موقعیت طبقه کارگر ایران در جنبش ۵۷-۵۶

موقعیت طبقه کارگر ایران در جنبش ۵۷-۵۶،  نقل از مبارزۀ طبقاتی و ضد انقلاب بورژوازی در ایران در سالهای ۵۷-۶۰، بخش  اول- زنده یاد داریوش کائدپور
اگر در آستانه جنبش انقلابی۷- ۵۶ همه طبقات (و فراکسیون های آنها)، تشکل و حزب سیاسی خود را داشتند، پرولتاریا بکلی فاقد آن بود. اگر همۀ طبقات برنامه و خط مشی کم و بیش شکل گرفته ای را در برابر مینهادند و با برنامه ی  سیاسی خود وارد جنبش میشدند، پرولتاریا بکلی فاقد آن بود. طبقه کارگر شایستگی خود را در عظیمترین فداکاریها و جانبازیها نشان داد، اما این فداکاری ها و جانبازی ها یکسره مورد استفاده بورژوازی قرار گرفت.
“حزب سیاسی” هر طبقه نشانه آگاهی وی بمنافع طبقاتی خود است. “حزب کمونیست” کارگران نشانه آگاهی طبقه کارگر به منافع تاریخی خویش است. فقدان این حزب، فقدان آگاهی را نیز عیان میسازد. طبقه کارگر ایران در آستانه جنبش ۷- ۵۶ فاقد آگاهی طبقاتی سوسیالیستی  بود. در این طبقه نطفه های آگاهی که با مبارزه خود بخودی و اقتصادی بدست می آیند، با آگاهی مرسوم و متداول جامعه در هم می آمیخت و پرده ای بورژوائی آنرا احاطه میکرد. طبقه کارگر ایران و حتی پرولتاریای صنعتی در موارد عدیده ای بجای آنکه آرمان طبقاتی خود را و برنامه خود را، که آنرا نداشت، در پیش پای جنبش قرار دهد، پژواک خواسته های جنبش بود.  خواسته هائی که از خود جنبش نیز بیگانه بود و گوئی تنها وظیفه داشتند آنرا خفه کنند. ذهن نابالغ و ناپخته طبقه کارگر ایران او را به تبعیت از شرایط عینی جنبش و به دنباله روی از آن کشید و موجب شد در سرتاسر دوران ۷-۵۶  که ما به تفسیر در ستون آینده بدان خواهیم پرداخت، “عمل مستقیم” طبقه کارگر عمومأ در دنباله روی از بورژوازی باشد. ما نباید و حق نداریم خصلت اصلی و ماهیت حضور کارگران را در جنبش ۵۶-۵۷ با عبارت پردازیهای میان تهی تشریح کنیم. “جنبش” تحت تأثیر عظیم ترین کینه ها و نفرت ها و تحت تأثیر شرایط عینی باز گفته شده از جمله از جانب طبقه کارگر پدیدار شد. اما “مبارزات کارگران” آنها را بمثابه یک “طبقه مستقل” در برابر “بورژوازی” بطور کلی یا “حتی فراکسیونی” از آن قرار نداد.
“عمل مستقیم” طبقه کارگر در سالهای ۵۶-۵۷ عمومأ در دنباله روی از اهداف بورژوازی بود و این هیچ ارتباطی با انگیزه های انقلابی طبقه کارگر ندارد.
«آنچه که یک عمل مستقیم (و عمل مستقیم مبارزاتی بطور کلی) انقلابی را تعریف مینماید، بیشتر مضمون و محتوای آنست تا شکل مشخص آن. هر عمل مستقیم ضرورتأ انقلابی نیست. تظاهرات کارگران تحت رهبری رویزیونیستهای سابق (یا بورژوازی و غیرو) در دوران جنگ جهانی اول و در دفاع از جنگ امپریالیستی ذره ای هم محتوای انقلابی نداشت.
غرض از عمل مستقیم کارگران، عمل مستقیم انقلابی است. یعنی مبارزای که یک طبقه را در برابر طبقه دیگر قرار میدهد، کارگران را آموزش سیاسی و انقلابی میدهد و آنها را از طبقه ای محکوم به طبقه ای آگاه به منافع و رسالت خود تبدیل مینماید.”- لنین، برنامه ی ارضی سوسیال دموکراسی در نخستین انقلاب روسیه
طبقه کارگر ایران در جنبش ۷-۵۶  عمدتأ زائده بورژوازی بود و نمی خواست جز این باشد. اگر چه گاه بگاه برآمدهائی مستقل از خود نشان میدهد، اما هیچگاه از حالت عمومی دنباله روی از بورژوازی خارج نمیشود. شعارها و خواسته های کاگران با آنکه در مواردی چهارچوب ایدئولوژی و سیاست بورژوازی را در هم شکسته اند، اما بلافاصله به حالت عادی بازگشت نموده اند.
در مواردی نیز مستقیمأ بورژوازی به متوقف ساختن این گونه مبارزات مبادرت نموده است. تنها در آخرین روزهای بهمن ماه است که طبقه کارگر- بهمراه توده های زحمتکش شهری – دست بکارمیزند که گرچه مٌهر وی را بر تاریخ نمی زند،  اما – با قیام-  داغی بر پیشانی بورژوازی میکوبد که هنوز باید از هراس آن در خوف و بیم بر خود بلرزد.
خود آگاهی نازل کارگران، فقدان تشکیلات مستقل و رودرروئی کلیه احزاب بورژوائی، چنین امری را –شرکت مستقل طبقه کارگر- ناممکن میساخت. این همان عقب افتادگی است که بورژوازی پیش از قیام مستقیمأ از آن بهره جست و پس از قیام و بویژه در سالهای ۶۰ به بعد به کمک اپورتونیستها و انحلال طلبان کوشش نمود آنرا حفظ نماید، چانچه هنوز نیز کوشش مینماید. اما طبقه کارگر در تجربه جنبش ۵۶-۵۷ چیزی را یافت که سرتاسر تاریخ بعدی کم و بیش رنگ بخشید. برای پرولتاریای ایران، سالهای ۵۶-۵۷ پیش درآمد انقلاب بود. انقلاب!
نقل از مبارزۀ طبقاتی و ضد انقلاب بورژوازی در ایران در سالهای ۵۷-۶۰، بخش قبل اول- داریوش کائدپور
««««««««««««»»»»»»»»»»»»
این شرط و شرایط ضروری برای پیروزی این مرحله از جنبش – مرحلۀ کسب قدرت سیاسی نظامی-، و نقش حزب سیاسی طبقه ی کارگر به درک “دولت و حزب” گرایی می انجامد، هرگاه از نظر نظری به زمینه های خطر شکست بعد از قدرتگیری طبقه ی پیشرو تاریخی و به چگونگی رابطه حزب با شوراها، سندیکاهها، کمیته های دهقانی، نهادها و سازمانهای مدنی و…و نهاد های قدرت و هدایت امور اقتصادی، سیاسی و…..  پرداخته نشود.
نگاه سازمانی یا حزبی و دولت محور نگاهی است که میگوید:
حزب ما (در بسیار از موارد اساسأ سخن از حزب واقعی سیاسی انقلابی طبقه ی کارگر نیست!) دولت حاکم را به کنار میزند و یا سرنگون میکند و خود جانشین امورش در هدایت امر اقتصادی، سیاسی ، اجتماعی، حقوقی، فرهنگی، هنری و…. میشود. حزب یا سازمان انحصار نهاد های دولتی و هدایت امور را در دست  می گیرد و امکانات و منابع عظیم مالی، ثروت عمومی ناشی از کار و تلاش زحمتکشان و منابع طبیعی را در اختیار زحمتکشان میگذارد. نگاهی اراده گرایانه، قیم مآبانه، استالینیستی به  این مفهوم که حزب و دولت حق حیات به  شوراها، سندیکاها، نهاد های مدنی مستقل از دولت و سیاست هایش نمی دهند.
روشن است که اینگونه قیم توده ها شدن،  مخالف اندیشه ی مارکس است و متأسفانه در بسیاری از جریانات و حتی افراد منفرد مدعی چپ غالب است.‌
این نگاه قیم مآبانه ی به نوعی نارسیستی- از این نظر که چپ ایرانی میخواهد راه پیموده شده احزاب دیگر را تکرار کند، ولی از شکست و تباهی خبری نخواهد بود!!-
این نظر در نهایت خود را به تکرار انحرافات، ضعفها و شکست ها ی اظهرالمنالشمس تجربه های بزرگ و گرانقدر تاریخ صد سال اخیر محدود می کند. اکثر فعالان و جریانات متعلق به این نظر، انقلاب بلاواسطه ی سوسیالیستی را در شرایط امروز ایران و برای انقلاب آتی تبلیغ و ترویج می کنند.
از زنده یاد داریوش کائدپور نوشته ها، تحلیل ها، تحقیقات و…بسیار درخشانی باقی مانده است و به جرأت میتوان گفت که در بازۀ زمانی ۶۰-۶۴ کسی به اندازه او به مسائل مهم نظری و شناختی و نقد انواع اپورتونیسم نپرداخته است.
رفیق ما در این نوشته ها و نوشته ی دربارۀ مرحله ی انقلاب با نقل قولی از لنین “خطر فلاکت و راه مبارزه با آن ” از درک دولت و حزب گرایانه لنینی فاصله نمیگیرد.
ضمن اینکه باید تاکید کرد که رد یا قبول کردن پاره ای از مواضع لنین بعد از انقلاب با حکم دادن «اری آری, نه نه» دشوار است. محدود کردن خود به گفتمان رهبران حزبی، بدون توجه به داده های جامعه ، مبارزه ی طبقات اجتماعی ، و بویژه چگونگی حضور طبقه ی کارگر از لحاظ سیاسی، فرهنگی و..‌ در این کشاکش‌های
سیاسی و..  بازگوی بسیاری از حقایق نیست.
برای مثال لنین شاهد بود که کارگران تحت عنوان «قدرت از آن ماست، کارخانه مال ماست و…» تن به کار نمی دادند و یا اموال کارخانه را می‌دزدیدند و در بازار آزاد بفروش می‌رساندند و…..» . این حقایق تا حد به بن بست رسیدن و از هم پاشی اقتصادی منجر می‌شد  و این بی‌فرهنگی‌ و بی انظباطی  اقتصاد را فلج میکرد. – یکی از علل مهم انگیزه های لنین برای راه اندازی نپ
و اما نوع دولت گرایی را که امثال مازیار رازی، حمید تقوایی و منصور حکمت تبلیغ میکنند، تنها مبتذل است!
منصور حکمت میگوید:
«ولى اين ساده لوحها نمي فهمند که حزب کمونيست کارگرى به عنوان يک نيروى سياسى از دولتى مثل اسرائيل، که هر دولتى نيست و اصلا شبيه مثلا اردن نيست، و بلکه بايد قبل از آن با آمريکا توافق کرده باشد که به چه نيروئى پول ميدهد، کرور کرور پول گرفته است. يک چنين تصويرى رفته است توى خانه‌هاى مردم و در نتيجه مردم ميگويند اينها ميتوانند بگيرند و نگهدارند و حتى ممکن است با اسرائيل و آمريکا به يک سازشى برسند که بتوانند خودشان را سر کار نگه دارند. اين تصوير رفته است توى خانه‌هاى مردم. آيا ما يک عده جوان آوانتوريست ايده آليست و ماگزيماليست هستيم يا يک حزب سياسى قوى و راديکالى که ميزند و قدرت را ميگيرد و ميتواند بماند و دولت تشکيل ميدهد و کشاورزى را راه مياندازد و اقتصاد را سر و سامان ميدهد و مدارس و طب را راه مياندازد؟ اين تصوير به نظر من مهم است، تا آنجائى که حرفهاى شما در ساختن اين تصوير نقش دارد، کاملا درست است و حق داريد و حتى در سرنگونى هم بايد ادامه بدهيم»- منصور حکمت “درباره ی شعارها در دوره های انقلابی”، رجوع شود به مقاله “نقدی بر مواضع منصور حکمت، “درباره ی شعارها در دوره های انقلابی”
دغدغه ی منصور حکمت اساسأ سازماندهی، متشکل کردن، آگاه کردن طبقه ی کارگر با استراتژی و برنامه درست و روشن  در حزب سیاسی پیشرو نیست، بلکه با حزب مصنوعی “کمونیسم کارگری” و چراغ سبز های آمریکا و اسرائیل، خواسته های بی مایه تر از هر رفورمیستی از جمله: “مدارس و طب” را راه بیاندازد!! “اقتصاد را سر و سامان دهد.”!!
مگر در عصر دیکتاتوری آریامهری و توتالیتاریسم حاکم، درب “مدارس و طب” را بسته اند؟، مگر اقتصاد رانتی بی سامان است؟ یا بگونه ای سازمان داده میشود و سامان یافته است که اقلیتی از قشر بالای روحانیت، نظامیان، تکنوکراتها و بروکراتها ثروت باد آورده ناشی از اقتصاد رانتی سرمایه داری دولتی- خصولتی و استثمار کارگران و زحمتکشان را در چاه های بی انتهای جیب شان فرو میبرند؟
لنین در نوشته ی “خطر فلاکت”  دولت را چنین تعریف می کند:
” دولت سازمان متشکل طبقه حاکمه است. بنابر این اگر بجای دولت سرمایه داری دولت انقلابی را قرار بدهیم، این دولت می تواند همه چیز را به طور دموکراتیک تقسیم نماید.”
« زیرا اگر بزرگترین بنگاه سرمایه داری- انحصاری شود معنایش آنستکه بتمام مردم خدمت می کند. اگر این بنگاه انحصار دولتی شد آنگاه معنایش آنستکه دولت (یعنی در صورت وجود دموکراتیسم انقلابی – سازمان مسلح اهالی و در نوبۀ اول کارگران و دهقانان) تمام بنگاه را اداره میکند- ولی بنفع چه کسانی؟
–           یا بنفع ملاکان و سرمایه داران….. جمهوری ملاکان و امپریالیستی
–           و یا بنفع دموکراسی انقلابی که در اینصورت این همان گام بسوی سوسیالیسم است.
– زیرا سوسیالیسم چیزی نیست جز گام بلاواسطه ایکه از انحصار سرمایه داری دولتی به پیش برداشته می شود یا بعبارت دیگر : سوسیالیسم چیزی نیست جز انحصار سرمایه داری دولتی که بخدمت خلق گذارده شود و از این لحاظ دیگر جنبه ی انحصار سرمایه داری خود را از دست داده است.» نقل قول از لنین- خطر فلاکت و راه مبارزه با آن……
سئوال این است که چه نیرویی در یک جامعه، انحصار سرمایه داری دولتی را بخدمت خلق می گذارد؟
حزب پرولتاریا؟ سندیکاها؟ یا مجموعه ای از این سازمانها؟ و یا حضور این نهاد ها و احزاب در کنار مردم در قدرت، به مثابۀ نیروی هدایت کننده و جزیی از قدرت و نه انحصار آن در دست اقلیتی محدود به این یا آن دستۀ سیاسی؟
تعریف لنین و خطراتی که در بحث او نهفته است، چیست؟ چه و یا کدام نیروهای اجتماعی، احزاب و دسته جات و یا نهادهای اجتماعی تضمین می کنند که: “سرمایه داری دولتی را بخدمت خلق” در آورند؟ اتفاقأ یکی از بحث های لنین مشخصأ در رابطه با قدرت سیاسی در شوروی در ارتباط با همین بحث است:
میگوید در حال حاضر قدرت شوروی در دست “کارگران و زحمتکشان” نیست بلکه قدرت برای  “کارگران و زحمتکشان” است.
تروتسکی همین حزب و دولتگرایی را حتی سالها بعد در تبعید به این شکل تکرار می کند:
“اتحاد جماهیر شوروی هنوز هم یک دولت کارگری، هر چند از نوع منحط آن بود. با حکومت کردن بر یک جامعه “جامعه در حال تحول و انتقال” بین کاپیتالیسم و سوسیالیسم، این دولت سرشت دوگانه داشت: سوسیالیستی، تا آنجا که از مالکیت اجتماعی وسایل تولید حمایت می‌کرد؛ بورژوایی، تا آنجا که توزیع کالاهای مورد نیاز برای ادامه ی حیات مردم [مایحتاج عمومی] را بر طبق یک معیار کاپیتالیستی ارزش (کالا) و تمامی عواقب ناشی از آن ، انجام میداد…..
…..ملی کردن زمین ها، وسایل تولید صنعتی، حمل نقل و بانک‌ها، همراه با انحصار تجارت خارجی در دست دولت، شالوده ی ساختار اجتماعی شوروی را تشکیل می دهد. این مناسبات جدید که در اثر انقلاب پرولتاریایی اکتبر بر قرار شد، ماهیت اتحاد شوروی را اساسا به عنوان یک دولت  پرولتاریایی، برای ما تعریف کرد. ” تروتسکی؛انقلابی که به آن خیانت شد.
خواننده شاهد است که تروتسکی روابط حاکم بر تولید و نقش تولید کنندگان مستقیم -کارگران، زحمتکشان شهر و روستا- و میزان آگاهی و تشکل و حضور شان، در امر هدایت و اداره ی تولید و “جدایی ریشه دارشان” از وسایل تولید را کاملا نادیده گرفته و انکار می کند و تنها شکل حزبی- دولتی- دیوانسالاری مالکیت و  شکل تولید اجتماعی در کلخوزها و سووخوزها (استثمارکده های دهقانان) را معیار سوسیالیستی قلمداد کردن، روابط تولیدی حاکم میداند.
حتی ارنست ماندل با نگاه تروتسکیستی اش در سال ۱۹۸۳ می نویسد:
“دیکتاتوری پرولتاریا در یوگسلاوی، چین، ویتنام و کوبا، به وسیلۀ کادرهای رهبری یک انقلاب برنامه ریزی شده به وجود آمد. این کادر ها رویه ی انقلابی داشتند، لیکن تئوری و برنامه آنان نه برای انقلاب خودشان، و نه بالاخص برای انقلاب جهانی، کفایت میکرد……این حقیقت که آنان یک انقلاب سوسیالیستی را برپا کردند…بمراتب مهم تر از این بود که یک تئوری انقلابی کافی نداشتند.”- ماندل در دفاع از انقلاب مداوم- منبع کتاب-تروتسکی و تروتسکیسم
روشن است که منظور ماندل از “یک تئوری انقلابی”، همان ایدئولوژی مدار بسته ای تروتسکیستی، انقلاب پرماننت “مداوم” به مفهوم صدور انقلاب- است که در بسیاری موارد استالینیستی تر از استالینیسم تشریف داشته است.
در خلال ماه های اکتبر ۱۹۱۷ ، تا مه ۱۹۱۸ سیاست حزب بلشویک بهیچ وجه متوجه ملی کردن ها، دولتی کردن ها و سلب مالکیت ها نیست. لنین واقف است که افزایش ملی کردن ها و سلب مالکیت ها، اگر شرایط سیاسی و ایدئولوژیکی که به این اقدامات اجازه میدهد به سوسیالیسم واقعی منجر نشود، فراهم نباشد، باعث پیشرفت بسوی سوسیالیسم نمیشود. او مینویسد:”  میتوان در مورد ملی کردن و مصادره کردن مصمم و یا غیر مصمم بود. ولی هیچ “مصمم بودنی” ، هر چقدر هم بزرگ باشد، برای تضمین گذشتن از ملی کردن به اجتماعی کردن کافی نیست.” ص ۱۶۲ بتلهایم
لنین مینویسد:
“اما دیکتاتوری پرولتاریا، یعنی  دیکتاتوری پیشاهنگ زیردستان بصورت طبقه ی حاکمه…”دولت و انقلاب-ص   ۷۲ باند ۱۱-لنین
“جائیکه خود پرولتاریا توانایی حکومت کردن ندارد و حتی بیسوادی آنها هنوز حل نشده است، جائیکه پیوند آنها با دهقانان باعث شده که تحت تاثیر شعارهای غیر پرولتری قرار گیرند.”-لنین
“کدام کارگر تا کنون یک کار مدیرانه کرده است؟ در تمام روسیه (۱۷۰ میلیونی) چند هزار نفر و نه بیشتر.”بنابر این اداره دولت را به خود پرولتاریا نمی توان داد. حتی به سندیکاهای پرولتاریا هم نمیتوان داد.” سالروز اتحادیۀ سراسری کارگران معادن-۲۶ لنین
“لذا چاره ای نمی ماند جز اینکه ما، یعنی پیشاهنگ پرولتاریا جای او را در دولت تشکیل بدهیم. از اینرو وقتی میگوئیم دیکتاتوری پرولتاریا، وقتی میگوئیم دولت، منظورمان دولت بخش پیشرفته کارگران (یعنی همان چند هزار نفر است).  ” دولت پیشاهنگ یا دولت ماست.” و یا ” ولی دولت، این کارگرانند، بخش پیشرفته کارگران است. پیشاهنگ است، ما هستیم.” سالروز حزب KPR-27لنین/- از کتاب زمینه های گذار به نظام تک حزبی در روسیه شوروی ۱۹۱۷-۱۹۲۱
ولی چه ضمانتیست که حزب  و یا هر نهاد دیگری اینچنین قیم و خدمتگذار پرولتاریا باشد؟ و گامهایش را علیه پرولتاریا (و نه برای او) برندارد؟ و اساسا چه شرایطی منجر به تشدید چنین موضعگیری و مواضعی از طرف لنین شده بود؟
” سندیکای سرخ” لنینی بدین معناست که:”حزب کمونیست روسیه، از طریق سازمان های مرکزی و محلی خود، به رهبری تمام جنبه های ایدئولوژیکی کار سندیکایی، بدون قید و شرط، ادامه میدهد….انتخاب اعضای رهبری کنندۀ جنبش  سندیکایی باید تحت کنترل حزب و یا با راهنمایی وی انجام گیرد. با این حال، سازمان حزب باید به پیاده نمودن روش های عادی دموکراسی پرولتری در سندیکا_ که انتخاب رهبران باید، تا حداکثر ممکن، عمل خود توده های سازمانیافته باشد- کاملأ توجه داشته باشد.”-لنین- ص ۴۹۶ – بتلهایم
رفقای “کارگران انقلابی متحد ایران” مینویسند:” اتحادیه ها و سایر تشکل توده ای طبقۀ کارگر بنا به ماهیت، ترکیب توده ای و حوزۀ عمل خود، باید سازمان هائی مستقل از کارفرمایان، احزاب سیاسی، دولت و نهادهای مذهبی باشند. بنابراین حزب کمونیست هیچگاه در اندیشۀ آن نخواهد بود که اتحادیه ها را، به طور رسمی و یا در عمل، به شعبه های حزبی خود تبدیل کند.”
“پس از پیروزی انقلاب کارگری و تشکیل جمهوری شورائی، اتحادیه های کارگری برای دفاع و پیشبرد منافع طبقاتی استثمار شوندگان، بهبود شرایط زندگی توده ها و تضمین ادامۀ دموکراسی همچنان با عضویت داوطلبانۀ کارگران و بدون وابستگی به احزاب سیاسی و دولت به حیات مستقل خود ادامه خواهند داد و برای تکامل مبارزۀ طبقاتی و نزدیکی به سوسیالیسم به اِعمال بازرسی کارگری در همۀ واحدهای کار و خدمات اجتماعی خواهند پرداخت و از نظر قانونی اکیداً محق خواهند بود شرح این بازرسی ها و نتایج حاصل از آنها را، از طریق انتشار در نشریۀ سراسری خود در اختیار افکار عمومی کشور قرار دهند، و نیز برای رفع به موقع علل اختلافات بین کارگران و دولت شورائی و یا بنگاه های اقتصادی مداخله خواهند کرد، به طوری که منافع کارگران مربوطه تأمین شود و در عین حال به زیان گروه های کارگری دیگر تمام نشود.”- دربارۀ استقلال تشکل توده ای طبقۀ کارگر
در حالیکه تعریف جامع و درست این رفقا از سوسیالیسم در نوشته ای دیگر این است که:” مالکیت سرمایه بیان حقوقی رابطه ای است بین سرمایه داران و مزدبگیران بر سر تصاحب یا عدم تصاحب وسائل تولید و مبادله که براساس این رابطه، ارزش ایجاد شده، به مزد و ارزش اضافی تقسیم می شود. تبلور مالکیت سرمایه دارانه در اراده و اختیار سرمایه دار در اداره و تصرف ارزش ایجاد شده از سرمایه اش است. ولی در مالکیت اجتماعی وسایل تولید و مبادله، این اراده و اختیار در قدرت اداره و تصرفِ تولید کنندگان مستقیم در روند تولید و توزیع و خدمات تجسم پیدا می کند و یا می تواند پیدا کند اما تا زمانی که در جامعه ساختارها و نهادهای دموکراتیک توده ای ناظر بر این روند نباشند و سازماندهی اجتماعی کار نقش اصلی را در نظارت، اداره و تصرف محصولات اجتماعی به مولدان مستقیم وانگذاشته باشد نمی توان از مالکیت اجتماعی و سوسیالیسم صحبت کرد.
از این رو مالکیت دولتی در جامعه سرمایه داری و حتی در جامعه ای که قدرت سیاسی در دست کارگران و دیگر زحمتکشان است و وسایل عمدۀ تولید به مالکیت عمومی درآمده اما هنوز ۱) تنظیم و برنامه ریزی اجتماعی تولید بر اساس شیوۀ تولید سوسیالیستی تحقق نیافته ۲) هنوز روند ادارۀ تولید و کار به طور کلی توسط مولدان مستقیم کامل نشده ۳) هنوز نظارت و کنترل بر کل اقتصاد توسط نهادهای توده ای صورت نگرفته، نمی توان مالکیت دولتی یا عمومی را مالکیت سوسیالیستی نامید. اگر در نهادهای اقتصادی خصوصی اراده و اختیار تک تک و یا مجموعه ای از مالکان و سهامداران آنها مستقیماً و یا از طریق مدیران انتصابی نظارت، اداره و تصرف سرمایه و محصولات را در اختیار دارند، در شکل مالکیت دولتی، این بوروکرات ها، تکنوکرات ها و در یک کلام دیوانسالاران دستگاه دولتی هستند که نقش سرمایه داران خصوصی و مدیران وابسته به آنها را بازی می کنند. در هر دو شکل، کسب حداکثر سود، محرک و هدف نهائی تولید است. خواه جیب سرمایه داران خصوصی و سهامداران را پر کند و یا به جیب مدیران و بوروکرات های دولتی برود و هزینه های حفظ قدرت و ادامۀ آن را تاًمین نماید.
تجربۀ کشورهای سابق «سوسیالیستی» و اقمار و وابستگان آنها و تجربۀ خود ما در ایران نشان داده است که انحصار مالکیت دولتی، در نبود شرایط دموکراتیک و نهادهای توده ای و آزادی های مدنی، از دولت، ماشین و ابزار خطرناکی برای سرکوب و ارعاب توده ها می سازد و راه را برای یک حکومت استبدادی و توتالیتر می گشاید.”-آذرخش، خیزش
“سوسیالیسم همچون تولید اجتماعاً تنظیم شدۀ مولدان آزاد و متحد با مالکیت اجتماعی وسایل تولید و مدیریت کارگری یا مدیریت مولدان مستقیم.”- سرمایه چیست، رفیق سهراب شباهنگ
آیا این “مولدان مستقیم” در خارج از سازمان های توده ای؛ اتحادیه ها، سندیکاها، کمیته های کارگری، کمیته های دهقانی و… حضور دارند؟ آیا “مولدان مستقیم” جماعت پراکنده ای از افراد انسانی هستند، که در سازمان های توده ای حضور ندارند پس این جمله رفقا که: ” هنوز روند ادارۀ تولید و کار به طور کلی توسط مولدان مستقیم کامل نشده ؛ هنوز نظارت و کنترل بر کل اقتصاد توسط نهادهای توده ای صورت نگرفته، نمی توان مالکیت دولتی یا عمومی را مالکیت سوسیالیستی نامید.” به چه معنا است؟
آیا این رفقا مخالف حضور سازمان های توده ای در کنار و همدوش حزب و شورا (طبیعی است که افراد انتخاب شده در شوراها محدود به اعضا و کادر های حزب کمونیست نیستند) در نظارت و اداره تولید، توزیع و نهاد های قدرت هستند؟ این همان مواضع اکثریت حزب بلشویک نیست که به شکست انقلاب، بوراکراتیسم حزبی-دولتی و قدرتگیری استالینیسم منجر شد.)
«در دسامبر ۱۹۱۷ لوزوفسکی دبیر شورای سندیکاهای روسیه در اعتراض خود به کمیته ی مرکزی حزب در این زمینه از جمله گفت:” من بهیچوجه نمیتوانم بنام دیسیپلین حزبی، زمانیکه پی میبرم تاکتیک کمیته ی مرکزی به جدائی پیشاهنگ پرولتاریا، به جنگ داخلی در بین طبقه کارگر و شکست انقلاب کبیر ما میانجامد، خاموش بمانم….من نمیتوانم در مقابل سرکوب نشریات مخالفین، خانه گردیها، دستگیریها و تعقیب های خودسرانه که در بین توده های کارگر این احساس را بوجود می آورد که گویا رژیم سرنیزه و شمشیر بیان واقعی آنچیزی است که سوسیالیستها در جریان دهها سال بعنوان دیکتاتوری پرولتاریا پیشگویی کرده بودند، خاموش بمانم…..من نمیخواهم این نارضایتی را از اینکه توده ها برای قدرت شوراها مبارزه کردند، حال آنکه این قدرت خود را بصورت قدرت خالص بلشویکی بیان کرد، پنهان کنم. لوزوفسکی پیشنهاد کرد که کنگره حزب برای رسیدگی به این مسائل تشکیل گردد تا روشن شود “آیا حزب سوسیال دموکراتیک کارگری روسیه (بلشویک) یک حزب مارکسیستی طبقه ی کارگر باقی خواهد ماند و یا بلعخره براهی خواهد رفت که دیگر با مارکسیسم انقلابی وجه مشترکی نخواهد داشت.” به پیشنهاد لوزوفسکی برای تشکیل کنگره حزبی توجهی نشد.” اسکار آنوایلر  -S 40 دیکتاتوری کارگری یا دیکتاتوری حزبی – از کتاب زمینه های گذار به نظام تک حزبی در روسیه شوروی ۱۹۱۷-۱۹۲۱»
«شلیپیائیکوف، آلکساندرا کلنتای، میاسینکوف، لوزوفسکی، چلییاپنیکف، اوسینسکی –ازگروه سانترالیسم دموکراتیک، اپوزسیون کارگری، رهبران سندیکاهها و کمونیستهای چپ –  میخواستند که کنترل تولید توسط تولید کنندگان انجام گیرد. اداره اقتصاد کشور باید توسط سندیکاها، کمیته های کارخانه و یک کنگره تولیدکنندگان  سراسری روسیه به پیش برده شود. بعبارت دیگر باید هدایت کشور توسط جامعه تولید کنندگان و حاکمیت پرولتاریا تضمین شود.»
لنین در پاسخ می گفت:”حزب کمونیست روسیه بهیچوجه نمیتواند با این مطلب موافق باشد که حزب تنها رهبری سیاسی و سندیکاها رهبری اقتصادی را بعهده داشته باشند. این نظریه از دیدگاه ورشکستکان انترناسیونال دوم برمیخیزد.»- دربارۀ وظایف روزانه حزب.-لنین-
می دانیم و حقیقت این است که ” ورشکستکان انترناسیونال دوم” هرگز خواهان اداره و هدایت اقتصاد کشور توسط کارگران، کمیته های کارگری و… نبودند. آنها برای حاکمیت بورژوازی خودی سینه چاک می کردند.
از نظر اپوزسیون کارگری اجرای یک تغییر ریشه ای در خط مشی حزب، بخصوص  سپردن صنعت به سازمانهای سندیکایی میباشد و همچنین نقش گسترده ای برای کمیته های کارخانه و خواستار سیاست دستمزدی بسیار مساواتگریانه تر میباشد.
به نظر لنین تزهای اپوزسیون کارگری  منعکس کنندۀ دیدگاه ” تریدیونیستی” (یعنی سندیکالیستی) میباشد، این تزها با مارکسیسم بیگانه اند، زیرا نقش رهبری کنندۀ حزب را نفی میکنند.
کلنتای میگفت: “مساله اینجاست که رفقا، لنین، تروتسکی و بوخارین و دیگران وظیفه ی سندیکا ها را نه در هدایت اقتصاد و حاکمیت بر تولید، بلکه در آموزش توده ها می بینند. در بحث… چنین بنظر میآید که رفیق تروتسکی “دولتی کردن سندیکا ها” را طرح میکند….حال آنکه رفقا لنین،- زیرنویس ” دولتی کردن را رد کرده و مهمترین فعالیت و وظیفه ی سندیکاها را ” مدرسه ی کمونیسم” بودن می‌بینند…تروتسکی…نظام آموزشی خود را برای آموزش تودها تکامل داده است. آموزش با چماق….
رفقا لنین و زینویف با این روش موافق نیستند. آنها “مربیان” یک “راه مدرن” هستند. بارها گفته شده است که سندیکا مدارس کمونیسم هستند. این مدرسه کمونيسم به چه معنی است؟ اگر این تعریف را جدی بگیرین، بدان معنی است که در این مدرسه ی کمونیسم در درجه اول انسان باید بیاموزد و تربیت شود، نه اینکه هدایت کند ( کف زدن ها ی حضار، کنگره هفتم حزب ۱۹۱۸)… .. آنها فعالیت خستگی ناپذیر را در زمینه ی اقتصاد به شورای عالی اقتصاد و سایر ارگانهای بوروکراتیک می‌سپارند و به سندیکا نقش ” مدرسه” را می‌دهند. تربیت، تربیت، تربیت و باز هم تربیت. اینست شعار زینویف و لنین………”
“مسئله اینجاست، چه کسی باید اقتصاد کمونیستی را بسازد و این اقتصاد چگونه باید ساخته شود؟ این هسته ی اصلی برنامه است. اینجا دو دیدگاه وجود دارد. رفیق تروتسکی میخواهد شورای عالی اقتصاد ملی را در سندیکاهها ادغام کند تا دومی بوسیله ی اولی خورده شود. رفقا لنین و زینویف میخواهند توده ها را در سندیکاها با روح کمونیسم “تربیت” کنند.”، تا سندیکاها بدون هیچ مشکلی در ارگانهای دولتی جذب شوند. بوخارین و سایر صاحب نظران در اساس همین را می‌خواهند. آنها ظواهر را تغییرمی‌دهند و تنها در حرف اختلاف دارند، اساس یکی است. رفقا لنین، تروتسکی،بوخارین، زینویف معتقدند تولید آنچنان مسئله ی مشکلی است که کار آن بدون ” رهبر” پیش نخواهد رفت. اول باید کارگران را تربیت کرد، اول باید ” به آنان آموخت”  و بعد کارهای اقتصادی را بدست آنان سپرد. این رفقا در بعضی از زمینه ها با هم اختلاف دارند، اما در اینکه هدایت اقتصاد باید از بالای سر کارگران به کمک نظام بوروکراتیک بازمانده از گذشته انجام شود، هم عقیده اند.” همانجا- کلنتای. از گروه اپوزسیون کارگری- کمونیست‌های چپ، ۱۹۱۸ کنگره ی هفتم حزب بلشویک.- زمینه های گذار به نظام تک حزبی، حمید شوکت.– اپوزسیون کارگری\ دمکراسی کارگری یا دیکتاتوری حزبی ص ۲۰۵—۲۱۰
ولی این بحث کلنتای و سایر اظهارات اپوزسیون کارگری و رهبران سندیکاها که توسط لنین و همچنین تروتسکی، بوخارین، کامنیف و… نقد میشود، بحث تازه ای در فرهنگ بلشویسم نیست. برای مثال لنین ماه ها قبل از این تاریخ، در تزهای آوریل می نویسد:”وظیفۀ بلاواسطۀ ما وارد کردن سوسیالیسم نیست بلکه تنها عبارت از گذار سریع به کنترل تولید اجتماعی و توزیع محصولات توسط شورای نمایندگان کارگری……
تا زمانیکه کنترل کارگری یک دستاورد نشده است…ممکن نخواهد بود…گام دومی بسوی سوسیالیسم، بسوی تنظیم تولید توسط کارگران، برداشته شود.”- وظایف پرولتاریا در انقلاب کنونی-لنین.
این موضوع همان روز قیام و حتی شش ماه بعد از اکتبر تکرار شد.- وظایف فوری قدرت شوراها-لنین
ولی هرچه از ۱۹۱۸ بیشتر فاصله میگیریم، شواهد بیشتری از اسناد حزب بلشویک، حکایت ازکم رنگ شدن نقش کمیته های کارگری، سندیکاها،  شوراها وسایر سازمان های توده ای – شعار “همۀ قدرت بدست شوراها[۱]”  یکی از مهمترین شعار بلشویکها از فوریه تا اکتبر بود- و قدرتگیری حزب، -جناح استالین، دزرژنسکی، تروتسکی، بوخارین وایذأ لنین که علیه چندین جریان در درون حزب میجنگد و به دلیل بیماری سنگین ازحضور در صفوف صاحبان قدرت بتدریج فاصله میگیرد-، هستیم. این حقیقت را اسناد باقی مانده از حزب بلشویک حکایت میکنند و نه این یا آن تاریخ نویس.
در این رابطه نقل قول های عدیده ای از رهبران انقلاب اکتبر در مقاله  های “سوسیالیسم از نظر آقای حمید تقوایی” و “سوسیالیسم از نظر مازیار رازی و استالینیست های شرمنده فدائیان اقلیت” نوشته شده است.
[۱] ) ا.آنویلر یادآوری میکند که یکی از دلایل منشویک ها و اس ار ها در مخالفت با شعار “همۀ قدرت بدست شوراها این بوده است که شوراها سازمان های طبقاتی هستند که فقط بخشی از جمعیت را در بر میگیرند”، منشویک ها و اس ار ها اضافه می کنند که اگر شوراها بقدرت برسند، دیگر اقشار اجتماع- در رأس اینان بورژوازی و هم چنین بخشی از دهقانان از انقلاب خواهند برید و پرولتاریا، این نیروی زندۀ ی قدرت شورایی، خود را ایزوله خواهد کرد.” (در شوراها در روسیه)
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate