تلفیق کار مخفی و علنی در مبارزات کارگری

گرایش مارکسیست‌های انقلابی در بیش‌تر مقالات و سخنرانی‌ موجود خود تاکید بسیار فراوانی برروی اهمیت کار مخفی دارد. متاسفانه مشاهده شده که عده‌ای از فرصت‌طلبان و رفرمیست‌های علنی‌کار مغرضانه این مطلب را به نقد کشیده و خلط مبحث می‌کنند تا ناتوانی شیوه علنی‌کاریخود را در پشت این انتقاد‌های کودکانه و بلاهت‌آمیز مخفی نمایند. در نتیجه من لازم دیدم که توضیح روشنی در این مورد ارائه کنم.

هنگامی‌که ما در مورد کار مخفی و یا کار علنی صحبت می‌کنیم درک و هدف ما از کار مخفی فعالیت مخفی به‌مفهوم چریکی آن نیست. ما خواهان کار مخفی مطلق، کانسپتی که چریک‌ها از آن داشتند، نیستیم. ما نمی‌رویم خانه‌های تیمی بسازیم و با هسته‌ای درخود و جدا از توده‌ها یک سلسله اقدامات مخفیانه انجام بدهیم، تروری بکنیم، جایی را منفجر کنیم و یا غیره. یا بنا به‌قول ‌همان تئوری معروف چریکی تبدیل به موتور کوچکی شویم که نهایتا موتور بزگ را به‌راه بیاندازد، یعنی با اقداماتی که انجام می‌دهیم موجب تحرکی در جامعه شویم؛ باعث شویم که توده‌ها از این طریق قوت قلب بگیرند؛ و بعد توده‌ها وارد ماجرا می‌شوند و انقلاب می‌شود. این‌نوع کار مخفیِ مطلق به‌معنای آن است که در انتها آماده مرگ هستیم، آماده برای کشته‌شدن و یا کشتن. خود چریک‌ها می‌گفتند که عمر یک چریک بیش‌تر از شش ماه نیست. خیر، ما ابدا به‌دنبال چنین مفهومی از کار مخفی نیستیم.

وقتی‌که ما از کار مخفی صحبت می‌کنیم مفهوم مورد نظر ما ترکیبی‌ست از کار مخفی و کار علنی. کار مخفی از نظر ما یعنی تشکیلاتی باید داشت و این تشکیلات باید برنامه‌ مشخصی داشته باشد و همه این تشکیلات باید به‌صورت مخفی سازمان داده شود. درواقع، عده مشخصی باید سازمان‌دهی بکنند و برنامه‌ها از طریق این تشکیلات به‌پیش برده می‌شود. طبعا افرادی از این تشکیلات چهره‌های علنی کارگری هستند اما اطلاعات نمی‌تواند آنان را به‌عنوان سازمان‌دهنده حرکت دستگیر کند و حرکت را به خاموشی بکشاند، چرا که اگر این چهره‌های علنی هم دستگیر شوند حرکت متوقف نخواهد شد. بلکه تشکیلات مخفی پشت آن کار را ادامه خواهد داد و کسان دیگری جای فرد دستگیرشده را پر می‌کنند. 

در حالی‌که در شرایط علنی‌کاری وزارت اطلاعات از طریق جاسوسانش،کسانی که در میان تمام اقشار جامعه شنود می‌کنند، متوجه می‌شود که قرار است ‌چند روز دیگر مثلا فرض کنید یک اعتصاب عمومی سازمان داده شود، چند تا کارخانه هم‌زمان با هم اعتصاب بکنند، یا حتی در یک شرایطی مثلا قیام یا تحرکات مشخصی علیه نظام صورت بگیرد، آن‌ها قبل‌از این‌که داستان‌ها آغاز شود همه چهره‌های شناخته‌شده را دستگیر می‌کند و حرکت متوقف می‌شود تا دوباره در زمانی دیگر از سرنو آغاز شود. در این شکل از مبارزه هم سازمان‌دهی داریم، اما تشکیلات منسجم و پایداری وجود ندارد که وقتی یک رهبر علنی دستگیر شد بقیه به اعتصاب خود ادامه دهد و حرکت اعتراضی متوقف نشود. بنابراین برخلاف درک نازل این دوستان تفاوت کار مخفی و کار علنی در چفیه‌پوشیدن نیست که متاسفانه فرصت‌طلب‌های رفرمیست به ما نسبت می‌دهند بلکه در لزوم وجود تشکیلات منضبط و مخفی‌ست که برنامه دارد. 

بنابراین اگر سازمان‌دهی مخفی باشد رهبر نیازی به چفیه‌پوشیدن ندارد چون می‌داند که اولا، وزارت اطلاعات نمی‌تواند او را متهم به اختلال و رهبری حرکت کند چرا که حتی پس از دستگیری وی حرکت هنوز ادامه دارد؛ و ثانیا، هیچ حرکتی پس‌از دستگیری چهره شناخته‌شده کارگری متوقف نشده و به نقطه آغاز برنمی‌گردد. 

به‌این معنی کار مخفی یعنی سازمان‌دهی مخفی در میان کارگران پیشتاز، و کار علنی در میان توده‌ها. فراموش نکنیم که اگر رهبران این تشکیلات مخفی در کنار مبارزات هرروزه کارگران نباشند هرگز موفق نخواهند شد که اعتبار لازم برای پیش‌برد مبارزه را به‌دست بیاورند. سازمان‌دهی مخفی وقتی به‌کار می‌آید که توده‌ها بدون شناختن این تشکیلات مخفی ‌چنان به آن اعتماد داشته باشند که وقتی رهبران پیشتاز کارگری در کف کارخانه فراخوانی دادند به آن گردن بگذارند.

وقتی کارگران پیشتاز از شیوه کار مخفی استفاده می‌کنند رژیم قادر نیست از پیش اتفاقات را رصد کرده و قبل از آغاز، حرکت را در نطفه خفه کند. تشکیلات مخفی برنامه را می‌ریزد و از طریق چهره‌های علنی توده‌ها را دخالت می‌دهد. در این حالت توده‌ها دیگر کور عمل نمی‌کنند. آن‌ها می‌دانند که اگر مثلا برنامه “الف” با دخالت پلیس سرکوب شد، برنامه “ب” را داریم و علی آخر. در این حالت پلیس است که کور عمل می‌کند و اطلاعات ندارد و تنها در مقابل عمل کارگران دست به عکس‌العمل می‌زند و خسته و سردرگم وکلافه می‌شود.

این شیوه‌ای بود که لنین برای تشکیل حزب پیشتاز انقلابی از آن استفاده کرد و در زمان خود وی به‌نام حزب ونگارد معروف بود. حزب ونگارد به این شیوه سازمان‌دهی شده بود. مشخص نبود که اعضای حزب چه کسانی هستند، ولی کسانی بودند که به کارخانه‌ها می‌رفتند، دخالت‌گری می‌کردند، خودشان کارگر بودند و همراه کارگران در همه حرکت‌ها شرکت می‌کردند و در حین این شرکت، خط سیاسی، تشکیلاتی حزب ونگارد را مداخله می‌دادند. آن‌ها سیاست‌ها را در عمل درون کارخانه به آزمایش می‌گذاشتند و نتایجش را پس‌از سبک و سنگین‌کردن تصییح می‌کردند. 

شک نیست موارد زیادی بود که احساس می‌کردند نباید قدمی برداشت، چون کارگرها آماده نبودند؛ بنابراین اقدامی نمی‌کردند. اما وقتی کارگرها آماده بودند، کارگران پیشتاز حزب ونگارد بر اساس تحلیل‌هایی که داشتند فراخوان یک اقدام مشترک می‌دادند، یک اعتصاب در یک کارخانه. این اعتصاب را هم عده ‌اخصی مخفیانه سازمان می‌دادند که شاید حتی چهره شناخته‌شده‌ای هم نبودند و وقتی اعتصاب شروع می‌شد این عده هم در میان اعتصابیون بودند، یعنی داشتند در آن‌جا فعالیت می‌کردند. تعدادی سخنران هم که می‌توانست یک کارگر پیشتاز حزبی باشد و یا غیرحزبی کار را به‌پیش می‌بردند.

بنابراین از منظر ما کار مخفی برای دخالت‌گری توده‌ای با مفاهیمی که چریک‌ها داشتند و یا جریاناتی که کاملا در پیله خود رفته و دارند به‌اصطلاح مبارزه می‌کنند، متفاوت است. ما به این شیوه کار اعتقاد نداریم. نمی‌گوئیم برویم دور از توده‌ها، جدا از توده‌ها و به‌جای توده‌ها یک‌سری اقدامات بکنیم تا بعد توده‌ها بیاموزند و بیایند فعالیت کنند. 

البته این ماجرا تنها مربوط به ما نیست. در انقلاب اکتبر، در زمان خود لنین هم این اتفاقات افتاد. یعنی همین جروبحث‌ها پیش آمد، کسانی هم بودند که این‌کارها را می‌کردند. مثلا نارودنیک‌ها کار مخفی سازمان می‌دادند و خودشان رأسا و جدا از توده‌ها آن کار را انجام می‌دادند که ‌که لنین نقد جانانه‌ای علیه آن‎ها نوشت. او از جمله، برادر خودش را که یکی از رهبران نارودونیک بود و در جریان توطئه یک سو‌قصد به جان تزار دستگیر و کشته شد، مورد نقد قرار داد.

در مورد مارکس هم چنین بود. او هم به روش کار بابوف انتقاد داشت و آن ‌را درست نمی‌دانست. بابوف یکی از شخصیت‌های بسیار برجسته جنبش کارگری فرانسه بود. او و هم‌فکرانش پس‌از مشاهده شکست انقلاب کبیر فرانسه و نتایج آن به این اعتقاد رسیده بودند که اصولا توده‌ها برای انقلاب اماده نیستند؛ درنتیجه، ما می‌رویم و به‌جای توده‌ها یک‌سلسله اقدامات می‌کنیم؛ ابدا هم لازم نیست که بدانند ما داریم چیکار می‌کنیم. چون توده‌هاآماده نیستند. ما می‌رویم و آمادگی خودمان را نشان می‌دهیم و توده‌‌ها قوت قلب می‌گیرند و بالاخره انقلاب می‌شود که مارکس برخورد بسیار شدید و حساب‌شده‌ای بر علیه آن‌ها کرد، علیه بابوف و یارانش، کسانی‌که مثل نارودنیک‌های زمان لنین و بعد ها مانند چریک‌های زمان خودمان بودند.

این روش از مبارزه چه در فرانسه دوران مارکس، چه در روسیه لنینی و چه در ایران دقیقا خلاقیت توده‌ها را زیر سوال می‌برد. این‌ها به‌جای زمان و انرژی گذاشتن برای گسترش آگاهی و تدارک انقلاب از طریق آگاهان پیشتاز کارگری خودشان وظیفه توده‌ها را برعهده می‌گیرند و خلاقیت کارگران را زیر سئوال می‌برند. از منظر ما کار مخفی این نیست که یک جریان روشنفکری انقلابی بخواهد به‌جای توده‌ها کار انجام دهد و خلاقیت آنان را نادیده بگیرد و خودش را ماورای کارگران قرار دهد و بگوید نتیجه کارش را تحویل کارگران خواهد داد، این‌که کار مخفی نیست. این کار چریکی‌ست. کار مخفی یعنی به‌عوض حرکت بجای توده‌ها ما باید از طریق دخالت‌گری در میان توده‌ها آنان را به‌تدریج در راس مقام حاکمیت قرار دهیم. این دخالت‌گری توسط افراد شناخته‌شده و مورد اعتماد کارگران صورت می‌گیرد اما مکانیزم و تدارکات سازمان‌دهی این دخالت‌گری باید از انظار عمومی مخفی باشد وگرنه پلیس امنیتی مقابل همه فعالیت‌ها حصار خواهد زد.

تداوم تجمعات کارگری با سازماندهی مخفی / مازیار رازی

https://youtu.be/4gpGwB-pjC8

گفتار مازیار رازی در جلسه کلاب‌هاوس

https://linktr.ee/mazraz

تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری


Google Translate