پلخانف،- از چریک نارودنیکی، منشویک، تا مبارز پارلمانی

plechanow, G.W (1856- 1918)

پلخانف،- از چریک نارودنیکی، منشویک، تا مبارز پارلمانی.

پلخانف،- میان تاریخ فلسفه و ماتریالیسم دیالکتیکی.

گئورگ پلخانف (۱۹۱۸-۱۸۵۶.م)، یک انقلابی حرفه ای، تئوریسین و رهبر جنبش کارگری بین المللی روس، و ژورنالیست؛ با نام مستعار بلتوف، مهمترین مترجم آثار مارکس و انگلس، و از خانواده اشرافی خرد، تاکید خاصی روی قانونمندی تاریخ و نقش خلاقیت تودهها در انقلاب و اجتماع داشت. او ۳۷ سال در اروپا در تبعید مخصوصا در سویس زیست و چندین سال همراه لنین به مبارزه علیه مارکسیسم قانونی و علیه رویزیونیسم اقتصادی برنشتاین پرداخت. پلخانف یکی از مهمترین رهبران و نظریه پردازان جنبش کارگری جهان و پایه گذار حزب کمونیستی سوسیال دمکرات روسیه در نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی بود. او خالق آثاری درخشان در باره تئوری مارکسیسم و کوشش در راه ساده کردن آثار مارکس و انگلس مخصوصن پیرامون ماتریالیسم تاریخی و تکامل و تحول نظریه مارکسیسم داشت. او در آغاز هوادار جنبش چریکی و دهقانی نارودنیکی، سپس مارکسیسم کارگری، و در پایان فعال   پارلمانی بود.

پلخانف روی لنین تاثیر مهمی داشت ولی درپایان و بعد از سال ۱۹۰۳ میلادی از بلشویک ها جدا شد و منشویک گردید. وی نخستین مارکسیست روس بود که از دیالکتیک تاریخی در مقابل سوسیالیسم اخلاقی نوکانتی ها دفاع کرد. وی به نقد بنیادین مشی جنبش روستایی چریکی نارودنیکی و تحلیل استفاده اصولی از مارکسیسم در روسیه پرداخت و مدافع سرسخت  فلسفه ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی پرداخت. وی مهمترین مورخ فلسفه در قرن ۱۹ و دیالکتیسین ماتریالیستی رادیکال و نظریه پرداز زیباشناسی در هنر و ادبیات اجتماعی، و متفکر انقلاب سیاسی در انترناسیونال دوم بود. پلخانف در آثارش توجه و اهمیت خاصی به موضوعات تاریخ فلسفه و نقد فلسفه بورژوایی میداد. از جمله  موضوعات تئوریک او: ماتریالیسم تاریخی، نظریه تاریخ، تاریخ علم، فرهنگ و اجتماع بود. پلخانف به نقش شخصیت در تاریخ، بینش زیباشناسی و استتیک، و ترکیب نظرات دمکراتهای انقلابی روس با خصوصیات رئالیستی هنر و ادبیات نیز پرداخت. او در توصیف رابطه زیربنا-روبنا نقش و جای ایدئولوژی را روشن نمود. وی از سال ۱۹۰۰ میلادی مجله ایسکرا یا جرقه را پایه گذاری کرد و میگفت ماتریالیسم دیالکتیک فلسفه عمل است! او از طریق نقد ماتریالیسم فرانسوی و دیالکتیک هگلی مدعی شد که فلسفه یعنی انتظار انقلابی در راه سوسیالیسم!

پیرامون بیوگرافی پلخانف نوشته شده که او مانند اغلب اشرافزادگان مدتی دانشجوی دانشکده افسری بود و سپس به تحصیل رشته معدن پرداخت و در سال ۱۸۷۶ میلادی عضو حنبش آنارشیستی و دهقانی نارودنیکی و گروه “زمین و آبادی” شد. او سپس در سازماندهی نخستین جنبش اعتراضی سیاسی روسیه شرکت کرد. وی از سال ۱۸۸۳ زیر تاثیر متفکران جنبش دمکراسی اخلاقی روس مانند چرنیشفسکی، دوبرولیوبف، هرتسن، و بلینسکی بود و بین سالهای۱۹۱۷-۱۸۸۰ در چند کشور اروپایی بشکل فعال سیاسی و تبعیدی زیست. آشنای با تجربیات جنبش کارگری اروپا موجب جدا شدن او از جنبش دهقانی نارودنیکی و قبول مارکسیسم شد. وی در سال ۱۸۸۳ سازمان “آزادی کار” را تشکیل داد. هدف وی از آغاز تبلیغ مارکسیسم، ترجمه آثار مارکسیستی به روسی، ترجمه مانیفست کمونیسم، ترجمه کتاب فویرباخ اثر انگلس، و ترجمه تزهای مارکس در باره فویرباخ،بود.او از سال ۱۸۸۰ میلادی در ارتباط با مارکس، انگلس، لافارگو، بابل، لیبکنشت، کائوتسکی، و مارکسیستهای آلمانی و فرانسوی، قرار گرفت و بعد از ترجمه آثار مارکس و انگلس پایه گذار مجله ایسکرا شد. پلخانف در سال ۱۸۸۳ در “کتابخانه سوسیالیسم مدرن” نخستین اثرش یعنی کتاب ” سوسیالیسم و مبارزه سیاسی” و به سفارش حزب کمونیست سوسیال دمکرات آلمان، کتاب “آنارشیسم و سوسیالیسم” را منتشر نمود. وی در سال ۱۸۹۵ با لنین آشنا شد و در سال ۱۹۰۳ بدلیل اختلاف با او روی برنامه حزب و موضوع دیکتاتوری پرولتاریا جدا شد.

پلخانف حدود ۱۲۶ سال پیش یعنی در سال ۱۸۹۸ سخنرانی هایی در باره به اصطلاح بحران مارکسیسم، برنشتاین و ماتریالیسم، کنراد شمیت مخالف مارکس و انگلس بدلیل رویزیونیسم و نوکانتی گرایی در جنبش کارگری روسیه، انجام  داد. وی در سال ۱۸۸۹ در کنگره تشکیل انترناسیونال دوم در پاریس شرکت نمود و از سال ۱۸۹۰ یکی از نظریه پردازان آن سازمان گردید. از جمله موضوعات مورد تحقیق پلخانف: تاریخ فلسفه، نقد آنارشیسم و جنبش خلقیون، سیر تاریخ اندیشه در روسیه، و زیباشناسی مارکسیستی بود. لنین گروه “آزادی کار” او را سرآغاز تشکیل حزب کمونیست سوسیال دمکراسی در روسیه نامید و در سال ۱۹۱۴ نوشت تولیدات این گروه اوج سیستماتیک و عملی نمودن معرفی ایده های مارکسیستی است گرچه او به مخالفت با انقلاب اکتبر و بلشویکها پرداخت ولی در فلسفه مارکسیستی تا پایان زندگی قاطعانه مدافع ماتریالیسم دیالکتیکی و آموزشهای مارکس در مقابل جعلیات روشنفکران اپورتونیست و دولتی بود.

 پلخانف به پیروی از انگلس میگفت اساس دیالکتیک ما ریشه در تئوری ماتریالیستی طبیعت دارد چون علوم اجتماعی خود ناشی از علوم طبیعی هستند، یعنی عمل انسانی آزاد نیست بلکه طبق قانونمندی طبیعت ضروری است. وی ادامه میدهد که ماتریالیسم فلسفه عمل است و نظریه های مارکسیسم گرچه حقیقت ابدی نیستند ولی بالاترین حقیقت اجتماعی زمان ما هستند. از دیگر فعالیت های افشاگرانه و مارکسیستی پلخانف، بحث در باره کانت و نوکانی ها در تئوری شناخت و اخلاق امثال برنشتاین، و بحران ماتریالیسم در نیمه دوم قرن ۱۹ بود. او در حمایت از سوسیال دمکراتهای کمونیست آلمانی به نقد سوسیالیسم اخلاقی رویزیونیسم نوکانتی پرداخت. پلخانف خالق تعداد بیشماری آثار سیاسی، نظری، استتیک، و فلسفی بود. او در بسیاری از آثارش خود را با تاریخ تفکر اجتماعی در روسیه و تاریخ فلسفه مشغول نمود مخصوصن با سنت ماتریالیستی اندیشمندان مانند هرتسن، بلینسکی، دوبرلیوف، و چرنیشفسکی. او خالق آثاری در باره ماتریالیسم فرانسوی، و نظریه مونوئیستی تاریخ نیز بود. پلخانف از نارودنیکی های خلقی جنبش دهقانی خواست که به جنبش شهری کمونیستی سوسیال دمکراسی آنزمان به پیوندند. آثار وی از جمله بهترین ادبیات مارکسیستی جهانی بشمار می آیند.

پلخانف در سال ۱۸۹۱ به مناسبت ۸۰ مین سالمرگ هگل سخنرانی مهمی نمود که بصورت کتاب درآمد. او در کتاب ” اختلاف نظرهای ما” نوشت نه روستا طبق ادعای نارودنیکی بلکه کارخانه و خیابان آینده سوسیالیسم را تعیین میکنند. وی در سن ۴۲ سالگی در سال ۱۸۹۸ کتاب “نقش شخصیت در تاریخ” را نوشت. در آن زمان او مدافع سرسخت نظریه ماتریالیسم تاریخی بود و میگفت  تغییر نظریه و تخول کلان اجتماعی طبق آرزو و اراده افراد انجام نمیگیرد بلکه مطابق شرایط ماتریالیستی هستی در جامعه صورت میگیرد. لنین در کتاب “دولت و انقلاب” به انتقاد از

نظریه پلخانف یعنی ” بهترین راه برای سوسیالیسم و فرم دولت” جمهوری پارلمانی است، پرداخت. پلخانف در زندگی و آثارش پروسه پیوستگی وحدت سه زمان: گذشته، حال، و آینده را نشان میدهد.

به گواهی مورخین چپ فلسفه، پلخانف یک مبارز و نظریه پرداز چندبعدی و چند فضایی بود و میگفت قاطعیت تاریخ فلسفه روی بنیاد واقعیت بنا شده . او سرسختانه به نقد مکاتب فلسفه بورژوایی مانند نوکانتی، پوزیویتیسم، آنارشیسم و وجود ایده آلیسم و متافیزیک در آنان پرداخت و مدام تاکید میکرد که فلسفه مارکسیستی بزرگترین انقلاب در تاریخ اندیشه در طول ۳ هزارسال گذشته است. پلخانف میگفت اگر به خواسته های برنشتاین و اشمیت یعنی شعار بازگشت به کانت؛ که نبرد ماتریالیسم با ایده آلیسم بود، عمل شود، دیگر از اندیشه مارکس و انگلس چیزی باقی نمی ماند. او میگفت ماتریالیسم دیالکتیکی، ریاضیات انقلاب است چون آن دفاع از ماتریالیسم فلسفی و دیالکتیک مارکسیستی است. وی مدعی بود که انتقاد رویزیونیسم به ماتریالیسم تاریخی بی اساس است چون فقط تئوری ماتریالیستی تاریخ صحیح است. او تشکیل حزب انقلابی را ضروری میدانست چون از آن طریق میتوان مارکسیسم و سوسیالیسم علمی را بدرون تودهها برد. پلخانف ماتریالیستهای اقتصادی زمان خود را ایده آلیست مینامید.


Google Translate