قتل حسن نصرالله و موقعیت اسرائیل و جنبش اسلامی

امروز شنبه ۲۸ سپتامبر ارتش اسرائیل رسما اعلام کرد که حسن نصرالله رهبر حزب الله و تکیه گاه اصلی جمهوری اسلامی در منطقه، در حملات روز گذشته به مراکز این سازمان در حومه بیروت، به قتل رسیده است. حزب الله روز گذشته این خبر را تکذیب کرد اما امروز این خبر را تایید نمود. 

قتل حسن نصرالله ضربه مهلکی بر پیکر حزب الله و همچنین جمهوری اسلامی و کل جنبش اسلامی است و در ادامه قتل اسماعیل هنیه و فرماندهان شناخته شده رده بالای حماس و حزب الله، توازن قوا میان اسرائیل و نیروهای اسلامی را به نحو جدی و کیفی ای تغییر داده و فاز جدیدی را در رابطه میان اسرائیل و جمهوری اسلامی و کل نیروهای اسلامی رقم خواهد زد. 

طی چند ماه گذشته اسرائیل یک ریز در حال تهاجم به و تعرض به حماس و حزب الله بوده است و با ترور اسماعیل هنیه در تهران، پیام تحقیر آمیز و تهدید کننده ای را به سوی جمهوری اسلامی نیز ارسال کرده است که شما را زیر نظر داریم و میتوانیم هرکس را هرکجا که بخواهیم به قتل برسانیم. برخی خبرها حاکی از بحران در درون حزب الله و شورش علیه حسن نصرالله در درون کادر رهبری حزب الله است و نشان میدهد که این نیروها از درون نیز دچار تشتت و کشاکش های جدی هستند.  قطعا این ضربات در درون جمهوری اسلامی نیز بحرانهای گسترده ای را دامن خواهد زد. 

پیامدهای قتل حسن نصرالله و فرماندهای حزب الله و حماس، بسیار درازمدت و وسیع است و به بحث جداگانه ای نیاز دارد. اینجا میخواهم کلا در مورد رابطه اسرائیل و جنبش اسلامی نکاتی را اشاره کنم.

اسرائیل، حماس، حزب الله، و جمهوری اسلامی   

این نامها امروز همه مردم دنیا را به یاد جنگ و تروریسم و آدمکشی می اندازد. دنیا اینها را به درست محور شرارت می داند. جنگ در غزه نزدیک به یک سال است که ادامه دارد و طی آن قریب ۴۰ هزار نفر کشته شده اند و صدها هزار نفر از مردم فلسطین آواره گشته اند. طی هفته های گذشته جنگ به لبنان نیز کشیده شده و اسرائیل حملات سنگینی را به مراکز استقرار نیروهای گروه تروریست حزب الله انجام داده است. پرسروصداترین و بدیع ترین حمله قبل از حمله اخیر به مراکز حزب الله، روز ۱۷ سپتامبر صورت گرفت که چند هزار پیجر مورد استقاده حزب الله همزمان منفجر شد و چندین نفر را به قتل رساند و هزاران نفر را زحمی کرد. بنا به برخی گزارشات وضعیت اکثر زخمی ها به حدی وخیم است که اگر جان بدر برند نیز امکان بازگشت به زندگی عادی و فعالیت نظامی را نخواهند داشت. پس از آن در روز بعد بی سیمهای حزب الله به همان نحو منفجر شدند و شماری نیز در جریان این انفجارها به قتل رسیدند و شمار بیشتری زخمی شدند. 

آنچه روشن است سخن از جنگ گویای وضعیت کنونی نیست. در واقع این اسرائیل است که پس از حمله هفت اکتبر سال گذشته توسط حماس به درون اسرائیل، یک ریز دارد به حماس و حزب الله حمله میکند و هر روز ضربه ای سنگین بر پیکر آنها وارد میکند و در کنار آنها شمار زیادی از مردم غیر نظامی را نیز به قتل میرساند.  در مقابل گاهگاه از جانب طرف مقابل موشکی به سوی اسرائیل شلیک می شود که در هوا خنثی میگردد.

ضربات سنگین اسرائیل به حماس و حزب الله این بحث را دامن زده است که اسرائیل ممکن است بتواند حزب الله و حماس را کلا نابود کند. بویژه قتل فرماندهان رده بالای حزب الله در هفته های اخیر و انفجار پیجرها و بویژه قتل حسن نصرالله این گفتمان را دامن زده است. سوال اینست که اولا آیا این امکان برای اسرائیل وجود دارد؟ و سوال مهمتر اینست که آیا اصلا دولت دست راستی اسرائیل چنین هدفی را در سیاست خود دنبال می کند؟ 

به نظرم پاسخ به هر دوی این سوالات منفی است. اولا نابود کردن جریاناتی مثل حماس و حزب الله در شرایط کنونی ممکن نیست. چرا که به دلایل مختلف اینها همچون خوره طی سالها بتدریج در تار و پود جامعه فلسطین و لبنان رسوخ کرده اند و نابود کردن آنها بدون نابودی بخشهای وسیعی از مردم ممکن نیست.  جنایتی که دولت نتانیاهو اکنون دارد انجام می دهد عملا همین جهت را نشان می دهد و با انزجار بین المللی روبرو شده است. اما طی یک سال گذشته واقعیت نشان داده است که دولت اسرائیل می تواند حماس را به شدت تضعیف کند اما امکان نابودی آنرا ندارد. در مورد حزب الله این بحث بیشتر صادق است. حزب الله یک نیروی بزرگ تروریست با تجهیزات نظامی پیچیده است که در حد یک دولت امکانات در اختیار دارد. اسرائیل همچنان که تا کنون نشان داده می تواند آنرا تضعیف کند و سرانش را یک به یک به قتل برساند. اما حتی اگر بخواهد نمی تواند آنرا به طور  کامل از صحنه بیرون براند. هر تلاشی در این جهت همچنان که تاکنون نشان داده شده به قیمت نابود کردن شیرازه زندگی اجتماعی مردم فلسطین و لبنان و قتل عام مردم تمام خواهد شد. اگر بحث نابودی این نیروها مطرح باشد باید توسط خود مردم و با خیزشهای مردمی صورت گیرد. 

نتیجه ادامه ضربات اسرائیل بر پیکر حماس و حزب الله حداکثر می تواند تبدبل آنها از نیروهای کلاسیک نظامی به نیروهای چریکی و زیر زمینی باشد. اما چنین تحولی اسرائیل را از شر حملات آنها خلاص نخواهد کرد. برعکس یک حماس چریکی و زیر زمینی و یا حزب الله که از جلوی صحنه کنار رانده میشود و تبدیل به نیروی چریکی و مخفی شده چیزی برای از دست دادن ندارد و میتواند ضربات خطرناک تری به مردم و ارتش اسرائیل وارد کند. 

ترویستها به یکدیگر نیاز دارند

نکته کلیدی تر اینست که تروریستها بطور واقعی به یکدیگر نیاز دارند. به عبارت دیگر نه اسرائیل خواهان نابودی کامل حماس و حزب الله و جمهوری اسلامی است و نه جمهوری اسلامی و حزب الله و حماس، بطور واقعی خواهان نابودی اسرائیل یا جریانات فاشیست و تروریست اسرائیلی هستند. وجود یک طرف به طرف مقابل به نوعی مشروعیت و حکمت وجودی می دهد. همین روزها نتانیاهو در مقر سازمان ملل سخنرانی کرد و نکته کلیدی سخنانش این بود که “ما برای بقا می جنگیم”. این سخن از کجا ریشه گرفته است؟ از تهران. از غزه. از لبنان. جمهوری اسلامی ونیروهای نیابتی اش شعارهای کلیدی شان نابودی اسرائیل و به دریا ریختن همه اسرائیلی هاست. و چه توجیهی از این بهتر برای به قدرت رسیدن نیروهای دست راستی اسرائیل و مجهز کردن اسرائیل تا بن دندان و سازمان دادن یک دولت تماما نظامی و پلیسی با این توجیه که ما برای بقا می جنگیم؟ در مقابل، جمهوری اسلامی و همچنین نیروهای تروریست نیابتی اش نیز توجیه وجودی شان، وجود دولتی مثل اسرائیل است که فلسطین را اشغال کرده و فلسطینیان را از خانه و کاشانه و ابتدایی ترین امکانات زندگی محروم کرده است و به عنوان یک دولت فاشیست و اشغالگر شناخته می شود. اگر به فرض محال اسرائیل از صحنه جهان حذف شود، یا زیر فشارهای بین المللی و غیره ناچار شود از سرزمینهای اشغالی بیرون برود، هیچ تردیدی نباید داشت که روز بعد از آن بساط حماس و حزب الله و جمهوری اسلامی جمع خواهد شد. و برعکس با سرنگونی جمهوری اسلامی ترویسم دولتی اسرائیل نیز به سراشیب نابودی می افتد. و کلید حل این کلاف سردرگم را باید در همین واقعیت جستجو کرد. 

به عبارت دیگر پایان دادن به جنگ تروریستها در خاورمیانه و کل منطقه، مشروط به حذف یکی از طرفین این جنگ یا عقب راندن کامل یکی از آنهاست. بدون شک حذف یک طرف، طرف مقابل را نیز خلع سلاح خواهد کرد. ما مردم درایران روشن است که به دنبال نابودی و حذف دولت اسرائیل نیستیم و امکان عقب راندن آن از مناطق اشغالی را نیز نداریم. اما بدنبال سرنگونی جمهوری اسلامی هستیم و بارها و بویژه در انقلاب زن زندگی آزادی دست به کار سرنگونی این حکومت شده ایم. تحولات و فضای جامعه ایران نشان میدهد که سرنگونی جمهوری اسلامی با انقلاب مردم کاملا امکان پذیر و در دسترس است و با ادامه انقلاب و خیزشهای مردمی این مهم عملی خواهد شد. بدون تردید با سرنگونی این حکومت پای تروریسم اسلامی توسط خود مردم در کل منطقه از جمله فلسطین و لبنان نیز قطع خواهد شد و نتیجه مستقیم و بلاواسطه چنین تحولی خلع سلاح شدن فاشیسم دست راستی اسرائیلی و حامیان آن در غرب خواهد بود. 

در مورد جایگاه تروریسم اسلامی و تروریسم اسرائیل در سیاستهای آمریکا و بورژوازی بین المللی و اهداف آنها از حمایت از سیاستهای اشغالگرانه اسرائیل باید جداگانه بحث کرد و آنرا به جای دیگری موکول می کنم. اما تردیدی نباید داشت که سرنگونی جمهوری اسلامی سوت شروع پایان جنگ و کشاکش نظامی در فلسطین و اسرائیل را به صدا در خواهد آورد.  کم نیستند در اسرائیل مردمی که از امثال نتانیاهو و دست راستی های تروریست و جنگ طلب اسرائیل متنفرند و برای خلاصی از چنگ آنها تلاش می کنند. با کنار رفتن جمهوری اسلامی و حاشیه ای شدن جریاناتی مثل حماس و حزب الله میتوان بسیار امیدوار بود که در اسرائیل و لبنان و فلسطین نیز جریانات جنگ طلب و آدمکش کنار زده شوند، تفرقه قومی و مذهبی کنار زده شود و دوران دیگری در مناسبات میان مردم منطقه شروع شود. 

روشن است که جنگ فلسطین و اسرائیل با جمهوری اسلامی و حماس و حزب الله آغاز نشده است. اما این جنگ با وجود این نیروهای اسلامی و آدمکش به اوج و پیچیدگی بی سابقه ای رسیده است. به این دلیل با سرنگونی جمهوری اسلامی قطعا جنب و جوش در خود فلسطین و اسرائیل نیز اوج و روند دیگری بخود خواهد گرفت و با دخالت گسترده مردم صلح طلب و انسان دوست این جنگ میتواند خیلی زود پایان پیدا کند و مردم فلسطین از آوارگی نجات پیدا کنند و به عنوان مردمی آزاد در کنار مردم اسرائیل در دو دولت جداگانه و مستقل در صلح و آشتی زندگی کنند. چنین تحولی میتواند دنیا را از توحش و کشتار کنونی که توسط اسرائیل و جریانات اسلامی دامن زده شده خلاص کند.  و چنین تحولی بدون شک آرزوی اکثریت عظیم مردم دنیاست. 

کاظم نیکخواه


Google Translate