نگاهی کوتاه و تلگرامی به نوشته ی “دو جناح  در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى-منصور حکمت”

نگاهی کوتاه و تلگرامی به نوشته ی “دو جناح  در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى-منصور حکمت”(بحث قدیمی)
  بیاد ارژنگ رحیم زاده
 ۲۰۱۸
با سلام به همگی، برای پاسخ دادن به نوشته ی ن…. عزیز و دفاعش از مواضع امک و “دفاع طلبی انقلابی اش” در سند معروف به “تهاجم رژيم عراق و وظايف ما “، ضروری است که ابتدا نگاهی کوتاه و تلگرامی به نوشته ی “دو جناح  در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى” بیافکنیم تا با درکی که امک از جناحبندی های قدرت سیاسی قبل و بعد از قیام ارائه می دهد، آشنا شویم. چرا که این عدم درک و شناخت درست از جناحبندی و قدرت سیاسی،- اساسی ترین مسئله ی مربوط انقلاب- لنین-،  مٌهرش را بر تاکتیک ارائه شده توسط حکمت و امک در برخورد به جنگ به روشنی و به نحو اجتناب ناپذیری می زند. از آنجا که مواضع امک سالها پیش توسط رفقای کمیته ی انقلابی م-ل رزمندگان، رزمندگان دوره ی جدید (۱۳۶۰-۱۳۶۵)، رفیق داریوش کایدپور  و بعد ها توسط رفقای آذرخش بطور جامع و حرفه ای و رادیکال نقد شده است، بحث کنونی ام تا حدودی بوی کهنگی می دهد، ولی این کهنگی نه از آن جهت است که یک نوشته ی قدیمی در باره قدرت سیاسی و جنگ (دو موضوع مهم) موضوع نقد امروزی شده اند، بلکه از این جهت است که جبنش کمونیستی ایران پنبه چنین انحرافات نظری را سالها پیش زده است. ولی  از آنجا که رفیق ن… با “عینک حکمتیسم” به مطالعه ی نوشته فوق الذکر پرداخته است و اِسرارش به علمی و انقلابی بودن آن است و پاسخی از من میطلبد، من در این نوشته سعی می کنم، نقد محدود و آماتوری ام را به آن جنبه ای از تئوری بافی های حکمت محدود کنم که به نقد بعدی ام از نوشته ی “تهاجم رژيم عراق و وظايف ما ” و  درباره ی علل شکلگری جنگ ایران و عراق در ذهن امک، کمک می کند. خواننده آگاه را برای آشنایی با  نقدهای  موجود و  سایر مطالب و ادعاهای انتزاعی و غیر علمی نوشته های   حکمت و یاران،  بویژه درکشان از رفرم ارضی و .. به نوشته های فوق الذکر رجوع می دهم- حامد- ۲۰۱۸
حکمت در سه نوشته ی  „  دو جناح  در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى“  مینویسد:
“بحث بر سر تحليل دو جناح در ضد انقلاب بورژوا-امپرياليستى است، حکومتى که از دل قيام بهمن، و يا بهتر بگوييم عليرغم آن، شکل گرفت”-حکمت
آیا این حکومت از “دل قیام بهمن …..شکل گرفته” است یا با تبانی های پشت پرده حاکمان جدید با گروهبندی های مختلف امپریالیستی و تائید و توافق در گوادلوپ  و دقیقا در دشمنی با قیام و قیام کنندگان و انقلاب شان؟
کادرهای بالای حکومتی از هر دو جناح در آنزمان دشمنی شان را با قیام خودبخودی  اینچنین بیان می کردند: “قیام توطئه ی آمریکا بود برای مسلح کردن مردم- رفسنجانی؛ ” ما باران میخواستیم، سیل آمد.”- بازرگان؛ “من حکم جهاد ندادم-خمینی؛
” …که بورژوازى ليبرال و رهبرى خرده بورژوايى بر زمينه‌اى از فقدان خط مشى مستقل پرولترى بر جنبش انقلابى تحميل کرده بودند، فراهم ساخت. ” -حکمت
خمینی نماینده ی “خرده بورژوازى” است؟ بوی مواضع رزمندگان قدیم می آید!
“رهبرى سازشکار خرده بورژوايى که انقلابى‌گريش با سقوط رژيم سلطنت از هرگونه محتوايى تهى ميشد”-حکمت
خمینی و معمای انقلابی گری اش!! با سقوط رژیم سلطنت از هرگونه محتوايى تهى ميشد !!؟ آیت الله کاشانی ها، مدرس ها و شیخ فض الله نوری ها و خمینی ها و فدائیان اسلام (داعش جریانات ارتجایی شیعه، قاتل کسروی و مداح کودتای ۲۸ مرداد) در چه تعریفی از انقلاب و وظایف آن حامل “انقلابی گری” بوده اند؟
بار انقلابی  خواسته های خمینی در نوشته های مکتوبش و همچنین در مخالفت با رفرم ارضی در سال ۱۳۴۲ در کجاست؟
“خمینی نماینده ی خرده بورژوازی”!! اختراعی بود که حزب توده و اکثریت برای صیقل دادن تز راه رشد سرمایه داری ارتجایی شان، و رزمندگان با جفتواره ی ضدخلق- ضد امپریالیسم، اتحادیه ی کمونیست ها، رنجبران، طوفان و حتی پیکار و مجاهدین خلق وغیرو  و خلاصه ارکستر عظیم چپ و غیر چپ به اشکال و میزانی متفاوت، برای تئوری بافی های غیر علمی و شبه علمی  شان- science & Pseudoscience-  در باره ی قدرت سیاسی  و پشتک وارو زدن های تاکتیکی سیاسی شان  در مبارزه ی طبقاتی، بدان تکیه می کردند.
حکمت می نویسد:
“ما چهارچوب کلى تخاصمات دو جناحى که امروز بصورت حزب جمهورى اسلامى و گرايش بنى‌صدريستى متجلى شده‌اند، روشن کرده‌ايم: …… رئوس کلى و اساسى استراتژى ضد انقلابى کاملا روشن است:
١) انقلاب ايران بايد سرکوب شود. کارگران و زحمتکشان انقلابى و سازمانها و نهادهاى سياسى آنان در هم کوبيده شوند، اختناق آريامهرى بر سراسر کشور حکمفرما شود و در يک کلام نظم ضد انقلابى بورژوايى در جامعه مستقر گردد، و
٢) دور نوينى از انباشت سرمايه آغاز شود، کارگران و زحمتکشان شکست خورده بر متنى از فقر و فلاکت بى سابقه نيروى کار خود را، در سکوت و تسليم کامل، به نازلترين بها در خدمت سرمايه قرار دهند تا بحران اقتصادى سرمايه رو به تخفيف گذارد و تا باز در يک کلام نظم توليدى متناسب با کشورى سرمايه‌دارى و تحت سلطه امپرياليسم، نظمى که شاه مزدور نماينده راستين آن و ضامن تأمين آن براى همه اقشار سرمايه بود، به کشور باز گردد. “-حکمت
“بند اول” چون “نوشت” معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج!!
در بند اول سخن از “اختناق آريامهرى بر سراسر کشور” و “در یک کلام نظم ضد انقلابى بورژوايى” است، که قرار است “مستقر گردد!!” . تو گویی ما در شرایط نظم انقلابی و یا “نه انقلابی و نه ضد انقلابی” قرار داریم و “نظم ضد انقلابى بورژوايى” به آینده موکول می گردد!!  اینجا سخنی از نظم ارتجایی و ضدانقلابی که توسط  طبقه ی حاکمه ی جدید (هر دو جناح ج. ا.)، حتی قبل از کسب قدرت سیاسی پیگیرانه دنبال می شود، در میان نیست. اینجا کشاکش انقلاب (که خود را در دامنه ی حضور جنبش های اجتمایی و سیاسی بعد از قیام نشان میداد) و ضدانقلاب که در بسیاری از عرصه های مبارزه ی طبقاتی جاری خود را نشان میداد، نادیده گرفته میشود.
وانگهی اگر قرار بود، یکی از بزرگترین جنبش ها ی صد سال اخیر خاورمیانه که اشک دیکتاتور آریامهری را در آورد و او را با “یک مشت خاک” –بخوان،  میلیارد ها دلار که سالها پیش به نام او و خانواده اش به بانکهای کشور های امپریالیستی انتقال یافته و ذخیره شده بود. و کارتن های طلا و جواهرات سلطنتی و غیرو –  روانه ی زباله دانی تاریخ کرد، در خون خود خفه شود. پس این از ضروریات اجتناب ناپذیر مبارزه ی طبقاتی برای طبقه ی حکمه ی جدید بود که خصلت اختناقی سرکوبگرانه، تبهکارانه، ارتشاء، استثمار و چپاول و غارت ثروت های عمومی، از کیفیتی به مراتب بالاتر از دوران پهلوی ها برخوردار شده باشد و شاهدیم که شد. (توجه به این بحث در نقد نظر امک در رابطه با علل شکلگیری جنگ و تاکتیک ارائه شده توسط وی در نوشته ی بعدی مهم است.) – (در این رابطه  رجوع شود به جلد سوم کتاب “مبارزه ی طبقاتی و ضد انقلاب بورژوازی” -زنده یاد داریوش کائدپور)
آیا این حقیقت بغایت تلخ و توتالیتاریسم طبقه ی حاکمه ی جدید با شکل تماما مذهبی سلطنت، یکی از علل شکلگیری “اتوپی ارتجاعی” در درون مردم مستاصل از مصیبت های عدیده و زخمی در این سال ها نیست که بخشا راه نجات را در بازگشت سلطنت پهلوی ها می بینند؟
در بند دوم هم از ” در يک کلام نظم توليدى متناسب با کشورى سرمايه‌دارى و تحت سلطه امپرياليسم، نظمى که شاه مزدور نماينده راستين آن و ضامن تأمين آن براى همه اقشار سرمايه بود،….. به کشور باز گردد.”
اینجا هم ” نظم توليدى” و “انباشت سرمایه” به آینده موکول میگردد، که قرار است “به کشور باز گردد!!”
حکمت این نظم ارتجایی را در سیادت سیاسی، نظامی، اقتصادی، حکومتی ج. ا.  نمیبیند و در ادامه مینویسد:
“از آنچه گفتيم قبل از هر چيز پيداست که ما معتقديم که هيچيک از دو جناح کنونى در حکومت حزب جمهورى اسلامى و جريان بورژوا-ليبرالى بنى‌صدر، به تنهايى از خصوصيات لازم و کافى براى کسب موقعيت نمايندگى  و رهبرى سياسى واحد بورژوازى در انقلاب بر خوردار نيستند و بويژه هيچيک به تنهايى آلترناتيو حکومتى درازمدت اين طبقه را در صورت شکست انقلاب تشکيل نميدهند. به عبارت ديگر به اعتقاد ما شکل‌گيرى نهائى رهبرى سياسى ضد انقلاب بورژوا-امپرياليستى نه از طريق تفوّق يکجانبه جناحى بر جناح ديگر، نابودى يکى و بقاء و اعتلاى ديگرى، بلکه از طريق ارتقاء دو جناح به سطح عاليتر و ظهور آن نيروى ثالثى است که خصوصيات ضد انقلابى و جوهر بورژوايى سياستها و تاکتيکهاى هر دو جناح را، برى از محدوديتها و نقصانهاى هر يک، در يک موجوديت سياسى- تشکيلاتى واحد سنتز کند، به وحدت برساند و به گونه صريح‌تر و در تطابقى روشنتر با منافع سرمايه در کشورى چون ايران، بظهور برساند. “-حکمت
“رهبرى سياسى واحد بورژوازى، که به اعتقاد ما بايد از دل تخاصمات اين دو جناح، و به اعتبار نفى هر دو، شکل گيرد، بايد واجد چه خصوصيات و وجوه سياسى و ايدئولوژيکى باشد؟ و يا به عبارت دقيق‌تر، کدام وجوه و خصوصيات در دو جناح کنونى ميبايد در نيروى سياسى ثالثى که بورژوازى را به وحدت خواهد رسانيد حفظ شده و بسط و ارتقاء يابند و کدام وجوه و خصوصيات بايد نفى شده و به دور افکنده شوند؟ “-حکمت
عبارات پرطمطراق، خیالبافی، بازی با کلمات، بیگانه بودن با  روند زنده و عینی کشاکش های مبارزه ی طبقاتی در جامعه و تاثیر آن بر درگیری های دو فراکسیون بورژوازی در قدرت سیاسی –طبقه ی حاکمه ی جدید- و سرانجام  به عاریت گرفتن مقوله ی فلسفی “سنتز” جهت علمی جلوه دادن تحلیلش (بخوان خیالبافی) از تحولات آتی قدرت سیاسی، این است دستاورد تئوری بافی حکمتی در باره ی اساسی ترین مسئله ی مربوط به انقلاب یعنی قدرت سیاسی. ما در این تحلیل آکادمیستی غیرعلمی حکمتی، شاهدیم که او چگونه در میرزا قاسمی، گوشت چرخ کرده (سنتز)  نیز فرو میبرد و بعدأ آنرا در بازار فروش تئوری بافی هایش با ویژگی و گیفیت “وگان” به نمایش بگذارد. آیا خیالبافی های بالا در باره ی درگیری های خمینی و حزب جمهوری با فراکسیون لیبرال در حکومت، نیاز به نقد دارد؟
او در ادامه مینویسد:
“پايه‌هاى تشتت سياسى- ايدئولوژيک موجود در اردوگاه ضد انقلاب بورژوايى بايد کجا جستجو شوند؟ ما در متون گذشته خود از رژيم ديکتاتورى شاه بعنوان نماينده و حافظ کل سرمايه و تمامى اقشار بورژوازى در ايران ياد کرده‌ايم. اين واقعيتى است که امروز، يک سال و چند ماه پس از قيامى که سلطنت را سرنگون ساخت، نه تنها به جنبش کمونيستى که از تصور وحدت منافع “بورژوازى ملى” و رژيم شاه به عذاب وجدان دچار ميشد، بلکه به خود بورژوازى نيز اثبات ميشود. “- حکمت
به عبارتی دیگر “پايه‌هاى تشتت سياسى- ايدئولوژيک موجود در اردوگاه ضد انقلاب بورژوايى”  را نباید در رقابت هار و عنان گسیخته یک جناح حکومتی علیه  جناحی دیگر برای تسلط کامل بر منابع  مالی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و غیرو بر بستر مبارزه ی طبقات جاری دید؟ و یا اینکه یک فراکسیون بورژوازی تلاش می کند به عظیمترین منابع و امکانات به دست آمده از انقلاب، تسلط انحصاری داشته باشد و موقعیت و جای خالی دیروزی دستگاه سلطنت را بمراتب مخوفتر از سلطنت پر کند؟  پس چگونه است که حکمت ما را به بیراه ی “رژيم ديکتاتورى شاه بعنوان نماينده و حافظ کل سرمايه و تمامى اقشار بورژوازى در ايران” هدایت میکند؟
وانگهی رژيم ديکتاتورى شاه “نماينده ی  تمامى اقشار بورژوازى” در ايران بود یا نماینده ی فراکسیون بورژوازی بزرگ –سکتور دولتی و خصوصی-؟
در ادامه مینویسد:
“ديکتاتورى شاه بى شک از پايگاه طبقاتى فعالى، حتى در درون خود بورژوازى، برخوردار نبود. اين نکته‌اى غير قابل انکار است. اما حکومت شاه، نه به اعتبار رأى اعتماد سياسى- ايدئولوژيک بورژوازى ايران به آن، بلکه به اعتبار رأى اعتماد اقتصادى و عملى کليه اقشار سرمايه در بازار داخلى به عملکرد سرمايه انحصارى، که رژيم شاه پس از خلع يد دهه ٤٠ مستقيما و بلاواسطه نماينده منافع آن بود، به مدافع و حامى واقعى منافع کليه اقشار سرمايه در کشور بدل گشته بود. “-حکمت
و در ادامه می دهد:
“اين درست است که ………، آرى اين درست است که حکومت شاه هديه “تحميلى” انحصارات امپرياليستى به بورژوازى ايران بود، اما اين واقعيات سرسوزنى از مکان و نقش تعيين کننده رژيم شاه در نمايندگى و رهبرى سياسى بورژوازى ايران، و حفظ انسجام سياسى درونى آن، نميکاهد. ” -حکمت
یکبار مطرح میشود که “ديکتاتورى شاه بى شک از پايگاه طبقاتى فعالى، حتى در درون خود بورژوازى، برخوردار نبود.!! ” و این غير قابل انکار است.”، در کجا  در ذهن شما؟   و بار دیگر : “اما اين واقعيات سرسوزنى از مکان و نقش تعيين کننده رژيم شاه در نمايندگى و رهبرى سياسى بورژوازى ايران، و حفظ انسجام سياسى درونى آن، نميکاهد. اين نکته‌اى غير قابل انکار است. ” ؟
چند سطر بالا  ” ديکتاتورى شاه بى شک از پايگاه طبقاتى فعالى نداشت” چند سطر پائینتر :” اين واقعيات سرسوزنى از مکان و نقش تعيين کننده رژيم شاه در نمايندگى و رهبرى سياسى بورژوازى ايران..”
این به نعل و به میخ زدن های آکادمیسیتی و تجریدات غیر علمی یکی از ویژیگی های تئوری بافی حکمتی است.
و اما بشنو از نی چون از” شناخت لنينى از رابطه اقتصاد و سياست در عصر امپریالسم” حکایت می کند:
“استنتاج عملى دوم بحث ما، استنتاجى که بطور کلى بر شناخت لنينى از رابطه اقتصاد و سياست در عصر امپرياليسم متکى است، اين است که: بورژوازى براى احياى بهشت انباشت سرمايه‌اش محتاج تهاجمى قهرآميز به اردوگاه انقلاب و استقرار نظمى ضد انقلابى در سطح جامعه است. اينک که رژيم جمهورى اسلامى بيش از پيش در عمل نشان داده است که در عين اداى سهم بسزاى خود در بوجود آوردن اين تهاجم، خود از سازماندهى همه جانبه و به سرانجام رسانيدن قطعى آن عاجز است (و کردستان انقلابى و پايمردى کارگران مبارز سهم تعيين کننده‌اى در اثبات اين عجز داشته است)، بورژوازى بى شک ميکوشد اين تهاجم نهائى را در اَشکالى جديد، به رهبرى نيروهاى سياسى ديگر خويش و با توجيهات ايدئولوژيک نوينى سازمان دهد. رژيم جمهورى اسلامى از نقطه نظر بورژوازى ايران ديگر به پايان راه و خدمت خود نزديک ميشود، و پيشبرد اهداف ضد انقلابى بورژوازى امروز بيش از پيش رهبرى نوينى را به ميدان ميخواند (اين ابدا به اين معنا نيست که رژيم کنونى نخواهد کوشيد تا عمر خود را در خدمت سرمايه و امپرياليسم دوام بخشد)، پرولتارياى انقلابى بايد در مقابل اين تهاجم محتوم و اَشکال و شيوه‌هاى نوين احتمالى که بورژوازى بر خواهد گزيد، صف‌آرايى کند.”
حکمت عوامفریبانه و به روشنی اپورتونیستی، بورژوازی را از رژیم جمهورى اسلامى و دو جناح بورژوازی در قدرت جدا می کند. “بورژوازى براى احياى بهشت انباشت سرمايه‌اش محتاج تهاجمى قهرآميز به اردوگاه انقلاب و استقرار نظمى ضد انقلابى در سطح جامعه است” “و رژیم ناتوان است!! (ذهی خیال باطل)
” بورژوازى بى شک ميکوشد اين تهاجم نهائى را در اَشکالى جديد، به رهبرى نيروهاى سياسى ديگر خويش و با توجيهات ايدئولوژيک نوينى سازمان دهد.” اینجاست که دست آمریکا از آستین صدام -حزب توده- بیرون می آید. و بعد  “پرولتارياى انقلابى” آقای حکمت ” بايد در مقابل اين تهاجم محتوم و اَشکال و شيوه‌هاى نوين احتمالى که بورژوازى بر خواهد گزيد-(نمونه جنگ ایران و عراق- ) ، صف‌آرايى کند”.- نوشته ی داخل پرانتز از من است.
طبیعی است که خواننده ی آشنا با مواضع سیاسی و نظری جنبش ما در دهه ی ۶۰، واقف است که حکمتیسم به دانش جنبش ما  جهت گام بر داشتن به جلو نیافزوده است،  بلکه برعکس با نشستن بر سکوی انحرافات سانتریستی جنبش، آنرا با ملغمه ای از درکهای آنارشیستی، استالینیستی، تروتسکیستی وغیره … البته با زبانی آکادمیستی و تجریدات غیرعلمی، حزبیت بخشیده است.

Google Translate