برگی از تاریخ جنبش چپ، مواضع اتحاد مبارزان در رابطه با جنگ ارتجاعی ایران و عراق‎

برگی از تاریخ جنبش چپ، مواضع اتحاد مبارزان در رابطه با جنگ ارتجاعی ایران و عراق‎

خواننده ی گرامی،
بیاد ارژنگ رحیم زاده

آموختن از تاریخ و ممانعت از تکرار شکست‌هایش در اشکالی دیگر نیاز به مطالعه و نقد ریشه ای بسیاری از وقایع و بالطبع مواضع احزاب و سازمانهای سیاسی دارد! بررسی استراتژی، برنامه، تاکتیک ها و سبک کار احزاب سیاسی نیز در این رابطه یک بخش کوچکی از این وظایف است. از جمله این وظایف آشنایی با آن دسته از اپورتونیستهایی است که با ادعای «مارکسیسم انقلابی» !! کمونیست ها و انقلابیون را به نام «پوپولیسم و پاسیفیسم( در دفاع از. میهن بورژوازی!!) و چپ سنتی» خطاب میکردند!

چندی پیش در کمنتار کوتاهی نوشته بودم :
«یک پرسش از حکمتیستهای خودی، مشخصات مارکسیسم مدرن حکمتی چه بود؟
اینکه او میگوید ما «کرور کرور از اسراییل پول میگیریم؟»
اینکه «خمینی تا قیام ۵۷ نماینده خرده بورژوازی انقلابی بود»؟
اینکه در جنگ ارتجاعی ایران و عراق، «ما باید توده ها را با نمونه های جنگ انقلابی چون ویتنام برای دفاع تهییج کنیم؟»
ولی بعداً شعار «صلح طلبی دو ارتجاع را تبلیغ کنیم»؟
اینکه در مورد بورژوازی ملی در ایران صد صفحه کلی گویی به خواننده تحویل دهیم، ولی یک صفحه آمار و ارقام اقتصادی ارایه ندهیم!
«اینکه لیبرالها تز، حزب جمهور ی آنتی تز و ترکیب این دو فراکسیون سنتز را تشکیل میدهند »؟
و……….
مشکل ما این است که یک دریا دانش داریم!!، ولی این دریا نه در حوزه ی سیاست، نه در حوزه اقتصاد و نه در حوزه ی فلسفه عمق ندارد! بهمین دلیل است که به «برآمدها ، نمودهای وقایع» بسنده کرده و احکام بی محتوا و بی رنگ و تهی از مضون صادر می‌کنیم!»
حواریون “مذهب منصوری ” مرا متهم کردند که اتهامات جعلی به حکمت روا میدارم.

این دو سند در رابطه با جنگ ایران و توسط اتحاد مبارزان کمونیست در طول جنگ ایران و عراق نوشته شده است.

من سعی میکنم در فرصتی دیگر این دو نوشته را به سهم و میزان توانایی خود نقد کنم.

ولی از آنجا که بسیاری از فعالین هواداران حکمت نقد از مباحث او را با ادبیات خارج از محدوده و پاره ای از موارد با دشنام، طرد میکنند، این نوشته را جهت قضاوت و اینکه کسی اتهام کاذب و یا بقول ادبیات عامیانه «پدر کشتگی با حکمت ندارد»، در اختیار شما میگذارم

بی‌شک کسانیکه با ادبیات اپورتونیستی ، سانتریستی و مواضع حزب توده، فداییان اکثریت، مجاهدین، اتحادیه ی کمونیست‌ها ، حزب رنجبران و جناح راست رزمندگان (رزمندگان ۳۴-۳۵)، جناح راست پیکار ( ۱۱۰) و ایذا مواضع اتحاد مبارزان کمونیست در رابطه با جنگ ارتجاعی ایران و عراق آشنا هستند

ولی در تقابل با مواضع اپورتونیستی این جریانات، با مواضع سازمان پیکار و جناح چپ سازمان رزمندگان برای آزادی طبقه ی کارگر ( کمیته ی انقلابی م- ل) آشنایی نداشته باشند که شعار «تنها راه رهایی از جنگ ارتجاعی ، تبدیل جنگ به انقلاب است و دشمن اصلی مردم ما همین رژیم ج. ا. است» را سر میدادند، می‌توانند این دو نوشته ی امک را با نوشته ی «بیانیه در باره جنگ ارتجاعی ایران و عراق» کمیته ی انقلابی م- ل و «ده مقاله از لنین در باره ی جنگ »- ترجمه‌ی زنده یاد داریوش کایدپور – مقایسه کنند تا قضاوت کنند که چه جریاناتی در جنبش در عمل اینجهانی شان مواضع انترناسیونالستی بشیوه ی لنین، لیبکنشت ، روزا لوکزامبورگ و… را تبلیغ و ترویج میکردند.

نقل از همین مقاله

:«…. هيات حاکمه کنونى بورژوازى، که او نيز بى ترديد هدفى جز سرکوب انقلاب و تثبيت حاکميت بورژوازى بر پرولتاريا را دنبال نميکند، نميتواند به ارگان رهبرى سياسى مطلوب بورژوازى در مقابله با انقلاب ارتقاء يافته، بورژوازى را در يورش نهائى‌اش به اردوگاه انقلاب به زير پرچم واحدى سازماندهى کرده و آن شکل حکومتى مورد لزوم و مطلوب اين طبقه را تامين نمايد. دو جناح موجود در حکومت کنونى، با آن که در اين مقطع مشخص در سرکوب انقلاب نقشى مکمل يکديگر را ايفاء ميکنند، هيچيک به تنهايى از خصوصيات لازم و کافى براى کسب رهبرى اردوگاه ضدانقلاب و ارائه آلترناتيو حکومتى دراز‌مدت و مطلوب بورژوازى برخوردار نيستند. از يکسو، جناح ليبرال حکومت، عليرغم تاکيدش بر ضرورت استقرار نظم و قانون بورژوايى در جامعه، و نيز عليرغم شتابى که در ايجاد شرايط مساعد براى انباشت سرمايه در کشور نشان ميدهد، به اعتبار ناسازگارى ليبراليسم با منافع کل بورژوازى در ايران نميتواند به ارگان رهبرى وحدت بخش صفوف بورژوازى بدل شود. شرط لازم پيدايش رهبرى وحدت بخش در صفوف ضدانقلاب بورژوا- امپرياليستى، طرد ليبراليسم – به مثابه شيوه غيرمؤثرى در مقابله با انقلاب و در سازماندهى استثمار امپرياليستى – است. از سوى ديگر، تئوکراسى (ولايت فقيه) که جناح ديگرِ حکومت در لفافه آن ضرورت احياى حکومتى مطلقه و متکى به قهر و اعمال شيوه قهر مستقيم در سرکوب انقلاب را در درون بورژوازى تبليغ ميکند، عليرغم آن که در محتواى خود با منافع کل بورژوازى به رهبرى انحصارات امپرياليستى در تطابق قرار ميگيرد، ليکن به علت زوائد ماقبل سرمايه‌دارى و دست و پاگير خود، و نيز به دليل اينکه عملکرد اين جناح در اين مقطع معين ضرورت استقرار نظم و قانون بورژوائى در جامعه را کمرنگ ميکند، نميتواند رهبرى سياسى واحد و چهارچوب ايدئولوژيک- سياسى حکومت مطلوب بورژوازى را تامين نمايد. لذا، عروج رهبرى واحد بورژوازى مستلزم نفى هر دو جناح کنونى حکومت و استحاله آنان در سنتزى جديد است که نظم بورژوائى را بدون ليبراليسم، و قهر و سرکوب را بدون تئوکراسى تبليغ و دنبال کند. اين سنتز سياسى با توجه به شرايط مشخص جامعه ميتواند اشکال گوناگون به خود بپذيرد. کودتا براى بورژوازى تنها مطلوب‌ترين و سريع‌ترين شکل اين سنتز و ظهور رهبرى واحد سياسى- ايدئولوژيک است. بدين ترتيب هر تحول سياسى ديگرى در درون بورژوازى که در محتواى خود به معناى تحقق وحدت در صفوف اين طبقه، و در نتيجه تلاش سازمان يافته بورژوازى براى تحکيم و استقرار کامل ارتجاع سياسى امپرياليستى باشد، تحولى که ميتواند حتى بر زمينه شکست يک کودتاى نظامى صورت بپذيرد، براى پرولتاريا در محتواى خود در حکم يک “کودتا” خواهد بود.

.» – پلاتفرم تاکتيکى پيشنهادى ما در مقابله با کودتا-امک

یعنی جناح حزب جمهوری به علت « زوائد ماقبل سرمايه‌دارى و دست و پاگير خود» و از آنجا که..«عملکرد این جناح قانون بورژوائى در جامعه را کمرنگ میکند.» قادر به حکومت کردن نیست. حکومت مطلوب بورژوازی نیست!!

نقل از همین مقاله:

«تهييج و سازماندهى کميته‌هاى دفاع، مستقل از حکومت و احزاب بورژوائى در کارخانه‌ها، محلات، مدارس، ادارات و…

ح – تهييج در مورد حقانيت جنبش انقلابى خلقِ کرد و مبارزات دليرانه زحمتکشان کردستان به عنوان نمونه‌اى از مقاومت مستقل و پيگير توده‌اى در مقابله با يورش جريانات و نيروهاى ضد انقلاب.

ط – تهييج توده‌ها بوسيله نمونه‌هاى تاريخى پيروزمند مقاومت توده‌اى به رهبرى کمونيستها (نمونه‌هايى چون ويتنام، کره، آلبانى)

پس «کميته‌هاى دفاع» برای مقابله با تهاجم ارتش عراق تشکیل بدهیم و بموازات “بهر دیار عاشقان به کربلا میرویم”، » جهت «تهييج توده‌ها بوسيله نمونه‌هاى تاريخى پيروزمند مقاومت توده‌اى به رهبرى کمونيستها (نمونه‌هايى چون ويتنام، کره، آلبانى)»..را بکار ببندیم.نه اینکه علیه بوژوازی خودی در طول جنگ ارتجای مبارزه کنیم و کاراکتر ارتجاعی جنگهای منطقه ای در میان توده ها افشا کنیم و مردم را به انقلاب علیه ارتجاع خود آگاه و سازماندهی کنیم.»

شاید خواننده فکر کند که این یک اشتباه تاکتیکی بود که امک همچون سایر جریانات بدان مبتلا شد. ولی چنین بحثی بیجا است، چرا که بعدها تاکتیک صلح طلبی بین دو ارتجاع تبلیغ می‌شود و در سخنرانی که از منصور حکمت که سالها بعد در یک جلسه ی حزبی داشته است، او صریحا از این مواضع دفاع میگند و در پاسخ انتقادی‌به یک فعال حزبی، که چنین مواضعی را نقد میکند، مبگوید؛ « شما شانس آوردید که عضو حزب هستید .‌ما حوصله نداریم دوباره این مطالب را بطور کتبی تکرار کنیم. ما با نوشته هایمان جریاناتی مثل پیکار، رزمندگان و… اوراق کردیم،» – نقل به معنی از سخنرانی منصور حکمت.
در این جلسه ی حزبی هیچ کس قد فکری اش بدانجا نرسید که بگوید، شما پیکار را اوراق. کردید؟ یاجلاادان رژیم توتالیتر مذهبی سرمایه داری حاکم، که تنها تا سال ۶۲ بیش از ۸۲ در صد از اعضا و هواداران پیکار و بیش از ۱۰۰ تن از اعضای ، هوادار و کادرهای تشکیلات سازمان رزمندگان را به قتل رساندند،؟
«مذهب، قلب اوضاع بی قلب است، جان اوضاع بی جان!»- مارکس
ولی ایدیولوژی مدار بسته ای نیز برای جامعه چپ و غیر چپ، همچون تریاک معنوی روشنفکر و فعال سیاسی است!

https://www.facebook.com/share/p/fd1Jdg2PMkau9T9a/

»»»««« «««««««««

تهاجم عراق و وظایف ما، اتحاد مبارزان کمونیست

١) تصادمات نظامى بين رژيم جمهورى اسلامى و رژيم بعثى عراق که مدتها پيش آغاز شده بود با تهاجم رژيم بعث به درون مرزهاى ايران ابعاد گسترده‌ترى يافته و به يکى از مسائل حاد اوضاع کنونى بدل گشته است.

٢) محتواى عملى سياست رژيم بعث عراق، به عنوان حکومتى سرمايه‌دراى و نماينده منافع سرمايه انحصارى، به طور کلى عبارت است از:

الف – سرپوش گذاشتن بر تناقضات درونى سرمايه دارى عراق و جلوگيرى از بالاگرفتن شعله‌هاى انقلاب توده‌اى در درون مرزهاى اين کشور؛

ب – احياى ثبات و امنيت امپرياليستى خليج فارس، که در اثر انقلاب ايران ضرباتى کارى بر آن وارد آمده، و تامين و صيانت منافع انحصارات نفتى در خليج فارس که عملا در جهت تحکيم حاکميت امپرياليسم آمريکا بر منطقه خليج قرار ميگيرد.

تهاجم رژيم بعث عراق به ايران که در پوشش ادعاهاى ارضى صورت ميگيرد، ادامه اين سياست بوده و به طور مشخص اهداف تاکتيکى ذيل را دنبال ميکند:

تسهيل و تسريع تثبيت هژمونى بورژوازى انحصارى در صفوف بورژوازى ايران به طور اعم، و جايگزين شدن رژيم جمهورى اسلامى – که بيش از پيش ظرفيت خود را در سرکوب انقلاب ايران از دست ميدهد – با حکومتى از نمايندگان مستقيم و فعال بورژوازى انحصارى ايران و امپرياليسم آمريکا (اپوزيسيون امپرياليستى بختيار، پاليزبان، مدنى…) به طور اخص.

تهاجم رژيم بعث عراق به ايران در ادامه خود و بسته به شرايط معينى، امکان آن را دارد که به جنگى الحاق طلبانه (در شکل تجزيه ايران، اشغال نظامى ايران، الحاق مناطقى از ايران به عراق…) بدل گردد. اين تهاجم، در واقعيت امر در خدمت فراهم ساختن زمينه‌ها، امکانات و کمک به ضد انقلاب بورژوا- امپرياليستى در انجام يورش نهائى‌اش به انقلاب ايران قرار داشته و بدين ترتيب در ماهيت خود عليه انقلاب کارگران و زحمتکشان ايران ميباشد.

٣) رژيم جمهورى اسلامى، از آنجا که حکومتى سرمايه دارى است و به عنوان جزء فعال ضد انقلاب بورژوا- امپرياليستى در خدمت سرکوب انقلاب ايران عمل کرده و عمل ميکند، بنا بر ماهيت خود در قبال تهاجم عراق نه از انقلاب کارگران ايران، بلکه صرفا از موجوديت خود دفاع ميکند. اين رژيم نه ميخواهد و نه ميتواند که به توده‌ها و تسليح آنان اتکاء نمايد و در پرتو جنگ با عراق و در زير لواى وجود شرايط اضطرارى، هجوم دشمن خارجى، ضرورت “دفاع از ميهن اسلامى” و… با اتکاء به نيروهاى نظامى سازمان يافته خود خواهد کوشيد:

الف – سياست خود را مبنى بر سلب آزاديهاى سياسى و سرکوب کمونيست‌ها و انقلابيون ديگر فعالانه‌تر دنبال نمايد؛

ب – حمله به کارگران مبارز و تشکلهاى صنفى- سياسى کارگرى را شدت بخشيده، کارگران را براى افزايش توليد، بيش از پيش تحت فشار گذارده و محيط کار را ميليتاريزه نمايد؛

ج – شرايط و مقررات شبه حکومت نظامى را بر کشور مستقر ساخته، نيروهاى نظامى را بطور فعال‌تر و مستقيم‌ترى در خدمت سرکوب اپوزيسيون انقلابى و نابودى حقوق دمکراتيک قرار دهد؛

د – بر تبليغات عوامفريبانه خود هر چه بيشتر بيافزايد و با ضد امپرياليست جلوه دادن خود، جريان رويگردانى کارگران و زحمتکشان را از حکومت کُند نمايد؛

هـ – …

٤) با توجه به آنچه گفته شد:

اولا، کارگران انقلابى ايران هيچگونه خصومت و اختلاف منافعى با کارگران و زحمتکشان عراق ندارند؛

ثانيا، کارگران و زحمتکشان ايران جنگ حاضر را، جنگى ميان دو حکومت سرمايه‌دارى ارزيابى ميکنند که در برآيند خود در خدمت سرکوب و ممانعت از بسط دامنه انقلاب ايران قرار دارد. و لذا در مقابل جنگ سرمايه‌داران از انقلاب و دستاوردهاى آن دفاع ميکنند.

از نقطه نظر کارگران و زحمتکشان ايران، تهاجم عراق جلوه ديگرى است از تلاشهاى ضدانقلاب بورژوا- امپرياليستى در تدارک، و بوجود آوردن زمينه‌ها و شرايط يورش نهائى‌اش به کارگران و زحمتکشان انقلابى ايران. اين گونه تهاجمات چه از جانب پاليزبان‌ها، بختيارها، مدنى‌ها و… صورت گيرد، چه از جانب رژيم اسلامى، و چه از جانب ارتش کشورهاى منطقه و يا ارتش امپرياليسم آمريکا، تنها و تنها ميتواند از طريق ايجاد جبهه انقلابى متکى به کارگران و زحمتکشان مسلـّح و تحت رهبرى کمونيستها، به گونه‌اى انقلابى پاسخ گفته شود، تلاش در جهت سازماندهى اين جبهه صرف نظر از بالفعل بودن اين يا آن تهاجم معين هم اکنون وظيفه جنبش کمونيستى ايران است. (رئوس اين موضوع را که ما در پلاتفرم پيشنهادى خود در مقابله با کودتا مطرح کرده‌ايم هنوز به قوّت خود باقى است.)

وظايفى که در رابطه با اين تهاجم مشخص بر عهده نيرهاى کمونيست قرار ميگيرد به شرح زير است:

١) کمونيست‌هاى ايران ميبايست با گرايشات و جرياناتى که:

الف – در برخورد به جنگ کنونى، پرولتاريا را به حمايت از رژيم جمهورى اسلامى و يا حمايت از جناحى از آن دعوت ميکنند،

ب – بى تفاوتى و يا پاسيفيسم را در برخورد با اين جنگ با اين بهانه که اين جنگ به پرولتاريا مربوط نيست تبليغ مينمايند،

ج – صرفا مبارزه با رژيم کنونى را تبليغ ميکنند و جنگ عراق و سياستهايى را که به وسيله آن دنبال ميشود ناديده ميگيرند…

قاطعانه مبارزه نمايند.

٢- کمونيستها ميبايست در جهت ايجاد صف مستقل پرولتاريا و تشکيل جبهه انقلابى در مبارزه عليه اين جنگ و اهداف آن به وظايف تهييجى و تشکيلاتى زير بطور پيگير عمل کنند:

الف – افشاى همه جانبه ماهيت بورژوائى جنگ و اهداف ضدانقلابى‌اى که از طريق آن دنبال ميشود.

ب – افشاى برخوردهاى ضد دمکراتيک رژيم در پوشش جنگ با عراق و تهييج و سازماندهى دفاع از آزادى‌هاى دمکراتيک به عنوان زمينه ضرورى بسيج توده‌اى عليه کليه نيروهاى ضد انقلاب.

ج – تهييج و سازماندهى کارگران و زحمتکشان عليه اقدامات و کوششهاى رژيم جهت ميليتاريزه کردن محيط کار.

د – افشاى سياستها و عملکردهاى دو جناح هيات حاکمه در قبال جنگ و تلاشهايشان در استفاده از شرايط کنونى براى کسب امتيازاتى از يکديگر.

ه – افشاى ماهيت ارتجاعى و سياستهاى ضد انقلابى اپوزيسيون امپرياليستى (اويسى، پاليزبان، بختيار، مدنى،…) و فعاليت‌هايش در سود جستن از شرايطى که جنگ ايجاد ميکند.

و – تهييج تسليح مستقل توده‌ها و لزوم مسلح بودن دائمى توده‌ها و سازمانهاى انقلابى.

ز – تهييج و سازماندهى کميته‌هاى دفاع، مستقل از حکومت و احزاب بورژوائى در کارخانه‌ها، محلات، مدارس، ادارات و…

ح – تهييج در مورد حقانيت جنبش انقلابى خلقِ کرد و مبارزات دليرانه زحمتکشان کردستان به عنوان نمونه‌اى از مقاومت مستقل و پيگير توده‌اى در مقابله با يورش جريانات و نيروهاى ضد انقلاب.

ط – تهييج توده‌ها بوسيله نمونه‌هاى تاريخى پيروزمند مقاومت توده‌اى به رهبرى کمونيستها (نمونه‌هايى چون ويتنام، کره، آلبانى)

ى – تهييج و سازماندهى مقاومت توده‌اى در مناطق اشغالى احتمالى به منظور بيرون راندن نيروهاى اشغالگر.

اتحاد مبارزان کمونيست
«««»»»
پلاتفرم تاکتيکى پيشنهادى ما

در مقابله با کودتا

١) احتمال بروز کودتا عليه حکومت کنونى هر روز ملموس‌تر ميگردد. هيات حاکمه که از تخاصمات حاد درونى رنج ميبرد، از اين “شبح کودتا”، از يک سو دستاويزى ميسازد براى تصفيه صفوفش از ليبرالها، طرد شيوه‌هاى ليبرالى از حکومت و اِعمال هر چه گسترده‌تر شيوه قهر و سرکوب مستقيم، و از سوى ديگر آن را به پايه جديدى براى تبليغات در درون توده‌ها، ارعاب آنان، و از اين طريق، تلاش در جهت حفظ و جلب حمايت توده‌ها از خود تبديل ميکند. جنبش کمونيستى، به مثابه پيشاهنگ آگاه پرولتارياى ايران، وظيفه دارد سياست تاکتيکى پرولتاريا را در قبال تکوين و بروز يک چنين تحولات سياسى در درون بورژوازى به منظور بهره‌گيرى از آن در جهت حفظ تداوم و بسط انقلاب، بالابردن درجه آمادگى پرولتاريا، و کسب رهبرى سياسى اردوگاه انقلاب روشن ساخته و اتخاذ نمايد.

٢) از نقطه نظر بورژوازى موفقيت کودتا به معناى پس راندن کامل کارگران و زحمتکشان ايران از صحنه تداوم انقلاب، سرکوب سريع و قاطع آنان، و در نتيجه تثبيت حاکميت بورژوازى ميباشد. يک کودتاى موفق به سريع‌ترين وجهى صفوف در هم ريخته بورژوازى را، با نفى دمکراسى در درون اين طبقه، زير اتوريته يکجانبه بورژوازى انحصارى متحد ساخته و با استقرار حکومتى متکى به قهر و کاملا متمرکز به تلاشهاى بورژوازى براى تامين شرايط سياسى لازم براى حفظ و تداوم استثمار امپرياليستىِ کارگران و زحمتکشان ايران سازمان ميبخشد. بدين ترتيب، موفقيت کودتا نه در جانشين شدن محفل حاکمه جديدى به جاى هيات حاکمه کنونى، بلکه عبارت از ظهور آن نيروى سياسى ميباشد که بتواند با اِعمال رهبرى واحد و بلامنازع خود در اردوگاه ضدانقلاب بورژوا- امپرياليستى، يورش نهائى بورژوازى را براى سرکوب قطعى انقلاب و استقرار حکومت مطلوب اين طبقه سازمان بخشد.

٣) هيات حاکمه کنونى بورژوازى، که او نيز بى ترديد هدفى جز سرکوب انقلاب و تثبيت حاکميت بورژوازى بر پرولتاريا را دنبال نميکند، نميتواند به ارگان رهبرى سياسى مطلوب بورژوازى در مقابله با انقلاب ارتقاء يافته، بورژوازى را در يورش نهائى‌اش به اردوگاه انقلاب به زير پرچم واحدى سازماندهى کرده و آن شکل حکومتى مورد لزوم و مطلوب اين طبقه را تامين نمايد. دو جناح موجود در حکومت کنونى، با آن که در اين مقطع مشخص در سرکوب انقلاب نقشى مکمل يکديگر را ايفاء ميکنند، هيچيک به تنهايى از خصوصيات لازم و کافى براى کسب رهبرى اردوگاه ضدانقلاب و ارائه آلترناتيو حکومتى دراز‌مدت و مطلوب بورژوازى برخوردار نيستند. از يکسو، جناح ليبرال حکومت، عليرغم تاکيدش بر ضرورت استقرار نظم و قانون بورژوايى در جامعه، و نيز عليرغم شتابى که در ايجاد شرايط مساعد براى انباشت سرمايه در کشور نشان ميدهد، به اعتبار ناسازگارى ليبراليسم با منافع کل بورژوازى در ايران نميتواند به ارگان رهبرى وحدت بخش صفوف بورژوازى بدل شود. شرط لازم پيدايش رهبرى وحدت بخش در صفوف ضدانقلاب بورژوا- امپرياليستى، طرد ليبراليسم – به مثابه شيوه غيرمؤثرى در مقابله با انقلاب و در سازماندهى استثمار امپرياليستى – است. از سوى ديگر، تئوکراسى (ولايت فقيه) که جناح ديگرِ حکومت در لفافه آن ضرورت احياى حکومتى مطلقه و متکى به قهر و اعمال شيوه قهر مستقيم در سرکوب انقلاب را در درون بورژوازى تبليغ ميکند، عليرغم آن که در محتواى خود با منافع کل بورژوازى به رهبرى انحصارات امپرياليستى در تطابق قرار ميگيرد، ليکن به علت زوائد ماقبل سرمايه‌دارى و دست و پاگير خود، و نيز به دليل اينکه عملکرد اين جناح در اين مقطع معين ضرورت استقرار نظم و قانون بورژوائى در جامعه را کمرنگ ميکند، نميتواند رهبرى سياسى واحد و چهارچوب ايدئولوژيک- سياسى حکومت مطلوب بورژوازى را تامين نمايد. لذا، عروج رهبرى واحد بورژوازى مستلزم نفى هر دو جناح کنونى حکومت و استحاله آنان در سنتزى جديد است که نظم بورژوائى را بدون ليبراليسم، و قهر و سرکوب را بدون تئوکراسى تبليغ و دنبال کند. اين سنتز سياسى با توجه به شرايط مشخص جامعه ميتواند اشکال گوناگون به خود بپذيرد. کودتا براى بورژوازى تنها مطلوب‌ترين و سريع‌ترين شکل اين سنتز و ظهور رهبرى واحد سياسى- ايدئولوژيک است. بدين ترتيب هر تحول سياسى ديگرى در درون بورژوازى که در محتواى خود به معناى تحقق وحدت در صفوف اين طبقه، و در نتيجه تلاش سازمان يافته بورژوازى براى تحکيم و استقرار کامل ارتجاع سياسى امپرياليستى باشد، تحولى که ميتواند حتى بر زمينه شکست يک کودتاى نظامى صورت بپذيرد، براى پرولتاريا در محتواى خود در حکم يک “کودتا” خواهد بود.

٤) به خاطر فقدان دمکراتيسم پيگير پرولترى – آلترناتيو کمونيستى – در ميان توده‌ها، و در شرايط سرعت يافتن جدايى توده‌ها از حکومت، تمايلات نيرومند دمکراتيک توده‌ها به ناچار خود را در قالب مخدوش و محدود گرايشات ليبرالى آنان ظاهر ميگرداند. با توجه به زبونى و خصلت ضدانقلابى ليبراليسم، رشد اين گرايش ضدحکومتى در ميان توده‌ها بيش از آن که به تائيد فعالانه آنان از ليبراليسم در صحنه مبارزه سياسى بيانجامد، به بيتفاوتى سياسى آنان منجر ميگردد. اين امر امکان وقوع، و موفقيت کودتا را تقويت ميکند.

٥) صفبندى نيروهاى طبقاتى طرفدار و مخالف کودتا تماما با صفبندى نيروهاى انقلاب و ضدانقلاب منطبق نيست و نميتواند باشد. بورژوازى بى شک در موضع طرفدارى از کودتا قرار خواهد گرفت و بخش وسيعى از اقشار بالايى خرده بورژوازى – بخصوص از اقشار مدرن و بوروکرات خرده بورژوا – را به دنبال خود خواهد کشاند. خرده بورژوازى سنتى – که اکنون کاملا به ارتجاع گرويده و بخش فعال پايگاه اجتماعى هيات حاکمه کنونى را ميسازد – بدين خاطر که کودتا براى او در حکم از دست دادن تمامى امتيازات کنونى‌اش ميباشد، نيروى بالفعل در مقابل کودتا خواهد بود. اين بخش خرده بورژوازى خواهد کوشيد که جبهه ارتجاعى دفاع از حکومت کنونى را در مقابل کودتا سازمان دهد. نيروهاى اساسى انقلاب، پرولتاريا و زحمتکشان غيرپرولتر، از آنجا که کودتا براى آنان به معناى بازگشت به شرايط پيشين – هارترين شکل حاکميت بورژوازى – ميباشد، بالقوه قاطع ترين نيروى مبارزه عليه کودتا ميباشند. بنابراين شرايط عينى ظهور دو صف مختلف عليه کودتا را ممکن و محتمل ميسازد: ١) صف ارتجاعى که با هدف دفاع، ابقا و تحکيم حکومت کنونى در مقابل کودتا خواهد ايستاد و ٢) صف انقلابى که بايد مبتنى بر گرايش ضدکودتايى و توان بالقوه نيروهاى اساسى انقلاب، با هدفت فراتر رفتن از حکومت کنونى و ارتقاء انقلاب توسط کمونيستها و دمکراتهاى انقلابى تشکيل گردد.

٦) از نقطه نظر پرولتاريا و زحمتکشان غيرپرولتر، سرکوب کودتا تنها به مفهوم شکست بورژوازى در تثبيت حاکميت خويش، جلوگيرى از ظهور ارتجاع تازه نفس، بسط دستاوردهاى دمکراتيک، بدست آوردن سنگرهاى از دست رفته تداوم انقلاب و تسخير سنگرهاى جديد براى ارتقاء انقلاب ميتواند باشد. از اين رو بالفعل کردن توان بالقوه نيروهاى اساسى انقلاب در مقابله عليه کودتا، در گرو بردن آلترناتيو کمونيستى در ميان توده‌ها و جلب هر چه وسيع تر آنان به دمکراتيسم پيگير پرولترى، افشاء و طرد دائمى ليبراليسم و مبارزه عليه بيتفاوتى سياسى است، و مبناى تاکتيکى پرولتاريا در ايجاد صف انقلابى عليه کودتا در وحدت با خرده بورژوازى سنتى و با جلب حمايت بورژوازى ليبرال، بلکه در مبارزه عليه آنان و آماده ساختن زمينه‌هاى سازماندهى هر چه مستقل‌تر مقاومت توده‌اى ميباشد.

٧) سياست ترويجى و تبليغى کمونيستى در مورد کودتا بايد بر مبانى ياد شده در بند ٥ مبتنى بوده و هر سياستى که بر اين مبانى متکى نباشد انحرافى خواهد بود. لذا، بايد هم با گرايشات “راست” که در وحشت از کودتا و ظهور ارتجاع تازه نفس، پرولتاريا را به زير پرچم ليبرالها و يا خرده بورژوازى ارتجاعى ميخواند، و هم با گرايشان “چپ” که بروز کودتا را با اين استدلال که انقطاب اجتماعى و صف بندى صريح طبقاتى را تسريع خواهد کرد مطلوب جلوه ميدهد به شدت مبارزه گردد. هر دو اين گرايشات با انکار نقش هژمونى پرولتاريا به عنوان پيش شرط پيروزى انقلاب دمکراتيک و تحريف رابطه بين دمکراسى و سوسياليسم عملا به بورژوازى خدمت ميکنند.

٨) از آنجا که تاکتيک هاى مشخص اساسا مبتنى بر توازن نيروهاى بالفعل اتخاذ ميگردند، طرح آکسيونهاى از پيشى براى روز وقوع کودتا اصولا نادرست بوده و آنچه که ميبايد تعيين گردد سياست تاکتيکى پرولتاريا در قبال کودتا است که نسبت به توازن نيروهاى بالفعل در روز وقوع مساله خود را در چهارچوب آکسيونها و فعاليتهاى مبارزاتى و عملى معينى به ظهور خواهد رساند.

با توجه به آنچه گفته شد، سياست تاکتيکى پرولتاريا در قبال کودتا عبارت خواهد بود از:

١- سازماندهى هر چه مستقل‌تر مقاومت توده‌اى در قبال کودتا با هدف تسخير سنگرهاى تداوم و ارتقاء انقلاب و اعمال اراده مستقيم توده‌ها در تضمين و بسط دستاوردهاى دمکراتيک.

٢- احياى شعارهاى قيام بهمن و فراتر رفتن از اين شعارها. تعيين دقيق اين شعارها از پيش ممکن نيست و به درجه رشد مبارزه توده‌اى بستگى خواهد داشت. اين شعارها ميتوانند از لغو سانسور، کنترل توده‌اى بر رسانه هاى گروهى، آزادى احزاب، انتشارات، تسليح توده‌اى، تا لغو قانون اساسى، انحلال ارتش و ارگانهاى سرکوبگر و تشکيل حکومت موقت انقلابى را شامل گردند.

٣- از نظر تشکيلاتى سازماندهى مقاومت مستقل توده‌اى در مقابل کودتا بايد در جبهه انقلابى عليه کودتا – متشکل از کمونيستها و دمکراتهاى انقلابى – که هدف آن فراتر رفتن از حکومت کنونى، تا حد تشکيل حکومت موقت انقلابى، ميباشد صورت گيرد. فراتر رفتن از حکومت کنونى به معناى ايجاد و بسط ارگانهاى مستقل قدرت توده‌اى (شوراهاى مسلح کارگرى، شوراهاى سربازان انقلابى، شوراهاى اداره و دفاع از محلات و…) و اتکاء جبهه انقلابى بر اين ارگانها ميباشد.

٤- همانگونه که ياد شد زمينه عينى براى شرکت در يک صف ارتجاعى در مقابل کودتا نيز موجود است. سياست پرولترى در برخورد با اين صف سازش با آن نبوده، بلکه توازن مشخص نيروها ميتواند درجاتى اتحاد عمل با اين صف را به نيروهاى انقلابى تحميل کند. اتحاد عمل با نيروهاى حامى رژيم کنونى تنها بدان معناست که جبهه انقلابى ضدکودتا، در جريان مبارزه عليه کودتا، اين نيروها را مورد تهاجم قرار ندهد و در عين حال در مقابل تهاجم احتمالى آنها آماده دفاع باشد.

مرداد ماه ١٣٥٩

ضميمه شماره يک – بسوى سوسياليسم شماره ١ – ارگان تئوريک- سياسى اتحاد مبارزان کمونيست

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>


Google Translate