در آمد
پیش از آن که خم بشویم روی آنچه که فریدون آدمیت در مورد باب و امیرکبیر می گوید و پژوهش کنیم راستی و ناراستی حرف های او را نخست ببینیم آدمیت در کتاب امیرکبیر وایران در مورد باب و جنبش او ونقش امیرکبیر و چرایی سرکوب جنبش باب چه می گوید.
داستان باب( بخش ۲۴ از کتاب امیرکبیر و ایران)
میراث فکری نقطویان به شیخ احمد احسایی موسس فرقه شیخیه رسید که خود را باب می دانست.شیخ احمد در سال۱۲۴۲ درگذشت.
شاگردش سید کاظم رشتی خودرا واسطه می نامید ودر سال ۱۲۵۹ درگذشت .بعد از مرگ سید کاظم شیخیه دو دسته شدندعده ای بدنبال حاج محمد کریم خان کرمانی قاجار و عده ای بدنبال حاج میرزا شفیع تبریزی رفتند.عقاید شیخیه مرحله ترقی آئین تشیع بود.
سید محمد علی باب مدتی شاگرد سید کاظم رشتی بود .اندیشه باب را از او گرفت.ونخست خودرا باب امام و ذات حروف سبعه نامید و در دوسال و نیم آخر زندگیش خودرا نقطه اولی و مظهرالاهی نامید و گفت من همان قائم موعود ومهدی منتظر هستم.قسمت اعظم نوشته هایش سخنانی بی مغز و موهومات صرف بود. جنبه تجدد خواهی بخش ترقیخواهانه اندیشه های او بود.
باب باید خود را بعنوان یک جنبش اصلاح دینی عرضه می کرد اما مع الاسف به فرقه تازه ای بر ساخته از همان عقاید گذشتگان تبدیل شد.
انحراف دوم سیاسی شدن این فرقه و شورش مسلحانه آن بود که حکومت را به پشت روحانیت شیعه قرار داد.
خود باب باوری به شورش مسلحانه نداشت.ورنگ و بوی سیاسی به اندیشه های خود نمی داد بهمین خاطر دولت با او به مدارا رفتار می کرد.
اما رهبران این جنبش ملاحسین بشرویه ای (باب الباب) وملا محمد علی بارفروشی (قدوس) و ملامحمد علی زنجانی (حجت) بخش رادیکال اندیشه باب را گرفتند و در صدد براندازی بر آمدند، آن ها بدنبال حکومتی جهانی بودند .
و این مرحله از نهضت باب مقارن بود با بر آمدن امیرکبیر و مرگ محمد علی شاه و سلطنت ناصرالدین شاه .
پس سرکوب این جنبش امری طبیعی بود چون ماهیت این جنبش در این مرحله یک ماهیت سیاسی بود نه دینی.
برخورد حکومت در ابتدا بر خوردی سخت با باب نیست و منجر می شود بدستگیری و زندانی کردن اوتوسط میرزا آقاسی صدراعظم.
باب را به زندان ماکو بردند که با مخالفت وزیر مختار روس مواجه شد پس اورا به قلعه چهریق نزدیک ارومیه بردند.
واین همزمان با اوج گرفتن نه خاموشی این جنبش است پس او را به تبریز آوردند تا بی اعتبار کنند و از او توبه نامه پا به مهر گرفتند.
باب نوشت غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم وادعای نیابت خاصه حضرت حجت الله را ندارم.
در این زمان در مازندران ملاحسین بشرویه ای ملامحمد علی زنجانی در زنجان و سید یحیی دارابی در یزد قیام کردند.
جنبش باب با دشمنی میرزا تقی خان از این رو روبروشد که امیر خواهان نظم و اصلاحات بود پس تا سال ۱۲۶۶ سران این جنبش بشرویه ای و بارفروشی و زنجانی و دارابی توسط امیر کشته شدند و بدنبال آن درسال ۱۲۶۶ در تبریز باب هم اعدام شد.
میرزا تقی خان درابتدا در صدد بی آبرو کردن باب بود می خواست او را در نزد مردم ضایع کند .کنت دوگوبینو در کتابش به این امر اشاره دارد (مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی)
امادلبستگی مردم به این جنبش ناشی از تلقینات دینی و بی دانش مردم بود که به هیجان آمده مردمی بی عقل که گرفتار احساسات خود بودند .
هنر بابی ها برافروختن احساسات مردمی بود که قرن ها در پی ظهور قائم منتظر بودند.
بهمین خاطر سیاسی شدن و قیام این نهضت باعث قدرت گرفتن نهضت شد.
سرکوب شاخه بابیه در تهران
امیر شورش بابیه را برانداخت و کسی را با آنان چندان کاری نبود تا این که بابیان توطئه کشتن شاه و امیر و امام جمعه تهران را چیدند.راس این توطئه ملا شیخعلی خلیفه باب در تهران و میرزا عبدالرحیم معلم فلسفه ملاصدرا و میرزا احمد طبیب کاشانی و چند نفر دیگر بودند.
امیر با اطلاعی که از مفتش خود بدست آورده بود براین بود که قرار است بابی ها در روز جمعه به مسجد شاه بروند و امام جمعه را بکشند و بعد به ارگ بیایند و به شاه و دیگر مقامات تعرض کنند.دستگیری ها با کمک علیقلی میرزا اعتضاد السطنه که شاگرد میرزا عبدالرحیم هروی بودآغاز شد و از اوبه میرزا احمد طبیب و از میرزا احمد طبیب به میرزا سید محمد اصفهانی معلم دارالشفا می رسند و از آنجا به خانه میرزا محمد نائب در محله سنگلج می روند تا شیخعلی را دستگیر کنند.اما شیخعلی را پیدا نمی کنند و یکی از نزدیکان شیخعلی بنام محمد حسن ترک را می گیرند و آنقدر شکنجه می کنند تا مقر بیاید اما چیزی دستگیرشان نمی شود.در ادامه به شخص مراغه ای می رسند که نامه ای از ملا محمد زنجانی برای شیخعلی آورده است .و در آخر با اعدام سران جنبش بابیه داستان قیام بابیه در تهران خنثی می شود .در درستی و نادرستی این روایت پژوهش خواهیم کرد.
ترور ناصرالدین شاه
۹ ماه بعد از بر کناری امیر در سال ۱۲۶۸توطئه ترور ناصرالدین شاه بر ملامی شود که با کشتار بابیان روبرو می شود.
آدمیت براین نظر است که در پیدایش بابیه سیاست خارجی نقشی نداشت .در ترور ناصرالدین شاه حسین علی بهاالله به سفارت روس پناه برد ودر خانه میرزا مجید آهی منشی سفارت پناهنده شد اما بمحض اطلاع سفیر اورا تحویل دولت ایران داد.از این مرحله ببعد است که توجه روس ها و انگلیسی ها بر انگیخته می شود و فرقه بهایی یکپارچه دستگاه بیگانه پرستی می شود.
دفتر اعمال پلید این کسان و آیادی آنان آشکار می سازد که جملگی در زمره غلامان حلق بگوش بیگانگان می باشند از این روست که بهائیان و جهودان در ایران منفور ترین مردم بشمار می روند دریک کلام داستان باب با دعوی امام زمانی آغاز گشت و به مرام بیوطنی و اجنبی پرستی انجام پذیرفت.
چند نکته
بگذریم از این لحن و ادبیات آن هم از تاریخ نویسی چون آدمیت که بهائیان و جهودان در ایران منفورترین مردم بشمار می روند و در یک کلام داستان باب با دعوی امام زمانی آغاز گشت و به مرام بیوطنی و اجنبی پرستی انجام پذیرفت.اما این نوشته آدمیت کاستی هایی چند دارد:
۱–آدمیت در ارزیابی هایش از جنبش دینی باب دچار چند خطای فاحش می شود که بنظر می رسد ناشی از نفی تام وتمام جریان دینی باب است.و این امر با پژوهش بیطرفانه تاریخ همخوانی ندارد.
۲– آدمیت در بررسی برآمدن فرقه شیخیه و نهضت باب به جمود فکر دستگاه روحانیت و عصیان روشنفکران دینی به این جمود بسنده می کند.در حالی که کشتار هزاران نفر از مردم عادی با این اعتراض هم خوانی ندارد.
۳– آدمیت رغبت وسیع مردم به نهضت بابی را ناشی از بی عقلی مردم و اسیر هیجاناتی می داند که ریشه در تاریخ این سرزمین دارد در حالی که رغبت مردم ریشه های عمیق اقتصادی و سیاسی داشت.
۴–آدمیت از کنار توبه نامه منسوب به باب به سادگی می گذرد و می گوید اصل این نامه در کتاب خانه مجلس موجود است که نظرش بر اصالت توبه نامه است در حالی که اصالت این توبه نامه از سوی منابع معتبر و بالاتر از آن زندگی باب و اعدامش بشدت مورد تردید است.
۵–سرکوب هواداران باب با اتهام قیام مسلحانه و مشروعیت دادن به این سرکوب از سوی آدمیت با داده های تاریخی یک سو نیست .منابع بسیاری دلالت دارند بر این امر که مسلح شدن بابی ها در واکنش به کشتار بی امان آنان بوده است و جنگ های آنان ماهیتی دفاعی داشته است نه جهادی.که تمامی این نکات را پژوهش خواهیم کرد .
درکی استراتژیک از تحولات
مشکل امیرکبیر بعنوان یک رفرمیست اشرافی که می خواست از بالا و با کمک شاه رفرم را پیش ببرد با جنبش دینی باب که می خواست با انقلاب به اصلاحات دست بزند مشکلی دوسویه بود.امیرکبیر هیچ نقشی برای این جنبش و پیروان او که منادی نوسازی جامعه و پیشرفت و ترقی بودند قائل نبود بهمین خاطر در سرکوب آنان تا آن حد جدی بود و نمی دانست سرکوب بابیان منجر به بسته شدن راه نوگرایی و اصلاحات و در نتیجه، تداوم سیطره کامل روحانیت شیعه بر امور کشور تا پایان قرن نوزدهم و پس از آن خواهد شد.
محمد شاه در شب شنبه ۱۲۶۰ در گذشت وکمی بعد ناصرالدین شاه بر تخت نشست و امیر نظام را به صدارت عظما تعیین کرد.واین در حالی بود که سه سال و نیم از عمر جنبش باب می گذشت.
در طول این مدت علیرغم فشار سنگین روحانیت شیعه در قلع و قمع پیروان باب ما با سرکوبی خونین روبرو نیستیم .تنهاملا علی بسطامی در عراق عثمانی دستگیر و محاکمه شد و به کار اجباری در اسکلههای دریایی استانبول محکوم گردید. وی در ظرف مدّت کوتاهی از دنیا رفت.
اما با بقدرت رسیدن امیرکبیراوضاع بهکلی تغییر کرد. و با قرار گرفتن حکومت در پشت سر روحانیت شیعه درگیریهای افزایش یافت که منجر به قتلعام چندین هزار بابی شد.
اولین کشتار در شهر قزوین اتفاق افتاد.بهمین خاطر این جنبش رادیکال تر شد و برای دفاع از خود برخی از بابیان با خود اسلحه حمل میکردند در نقاط دورافتاده، گروههای کوچکتر بابی به آسانی مورد حملات قرار می گرفتند و تار و مار میشدند، در حالیکه در شهرهای بزرگتر که جمعیّت بابیان بیشتر بود، آنان به دفاع از خود پرداخته و به مقابله بر می آمدند. نخستین در گیری جدی درشهر بابل صورت گرفت.این درگیری دفاعی بود و عامل آن آخوندی بنام سعیدی العلما بود که ملاحسین بشرویه و گروه همراهش را مورد تعرض قرار داد.بابیان برای حفاظت از جان خویش در نزدیکی مقبرهٔ شیخ طبرسی پناه گرفتند.اما با وارد شدن نیروهای دولتی به این درگیری نائره جنگ شعله کشید ودر فرجام نهایی بابی ها پس از هفت ماه محاصره به سوگند دروغین مهاجمان برای برقراری آتشبس تسلیم و قتلعام شدند.
پس برخلاف نظر آدمیت این جنگ یک جنگ دفاعی بود نه شورش و جنگ مسلحانه برای سر نگونی .
درگیری های زنجان و نیریزو نیز درگیری کوچکتری در شهر یزد که در مجموع سبب کشتار چندین هزار بابی بر همین سیاق بود .بابی ها در مرحله شکل گیری بودند و هنوز وارد فاز عملیاتی نشده بودند و توان این برخورد ها را نداشتند این درگیری ها بر آن ها تحمیل می شد اما دستگاه تبلغاتی حکومت برای مشروعیت دادن به سرکوب آنان را به قیام علیه حکومت متهم می کرد (پیتر اسمیت مقدمه ای بر جنبش بهائی)اما در واقع در هر سه مورد، نبردها صرفاً جنبهٔ دفاعی داشته و جهاد تهاجمی محسوب نمیشد، بخاطرآن که باب اجازه انجام چنین حملاتی را به پیروان خود نمیداد.(جان والبریج قیام زنجان)در دو درگیری شهری (نیریز و زنجان) تنشهای اجتماعی و سیاسی که از قبل در این شهرها وجود داشت نیز در بروز درگیریهای دخیل بود.البته این ها بدین معنا نیست که اینان متوهم نبودند و فکر نمی کردند که امکان جهانی شدن و پادشاهی جهان را ندارند. هر جنبشی دینی در آغاز با تصوراتی همراه است که ریشه در واقعیات سخت جامعه ندارد. شکی نیست که مومنین بابی فکر می کردند می توانند بر توپخانه حکومتی پیروزبشوند.بهمین خاطر دست به تبلیغی علنی می زدند .اینان از این بلیه توهم حقانیت مبرا نبودند اما بدان معنا نیست که آدمیت نتیجه می گیرد که اینان با بیل و بیچه وقمه می خواستند بر توپخانه حکومتی فائق بیایند.اینان به آموزه های باب ایمانی خلل ناپذیر داشتند و از این ایمان تا سرحد مرگ از آن کوتاه نمی آمدند.
یکی از مصادیق بارز این امر زمانی است که امیرکبیر شخصاً دستور سر بریدن هفت بابی برجسته از طبقات بالای اجتماعی (سه تاجر، دو روحانی، یک درویش پیشرو و یک مقام دولتی) را به جرم بابی بودن صادر نمود.( پیتر اسمت–میرزا تقی خان امیر کبیر )
سرکوب شاخه بابیه در تهران
با نگاهی به یادداشت های اعتضاد السطنه که در کتاب آدمیت آمده است پی می بریم که قیامی در تهران در کار نبوده است و از دستگیر شدگان که جز چند معلم فلسفه و طب و محرر و کارمند چاپارخانه کس دیگر نبوده است و تدارکی از قیام مسلحانه دیده نشده است آنچه که بیشتر محتمل است پاک کردن رقیبانی بوده است که بابی بودند و امیرکبیر می پنداشت با از بین بردن آنان و ایجاد فضایی از هول و هراس رقیبان جرئت مخالفت نمی یابند و جلال و شکوه او می افزاید و دست بازتری در اصلاحات می یابد که دیدیم در عمل این گونه نشد و خوش خدمتی امیر برای اشرافیت قاجار سرسوزنی ارزش نداشت و به آن خواهیم رسید که با راحت شدن حکومت گران قاجار چگونه او را در مدت کوتاهی از عرصه قدرت و سیاست پاک کردند و حتی زنده بودن اورا در تبعید تاب نیاوردند و میر غضبان را فرستادند به کاشان تا خلاصش کنند.
علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه وزیرمهد علیا مادر ناصرالدین شاه داستان را چنین روایت می کند:
در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه مایل به مجالست با ارباب کمال واهل حال بودم از آن روی محفلی تشکیل داده بودم با میرزا حبیب الله حکیم قاآنی و میرزا عبدالوهاب ،محرم و میرزا طاهر شعری دیباچه نگار و میرزا احمد طبیب کاشانی ومیرزا احمد هروی و میرزا ذوقی مجالست هایی داشتم.در اوائل شب هدایه ملا صدرا را نزد میرزا عبدالرحیم هروی تعلیم می نمودم.
روزی چهار ساعت به غروب مانده رقعه ای از میرزاتقی خان که صدارت ایران را داشت دریافت کردم مضمون رقعه چنین بود دوساعت به غروب مانده مرا در دیوانخانه دولتی ملاقات کنید .
در دیوانخانه به ملاقات او رفتم رقعه ای بمن دادکه مفتش او چنین نوشته بود.
بابی ها روز جمعه آینده خیال دارند به هیات اجتماع با شمشیر آخته به مسجد شاه بریزند تاامام جمعه را بکشندو بعد با ذکر یا صاحب الزمان به ارک بیایند و نسبت به شاه و اقارب اعظم سوء ادبی کنند.و رئیس اینان ملا شیخعلی ست با لقب حضرت عظیم و میرزا احمد حکیم باشی کاشانی و میرزا عبدالکریم برادر ملا محمد تقی هروی از سران این شورش اند .من این سه تن را از شماخواهم خواست .پاسی از شب گذشت که بود که رقعه ای دیگر از امیر رسید که در اتمام امر معهود تعجیل کنید.
فردای ان روز میرزا عبدالرحیم آمد دیباچه نگار حکم به حبس او داد واز مکان شیخ علی سوال کرد جواب مفید مسموع نشد و سوگند به کذب یاد کرد. دیباچه نگار خدعه ای اندیشید .
کاغذی از سوی میرزا عبدالرحیم به میرزا سید محمد اصفهانی که د ر مدرسه دارلشفا منزل داشت و یکی از بزرگان بابیه بود نوشت که مدتی ست خدمت جناب آقا مشرف نشده ام در کدام محله منزل دارند و اوجواب نوشت در خانه میرزا محمد نایب چاپارخانه در محله سنگلج
نزدیک به سه ساعت غروب مانده دیباچه نگاربا بیست فراش راهی منزل شیخعلی شدند در بین راه شخصی را سوار بر یابویی دیدند، دستگیر نمودند فرد دستگیر شده محمد حسین ترک
بود از خلفای ملا شیخعلی اورا تفحص کردم کتابی چند از باب و یک پوستین کابلی ویک جفت کفش ساغری وقدری مسینه آلات داشت .ازاحوال ملا شیخعلی سال کردم جوابی نداد اورا بقدری صدمه زدم که بیم هلاک می رفت سودی نبخشید.
چند سوار به اطراف فرستادم دراین زمان شخص مراغه ای کاغذی از ملا محمد علی زنجانی برای ملاشیخعلی آورده بود که او را نیز دستگیر کردیم.
از این گیر ودار رشته جمعیت بابیه گسسته شد و جمعی دیگر را به حکم شاه و صوابدید امیر نظام گرفته درمیدان ارک حکم به قتل بابیه دادند.
به منزل امیر نظام رفتم و زبان به شفاعت میرزا عبدالرحیم گشودم که حق تعلیم بر من دارد حکم به حبس موبد داده شد قاصد مراغه ای را میرزا علی خان حاجب الدوله شفاعت کرد و
محمد حسین ترک با سایر بابیه در میدان ارک دار زده می شوند.
داستان توبه نامه باب
این توهم به حقانیت و درستی در پیروان نبود در باب استاد اعظم بیشتر از بقیه بود .روحانیت در آغاز و امیرکبیر در روزگار بعد تلاش کردند تا باب را وادارند دست از باور های خود بردارد و همانطور که کنت دوبینو در کتابش می گوید امیر تلاش داشت باب را بی آبرو کند و این بی آبرویی تنها با توبه باب ممکن بود و اگر آن توبه نامه ای که آدمیت بدان استناد می کند که در کتابخانه مجلس هست جعلی نبود کار به کشتار بابیان و اعدام خود باب نمی رسیدو جسد او و شاگردش را در گودال نمی انداختند تا خوراک جانوران شود.
اوّلین بار ادوارد براون در اصالت توبه نامه باب تردید کرد. عباس امانت این سند را که بی مهر، امضا و تاریخ است جعلی میداند و معتقد است با سبک نوشتاری باب همخوانی ندارد و توسط مقامات دولتی تبریز برای بیاعتبار کردن باب و خشنود کردن شاه جعل شدهاست. وی معتقد است در بهترین حالت، ممکن است سند توسط مقامات دولتی تهیه شده باشد ولی باب از مهر و امضای آن سرباز زدهاست.عباس امانت معتقد است با وجود فشار زیادی که بر روی باب برای توبه و از بین بردن جنبش بابی بود وی توبه نکرد و تا آخر بر عقیده خود ثابت ماند.ازین روی او را در ملأ عام در میدان سربازخانه تبریز تیرباران کردند تا هم جنبش بابی خاموش شود و هم اقتدار حکومت قاجار به صدارت وزیر جدید به نمایش گذاشته شود. پسر ملاّ محمّد ممقانی که پدرش حکم قتل باب را بعد از مجلس محاکمه وی در تبریز داده بود بر عدم توبه وی با وجود اصرار پدر تأکید میکند.(عباس امانت: امین الدوله)
دنیسِن رآس معتقد است مجلس محاکمه باب در تبریز به امید توبه وی با وعد و وعید تشکیل شده بود و از آنجا که او حاضر به توبه نشد فرمان مرگ وی صادر شد.همچنین منبع دیگری تأکید میکند که فشار زیادی بر روی باب بود تا توبه کند و از دعاوی و نوشتههای خود تبری جوید.باب اما در عوض بی پرده ادعای قائمیت خود را در مجلس محاکمه تبریز علنی کرد و تا آخر با وجود فشار علماء در تبریز توبه نکرد.(فریدون وهمن نشر باران)
تقابل دو دیدگاه
البته این گزاره درستی ست که در حقیقت تقابلِ بین امیرکبیر و بابیان، مقابله بین دو بینش روشنفکرانه و تجددطلب بود.(عباس امانت) درحالیکه امیرکبیر خواهان اصلاحات غیرمذهبی و اقتدارگرایانه بود، بابیان از نوگرایی همه جانبهٔ دینی که توسط باب ارائه شده و در همهٔ آموزههای نوین او نظیر، استمرار ظهورات الهی، تجدید دین،الغای مقام پیشوای روحانی، بررسی مستقل مسائل دینی بدون نیاز به وجود قشر روحانیت و ارتقای جایگاه زنان در اجتماع،به وضوح به چشم میخورد، حمایت میکردند.
بابیان طرفدارِ انقلابی مردمی برای ایجاد تحوّل در آموزههای دینی و درمان دردهای جامعهٔ مذهبی و پاک نمودن آن از وجود قشر روحانیت بودند.
سرکوب بابیان، دولت قاجار و مجتهدان اصولی را به یکدیگر نزدیکتر کرد. چنین همکاری متقابلی از ابتدای حکومت قاجار به ویژه در زمان فتحعلیشاه در سیاست ایران حضور داشت ولی به تدریج با بیاعتناییهای حاج میرزا آقاسی به دستگاه روحانیت، و سپس با سخت گیری های امیرکبیر کمرنگ شده بود. سرکوب جامعهٔ بابی و سپس قتل امیرکبیر قدرت و نفوذ روحانیون شیعه را چه در نزدیکی با حکومت چه در مخالفت با آن فزونی بخشید و باعث شد آنان نقش پررنگتری در سیاست بازی کنند.
به گفته هما ناطق امیرکبیر از سرکوب بابیان طرفی نبست و دست تنها ماند. او که به دنبال اصلاح و نوآوری بود باید برای مبارزه با استبداد دینی و حکومت قاجار حمایت نواندیشان چون بابیان را جلب میکرد. بابیان دست کم در ابتدا برای ترویج آرمان های خود به دولتیان روی آورده بودند.
برخی نویسندگان نهضت بابیه را با اصلاحات مذهبی پروتستان در مسیحیت که مارتین لوتر در قرن شانزدهم عامل آن بود همانند شمرده و در هر دو مورد اصلاحات دینی را پیشفرض اصلاحات اجتماعی و سیاسی میدانند. اگرچه شباهت هایی در مورد کارکرد اجتماعی این دو نهضت میتوان یافت اما دامنه سّنتشکنی درآثار باب به مراتب از نوگرایی پروتستانیسم مسیحی گستردهتر و بنیادیتر است. لوتر ادعای آوردن دین تازهای نکرد. سوای آن، آنچه که به پیروزی نهضت پروتستانیسم منجر گردید پشتیبانی تعدادی از حاکمان سیاسی بود که علیرغم مخالفت و ستیز کشیشهای کاتولیک سرانجام اصلاحات لوتر را پذیرفتند.در ایران عکس این امر صورت پذیرفت. حتی فرد با کفایت و ایراندوستی مانند امیرکبیر نیز که خواهان اصلاحات بود به جای حمایت از نهضت بابیه و ایستادن در مقابل علمای محافظهکار به صف آنان پیوست و با همکاری آنان اقدام به کشتار بابیان و قتل باب نمود.(فریدون وهمن)
برخوردِ شدید امیرکبیر با دگراندیشی مذهبی و سیاسی، البتّه سوای آنانی که توسط خود او انجام شده بود، راه را بر نوگراییها بست و سبب شد تا نهضت بابیّه که جریانی مذهبی با پیامی صریح و در جهت نوسازی جامعه بود؛ علیرغم نفوذ گستردهٔ مردمی، به عنوان شورشی بدعتآمیز که بنیان دولت و مذهب را تهدید میکند، تلقّی گردد و به انزوا کشانده شود. شاید بتوان گفت امیرکبیر با شکست سیاسی بابیّه و اعدام سید علیمحمد باب که منادی انقلابی مردمی برای ایجاد تحوّل در آموزههای دینی و پاک نمودن آن از وجود قشر روحانیون بودند فرصت مناسب برای پا گرفتنِ جنبشِ بومی اصلاحات را برای دههها از میان برد و ناخواسته راه را برای تثبیت قدرت روحانیون تا پایان قرن نوزدهم و حتّی پس از آن، هموار نمود.
ماجرای عزل و قتل امیرکبیر
با اعدام باب و کشتار سراسری بابیان خطر جنبش سرنگونی مرتفع شد و اشراف قاجار و روحانیت وابسته به دربار نفس راحتی کشیدند و زمان برای حذف رفرمیسم اشرافی فرا رسیده بود.
اگر رفرم از بالا به رهبری امیرکبیر با رفرم از پایین برهبری باب با هم گره می خورد مردم ایران سرنوشت دیگری می یافتند اما این بخت و اقبال نصیب مردم ایران نشد بدو دلیل:
نخست امیرکبیر فاقد این درک و فهم تاریخی بود که اصلاحات از بالا بدون کمک ازپائین ممکن نیست .و دیگر این امر بر می گشت به باب .باب اگر در همان باب بودنش توقف می کرد و هم خود را بر اصلاح دین می گذاشت و مانیفست اش را در چارچوپ پروتستانیسم اسلامی متمرکزمی کرد و وصل می شد به رفرم در بالا شانس موفقیت او وامیر مضاعف می شد اما او گرفتار اوهام پیامبر شدن بود. اما این دو بعنوان دوخط رفرمیستی رادیکال و میانه به موازات هم حرکت کردند تا یکی بدست دیگری از میدان خارج شود وبخش میانه در وقت معین سرش بریده شود.
پروژه حذف امیر از یک داستان بی ارزش شروع شد بردن یا نبردن جیران سوگلی شاه به سفر اصفهان که مهد علیا با آمدن او مخالف بود و در بازگشت تبعید عباس میزرا برادر ناتنی شاه به قم و مخالفت امیر.
در پس این کودتای درباری بر علیه امیر اشراف و دیوانسالاران صف کشیده بودند.و رهبری توطئه در دست مهد علیا مادر شاه و میراز آقاخان نوری بود .اما این رویه کار بود قاجار دیگر نیازی به باج دادن به رفرمیسم اشرافی نداشت پس باید حذف می شد .
آدمیت در کتابش امیرکبیر و ایران نامه هایی را می آورد تا نشان دهد حقیقت ماجرا چیست اما به رگه اصلی نمی رسد واین نامه های فدایت بشوم های دو طرف که مدام دست بدست می شود ربطی به اصل ماجرا ندارد و علیرغم کوتاه آمدن امیر تا حد جاروکشی درباراین نامه ها راه بجایی نمی برد و نباید هم ببرد چون اصل ماجرا چیز دیگری بود.
امیر باید جایزه سرکوب بیرحمانه نهضت باب را از دست اعیان واشراف قاجار می گرفت.
شب چهارشنبه هجدهم محرم ۱۲۶۸ فرمان عزل او از صدراعظمی صادر شد. و شاه قول داد او را بر منصب نظام نگهدارد و احدی حق توهین به او را نداشته باشد و اگر کسی حرفی بر علیه او زد بی شرف باشد که اورا جلوی توپ نگذارد اما تمامی این نامه ها تعارفی بود برآنچه که قراربود اتفاق بیفتد وکار او به تبعید کاشان بکشد .
در این میان بهانه هایی بدست شاه و اطرافیانش افتاد که بیشتر بهانه بود تا پایان کار آن گونه بشود که خیال اشراف قاجار برای همیشه از دست رفرم راحت بشود.
در این هنگام پرنس دالگوروکی وزیر مختار روسیه که از به قدرت رسیدن میرزا آقاخان هوادار انگلیس نگران شده بود با عده ای از افراد سفارت به خانه امیر رفت و به او پیشنهاد کرد تحتالحمایه روسیه شود. امیر نپذیرفت اما همان ملاقات بهانهای به دست مخالفان امیر داد تا شاه امیر را از کلیه مناصب امیر نظامی و حکومت کاشان عزل کند،دستگیر و به عنوان یک زندانی به کاشان فرستاده بفرستد. این تبعید ۴۰ روز به طول انجامید.
و در پایان این چهل روز شاه به چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأموریت داد که به فین کاشان برود و میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید؛ و در انجام این مأموریت بین الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.
روز واقعه
خبر آمدن پیک که از تهران می رسد امیر هنوز در خواب خوش صدارت است به حمام می رود تا برای رفتن به تهران آماده شود.محمد حسن اعتمادالسلطنه در کتاب صدر التواریخ داستان را این گونه روایت می کند:
«چون حاج علیخان با همراهانش به باغ فین رسیدند، علی اکبر بیک چاپار دولتی را دیدند که منتظر بیرون آمدن امیر از حمام بود که جواب نامه مهدعلیا را به عزت الدوله بگیرد فراشباشی دست علی اکبر بیک را گرفت با خود به حمام برد که زن امیر را از آمدن او مطلع نسازد. فراشباشی با مأموران خود وارد حمام گشتند دیدند خواجه حرمسرا مشغول جمعآوری لباسهای امیر. است اعتمادالسلطنه یکی از آن کسان را برسر او گماشت که از آنجا بیرون نرود. سپس پشت در دیگر حمام را سنگچین کردند که کسی از آن راه داخل نگردد وارد صحن حمام شدند. فراشباشی فرمان شاه را ارائه داد امیر خواسته بود عزت الدوله را ملاقات کند یا پیغام برای او بفرستد و وصیت بکند اعتمادالسلطنه اجازه نداده بود. پس امیر به دلاک دستور داد رگهای هر دو بازویش را بزند؛ و دو کف دستش را روی زمین نهاد در حالی که خون از بازوانش فوران داشت.در این وقت میر غضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر نواخت. چون امیر، در غلتید دستمالی را لوله کرد به حلق امیر فرو برد و گلویش را فشرد تا جان داد بلند شد :گفت دیگر کاری نداریم از حمام بیرون آمدند و با اسبهای تندرو به تهران بازگشتند.»
طبق این روایت این که امیر با خون خود بر دیوار حمام چها که ننوشت یک پارچه بی اساس و قصه است از جنس همان قصه هایی که از غصه های ما حکایت دارد.
عیب و هنر می
بی انصافی ست که از این نکته درست آدمیت در گذریم که ایکاش باب همان خط نخست باب بودن را پی می گرفت و اصلاحات مورد نظر خود را در چارچوب پروتستانیسم دینی پیش می برد و در این راه نه تنها دشمنی امیر بلکه همراهی او را با خود داشت و نه او در زندان چهریق اعدام می شد و نه امیر در محاصره میرغضبان ناصری در حمام فین کاشان غریب کش نمی شد.مشکل جامعه ایران در آن روزگار دین جدید نبود.دین جدید از چاله بیرون آمدن و افتادن در چاله ای دیگر بود.این امر از فهم و درک باب و بهاالله خارج بود.این نافهمی را باید در کانتکست محدویت اندیشه در قرون وسطی دید که تمامی تحولات راهی ندارند جز آن که خود رادر آموزه های دینی باز گشایی کنند.
منابع
اعتماد السلطنه، محمد حسن؛ صدرالتواریخ،
امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت
کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر. به کوشش عباس اقبال آشتیانی.
حسین مکی زندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر.
جامعهشناسی نخبه کشی–دکتر رضاقلی
قبله عالم. نوشته عباس امانت ترجمه حسن کامشاد
محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس،
تاریخ قاجاریه میرزا احمد شریف شیرازی دیوان بیگی
–
مهرداد لطفی