۲۸ مرداد جایی رفته؟ +هپروت پهلوی

۲۸ مرداد جایی رفته؟

رامین کامران

۳۱ مرداد ۱۴۰۳، ۲۱ اوت ۲۰۲۴

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

چند روز پیش حزب ایران که همیشه از ارکان جبهۀ ملی بوده و خانۀ شاپور بختیار هم بوده، سه جلسۀ کلاب هاوسی پی در پی در بارۀ وقایع بیست و ششم تا بیست و هشتم مرداد تشکیل داد که مرا هم برای سخن گفتن در جلسۀ سوم دعوت کرده بودند. عنران نشست «سایۀ بلند بیست و هشت مرداد» بود، جلسه به خوبی برگزار شد و طی آن سخنان بسیاری رانده شد که بیشتر مربوط به تاریخچۀ وقایع بود.

آنچه مرا به قبول دعوت واداشت، اعلامیه ای بود که حزب ایران امسال به مناسبت سالگرد قتل شاپور بختیار صادر کرد و در حکم اتخاذ موضعی بود که میبایست طی انقلاب میگرفت و نگرفت. بازگشت این حزب به خط درست مصدقی، امر مبارکی بود که با در نظر گرفتن وزنه اش در دل جبهۀ ملی، دیر یا زود به باقی اجزای این جبهه نیز تسری پیدا خواهد کرد و خطای تاریخی ای مجموعه را به مجرای تصحیح خواهد انداخت. من همیشه معتقد بوده ام که جبهه باید بین خط سنجابی و خط بختیار انتخاب روشنی بکند ـ در این بازی نمیتوان میانه را گرفت ـ و تا وقتی خط بختیار را انتخاب نکند، قادر به مبارزۀ مؤثر با حکومت اسلامی نخواهد بود. ظاهراً امروز شاهد افتادن جبهه به راه سالم آزادیخواهی هستیم و میتوانیم پس از سالها به مؤثر شدن حیات سیاسیش امید ببندیم.

من چند کلمه ای در باب واقعه و پیامدهایش گفتم که میخواهم در اینجا به صورت مرتب به خوانندگان عرضه نمایم.

اول از همه باید معلوم کنیم که بیست و هشت مرداد چه بود. در کودتا بودنش که شکی نیست، حال پهلوی طلبان هر دروغی سر هم بکنند… ولی خودش به چه معنا بود؟ بیست و هشت مرداد واقعه ای بود که نظام سیاسی ایران را تغییر داد، پردۀ مهمی بود از مبارزۀ چهار خانوادۀ سیاسی ایران بر سر تعیین نظام سیاسی کشور. در این پرده نتیجۀ کار با دخالت آمریکا رقم خورد. اصل و اساس بیست و هشت مرداد این بود: تعیین نظام سیاسی ایران با دخالت آمریکا.

حال ببینیم که این تنها مورد بوده است یا نه. به نظر من خیر! آیا مورد اعلام بی طرفی ارتش را که در بهمن پنجاه و هفت به سقوط دولت بختیار انجامید و بار دیگر رشتۀ کار را از دست پیروان مصدق بیرون کشید، نمونۀ دیگری از دخالت آمریکا نبود؟ میدانم که اصل کار به ترتیب دیگری رقم خورد و نقش اصلی توسط ایرانیانی ایفا شد که دنبال خمینی راه افتاده بودند و تعداد مدعیان پیروی مصدق هم در بینشان کم نبود. ولی اینرا نیز میدانیم که امرای ارتش گوش به فرمان آمریکا بودند و نمایندۀ این دولت بود که مذاکره با طرفداران خمینی و همراهی با آنها را بدانان توصیه نمود. آیا اعلام بیطرفی چیزی غیر از کودتای آخر ارتش شاهنشاهی بود؟ کودتایی که با آوردن تانک و نفر به خیابان انجام نگشت، با جا خالی دادن صورت گرفت. پشت دولت ملی را خالی کردند و قدرت را به حریفش سپردند. آمریکا اینجا هم در تعیین نظام سیاسی ایران نقش آفرینی نمود، کمرنگ تر از سال سی و دو، ولی به طور مؤثر.

به اینجا که رسیدیم میتوانیم از خود بپرسیم که این دخالت قطع شده یا نه؟ جواب نه ی قاطع است. نظام سیاسی ایران از سال پنجاه و هفت تا به امروز ثابت مانده و همین فاشیسم مذهبی است که خمینی برایمان سوقات آورد. ولی نه کوشش ایرانیان برای تعیین آن به میل خود سستی گرفته و نه کوشش ایالات متحده برای تغییر آن به انتخاب خودش متوقف شده. جواب روشن منفی است.

مشکل اینجاست که تمامی تصویری که ما از دخالت آمریکا داریم از این یک مورد که البته بسیار مهم هم بود، برخاسته، انگار که فقط همین یک شکل را میتواند بگیرد و فقط هم یک بار میتوانسته واقع شود که شده. عطف توجه انحصاری به بیست و هشت مرداد به عنوان تنها مورد دخالت آمریکا برای غصب حق حاکمیت مردم ایران، ما را از ارزیابی درست آنچه که بعد واقع شده و بخصوص موقعیت امروزمان باز میدارد.

تصور نکنیم که بیست هشت مرداد در سال سی و دو واقع شده و تمام شده رفته. ما همین امروز داریم در دل بیست و هشت مرداد دست و پا میزنیم. رسانه هایی که با مخارج سرسام آور در خدمت وارث بی قابلیت پهلوی قرار گرفته، مدح او را میگوید و میکوشد تا به هر قیمت شده در ایران به قدرتش برساند، حرکت عظیم تحریف تاریخ ـ از جمله در باب بیست و هشت مرداد ـ که لازمۀ این کار است و نامزد آمریکایی ـ اسرائیلی را همراهی میکند، تبلیغات بی حسابی که در تمام دنیا برای او انجام میپذیرد، حملات بیشرمانه ای که به مصدق که به میراث و پیروانش انجام میپذیرد، فشاری که برای قبولاندن شاهزاده به مردم ایران متوجه ایرانیان میشود و البته کوششهایی که برای تضعیف دولت موجود ایران انجام میپذیرد، همه و همه مصادیق دخالت آمریکاست برای تعیین نظام سیاسی ایران، هفتاد سال بعد از بیست و هشت مرداد ولی با امکانات بیشتر با پیگیری جدی تر و با برنامه ریزی مفصل تر.

پس بیخود دل به این خوش نکنید که فلان شخصیت آمریکایی در بیسار جا از آنچه با مصدق شد، ابراز تأسف کرده. این حرفها بی معنی است و دل آنهایی را خوش میکند که تصور میکنند داستان به واقعۀ ‌هفتاد سال پیش ختم شده. نمیبینند یا نمیخواهند ببینند که همین الان دارند در دلش زندگی میکنند. بیست و هشت مرداد وقتی به تاریخ خواهد پیوست که دخالت آمریکا برای تعیین نظام سیاسی ایران ختم شود که هنوز نشده و نشانه ای هم از ختمش نیست. تا وقتی این واقعیت ساده را نپذیرید و با اعتنای به آن عمل نکنید، بختی برای دستیابی به آزادی نخواهید داشت.

عقیدۀ من همیشه این بوده که فقط مصدقی ها میتوانند آزادی را ارمغان ایرانیان سازند ولی لازمۀ این کار در درجۀ اول آگاه شدن خودشان به موقعیت است و دوم عمل کردن با اعتنا به الزامات آن. هر دوی اینها محتاج شهامت است. اگر میخواهند از کسی همت بطلبند، الگوی مصدق و بختیار پیش رویشان است. باقی به خودشان بستگی دارد.

__________________________

هپروت پهلوی- رامین کامران

پهلوی طلبان از دیدگاه نظری سیاسی ارزش چندانی برای تحلیل ندارند ولی از بابت حیات سیاسی شان می توانند جالب توجه باشند، بالاخره یکی از جانداران این حوزه هستند و تحولات حیاتشان موضوع گاه جذابیست.

حکومت دو پهلوی دو وجه مشخصه داشت، یکی ضعف بنیۀ ایدئولوژیک، هیچ حکومت اتوریتری ایدئولوژی محکم ندارد و پهلوی ها هم از این امر مستثنی نبوده اند. گفتاری که قرار بوده حکومتشان را توجیه کند و در بین مردم برایشان مشروعیت بخرد، ملغمه ای بوده از خاطرۀ باستانی پادشاهی و اسلام و ایدئولوژی های مد روز که طبعاً با دوران تغییر کرده است. دوم نداشتن گفتار تاریخی منظم. آنها در این زمینه هیچوقت نتوانستند از حد وقایع نگاری یا حتی می توان گفت تقویم رویداد ها، فراتر بروند.

گفتاری که قرار است برای پهلوی سوم مشروعیت بخرد این دو ضعف را به ارث برده است ولی از این دو گذشته، نوعی  دگرگونی پیدا کرده که جالب است، هرچند شاید بتوان برایش سوابق کوتاه و گذرایی در دوران پدر و پدربزرگ یافت. این تحول نوعی درگذشتن از کلام و خانه کردن در دنیای تصاویر است. توضیح کوتاهی می دهم. گفتار در سیاست نقش مرکزی دارد. با کلام است که برنامه ای عرضه می کنیم، مردم را به سوی آن جلب می کنیم، کارهایمان را توجیه می کنیم و در کل برای خود مشروعیت می خریم. روشن است که ایدئولوژی در این میان نقشی اساسی بازی می کند. گفتار سیاسی مان را با اتکای بدان می سازیم. بخش تاریخی کار قاعدتاً باید حول ایدئولوژی مرتب بشود و سامان بگیرد.

در مورد پهلوی سوم، نمی توان به عبارت دقیق صحبت از گفتاری کرد که قرار است برای او مشروعیت بخرد، از آنجا که محتوای آنچه به ما عرضه می دارد بیشتر تصویری است، شاید بتوان کلمۀ «دیدار» را برای آن به کار گرفت ـ معنای جدیدی در کنار معنای کلاسیک آن. اگر کسی واژۀ بهتری برای بیان این معنا پیدا کرد، خریدارم ولی به هر صورت تصور می کنم که با همین یکی مقصودم را به نحوی کمابیش رسا بیان کرده ام.

دلیل به کار گرفتن این کلمه روشن است. پیام هایی که از در و دیوار و بخصوص از رسانه های جریان مسلط بر سر و روی ما می بارد و همه متمرکز ست بر اعتبار خریدن برای پهلوی، عموماً تصویری است.

خصایص این پیام های تصویری قابل اعتناست زیرا کار پهلوی طلبان را سهل نموده است.

اول از همه این که استدلالی نیست. زحمت یافتن و به کار بستن براهین منطقی را از دوش شما بر می دارد که کارتان را بسیار تسهیل می کند. برای گروهی که سرمایۀ فرهنگی قابل توجهی ندارد و از مهارت چندانی هم در این کار که پایۀ بحث و اقناع سیاسی است، برخوردار نیست، امتیاز قابل توجهی است.

مناسب انگیختن احساسات است. این گروه بیش از عقل مردم با احساس مخاطبان خود طرف است و وسیله ای به کارش میاید که بتواند هر چه مستقیم تر و سریع تر بر عواطف آنها تأثیر بگذارد.

میزان تأثیرش مطلقاً تابع میزان سواد مخاطب نیست. وقتی شما استدلالی ظریف و گاه پیچیده می سازید و احیاناً از نتیجۀ کار خود خرسند هم هستید، همیشه توجه ندارید که حاصل کارتان در مخاطبانی مؤثر است که توان درک محتوا و ارزش کارتان را داشته باشند و در همه جا به کار نمیاید. برد استدلال تابع ظرافت و پیچیدگی آن نیست ـ حال هر تصوری در این باب داشته باشیم. ذهن پهلوی طلبان که عموماً فرهنگ محدود و پایینی دارند، خوراک ساده میطلبد که این طور به آن میرسد. نمی توانند غذای سنگین را هضم کنند.

زمان دریافتش بسیار کوتاه است، توجه کوتاه می طلبد و علاوه بر آن حاجت به تحلیل ندارد. ضربش یکپارچه است و تأثیرش نیز به همچنین. این امر در جدال تبلیغاتی بسیار مفید است ـ در مواردی که ضربات دو طرف سریع رد و بدل می شود. اضافه کنم که آنی بودن تأثیر به معنای کم دوام بودن آن نیست.

ذهن مخاطب را در قالب خود نگاه می دارد و گاه می توان گفت که اسیر می کند. وقتی استدلالی بنا می کنید، نقاط مرجعی دارد که خارج از خودش است و از طرف دیگر پیامد هایی هم دارد که از چارچوب آنچه که می گویید فراتر می رود. در مورد تصویر، هیچ کدام  اینها در کار نیست، هر چه هست همانی است که به دست مخاطب رسیده، همانی که پیش چشم شماست.

تصویر جا برای مکالمه ندارد. پیامی را به شما میدهد که یا درسته میپذیرید، یا نه. چانه زدنی هم در کار نیست. این بسیار مناسب پیامی است که یک منبع اقتدار حوالۀ شما می کند.

طبعاً تصویر مناسب پیام های ساده است و پیچیدگی را نمی پذیرد چون پیچیدگی ابهام به همراه میاورد و از کارآیی پیام رسانی می کاهد.

همۀ اینهایی که شمردم بسیار مناسب نوع پیام، مخاطبان و اهدافی است که تبلیغاتچی های پهلوی تعقیب می کند. پیام ساده است و از منبع اقتدار میاید، مخاطبان کم فرهنگند و هدف تأثیر گذاری سریع و قاطع است. اگر این اندازه به تصویر تکیه می کنند به این دلیل است که با امکاناتشان سازگار است و حوائجشان را بر می آورد.

آن چه تا این جا دیده ایم، استفاده از تصاویر موجود بوده که از آرشیو تلویزیون ایران به دست من و تو رسیده یا از میان نشریات و مستند های خبری خارجی بیرون کشیده شده است. طبعاً تمامی اینها به عنوان انعکاس عینی واقعیت دوران آریامهر پخش می شود تا نه فقط بی خبران، بل همۀ آنهایی را که تمایل به خیالپردازی دارند و مایلند تصور کنند مملکتشان در دورۀ شاه بهشت بوده و با بازگشت پسرش دوباره بهشت خواهد شد، ارضأ نماید.

به تصور من، باب شدن استفاده از هوش مصنوعی فصل جدیدی به این کتاب خواهد افزود. تصویر ساختن به کمک این وسیله، در جایی که هیچ نوع پابندی به واقعیت در کار نیست، میدانی بسیار وسیع و تا اندازه ای بکر برای طرفداران پهلوی خواهد گشود. از این پس باید منتظر دیدن رشته تصاویری باشیم که به این ترتیب تولید و پخش خواهد شد.

در جمع، این «عالم موازی» یا به عبارت آشنا، این هپروتی که پهلوی طلبان در آن سیر می کنند و ارتباط بسیار محدودی با عالم واقع دارد، گسترش بیشتر خواهد گرفت و طالبان این جهان خیالی را که با تصویر سازی واقعی جلوه می نماید، در آغوش خود جا خواهد داد. خیال می تواند همان قدر ارضأ کننده باشد که واقعیت، کافیست سطح توقعتان را کمی پایین بیاورید و در عوض از محدودیت های جهان واقع  برهید، مثل استفاده از مواد مخدر. پهلوی هم بیش از مخدر سیاسی نیست، فقط استفادۀ از آن آزاد است.

۲۲ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲ اوت ۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate