساسنامهٔ این سازمان را تکهْ پاره کرده و به سطل آشغال پرتاب می کند و صد البته آب هم از آب تکان نمی خورد. اسرائیل از “هفت دولت” آزاد است و در یک کلمهْ برای اسرائیلْ دنیا “شهرِ هرت”است.
همین چندی قبل، آقای بنیامین نِتانیاهو ، نُخست وزیرِ متهم به جنایت جنگی و بزودی تحتِ تعقیبِ پلیسِ بین الملل، همچون سزاری فاتح، مسلح به آخرین تکنولوژی های تسلیحاتی غرب و پیروزمند علیه مردمانی خلعِ سلاح و بی پناه، همچون سزاری فاتح، واردِ کنگرهٔ آمریکا شد و با کف زدن های ممتدِ نمایندگان آمریکا، تشویق و تمجید به ادامهٔ راه اش در “جنگِ تمدن و دِموکراسی علیه بربریت” شد. همو همهٔ مخالفان و معترضین را تهدید کرده و مُنکر تمامی جنایاتش شد. تمدن این آقای دموکرات، که با رأی دموکراتیکِ اسرائیلیان، سال های متمادی ای است که بر مسندِ دموکراسی اسرائیل تکیه زده، عبارت است از : قتل عامِ بیش از چهل هزار کودک و زن و سیصد هزار زخمی و قطع عضو شده، حمله به بیمارستان ها، دانشگاه، دبستان و کودکستان، مسجد، نمایندگی های “سازمان ملل”، تهدید به قتلِ رئیسِ”دادگاه بین المللی دادگستری”، بُمباران آژانس خبری فرانسه و قتلِ هدفمند ۱۶۹ ژورنالیست، حملهٔ عمدی به چاه های آب، درخت و شبکه های برق رسانی و هر آنچه نشانی از زندگیِ مدنی در آن قابل تصور است.
حملهٔ “ ۷ اکتبرِ” فلسطینیان، به احتمالِ قوی، عاملِ تعیین کننده و مؤثری بود تا از انعقادِ “پیمان ابراهیم” بین اسرائیل و عربستان سعودی، به پدرخواندگي آمریکا جلوگیری کند.این پیمان می بایستی در روز ۸ اکتبر به امضای طرفین می رسید، ولی حملهٔ ۷ اکتبر تمام برنامه ریزی های آمریکا و اسرائیل را بر هم زد.
از این تاریخ مسألهٔ فلسطین که سال ها بود به دستِ فراموشی سپرده شده بود، تبدیل به مشکل اصلی جهان شد و همگی به خاطر آوردند که هفتاد و پنج سال است که یک ملتِ بی پناه و کاملاً از هستی ساقط شده، خواستارِ تشکیل کشورِ فلسطین است و از این روز دو باره در دستورِ روز سیاستِ جهان قرار گرفت.
اگر حملهٔ ” ۷ اکتبر” به وقوع نمی پیوست چه کسی به خاطر می آورد که میلیون ها انسان در بدترین شرایطِ انسانی، محکوم به مرگِ تدریجی در سرزمین خود، محبوس در خانهٔ خود و محصور در دیوارهای هشت متری در منطقه ای در خاورمیانه به انقیادِ دولتِ یهود در آمده اند.
در واقع و در عمل این دولتِ یهود و کشورهای متحد او هستند که فلسطینیان را وادار به عکس العمل های خشونت بار میکنند. وقتی دولت های غربی کوچک ترین جوابی به خواست های موجه و انسانی فلسطینیان نمی دهند و تمام درها را بر روی مذاکرات سیاسی و قانونی موردِ قبولِ “سازمان ملل متحد” می بندند و فقط با کمک های مالی و دُلارهای آغشته به رنج و زحمتِ فرودستان کشورهای غربی و دُلارهای نفتی رژیم های سراپا فاسدِ عرب، از جمله عربستان سعودی، قطر، اماراتِ متحدهٔ عرب و دولتِ از ریشه جانی و آدم کشِ ایران بسنده می کنند، لاجرم بایستی روزی منتظرِ ۷ اُکتبر و ۷ اُکتبرهای دیگری باشند.
سال هاست که سیاست های نئو استعماری سرمایه داری های “غرب” و زنگوله های پای تابوت اش، با کمک های مالی و پولی بلاعوض و بی رویه،به منظورِ خریدِ صلح و آرامش برای اسرائیل و ساکت کردنِ فلسطینی ها، به غیر از انداختنِ تکه استخوانی جلوی سگ، مفهومِ دیگری ندارد. فلسطینیان احتیاج به صدقه ندارند، آن ها زمین، خانه و کشورشان را می خواهند.
از فلسطینی نمی توان انتظار داشت که در مقابلِ متجاوزْ منتظرِ ترحم و معجزه باشد و بردباری به خرج دهد. هفتاد و شش سال کافی نیست؟
از سال ۲۰۱۸ قرار بر این بوده که اسرائیلیان و فلسطینی ها برای یافتن راه حلی مسالمت آمیز مذاکره کنند، ولی مگر دولت ِیهود زیرِ بار می رود. حتیٰ حماس، “دُفکتو” و در پراتیک، منشور سیاسی خود را نفی کرده و از خطِ ایدئولوژیک اخوان المسلین هم انشعاب نموده است. حماس به تشکیل دو دولت در فلسطین رضایت داده بود که در عمل به معنی شناخت کشور اسرائیل است، ولی کو گوش شنوا. دولتِ یهود آنقدر به آزار و اذیت و سرکوبِ خشونت بارِ تظاهراتِ مسالمت آمیزِ فلسطینیان دست زد که منجر به چند انتفاضه شد و در نهایت واقعهٔ ۷ اکتبر به وقوع پیوست.
وظیفهٔ حمایتِ همه جانبهٔ “غرب” از اسرائیل
جمعیتِ یهودیان ساکن فلسطین در سالِ تأسیسِ کشورِ اسرائیل، در سال ۱۹۴۸، از ۱۰٪ ساکنان کشورِ فلسطین تجاوز نمی کرده و تعدادِ یهودیان آن سرزمین بیش از چند ده هزار نفر نبوده است.
حال اگر جمعیتِ یهودیان و غیرِ یهودیان را در اسرائیل، در مجموع طی سال های ۱۹۴۸ تا به امروز، به طورِ متوسط، پنج میلیون نفر در نظر بگیریم ‌متوجه خواهیم شد که حجمِ عظیمِ کمک های آمریکا و دیگر کشورهای غربی به دولتِ یهود چرا از این همه اهمیت برخوردار است.
اسرائیل یک پادگان مجهز و پیچیدهٔ نظامی برای “غرب” در خاورمیانه است. باشد، ولی با کمی دقت در ارقامِ نُجومی کمک های مالی و نظامی ایالات متحده آمریکا و دیگرِ دولت های غربی که به جیبِ گشادِ اسرائیل سرازیر می کنند، این سؤالِ موجه به ذهن متبادر می شود که چرا این همه کمک های مالی و نظامی به این کشورِ مینیاتوری صورت می گیرد؟ یکی از ژنرال های آمریکائی می گفت : اسرائیلْ ناوهواپیمابرِ ما در خاورمیانه است. این ادعا نمی تواند درست باشد، زیرا مگر آمریکا کمْ پایگاه و مراکز نظامی در اروپا و در خاورمیانه دارد که احتیاج به یک وجب خاکِ اِشغالی و مشکلْ آفرین اسرائیل داشته باشد؟ کشور مصر، ترکیه و یا ایران و پاکستان و حتیٰ افغانستان، بهتر، کمْ خرج تر و بی دردِسر تر می توانند این وظیفهٔ ژئوپُلیتیکی-نظامی را برای سرمایه داری های غربی انجام دهند. بنا بر این شاید بهترست دنبالِ دلائل قانع کننده تری گشت.
استقرارِ کانونِ یهودیان در فلسطین چه خاصیتِ فوق العاده ای برای کشورهای”غرب” دارد که این همه مشکلاتِ سیاسی و مالی و دشمنی های بی حد و حصرِ جهانی را به جان می خرد، اما دست از دفاع و پشتیبانی بی حد و حساب از اسرائیل بر نمی دارند؟ یک محاسبهٔ سرْانگشتی نشان می دهد که فقط دولتِ واشینگتُن چه بودجهٔ هنگفتی از جیبِ مردم آمریکا صرفِ حفظِ دولتِ یهود می کند، دقت کنید: پنج میلیارد دُلار کمکِ متوسطِ سالانه به پنج میلیون نفر تبعهٔ اسرائیل. از کمک های نظامی کشورهای غربی و مخارج هنگفت آن اطلاع دقیق و روشنی در دست نیست.
تأسیسِ کشورِ اسرائیل در غربِ خاورمیانه، در بخشی از سرزمین های مسلمان نشینِ اعراب، در منطقهٔ فلسطینی ها، دلائلِ قانع کننده ای می طلبد.
همانگونه که می دانیم کشور اسرائیل در محاصرهٔ کشورهای مصر، اُردُن، سوریه و لبنان، با مسلمانانی متعصب و کینه توز علیه دولت و دین یهودیت قرار دارد. اغلب رژیم های سیاسی کشورهای این منطقه، هر چند همدست با دولتِ تل اَویو و زیرِ نفوذِ سیاسی-اقتصادی قدرت های غربی، به ویژه ایالات متحده، از سرِ ترس و از راهِ مصلحت اندیشی حکومتی و با توجه به افکارِ عمومی ضد اسرائیلی مردم، به حیاتِ شکنندهٔ خود ادامه می دهند.
با این توضیحات، اولین قدم های جدی تشکیلِ کشور اسرائیل عبارت است از :
علتِ اولیهٔ تشکیلِ دولتِ یهود یا کانونی برای یهویان در فلسطین، در بیانیهٔ لُرد بَلفورد به نظر می رسد که این کانون پناهگاهی برای یهودیان و صهیونیست ها محسوب می شد، ولی در حقیقت عاملِ خلاصی کشورهای اروپائی از مشکلاتِ یهودستیزی آن ها بوده است.
دولت های اروپائی، با فراهم کردنِ سهولتِ مهاجرت یهودیان از کشورهایشان و با هول دادن آنها به سوی کشوری دیگر، برای مثال آرژانتین در آمریکای جنوبی و یا اوگاندا در آفریقا، در عمل شرِ یهودستیزی را از سرِ خود باز کرده و این مشکل را به جامعهٔ اعراب ها منتقل می کردند. یهودیان هم در واقع با تحملِ قرنها راسیسم و یهودی ستیزی اروپائیان، در فکرِ رها کردن خود از مظالمِ اروپائیان بوده اند . جنایاتی که اروپائیان در موردِ یهودیان مرتکب شده اند آن چنان شرم آور و نابخشودی که هرگز فراموش نخواهند شد.
کشورهای اروپائی و حتیٰ “ایالاتِ متحدهٔ آمریکا” تا سال های متوالی از دادن ویزای مهاجرت به یهودیان خودداری می کرده اند. در چنین شرایطِ ناگوار و غیر قابل تصوری است که کم کم یهودیان با کمکِ سازمان ها و انجمن های صهیونیستی با انتخابِ فلسطین، با توجه به افسانه های کتاب مقدس و اماکن مقدس دین یهود در اورشلیم و سابقهٔ تاریخی زندگی اقوام یهودی در این کشور، شروع به مهاجرت به این کشور کرده و به عرب ها پناه می بردند.
در این بُرههٔ زمانی، در روز دوم نوامبر سال ۱۹۱۷، در بیانیه ای، به صورتِ نامه ای سرگشاده به لیونل روچیلد، ثروتمندِ یهودی و پشتیبانِ مالی جنبشِ صهیونیسم، لُرد آرتور بَلفور، یکی از نُخست وزیران انگلستان به کمک یهودیان می آید و در بیانیه ای که بیش از ۶۷ واژه ندارد، اعلام می کند که “کشور سلطنتی انگلستان” با پروژهٔ ملی تشکیل یک “کانونِ ملی برای ملت یهود” در سر زمین فلسطین که تحت قیمومت کشورِ متبوع وی می باشد، موافق است.
طرح این بیانیه و برنامهٔ کمک به تشکیل دولتِ اسرائیل که انگلستان و آمریکا مبتکران اصلی آن می باشند، در عین حال که شرِ راسیسمِ یهودی ستیزی را از سرِ خود باز می کنند و مشکلِ جامعه های عمیقاً ضد یهودی کشورهای غربی را به آفریقا در کشوری عربی منتقل می کنند، پایگاهی مستحکم و پادگانی نظامی به منظورِ تحکیمِ امپراتوری ایالات متحدهٔ آمریکا و “غرب” و انبارِ اسلحه و زرادخانهٔ آخرین تسلیحاتِ مدرن واشنگتن را در این منطقهٔ جهان نیز بنا نهادند.
از سال های بعد از جنگ جهانی دوم، دولت های انگلستان و ایالات متحدهٔ آمریکا به این نتیجه رسیدند که برای مبارزهٔ جدی علیه هرگونه جهانی بینی و ایدئولوژی کمونیستی، بهترین و مؤثرترین آنتیپود و آنتی تِز آن، تکیه بر ادیان و مذاهب ست.
با این رویکردِ ایدئولوژیک-سیاسی، استراتژیِ ژئوپُلیتیکی” غرب” ایجاب می کرد که در غربِ خاورمیانه، در کشورِ فلسطین، در سرزمینی که در آن تاریخْ تحت قیمومتِ انگلستان بود و بخشی از خاکِ کشورهای مسلمان نشین محسوب می شد، کانونی برای زیستِ جمعی یهودیان در نظر گرفته شود تا بعد از تمامِ جنایاتِ یهودستیزانه ای که در اروپا انجام گرفته بود، یهودیانِ بازمانده و جانْ به دربُردگان از قتلِ عام سال های جنگ جهانی دوم، در نقطه ای در جهان به توانند در صلح و امنیت به زندگانی خود ادامه دهند. این سیاستِ کشورهای غربی، در ظاهرِ امر، بسیار انسانی و بشر دوستانه به نظر می رسد، ولی با کمی دقت در نتایجِ عملی آن به واقعیت های دیگری خواهیم رسید که در زیر به طور اختصار به آن ها اشاره خواهیم کرد.
مقدمهٔ کوتاه مذکور در بالا، نشان می دهد که بایستی بدونِ ملاحظاتِ جانبدارانه و مخالفت خوانی های ایدئولوژیک، مسألهٔ اسراییل و فلسطین را از عرصهٔ الهیات، افسانه های دینی و اخلاقیاتِ تئولوژی های آسمانی خارج کرده و در قلمرو زمینی، حولِ اصولِ‌حقوقی مُدرن، اخلاقیاتِ بشردوستانه و حقوق بین الملل و ملاحظات و موازین منطبق بر تصمیمات و قوانین بین المللی بررسی کرد.
در وهلهٔ اول، کشوری به نامِ اسرائیل در شمالِ فلسطین و در جنوب، ژوده در کنعان، تا سال ۱۹۴۸ وجود خارجی نداشته است. آنچه به نامِ جعلی کشور یهود خوانده می شود متکی بر افسانه ها و اسطوره های نوشته شده در “کتاب مقدس” یا همان تورات و انجیل است. بسیاری از حکایت ها و داستان پردازی های کتاب مقدس شباهت های زیادی با اساطیر ایرانی و سنت ها و فرهنگ های متداول در بین النهرین دارد و با کمی تغییراتِ در قرآن نیز تکرار شده است. آن چه واقعیت دارد اینست که قبایل یهودی به صورتِ اقلیت های قومی و یهودی مذهب، به صورتِ پراکنده در کشورها و یا در سرزمین های متفاوت تحتِ حاکمیتِ امپراتوری های آن قرون و اعصار در سراسر دنیا می زیسته اند.
تأثیرِ ایدئولوژیک- سیاسی ادیان و مذاهب در مسألهٔ اسرائیل-فلسطین
دعوا بر سرِ “زمین”است. دعوا بر سرِ لحافِ ملاست. فلسطینیان برای حفظِ همان حداقلِ بیست ‌و دو درصدی که از سرزمینشان برای آنها باقی مانده است دست به هر تاکتیکی می زنند، از روابطِ دیپلماتیک با اکثرِ کشورهای جهان و سیاستمداران صاحب نفوذ گرفته تا قبولِ کمک های مالی از تمامی کشورهای دنیا از جمله آمریکا و اروپا و شیخ نشین های ثروتمندِ خلیج فارس تا ولایتِ نکبتی ایران. تسلیحاتِ نظامی را هم از هر کشور و هر جریان سیاسی که ارسال شود، برای عملیاتِ دفاعی از سرزمینشان می پذیرند.
پذیرشِ کمک های مالی و نظامی از جانبِ فلسطینیان هرگز به معنای دستْ نشاندگی آنها به هیچ قدرتی نیست. مبارزات و استقامتِ هر روزهٔ این ملتِ شجاع، در مقابلِ یکی از بزرگ ترین ارتشِ های جهان و دولت های غربی حامی آن، بزرگ ترین دلیلِ حقانیت فلسطینیان است. فلسطینیان فرزندانِ گایا الههٔ زمین هستند، هر بار که بر زمین می افتند قوی تر بر می خیزند.
هم اکنون فلسطینیان از سه زاویه زیرِ ضربِ قرار دارند، از سوی جانیانِ بین المللی، رهبران خائنِ دولت های دوستْ نما و نیروهای داخلی کُلون های دولتِ یهود.
اولین گروه، کُلون های سکولار و یهودی الاصلی هستند که فقط زمینْ خوارند، زمین مجانی می خواهند. بخشی دیگر کُلون های انتگریستی می باشند که در زمین خواری بسیار طماع می باشند و با رویکرد و ره یافت از تورات و دین یهودیت، به اندازهٔ کافی بهانه ای مناسب، برای امیالِ توسعه طلبانهٔ خود، خواهند یافت.
اصولاً تفسیر و تعبیر و برداشت های متناقض از احکامِ تورات، همچنان که بینش های ضد و نقیض موجود در کتاب مقدس از واژهٔ “زمین”، در را برای مفهوم و ایدهٔ “سرزمین موعود”،”اسرائیل بزرگ” و تا استنباط از واژهٔ زمین به معنی کرهٔ زمین توسطِ مفسران دین یهود گسترش می یابد. سرزمین کنعان در فلسطین با خوابِ آشفته و احتمالاً اختلالات روانی یعقوب به سرزمین موعود برای یهودیان تبدیل می شود.
کتابِ پیدایش ۲۸: ۱۰/۱۱/۱۲/۱۳/۱۴. پس یعقوب بئرشبع را به قصدِ حران ترک نمود،۱۰. همان روز پس از غروب آفتاب به مکانی رسید و خواست شب را در آنجا به سر برد. او سنگی بر داشت و زیر سرِ خود نهاده، همان جا خوابید،۱۱. در خواب نردبانی را دید که پایهٔ آن بر زمین و سرش به آسمان می رسد و فرشتگان خُدا از آن بالا و پائین می روند،۱۲. و خداوند بر بالای نردبان ایستاده است. سپس خداوند گفت :” من خداوند، خدای ابراهیم و خدای پدرت اسحاق هستم . زمینی که روی آن خوابیده ای از آن توست. من آن را به تو و نسل تو می بخشم،۱۳. ….. تمامی مردم زمین توسط تو و نسل تو برکت خواهند یافت،۱۴.
با این گونه افسانه سُرائی ها و لاطائلاتِ متناقض در کتاب مقدس، کُلون های بی مغزِ یهودی پشتِ ارتش استعمارگرِ اسرائیل سنگر گرفته و هر روز دست به جنایت جدیدی می زنند. این بخش از کُلون ها آن قدر مذهبْ گزیده، زبان نفهم، واپسگرا و در ضمن مسلح و خطرناکند که “دولتِ اسلامی داعش”در مقایسهٔ نظری با آنها لُنگ می اندازد.
بنا بر این کدام ایدئولوژی مذهبی از دولت یهود در اسرائیل پشتیبانی می کند. می دانیم که یهودستیزی ریشه در الهیاتِ مسیحیت و اختلافاتِ درونْ مذهبی آن با یهودیت دارد، اما امروز صهیونیست های مسیحی در آمریکا و اروپا و به ویژه اِوانژِلیست ها در آمریکا شدیداً مدافع دولتِ یهود و حفظِ‌ یک پارچگی اورشلیم می باشند. از منظرِ مذاهبِ ژودئو-مسیحی و صهیونیست های مسیحی، عیسیٰ مسیح برای نجاتِ بشریت در این شهر ظهور خواهد کرد.
در عرصهٔ حقوقی کشوری به نامِ اسرائیل که دارای فرهنگ، سنت، زبان عبری و کشورِ مشترک بوده باشند تا به توانند دولت-ملتی‌ به نامِ اسرائیل ایجاد کنند، تا سالِ ۱۹۴۸ وجود خارجی نداشته
پسْ نتیجه :
خاورمیانه در جوش و خروش است. بحران جنگی سراسر منطقه را به سوی آینده ای نامعلوم پیش می برد. هیچ کَس از فردای کشورش و آیندهٔ خودش خبر ندارد. نیروهای شبه فاشیستی و فاشیستیِ به سرعت می تازند. نازیسم پس از هشتاد سال سر برآورده و عفریتهٔ جنگْ افروز آن نَسَق می کشد. با وجود این مبارزه خاموش نمی شود و راه انقلاب را می پیماید. مقاومت برای آزادی حق هر انسانی است. با هر ایدئولوژی ای ایستادن در برابر زورگویان مشروع است. ایدئولوژی سیال و متغیراست و قابل تحول. بورژوازی امپریال تمامی نیروی های امپریالیسمِ رسانه ای خود را به میدان آورده است. پروپگاندای ارتجاعی با درندگی بی سابقه ای کوچک ترین صدای منتقدی به وضع موجود را می کوبد. متأسفانه این یورش افسار گریختهٔ رسانه های غربی بعضی از مدافعان سابقِ فلسطین را یا به سکوت وا داشته و یا به نامِ مبارزه با تِروریسم به متحدِ ناخواستهٔ اسرائیل تبدیل کرده است. واقعیت اینست که تِروریسم نه ایدئولوژی است و نه استراتژی. تِروریسم هدف نیست .
بسیار خوب، تِروریسم محکوم است و نباید آن را به کار بست، ولی نگاه کنیم به تاریخ معاصر. اروپائی ها حدود پنجاه میلیون سرخ پوست را در آمریکا قتل عام کردند، جواب سرخ پوستان به استعمار کنندگان سرزمینشان چه بود؟ پوستِ سر کندن، تجاوز به زن و بچه های سفید پوستان و غارت اموال آنها. فرانسویان با اِشغالگران کشورشان چکار کردند؟ چند نفر زن را به جُرمِ همخوابگی با سربازان آلمانی کشتند و به دار آویختند. نامِ ژان مولَن رهبر ِ جنبش مقاومت ملی فرانسه که توسطِ آلمان ها کشته شد، بر بسیاری میدان ها و کوچه های فرانسه نقش بسته است. کار آنها چه بود؟ تِرورِ سربازان آلمانی. با این نمونه های تاریخی چه کسی به ما اجازه می دهد از ایدئولوژی های مبارزانی و آزادی بخش دیگران انتقاد کنیم؟ با کدام ایدئولوژی به جنگ ایدئولوژی آزادی بخش ملتِ فلسطین می رویم، با ایدئولوژی ای که در انقلاب دِموکراتیک ۱۳۵۷ در برابرِ انتقال قدرت به روحانیت ایران سکوت کرد و اولین قربانی آن شد.
شهزاد سرمدی، پاریس ۷ اُکتبر ۲۰۲۴

Google Translate