اسطورههای صهیونیستی(۱)
اختراع کشور جعلی اسرائیل
نوشته: جمال کنج
برگردان: آمادور نویدی
تظاهرات در دانشگاه بریتیش کلمبیا(UBC) در ونکوور علیه بازدید موشه دایان، ژنرال ارتس اسرائیل.
افسانه های صهیونیستی:
اختراع واقعیت مصنوعی توسط اسرائیل
۷۵ سال پس از از نکبت(کوچ اجباری فلسطینیها)، من شاهدی زنده از خانواده ای «نامرعی» هستم که از خانه و کاشانه خود رانده شده اند تا «خانه ای» برای نوکیشان اروپایی خزر*(European Khazar) بنا گردد.
*اروپایی خزر(European Khazar)، عضوی از قوم ترک بود که بخش بزرگی از جنوب روسیه را از قرن ۶ تا ۱۱-م اشغال کرد و در قرن ۸-م به یهودیت گروید.
بهاحتمال زیاد، اسرائیل تنها « ملت» دوران پسااستعماریست که مدعی حاکمیت بر قلمرویست که با اقلیتی از یک جمعیت بیگانه و خارجی مشخص میشود.
گروههای شبهنظامی صهیونیستی، تحت قیمومت استعمارگران انگلیسی، کمپینی تروریستی بهراه انداختند که بیش از ۸۰۰ هزار فلسطینی را(براساس داده های سازمان ملل) از خانه و کاشانهاشان پاکسازی قومی کردند، سرزمینهایشان را مصادره نمودند، و بیش از ۵۰۰ شهر و روستا را ویران ساختند.
صهیونیسم سیاسی، نیم قرن پیش و از سال ۱۹۴۵، جهت ساخت تاریخی زیبا و فریبنده، روایتهای تحریف شدهای را با تنیدن اسطورهها، نقشها، اختصارات و افسانهها بر فراز ویرانههای خانه و کاشانه فلسطینیها بنا نمود. پروژه صهیونیستی، هویت فرهنگی دیرینه بومیان فلسطینی را مصادره نمود و هاسبارا(hasbara)(دیپلماسی عمومی) آنرا بهکار گرفت تا با جعل جغرافیای دروغین، تاریخ اساطیری آنرا تحریف کند.
بدون همدستی کامل قدرتهای غربی و کلیسا- که هر یک به دستورکار نامشروع خودخدمت میکرد- تا جهت توجیه غصب سرزمین مردم فلسطین، آلترناتیو صهیونیستی را بپذیرد- موفقیت فریبکارانه پروژه صهیونیستی غیرممکن بود.
جهت نمونه، به پیام تبریک اخیر پریزدنت کمیسیون اروپا، اورسولا ون دیر لیین(Ursula von der Leyen)، بهمناسبت ۷۵ -مین سالگرد پروژه صهیونیستی بنگرید. وی در پیام ویدئویی رسمی خود، تبلیغات دروغین صهیونیستها را تکرار نمود، و اینکه صهیونیستها «کویری را آباد کردند».
تصور آباد کردن بیابانی در سوئد نیز مضحک است- اینطور نیست؟ آیابههمان اندازه مضحک نیست که صهیونیستها، یا دستنشاندگان آنها در غرب، درباره فلسطین که در مرکز سرزمینهای حاصلخیز، با بارندگی سالانه واقع شده و قابل مقایسه با سوئد است، مغرضانه برخورد کنند؟ درواقع، میانگین بارش در اورشلیم، و مناطق گالیله فلسطین تاریخی از «بیابان» استگهلم بیشترست!
شرایط آب و هوایی پدیدههای جدیدی نیستند، و در کتاب مقدس قدیمی (Old Testament)، در سوره مهاجرت دستهجمعی-آیه هجرت ۳:۱۷، سرزمین کنعانیان(فلسطینیهای اصیل) را بهعنوان «سرزمینی که شیر و عسل در آن جاریست» توصیف نموده است.
برفرض که فون دیر لیین، احتمالا از کتاب مقدس یهودیها، یا از ویژگیهای آب و هوایی فلسطین مطلع نباشد، اما امکان ندارد که صهیونیستها با بهاصطلاح وعده و وعیدهای کتاب مقدس قدیمی آشنا نباشند .و اینکه چرا اشاعه اسطورههای صهیونیستی توسط روشنفکران غربی بدون چالش باقیمانده، و اجازه داده اند که افسانههای مذکور سر از کتابهای تاریخی در بیاورند، که متعاقبا، فقر هنگی را تا بالاترین سطح ارتقاء دهند.
پژوهشگران فلسطینی و یهودی که روایات دروغ صهیونیستی را بیاعتبار ساختهاند، توسط روشنفکران غربی نادیده گرفته شد.. جهت نمونه، احد هاام(Ahad Ha’Am)، اندیشمند برجسته یهودی اروپای شرقی و پدر صهیونیسم فرهنگی در سال ۱۸۹۱، خیلی پیشتر از تئودور هرتزل- بنیانگذار صهیونیسم سیاسی از سرزمین مقدس(فلسطین) دیدن نمود . هام از نخستین یهودیهایی بود که اسطورههای صهیونیسم سیاسی در باره فلسطین را به چالش کشید.
وی در بازگشت به اروپا، سریعا مشاهدات سفرش را برای حامیانش به رشته تحریر درآورد:
«در خارج از کشور براین باوریم که سرزمین اسرائیل (Eretz Yisrael )(بخوان فلسطین) تقریبا کاملا خالی از سکنه و مخروبه، کویریست که عاری از کشت است … اما درواقع اینطوری نیست، و دشوارست که در ُکل فلسطین زمینی یافت که بایر باشد».
پروژه صهیونیستی برخلاف کتاب مقدس قدیمی(Old Testament) درباره فلسطین که سرزمینی از «شیر و عسل» بود، باز هم اسطوره چرند و بدون چالش دیگری اختراع نمود، و فلسطین را «سرزمینی فاقد مردم برای مردمی فاقد سرزمین»
(terra nullius) اعلام نمود.
شعار مذکور توسط گلدا مایر(Golda Meir )، رهبر اسرائیلی، در مصاجبه با ساندی تایمز (Sunday Times) در سال ۱۹۶۹ تکرار شد و گفت که «سرزمینی بهنام فلسطین وجود نداشته است». وزیر دارایی کنونی اسرائیلی، بزالئیل اسموتریچ(Bezalel Smotrich)، که یک برتریطلب یهودیست، در سفری که در ماه مارس گذشته به پاریس داشت، تقریبا همان گفته گلدا مایر را کلمه به کلمه بلغور کرد.
جهت تکذیب این گفته چرند، و از آنجاییکه صهیونیستها پیشتر روایات کتاب مقدس خودخودشانرا را تحریف کرده اند، از تکرار نقلقول کتاب مقدس قدیمی(Old Testament) در باره مردم در سرزمین کنعان پرهیز میشود.
نه به کارزارهای صلیبی اشاره میشود که توسط ساکنان «غیرموجود» شکست خورده اند؛ نه به آمار سرشماری استعمارگران بریتانیایی در فلسطین استناد میشود.
در ادامه، درباره موارد واضح استدلال نمیشود: من مینویسم، پس، وجود دارم. با اینحال، به دو منبع اصلی صهیونیستی، پیش از تأسیس اسرائیل اشاره میشود.
بنیانگذار صهیونیسم سیاسی، تئودور هرتزل، در سال ۱۸۹۵، در دفتر خاطراتش نوشت: «ما باید تلاش کنیم که به جمعیت فقیر آنسوی مرز جرأت دهیم… پروسه غصب فلسطین و کوچاندن اجباری فلسطینیها… باید صبورانه و با تدبیر انجام گیرد».
جوزف ویتز (Joseph Weitz)، مدیر صندوق ملی یهودیها(Jewish National Fund (JNF)، نیز، دراواسط سالهای ۱۹۴۰، توضیح داد: «باید روشن شود که در فلسطین هیچ جایی برای دو ملت وجود ندارد».
۷۵ سال پس از از نکبت(کوچ اجباری فلسطینیها)، من شاهدی زنده از خانواده ای «نامرعی» هستم که از خانه و کاشانه خود رانده شده اند تا «خانه ای» برای نوکیشان اروپایی خزر*(European Khazar) بنا گردد.
ممکنست که دیگر آوارههای فقیر در فلسطین زندگی نکنند، اما به کوری چشم صهیونیسم، سرزمین «شیر و عسل» همیشه در قلب و خاطر فلسطینیهاست.
درباره نویسنده:
جمال کنج(Jamal Kanj)، نویسنده کتاب «کودکان فاجعه»، سفر از یک کمپ پناهندگان فلسطینی به آمریکا، و کتابهای دیگرست. وی اغلب دربار مشکلات دنیای عرب جهت تفسیرهای گوناگون ملی و بین المللی قلم میزند. وی این مقاله را به سایت شرح وقایع بهترتیب تاریخ فلسطین(The Palestine Chronicle) ارائه داده است.
https://www.palestinechronicle.com/writers/jamal-kanj/
برگردانده شده از:
Zionist Myths: Israeli Invention of Artificial Reality
By Jamal Kanj
https://www.palestinechronicle.com/zionist-myths-israeli-invention-of-artificial-reality/
***
اسطورههای صهیونیستی(۲) و تاریخ «قصه شاهپریان» اسرائیل
نوشته: جمال کنج
برگردان: آمادور نویدی
تئودور هرتزل، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی
افسانه های صهیونیستی و تاریخ “قصه شاهپریان” اسرائیل
تئودور هرتزل، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی، عبارت «قصه شاهپریان را در سال ۱۸۹۷، و جهت ترغیب همقطارهای صهیونیست خود بکار بُرد تا به «آرزوهای» خود را در فلسطین جامعه عمل بپوشاند، و به آنها گفت: «اگر واقعاً فلسطین را میخواهید، پس تحقق این امر فقط یک قصه شاهپریان نیست».
خیلی از چیزهایی را که صهیونیسم سیاسی درباره تاریخ و فرهنگ «یهودیها» در فلسطین ادعا میکند، از «قصه شاهپریان» گرفته شده است.
تئودور هرتزل، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی، عبارت «قصه شاهپریان را در سال ۱۸۹۷، و جهت ترغیب همقطارهای صهیونیست خود بکار بُرد تا به «آرزوهای» خود در فلسطین جامعه عمل بپوشاند، و به آنها گفت: «اگر واقعاً فلسطین را میخواهید، پس تحقق این امر فقط یک قصه شاهپریان نیست».
انکار نمیتوان نمود، که یهودیت با سرزمین مقدس پیوندهای محکمی دارد، اما این امر نه تحقق آرزوهای شیطانی «قصه شاهپریان» هرتزل را توجیه میکند، و نهمیتواند دلیل ارتباط خدایی مسیحیها با سرزمین تولد و به صلیب کشیدن مسیح باشد، و نه تهاجمهای جنگهای صلیبی را بهرسمیت بشناسد. همچنین، وابستگی اسلامی به سرزمینی که پیغمبر در آن به ابدیت پیوسته، فلسطین را بهتنهایی مسلمان نمیکند.
طی تاریخ، سرزمین فلسطین، موارد متعددی مورد حمله مهاجمان قرار گرفته، شاهد تغییر کیشها، صعود و سقوط امپراتورها بوده و امپراتوریها را تجربه نموده است. چند نمونه در زیر ارائه میشود، اما نه به ترتیب:
آکدی ها(Akkadians)، مصریها(Egyptians)، عبریها(Hebrews)، آشوریها(Assyrians)، بابلیها(Babylonians)، پارسها(ایرانیها– Persians)، یونانیها(Greeks)، رومیها(Romans)، بیزانسیها(Byzantines)، مسلمانها(Muslims)، نهضت یا جنگ صلیبی اروپایی(European Crusades)، عثمانیها(Ottomans)، بریتانیاییها(British) و … اما در دارازنای تاریخ، فلسطینیهای خستگیناپذیر، بهعنوان شاهدان استوار جنگها، قتلعامها، پیروزیها، شکستها، و عقبنشینیها، مقاومت کرده اند.
همینطور هم طی تاریخ، عمر کشورگشایان مانند برگهای زرد پائیزی، گذرا بوده و ناپدید شده اند، درحالیکه این فقط مردم اصلی فلسطینی با ریشه عمیق تاریخی و پایدار بوده، که در کنار درختان زیتون فلسطین در سرزمین خود باقیمانده اند.
اگرچه که، بومیان فلسطینی توانسته باشند مذهب جدیدی بگیرند یا به آئین دیگری روی بیاورند، آداب و رسوم جدیدی اتخاذ کنند، یا زبان جدیدی یاد بگیرند، اما برخی از مهاجمان نیز توانسته اند سنتهای محلی را بپذیرند یا در موطن جدیدشان جذب شوند، و نهایتا، یک هویت ملی منحصربفرد اجتماعی ایجاد کنند، که به اجداد ژنیتکی ثابت شده فلسطینیها، کنعانیها(Canaanites)، و پبوسی ها(Jebusites) وفادار بمانند.
در سال ۱۹۴۸، جنبش سیاسی که عمدتا متشکل از نوادگان نوکیش یهودی خزر اروپای شرقی( East European Khazar Jewish converts) بود، مدعی وارث قلمرو حاکمیت عبری شد- که یکی از ده ها مهاجمهای تاریخی سرزمین فلسطین بود.
جنبش سیاسی صهیونیستی اروپایی، نخستین بار در تاریخ طولانی خود جهت کوچاندن ساکنان اصلی(displace the original inhabitants )، از طریق ارتباط با یک گروه نژادپرست از پناهندگان ستمدیده اروپایی، به دنبال اتحاد با استعمارگران بریتانیایی بود. و بدینگونه بود که غرب جهت آمرزش گناهانش علیه یهودیهای اروپایی، با ریشهکن ساختن فلسطینیهای غیراروپایی از خانه و کاشانه اشان، مرتکب جنایت جدیدی شد.
تاریخنگاران درباره مدت حاکمیت عبریها در سرزمین کنعان، دیدگاههای متفاوتی دارند. بهرحال، توافی عام موجودست که حاکمیت متحد عبری تقریبا ۸۰ سال پیش از انشعاب به دو نهاد مجزا طول کشیده است. معهذا، هیچ مخالفتی وجود ندارد که عبریهای اصلی، مردم بومی این سرزمین نباشند. در کتاب آفرینش سوره ، ۱۷:۸ ، خدا به ابراهیم درباره سرزمین کنعان میگوید: « در جاییکه اینک بهعنوان یک خارجی زندگی میکنی … »
طبق کتاب آفرینش، احتمالا خدا به »خارجیها» وعده سرزمین کنعان را داده باشد. درحالیکه من ترجیج میدهم از استدلال در مورد موضوعات انتزاعی، یا ورود به قدرتهای متافیزیکی سرگرم کننده اجتناب کنم، اما برانگاشت قانع کننده ای موجودست که بطور یکسان مورد قبول کارشناسهای مذهبی یهودی، مسیحی، و مسلمان، مبنی بر اینست که وعده خدا در حاکمیت متحد عبری عملی شد، اما حاکمیت عبری با تقسیم سرزمین به دو قوم متخاصم «برگزیده خدا» و نافرمانی از خدا، پایان یافت.
تا موقعی که صهیونیسم سیاسی در اواخر قرن ۱۹م، در پاسخ به نفرت از یهودیهای غربی پدیدار شود، صهیونیستهای روحانی به معتقداتشان یعنی «حاکمیت یهود» متعهد بودند که توسط مسیحیها دوباره تأسیس خواهد شد.
علیرغم تفاوتهای ظریف، مسیحیها و مسلمانها در مواردی مانند باور به آخرالزمان با یهودیت شریک هستند. صرفنظر از باورهای مذهبی، بین عبررهای اصلی که ۴۰۰۰ سال پیش از بین النهرین- عراق امروزی به فلسطین مهاجرت کردند، با نوادگان نوکیش خزر اروپای شرقی(converts)، هیچ رابطه ژنیتیکی وجود ندارد.
ادعای مالکیت بر یک سرزمین با تکیه به مذهب، مانند اینست که کشور مسلمان اندونزی ادعای مالکیت بر عربستان سعودی کند، چونکه عربستان سعودی زادگاه مذهب آنهاست.
ملیت افراد با وابستگیهای مذهبی آنها به یک سرزمین معین نمیشود، بلکه توسط افرادی مشخص میشود که دارای هویت فرهنگی مشخص هستند و در سرزمین مورد نظر تعریف شده، حضور دائمی دارند.
بدبختانه، وقتیکه ظاهرا «خدا» با انسان خردمند ارتباط برقرار میکند، اغلب به مرگ و نابودی منجر میشود. در دوران ما، نمونههایی مانند جیم جونز(Jim Jones ) و دیوید کورش(David Koresh) بهفکر خطور میکند. در مقیاسی بزرگتر، شاید خیلیها بهیاد بیاورند وقتیکه ۴۳ – مین پریزدنت آمریکا، جورج دبلیو بوش( George W. Bush)، به جیمز رابینسون(James Robison)، خبرنگار تلویزنی گفت: « که از طرف خدا به وی «الهام» شده تا بهدنبال ریاست جمهوری برود، زیرا خدا از او خواسته تا «اینکار را بکند». هر جیزی و یا هرکسیکه بوش را تشویق نمود تا «اینکار را بکند»، نه قادر مطلق بوده و نه واقف به همه چیز، چونکه این «الهام» دروغین، منجر به قتل صدهاهزار عراقی بیگناه و بیش از ۴ هزار آمریکایی شد. رنج و عذاب مستمر فلسطینیها ناشی ازاین قبیل تحریفهای تاریخیست.
نهایتا، حتی اگر نوکیشان یهودی اروپایی کنونی، در واقع از نوادگان عبریهای قدیمی ۳۰۰۰ سال پیش باشند، مطابق با قوانین بین المللی پذیرفته شده، آنها هیچ ادعای قابل قبولی جهت اشغال غیرمشروع خود ندارند. به همان اندازه که عربهای کنونی حق ندارند وارث اشغال گذشته اسپانیا باشند، که ۷۰۰ سال طول کشید، که سه برابر بیشتر از ُکل حاکمیت عبری در فلسطین است.
صهیونیسم سیاسی، اضافه بر ارتباط ماوراءالطبیعه، با این ادعا که فقط «یک» دولت یهودی در دنیا وجود دارد، استدلال بهظاهر خوبی ارائه میدهد و تلاش میکند این را تلقین نماید که قابل مقایسه با سایر کشورهاست. اما این ادعا، مانند دفاع آپارتاید آفریقای جنوبی است، که ادعا میکرد تنها ملت سفیدپوست در آفریقا بود، یا تنها حامی «یک» دولت آریایی در اروپا بود.
بهاضافه، در جهان فقط «یک» دولت مسیحی(Christian)، مسلمان(Muslim)، هندو(Hindu)، سیک(Sikh)، بهایی(Baháʼí)، زرتشتی(Zoroastrianism)، راستافاری(Rastafari)، یزیدی(Yazidi)، و غیره وجود ندارد. حتی کشورهایی که اکثریت مطلق، اشتراک مذهبی دارند، وابستگی به یک مذهب، برتر از هویت ملی شهروندان نیست، زیرا که ملیت نه با یک ویژگی مذهبی، بلکه با ارزشهای مشترک فرهنگی در مرزهای ملی مشخص میشود.
ممکنست که نوکیشان اروپای شرقی قرن ۸-م، برمبنای ژنیتیک ثابت شده خود، پرونده حقوقی مستحکمی جهت بازپسگیری امپراتوری یهودی خزر داشته باشند که ۵۰۰ سال دوام داشت، و به میزان قابلتوجهی بیشتر از ارتباط «قصه شاهپریان» حاکمیت عبری غیربومی در سرزمین کنعان است.
درباره نویسنده:
جمال کنج(Jamal Kanj)، نویسنده کتاب «کودکان فاجعه»، سفر از یک کمپ پناهندگان فلسطینی به آمریکا، و کتابهای دیگرست. وی اغلب دربار مشکلات دنیای عرب جهت تفسیرهای گوناگون ملی و بین المللی قلم میزند. وی این مقاله را به سایت شرح وقایع بهترتیب تاریخ فلسطین(The Palestine Chronicle) ارائه داده است.
https://www.palestinechronicle.com/writers/jamal-kanj/
برگردانده شده از:
Zionist Myths and Israel’s ‘Fairytale’ History
By Jamal Kanj
https://www.palestinechronicle.com/zionist-myths-and-israels-fairytale-history/
***
اسطورههای صهیونیستی (۳)
اختراع سمبلهای ملی اسرائیل
نوشته: جمال کنج
برگردان: آمادور نویدی
سیاستمدار راست افراطی اسرائیلی، می گولان(May Golan) در راهپیمایی پرچم در اورشلیم) در سال ۲۰۲۱، (تصویر از آدی هودیفی(Adi Hodefi)) از طریق ویکی میدیای عوام)
افسانههای صهیونیستی:
اختراع نمادهای ملی اسرائیل
نبود یک میراث ملی معتبر اسرائیلی، صهیونیسم سیاسی را ملزم کرد که بهمنظور ایجاد نهادهای ملی، شبکه مغشوشی از نیرنگ و دروغ را اختراع نماید.
چنانچه بهطور اتفاقی از عده ای از افراد خیلیباسواد سئوال شود که شهر اورشلیم را چهکسی تأسیس کرده است، ممکنست برخیها بگویند که نمیدانند، اما بهاحتمال زیاد اکثرا میگویند سلطان داوود (King David). بهرحال، ظاهرا که بهعنوان شهر داوود مشهور شده است.
این امر نشانگر آنست که چهگونه اسطوره های بدون چالش، که ناشی از اسناد غیرتاریخی مانند کتابهای مذهبی است، میتواند روایتهای تاریخی سفسطهآمیزی را رواج دهند.
این مقاله به مطالعه اسطورههای عمده صهیونیستی میپردازد که در غرب خریدار دارد.
پیشرفت هر ملتی به چندین عامل بستگی دارد: سمبلهای ملی که عمدتا بخش مهمی از حافظه ملی را شکل میدهد، شامل میراث فرهنگی متفاوت، وابستگیها، سرزمین، ارزشها، آداب و رسوم، سنتها، زبان، و رفتارهای اجتماعی هستند. این ویژگیها بهتدریج تکامل یافته و به نسلهای آینده منتقل شده، پایه و اساس یک ملت رابنا میکند.
اما پیشرفت نهاد اسرائیل از مسیری خلاف عرف پیروی میکند. جنبش سیاسی صهیونیستی با اشغال سرزمین فلسطین، نخست با دور زدن پروسه طبیعی رشد نسلی و تصاحب موارد گوناگون فرهنگ محلی، ازجمله سمبلهای ملی رویکرد معکوسی در پیش گرفت.
رهبران اسرائیلی جهت نمونه، اغلب ادعا میکنند که اورشلیم بهمدت ۳۰۰۰ سال پایتخت یهودیها بوده است. چنین ادعایی و روایتهای صهیوپنیستی در غرب، با ترس آشکار از اینکه مبادا فرد بیدرنگ به «آنتی سمیتسم» (انگ ضدسامی- ضدیهودی یا یهودستیزی) متهم شود، خواه از روی ناآگاهی باشد، و یا از نظر جایگاه مذهبی به چالش کشیده نمیشود و مورد تردید قرار نمی گیرد.
دلیل اصلی شکست تفکر انتقادی در به چالش کشیدن روایتهای اسرائیلی، ارعاب سازماندهی شده در غرب است.
متعاقبا، در غرب، فقط تعداد کمی واقفند که شهر اورشلیم ۶۰۰۰ سال، و خیلی پیشتر از اینکه توسط قبایل یهودی بین النهرین اشغال شود، پایتخت فلسطینهای یومی بوده است
حقایق و شواهد تاریخی و باستانشناسی به کنعانیان فنیقی( Phoenician Canaanites)، اجدادامروزی فلسطینیها، نخستین زیستگاه بشری در اورشلیم، در هزاره چهارم قبل از میلاد مسیح اشاره دارد، و از قبیله کنعانی، یبوسیها(Jebusites)، به شهر کوچکی در تپهای بهنام «اوروشلیم»(Urushalim) نام میبرد. واژه پورتمانتیو(portmanteau)، ترکیبی از دو کلمه «اورو»(uru)، یعنی «تأسیس شده توسط»، و «شلیم»Shalem)، یعنی خدای گرگ و میش(طلوع و غروب) کنعانی فنیقی است، و درنتیجه اوروشلیم «Urushalim» خوانده شده است.
بنابراین، معروفترین سمبلهای ملی اسرائیل، اورشلیم، شهر داوود نبوده و نیست. در واقع، اورشلیم ۳۰۰۰ سال پیش از تولد داوود تأسیس گشته، و به خدای طلوع و غروب کنعانی، شلیم(Shalem)، و نه به خدای آورهام(Avraham’s Elohim) تقدیم شده است. اسرائیل و صهیونیسم با اتخاذ تغییری در فرهنگ لغات کنعانی، شهر را یروشالائیم (Yerushaláyim) نامگذاری کردند که به پیوند عبری(Hebrew) اشاره دارد.
صهیونیست با اختراع سمبلهای ملی بهگونه ای شایع شده است که منهم، زمانی به دام این تصور غلط افتاده، و بهغلط باور کرده بودم که «اوروشلیم»(Urushalim) یک سرچشمه عبری دارد.
بهخاطر می آورم که کشیش مسیحی در لبنان، اورشلیم(Jerusalem) را بهجای نام عربی «القدس»(Al Quds)، «اوروشلیم»(Urushalim) خواند. در آنزمان، متوجه نشدم که کشیش از نام اصلی کنعانی استفاده میکرد، وبه ما خاطرنشان میکرد که صهیونیستهای مدرن، نام شهر «اوروشلیم»(Urushalim) را از زمانیکه در قرن ۱۰-م پیش از میلاد و دوباره در قرن ۲۰-م پس از میلاد اشغال شده، اقتباس کرده اند.
مضاف براین ادعای دروغ تاریخی، اوروشلیم بهعنوان «پایتخت ابدی» اسرائیل، یکی دیگر از بهاصطلاح سمبلهای ملی نمادینی که فریبکارانه، صرفا «یهودی» توصیف شده است، ستاره ششوجهی (hexagram) روی پرچم اسرائیل است. برخلاف باور عوام، سرچشمه ستاره ششوجهی روی پرچم اسرائیل، صرفا سمبلی یهودی نیست. پیش از پیوند آن با یهودیت در اروپای شرقی قرن ۱۷-م، و نخستین استفاده یهودیها از آن، این سمبل از ادبیات عربی قرون وسطی و از کابالیستها(Kabbalists)به ارث رسیده است، که با حک ستاره ششوجهی بر روی سنگهای گرانبها، برای ضدچشمزخم(طلسم محافظ) و زینتآلات استفاده میشد.
قرنها پیش از نخستین استفاده رسمی از این سمبل در کنیسه یهودیها، این سمبل نیز در کلیساهای مسیحی بهعنوان نقشی تزئینی استفاده میشد.
تاریخشناس اسرائیلی، شالومو سند(Shlomo Sand) در کتابش «اختراع سرزمین اسرائیل»، شرح میدهد که ستاره ششوجهی داوود یک سنبل یهودی باستانی نیست، بلکه منشا آن شبه قاره هند است، جاییکه اغلب توسط فرهنگهای مذهبی و نظامی مختلف استفاده میشد.
در سوریه امروزی هم میتوان این دو مثلت متساویالاضلاع را در طرحهای خاتمکاری مروارید خیره کننده ششوجهی، بهعنوان بخشی از طرحهای موزائیکی روی صندلیها، میزها و جعبههای ساخته شده از چوب گردو مشاهده نمود. قدمت این هنر عالی به هزاران سال پیش و در باستانیترین شهر دائماً مسکونی جهان، یعنی شهر دمشق(Damascus) برمیگردد.
«دیوار غربی»(Western Wall)، بهاصطلاح سمبل دیگریست که اصلا در تاریخ دارای اهمیت مذهبی نیست. این دیوار بخشی از سازه داخلی نیست و نمیتواند قسمتی از ساختمان باشد. بلکه، دیوار خاکی بیرونیست که از زمین بالاتر از (حرمالشریف/ پناهگاه باشکوه)(Haram el Sharif/ Noble Sanctuary) قرار دارد و از امتداد دیوار دفاعی بیرونی حمایت میکند که شهر باستانی را احاطه میکند، و قبل از حضور یهودیها در شهر موجود بوده است. این دیوار تقریبا ۲/۵ مایل طول و ۴۰ فوت ارتفاع دارد که با سنگربندی واستحکامات بین سالهای ۱۵۳۷ و ۱۵۴۱ تحت سلطان سلیمان اول عثمانی بازسازی شد.
یهودیهایی که در فرهنگ فلسطین ذوب شده اند، اما به معتقدادات مذهبی خود پایبند مانده اند، قرنها در جوار مسلمانها و مسیحیهای فلسطینی در اورشلیم زندگی کردهاند.
در سرتاسر تاریخ،َ پیش از ظهور جنبش مسیحایی غربی و تولد صهیونیسم سیاسی، هیچگونه مدرک تاریخی وجود ندارد تا ثابت کند که دیوار استحکامات غربی، مکانی جهت استفاده نمازگزاران بوده است.
این امر در قرن ۱۷-م رُخ داد که ضلع غربی دیوار توسط زاهدان مسیحی که میخواستند بازگشت مسیح را تسریع کنند، به یک جاذبه مذهبی تبدیل و هدایت شد.
دولتهای متوالی اسرائیلی در تلاش جهت معتبر ساخت فانتزیهای خیالی خود، بهمدت بیش از ۶۰ سال، حفاریهای زیادی را در زیر حرمالشریف(beneath the Noble Sanctuary) انجام داده اند. اما تابهحال، هیچ سند باستانشناسی پیدا نکرده اند که نشانگر مکانی برای انجام مراسم مذهبی یهودیها باشد.
در تاریخ اخیرتر، «هاتیکوا»(Hatikvah)، آهنگ سرود ملی کمترشناخته شده اسرائیل، در واقع متعلق به سرود جنبش جهانی صهیونیستی است که از آهنگ مشهور «ولتاوا»(Vltava)(سرزمینم)، از بدریچ اسمتانا(Bedřich Smetana)،،سراینده چک تعدیل شده است.
نبود یک میراث ملی معتبر اسرائیلی، صهیونیسم سیاسی را مجبور به ساخت شبکه پیچیده ای از فریب با تخصیص سمبلهای ملی و آغشته به حقایق جایگزینی کرد که ریشه در گفتمان ملی غرب دارد.
در پروسه کلی، و از طریق جایگزین کردن روایات، علائم واختصارات، و اختراع اسطورههای دروغ در رسانههای اصلی، واقعیت جدیدی شکل گرفت، یا آنگونه که مبلغ نازی، جوزف گوبلز گفت، «دروغیکه یکبار گفته شد، دروغ میماند، اما دروغیکه هزار بار گفته شود، تبدیل به حقیقت میشود».
احتمالا این جمله اخیر بتواند چاپلوسی متقابل بین دونالد ترامپ و ورشن عبری وی، بنجامین نتانیاهو را شرح دهد.
این سومین مقاله از مجموعه مقالاتیست که به بررسی اسطورههای صهیونیستی، تاریخ مصنوعی، و فرهنگ جعلی اسرائیل میپردازد.
درباره نویسنده:
جمال کنج(Jamal Kanj)، نویسنده کتاب «کودکان فاجعه»، سفر از یک کمپ پناهندگان فلسطینی به آمریکا، و کتابهای دیگرست. وی اغلب دربار مشکلات دنیای عرب جهت تفسیرهای گوناگون ملی و بین المللی قلم میزند. وی این مقاله را به سایت شرح وقایع بهترتیب تاریخ فلسطین(The Palestine Chronicle) ارائه داده است.
https://www.palestinechronicle.com/writers/jamal-kanj/
برگردانده شده از:
Zionist Myths: Israeli Invention of National Symbols
By Jamal Kanj
https://www.palestinechronicle.com/zionist-myths-israeli-invention-of-national-symbols/