مبارزه طبقاتی عقیده نیست، تپش دائمی تاریخ است (۲)

این یادداشت ادامه مطلبی است که با همین عنوان در شماره ۸۴۷ نشریه کارگر کمونیست منتشر شده است. در آنجا از قول منصور حکمت یادآور شدیم عنصر آگاهی شرط مبارزه طبقاتی نیست. و تاکید کردیم: ” مبارزه طبقاتی امتیاز خاصی نیست که ما کمونیستها بخواهیم به بخشی از جامعه عطا کنیم.” در این یادداشت هم با توجه به چند بیانیه مشترک سازمان راه کارگر و حزب کمونیست ایران به مناسبتهایی  که ربط مستقیمی به انقلاب زن زندگی آزادی، البته ایشان آنرا به عنوان “خیزش انقلابی ژینا” برسمیت میشناسند، بار دیگر به موضوع کشمکش طبقاتی پرداخته میشود. 

متدی برای هیچی نبودن

برای چپ سنتی با وجود همه تحولات در نزدیک به نیم قرن اخیر در بر یک پاشنه میچرخد. هدف آنها مطهر نگه داشتن مبارزه طبقاتی، مقدس سازی آن تحت عناوینی مانند “پیکار برای نان” است. عرصه مقدسی که هر کسی توان وارد شدن به آنرا ندارد، و اینگونه خیلی راحت و سبکسرانه تمام تلاشهایی که برای آزادی و رهایی جامعه در همه ابعادش صورت میگیرد را عملا به حساب بورژوازی واریز میکنند. بورژوازی که با تمام توان خود سرکوب کننده همه آزادیخواهی و برابری طلبی است.

این دیدگاه با همه اهمیت یک واقعه عظیم اجتماعی، مانند انقلاب زن زندگی آزادی، سخت اباء دارد حتی شعار زن زندگی آزادی را بکار ببرد، به جز در مواردی که بخواهند ” خشم زنانه علیه آپارتاید جنسیتی ” برجسته کنند. همت شان بر این قرار گرفته است که “کمبودها و نقاط ضعف خیزش انقلابی ژینا” را برجسته کنند و نهایتا مشخص میشود همه ما گرفتار دور باطلی هستیم مگر اینکه، یک جایی، یک کسی “زمینه پیوند” یک مبارزه به یک مبارزه دیگر را کشف کند. تا شاید، شاید، شاید کسانی متوجه شوند “این جنبش برخاسته از اعماق جامعه، ثقل مبارزه را در میان مردم و در کشور تثبیت کرده است.”

برای کسی که یک انقلاب برای اولین بار به اسم زنان شکل گرفته است و این حرکت سیاسی که عرصه ای مهم در مبارزه علیه سرمایه داری حاکم است به خشم زنانه تقلیل میابد، وقتی به خیال خود میخواهد به ستایش آن بنشیند در بیانیه یکسالگی “خیزش ژینا” نتیجه میشود درگیری فرهنگی: “اقدامات سرکوبگرانه رژیم و راه اندازی یک درگیری فرهنگی با بخش های گوناگون جامعه و بویژه علیه زنان کشور به عنوانی نیمی از جمعیت کشور، یک جنبش انفجاری علیه حاکمیت شکل داده است.”و یکسال بعد، در بیانیه دومین سالگرد، درگیری فرهنگی به “انقلاب فرهنگی” ارتقا می یابد: ” زنان شجاع به عنوان پیشگامان انقلاب کنونی، با سازماندهی مقاومت مدنی درخشان و سراسری، یک انقلاب فرهنگی عمیق در جامعه ایجاد کرده اند…. این انقلاب فرهنگی قدرتمند به تضعیف سنت های ارتجاعی مردسالارانه منجر شده و اعتقاد به جدائی دین از دولت و برابری حقوقی زنان و مردان در همه عرصه ها را به اعماق جامعه برده است.” همه این مواردی که ایشان برشمردند در عالم واقع به عرصه سیاست، به انقلاب سیاسی، به عرصه مبارزه طبقاتی گره خورده است. سیاست طبقه حاکم که میخواهد سلطه خود را بر جامعه تحکیم سازد و طبقه محکوم که عزم جزم کرده زنجیرها بردگی را پاره کند. 

یک زمانی منصور حکمت در نقد پوپولیسم حاکم بر “جنبش کمونیستی” وقت، در یکی از شاهکارهایش با عنوان “سه منبع وسه جزء سوسیالیسم خلقی ایران” نوشت: ” آمپريستها نيز از “خاص به عام” حرکت ميکنند، و بر مبناى مشاهدات خاص احکام عام صادر ميکنند (و زيادى هم صادر ميکنند). اما اين با متد ديالکتيکى از زمين تا آسمان فاصله دارد. اساس حرکت در متدولوژى آمپريسم، نه فراتر رفتن از نمود پديده ها و مشاهدات و ادراکات حسى، بلکه ايجاد رابطه هاى اختيارى و ذهنى ميان آنهاست. تکرار و همزمانى مشاهدات اساس متد آمپريستى است. آمپريسم نه در پى درک قوانين عينى حرکت و تکامل پديده ها، بلکه در جستجوى توجيه اين حرکت، از طريق برقرار ساختن «قوانينى» ذهنى در ميان آنهاست.” 

چپ سنتی ایران بهیچوجه از این متد فاصله نگرفته است، حتی همه تجربه ۴۵ ساله گذشته به کمک او نیامده است که در بیانیه رسمی سازمانی و حزبی می نویسد:”… نبود یک آلترناتیو روشن متعلق به اعماق جامعه، یکی دیگر از مشکلات بسیار جدی پیش روی جنبش انقلابی ژیناست.” این یعنی خود ایشان، خود را هیچ و پوچ میدانند و معلوم نیست فلسفه وجود سیاسی ایشان برای چیست وقتی خود را به عنوان ” آلترناتیو روشن متعلق به اعماق جامعه” برسمیت نمی شناسند. و این دقیقا بدین خاطر است که “نه در پى درک قوانين عينى حرکت و تکامل پديده ها”، بلکه در جستجوى توجيه اين حرکت، از طريق برقرار ساختن «قوانينى» ذهنى در ميان آنهاست.” درپی درک قوانین عینی حرکت جامعه نیستند، نه بقولی بخاطر عدم درک “مرکز عصبی ماتریالیسم تاریخی” بلکه بدین خاطر که اساسا ایده و افکار و عمل شان در خدمت جنبشی است که کمترین ربط را به “اعماق جامعه” دارد، جنبشی در حاشیه مبارزه طبقاتی؛ برای همین بیشتر خوش دارند در مقام عقل کل ظاهر شوند، نه سازمانده یک حرکت اجتماعی معین. 

“تعریف اینکه طبقات چیستند و چه چیزی مبارزه طبقاتی به شمار می‌آید، یکی از دلهره‌آورترین وظایف در نظریه‌ی مارکسیستی است…” (برداشت رابطه‌‌ای دانیل بن‌سعید از طبقه- ترجمه حسن مرتضوی) به یک معنا این حرف کاملا درست است! صحیح است برای کسانی که لازم دارند از یکی از سر راست ترین “نظریه ای مارکسیستی” آنرا پیچیده و دلهره آور نشان دهند تا شاید برای خود و محفل و سازمان و حزب مطبوع شان ( اگر عضو تشکیلات خاصی باشند) شرح وظایفی مشخص کنند برای هیچ کاری انجام ندادن. طرف برای خود و سازمان مطبوعش کلی عرض و طول قائل است اما تو دوربین زل میزند و بر عجز و ناتوانی خویش اینگونه اعتراف میکند: ” آلترناتیو در جامعه وجود دارد اما ما به عنوان یک سازمان سیاسی خیلی عقب هستیم و حالا حالاها باید کار کنیم تا به آن برسیم!”(نقل به مضمون(

انقلاب دو مرحله ای، تزی برای همه اعصار

شاخصه چپ سنتی در عرصه دلهره آور مبارزه طبقاتی تز دو مرحله ای انقلاب است، که زمانی با عنوان “انقلاب دموکراتیک، انقلاب سوسیالیستی” معرفی میگردید. تزی که از شرایط خاص روسیه ابتدای قرن بیستم گرفته شده بود، که آنزمان بورژوازی علیه فئودالیسم حرفی برای گفتن داشت؛ و همین تز برای خود انقلابیون مارکسیست روسیه موجبات انشقاق و دو دستگی مشهور به بلشویک و منشویک گردید. 

منشویکهایی که باور داشتند نوبت طبقه کارگر فرا نرسیده است و بلشویکهایی که معتقد بودند تاریخ نوبتی نیست، که “هر چیز باید جریانش را طی کند و فردا هم روز خداست”، ایشان سخت باور داشتند ” شکم امروز را نمی شود با نان فردا سیر کرد”، و باور داشتند وقتی فرصت است قدرت را گرفت، جای دست دست کردن نیست و باید گرفت؛ انقلاب دموکراتیک را هم طبقه کارگر به رهبری کمونیستها به سرانجام قطعی خود میرساند. و بر همین اساس “تزهای آوریل” لنین تاریخ ساز شد. تزهای که در پی ” پیوند زدن” دو مرحله از انقلاب نبود، بلکه لنین تاکید داشت که انقلاب “بدست بورژوازی افتاده است”، و بورژوازی نشان داده است که نمی تواند و نمی خواهد معضلاتی که جامعه روسیه در ابتدای قرن بیستم از آن رنج میبرد و سبب انقلاب شده است را حل کند، بلکه برعکس در پی تداوم آن در شکل و شمایل بورژوایی است و باید “انتقال انقلاب” به مرحله دوم صورت پذیرد، یعنی “قدرت حاکمه بدست پرولتاریا و قشرهای تهیدست دهقانان بیفتند.”

 اما تز “انقلاب دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی” در ایران، انعکاس دهنده بخش چپ ناراضی بورژوازی در ایران بوده،که در آن مراحل تاریخی توجیهی است برای در حاشیه بودن، که گویا بورژوازی در وجه دموکراتیک آن در ایران دست از استبداد برداشته، زنان به رهایی رسیده اند، آزادیهای سیاسی برقرار است، سانسور وجود ندارد و … و تشکلات کارگری شکل میگیرند، و اینگونه “پیکار برای آزادی”، انقلاب دموکراتیک به سرانجام رسیده به وقتی که جز طبقه کارگر که خلاصه میشود به کارگران صنعتی که از این شرایط راضی نیست، تضاد طبقاتی اصلی بین کار و سرمایه با خلوص بالا ایجاد میشود و “پیکار برای نان”، مرحله انقلاب سوسیالیستی شکل میگیرد. در هیچکدام از این دو مرحله، طبقه کارگر حضور ندارد، مرحله اول که عرصه مبارزه دموکراتیک است، اساسا مسئله او نباید باشد و برای مرحله دوم هم او در حال آموزش است و کسب “آگاهی طبقاتی” است تا روز موعود “حزبش را از درون خودش بسازد”، تازه شاید آنوقت برای کسب قدرت سیاسی خیز بردارد. بزک نمیر بهار میاد…!

بعد از ۴۵ سال تجربه سخت هولناک و پر هزینه که نتیجه سرکوب انقلاب ۵۷ توسط رژیم اسلامی سرمایه بوده؛ با وجود حاکمیت یک سرمایه داری غارتگر مافیایی، نظام سرمایه داری در تمامی تاروپود جامعه ایران گسترده شده است، که در نتیجه مبارزه برای هر خواسته ای انعکاسی از تضاد کار و سرمایه، تضاد یک درصدیها با نود و نه درصدیها در جامعه است. اما چپ سنتی همین الانش هم به مانند انقلاب ۵۷ در پی ” ایران آزاد، آباد، دمکراتیک” است و معتقد است “خیزش انقلابی ژینا”، خیزشی است که “.. می خواهد استبداد حاکم و هر نوع تلاش استبدادی را از میان بردارد و آزادی های گسترده را نهادینه کند، عدالت و برابری را پایه ریزی نماید، از استقلال ایران دفاع کند و سیاست موازنه مثبت را خط راهنمای سیاست خارجی خود قرار دهد.” 

انقلاب دو مرحله ای، اکنون با عنوان “پیکار برای آزادی و پیکار برای نان” فرموله میشود: ” در متن انقلاب ژینا…. زمینه پیوند «پیکار برای آزادی» و «پیکار برای نان» فراهم می آید.”، “خیزش انقلابی ژینا، پیکار برای آزادی و پیکار برای نان را به هم گره زده است.” این دو مرحله عناوین دیگری هم دارد: “خواست های فرهنگی و خواست های طبقاتی”، “انقلاب فرهنگی” در مقابل “انقلاب اجتماعی ریشه دار”، “مبارزات مدنی ـ فرهنگی و اقتصادی ـ طبقاتی”  که با “افزایش بار طبقاتی”، “امروز در کنار جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه زنان، آزادپوشان، خانواده های دادخواه، جنبش اعتراضی جوانان برای یک زندگی معمولی و جنبش ملیت های تحت ستم برای رفع تبعیض های نهادینه شده، شاهد جنبش های مطالباتی و طبقاتی درخشانی هستیم.” که “عملا یک چرخش به چپ طبقاتی را موجب شده است”؛ چپ غیر طبقاتی را هر کسی شناسایی کرد به ما هم معرفی کند! 

چپ سنتی که در یکساله اول انقلاب زن زندگی آزادی کارش شده بود افشای “نوه رضا خان میرپنج” ، و ترساندن مخاطب با هشدارهای مداومش که ” آی بردند!” ، “انقلاب ۵۷ تکرار نشود!” و “رژیم چنج” حرف اول و آخر را میزند، بعد از مدتی تجربه، با توجه کردن به”چپ طبقاتی” به این نتیجه رسیده است که خیزش انقلابی ژینا همه “آلترناتیوهای بورژوائی و متکی به سیاست های امپریالیستی با الگوهای نشات گرفته از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را آچمز کرده و آنها را به تدریج به گوشه رینگ مبارزه طبقاتی رانده است. به زبان دیگر خواست های کنونی خیزش انقلابی ژینا، یک آلترناتیو چپ اجتماعی را طلب می کند.” انسان خوشحال میشود بالاخره نور امیدی در انتهای تونل پیدا شده، اما به قول ژیژک آن نور قطاری است که به سرعت پیش می آید! ایشان بلافاصله بعد از یادآوری قدرت چپ اجتماعی، آب پاکی روی دست مخاطبان میریزند: ” اما مشکل اساسی در اینجاست که یک الگوی روشن از آلترناتیو چپ مدرن، امروزی و متکی به مردم،  دمکراسی خواه و برابری طلب، متعهد به آزادی عقیده و بیان بی حصر و استثناء و خواهان گسترش دمکراسی به عرصه اقتصاد، هنوز ارائه و تجربه نشده است.” هیچی دیگه، بدبخت شدیم رفت! 

اما نه هنوز کور سوی امیدی است: ” قانون اساسی شیلی” این “الگوی درخشان” که نتوانسته رای مردم شیلی را جلب کند، اما ما میتوانیم ” از چنین الگوهایی می توانیم الهام بگیریم…. چپ باید در نبرد دمکراسی راه پیشروی و پیروزی را بجوید. ( چشم، حتما!) طبقه کارگر در معنای وسیع آن، … برای این که بتواند جامعه را فتح بکند (قدرت سیاسی نه، بلکه جامعه!) باید توانائی زیستن و بالیدن در فضای دمکراتیک را بدست آورد، (انقلاب دموکراتیک سابق) خود را متشکل سازد و با متحد کردن اکثریت جامعه، پرچم انقلاب اجتماعی( انقلاب سوسیالیستی پیش از این!) را در دست بگیرد.” اما نباید زیاد امیدوارشد چون  ” نبود یک آلترناتیو روشن متعلق به اعماق جامعه، یکی دیگر از مشکلات بسیار جدی پیش روی جنبش انقلابی ژیناست .”برای کسی که در تز دو مرحله ای انقلاب گرفتار شده است نمی تواند هم ” آلترناتیو روشن متعلق به اعماق جامعه” را ببیند و درک کند. 

مبارزه طبقاتی و انقلاب

بقول منصور حکمت در این جامعه سر هر چیزی دعواست، و یک طرف دعوا سرمایه داری است که بر تمام شئونات زندگی حاکم شده است. برای کسی که مدعی مارکسیسم است و خود را کمونیست مارکسی خطاب میکند حتما یک جایی خوانده است که مناسبات حاکم نتیجه شیوه تولیدی حاکم است و در زمانه ما انعکاس شیوه تولید سرمایه داری است، که با تسلط سرمایه داری، کشمکش طبقاتی به پیکار برای نان خلاصه نمی شود بلکه  هر چیزی را در برمیگیرد که انسان امروز از آن رنج میبرد. اگر واقعا معتقدیم آلترناتیو روشن متعلق به اعماق جامعه وجود دارد، این آلترناتیو پاسخی است به همه مصائبی که سرمایه داری آفریده است و مبارزه برای هر چیزی، دعوا بر سر هر چیزی گوشه ای از کشمکش طبقاتی است.

 کشمکش طبقاتی یک مبارزه مقدس و سلحشورانه نیست، یک باور، یک عقیده نیست، تنها تزی برای توضیح تاریخ بشر نیست، بلکه عرصه زمینی و واقعی مبارزه علیه سرمایه داری است. که احزاب و سازمانهای جدی کمونیستی، انعکاسی از آن آلترناتیو روشن متعلق به اعماق جامعه است. همه آزادی و برابری مسئله کمونیستهاست. کمونیستها برای مسایل بورژوایی در یک انقلاب مشارکت نمی کنند، بخصوص در زمان ما که سرمایه داری نفس زندگی انسانی را زیر سوال برده است. 

انقلاب نقطه اوج مبارزه طبقاتی است. انقلاب زن زندگی آزادی یکی از دقایق تاریخی این کشمکش است. یک طرف این کشمکش سرمایه داری است و یک طرف دیگر آن طبقه کارگر. پیکار برای آزادی و پیکار برای نان دو عرصه متفاوت برای کسی علیه شیوه تولید سرمایه داری مبارزه میکند نیست. این را جامعه خیلی خلاصه و روشن در کف خیابان فریاد زده که: منزلت و معیشت حق مسلم ماست. این به زبان خیلی روشن یعنی سوسیالیسم، انقلاب زن زندگی آزادی بر همچین بستری شکل گرفته است، بر بستر کشمکش طبقاتی میان کار و سرمایه. 

یاشار سهندی

 


Google Translate