چگونه «چپ» پوپولیست تبعیدی و «چپ» ناسیونالیست محور مقاومتی، متحدا آب بر آسیاب جنگ می ریزند؟

چگونه «چپ» پوپولیست تبعیدی و «چپ» ناسیونالیست محور مقاومتی، متحدا آب بر آسیاب جنگ می ریزند؟

این قلم ریزنقش بر این باور است که «دوران» اقتدار سرمایه در ایران بسر آمده است و  در نتیجه از عروسک های خیمه شب بازی امپریالیسم جهانی برای آینده ایران احساس خطر نمی کند. از این رو وقت شریف خواننده و جوهر قلم خود را در نفی اقلیتی ناچیز که دوران اقتدار تاریخی نمایندگان آن، حداقل در ایران بسر آمده است، تلف نمی کند.
اما درست برعکس با تجربه تفرقه قرن گذشته در کمپ پرولتاریا و بتبع آن شکست های پیاپی دوران جنگ سرد که عواقب آن تا همین امروز ادامه دارد، این قلم کماکان از نفوذ گرایشات غیرکارگری در درون طبقه کارگر و تجزیه این طبقه به بهانه های گوناگون در هراس است!
قبل از ورود به «هشدار» خود در مقابله با خطرات در کمین جامعه ایران و دیگر ملل منطقه، لازم بتوضیح می دانم که به درک من هیچ «دموکرات»ی بمعنای دقیق کلمه نمی تواند از یک سو با سیاست های انحصار طلبانه، دخالت گرانه، کودتاگرانه و تجاوزگرانه نرم و سخت امپریالیستی سر سازگاری داشته باشد و از سوی دیگر هرگز نمی تواند جنایات نحله ها و فرقه های ارتجاعی ماقبل سرمایه‌داری برعلیه زنان، دگراندیشان و افراد بی گناه غیرنظامی را به بهانه مبارزه با امپریالیسم و متحدان آن، نادیده انگارد!
هرگاه این حکم قاطع قطعی نقض شود و شخصی حقیقی و یا حقوقی جهان را با یک چشم نگرد، چشم بر جنایات اسلام انفجاری در گوشه و کنار جهان ببندد و تنها کلان جنایات امپریالیسم و متحدان آن را ببیند و به آن پردازد، هرکه باشد، از نظر نویسنده یک «آزادی‌خواه» و یک «دموکرات» نخواهد بود چه رسد به  یک مدعی«چپ»!
اخیرا بخشی از «دانشمندان چپ» ایرانی هرآنچه در فلسطین و لبنان می گذرد و ظهور جریانات فوق ارتجاعی سلفی و شیعی تروریست جنایتکار را بگردن ارتش صهیونیستی و سازندگان امپریالیست این ارتش می اندازند!
گویی این همه عقب ماندگی، آزادی ستیزی، دگراندیش کشی و ضدیت با زن در «واکنش»  به وجود ارتش صهیونیستی در منطقه است و اگر ارتش صهیونیستی ایجاد نشده بود، شاهد چنین جریانات ارتجاعی «سلفی-شیعی» تروریست آزادی ستیز، دگراندیش کشی و ضد زن جنایتکار در خاور نزدیک نبودیم.
به باور نویسنده اگر فضا را بر این «دانشمندان» تنگ نکنیم با همین منطق خواهند فرمود، ظهور ارتجاع اسلام دولتی در ایران و منطقه همه در نتیجه وجود ارتش صهیونیستی بوده است!
بواقع این «دانشمندان چپ» ایرانی نعل به نعل افاضات حضرت «ملانشون» سر پوپولیست سناتور سابق انشعابی قدرت طلب حزب سوسیالیست فرانسه را تکرار می فرمایند!
تا اینجای قضیه برای من مشکلی نیست چون این پوپولیست مگالومن توطیه گر در کمین قدرت، در جامعه فرانسه فردی به کفایت افشا شده است و تنها قادر به فریب قشری از نسل جوان آرمان‌خواه فرانسه در مقطعی کوتاه از زندگی آنان شده است و در سطح اجتماعی و بویژه در درون طبقه کارگر فرانسه کاری از پیش نبرده است، نمی برد و نخواهد برد.
بواقع مشکل امروز من با این مدعیان ایرانی «چپ» در همزبانی با سران محور مقاومت ایران در نفی صهیونیسم و سکوت و حتی گاه حمایت از نیروهای بغایت ارتجاعی جنایتکار شیعه و سلفی در منطقه است. سکوتی که برای من هم باعث تعجب و هم تأسف و هم کمک به شعله ورتر کردن جنگ خانمان‌سوز در اوکراین و سودان فلسطین و هم خطری بزرگ برای آینده ایران و منطقه است!
در بحث های این «چپ» «ناسیونال-پوپولیست» جویای محبوبیت و در کمین قدرت، متاسفانه یک حقیقت وارونه وجود ندارد. آن حقیقت وارونه در مورد فلسطین و لبنان دست ساز بودن حزب الله در کمین کسب تمامی قدرت در لبنان و حماس شیعه کش، جهت نابودی جنبش های آزادخواهانه، برابری طلبانه و مترقی ملت های فلسطین و لبنان است!
هرگز فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی ایران به بهانه مقاومت در مقابل گسترش نفوذ امپریالیسم در منطقه، از حزب الله و حماس و دیگر فرقه های ارتجاعی منطقه، در ایجاد محدودیت هرچه بیشتر برای زنان و دگراندیشان و حتی کشتار و تبعید نیروهای آزادی خواه و برابری طلب ملل خود به وحشیانه ترین شکل ممکن، حمایت همه جانبه می کند!
جنایاتی که حماس با حذف سران نیروهای آزادی‌خواه و چپ و ملی در آستانه «انتخابات» ۲۰۰۶ در نوار غزه مرتکب شده است زبانزد هر انسان حقیقت جو و حقیقت گوست و همچون دیگر کلان جنایات جمعی عمدی تاریخ بشر، نه فراموش و نه بخشیده خواهند شد!
در لبنان نیز حزب الله دست‌ساز و جیره خوار جمهوری اسلامی ایران؛ از همان آغاز مصادره انقلاب بهمن ماه بوسیله امام راحل و پیروانش؛ بکمک دولت های «ضد امپریالیست» ایران و لیبی دست به حذف فیزیکی امام موسی صدر رهبر معتدل و مدرن و غیرمسلح «امل» (۱) در لبنان زد!
حقیقت وارونه دیگر که «چپ» ناسیونال-پوپولیست در مورد آن سکوت می کند، مصادره و  اسلامی کردن انقلاب آزادی خواهانه و ضد استعمار نوین ساکنان ایران است. فراموش نکنیم که امپریالیست‌ها بخاطر ایجاد کمربند سبز در جنوب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، با مصادره کردن آخرین انقلاب تاریخ بشر و اسلامی کردن حاکمیت برون آمده از انقلاب؛ حتی قبل از پیروزی انقلاب توافق داشتند چه با بی طرف کردن فرماندهان شاهنشاهی ارتش؛ بدنبال انتقال آرام قدرت از دولت بختیار بی اختیار به دولت بازرگان مورد حمایت امام زیر درخت سیب نشین در پاریس بودند!
از نظر نویسنده کسی که خود را حداقل «دموکرات» و خواهان ارتقای آگاهی اجتماعی، سازماندهی جامعه مدنی و نهایتا «حاکمیت ملی» می داند، نمی تواند یک روی سکه حقیقت، بخش امپریالیستی یک جنگ خانمان‌سوز را ببیند و بگوید و روی دیگر حقیقت، بخش ارتجاعی این جنگ را نبیند و لاپوشانی کند!
برای نگفتن تمامی حقیقت یک جنگ در دو سویه آن، بهترین توجیه پراگماتیسم و  ورود به وادی «ریل پولیتیک» و وزن کشی طرفین درگیر در هر جنگ است. بکار گیرندگان این روش در قلب حقیقت جنگ، نخست با برسمیت شناختن بکار گرفتن هر روش مبارزاتی برای رسیدن به هدف خود را توجیه می فرمایند، گویی هدف وسیله را توجیه می کند، گویی کودکان و نوجوانان و خانواده‌های بخون غلطیده ملل قربانی را نمی بینند و برای آنها جنگ نوعی مسابقه روی تشک کشتی ست و ایشان در جای گرم و نرم خود در مقابل تلویزیون لم داده اند و به وزن کشی این مسابقات کشتی می پردازند!
این نوع وزن کشی ها با تاکید تنها بر جنایات یک طرف جنگ و نادیده گرفتن جنایات طرف دیگر جنگ و ندیدن جان های پاکی از دست می روند، تشویق یک طرف به ادامه جنگ و ریختن روغن بر آتش جنگ، به هر بهانه ای که باشد، برای این قلم نه تنها چندش آور، بلکه نفرت انگیز است!
آنچه مشهود است با انقلاب ارتباطات و پخش وسیع اطلاعات در سطح ساکنان دهکده کوچک جهانی، برغم های و هوی عوام‌فریبانه محور مقاومت ناسیونالیست و چپ پوپولیست تبعیدی، توده‌های مردم ساکن ایران به بخش بزرگ‌تری از حقیقت جنگ دسترسی پیدا کرده‌اند و می دانند که حزب الله و حماس برای گسترش قدرت سیاسی خود در منطقه، اگرچه دشمن اسراییل هستند اما همچون جمهوری اسلامی ایران برای حفظ قدرت و گسترش اقتدار خود، از یک سو با امپریالیسم و متحدان آن دشمنی می کنند ولی از سوی دیگر برای ادامه اقتدار و گسترش حاکمیت ننگین خود، مردم کشور خود را به گروگان گرفته اند!
از این رو و با دستیابی به حقیقت وجود این دولت ها و نیمه دولت ها و شبه دولت های شیعی و سلفی ارتجاعی ست که توده‌های عظیم ساکنان ایران یکی از معدود مللی هستند که در عین برادری با خواهران و برادران افغان و فلسطینی و سودانی و لبنانی و دیگر ملل جهان، در ضدیت با امپریالیسم و متحدان آن به دام حمایت از گروگان گیران مرتجع این کشورها و در رأس همه جمهوری اسلامی بحران ساز، تبعیض گرا و جنگ طلب ایران نیفتاده‌اند!
نویسنده به سهم خود از یک سو به توده‌های آگاه ساکن ایران شادباش می گوید و از طرف دیگر به سهم خود هشدار می دهد که در فردای یک انقلاب برای پرهیز از ادامه جنگ در منطقه، زنهار که چنین «چپ» ناسیونالیست و پوپولیستی قدرت را در ایران دردست گیرد!

جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی، فرانسه
مهرماه ۱۴۰۳


ghassemabadi@yahoo.fr

(۱)

امل بعد از موسی صدر

با فوت صدر کاری نو در روند سیاست‌های این سازمان به وجود آمد. رهبری جدید (سید عباس موسوی) با بهره‌گیری از عناصر تکنوکرات، خط نظامی حاکم بر جنبش را با رویکردهای دیپلماتیک همراه کرد. حضور نبیه بری رهبری سازمان در اجلاس آشتی ملی یا کمیته نجات در سال ۱۹۸۲م؛ و حمایت اَمل از طرح عدم درگیری با اسرائیل به منظور مصون ماندن از تعرضات این کشور به جنوب موجب بحران درون گروهی تشکیلات شد. بخشی از نیروهای این سازمان که گرایش دینی قوی تری داشتند به رهبری سید عباس موسوی از این سازمان جدا شدند و «امل اسلامی» را تأسیس کردند که بعداً با پیوستن برخی دیگر از گروه‌های مبارز علیه اشغال اسرائیل، تبدیل به حزب‌الله شد.

پایان جنگ ایران و عراق و تغییر برخی رویکردهای ایران و همین‌طور انعقاد قرارداد طایف، چرخش نسبی اَمل را به سوی ایران در پی داشت. این گرایش به ارتباط ریشه دار بین شیعیان ایران و لبنان اشاره دارد.[۳]


Google Translate