نقدی به نوشته دو جناح در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى + یک یادداشت کوتاه

نقدی تلگرامی به نوشته ی  „  دو جناح  در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى-منصور حکمت “

۰۶.۲۰۱۸- بیاد ارژنگ رحیم زاده

با سلام به همگی، برای پاسخ دادن به نوشته ی ن…. عزیز و دفاعش از مواضع امک و “دفاع طلبی انقلابی اش” در سند معروف به “تهاجم رژيم عراق و وظايف ما “، ضروری است که ابتدا نگاهی کوتاه و تلگرامی به نوشته ی “دو جناح  در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى” بیافکنیم تا با درکی که امک از جناحبندی های قدرت سیاسی قبل و بعد از قیام ارائه می دهد، آشنا شویم. چرا که این عدم درک و شناخت درست از جناحبندی و قدرت سیاسی،- اساسی تری مسئله ی مربوط انقلاب- لنین- مٌهرش را بر تاکتیک ارائه شده توسط حکمت و امک در برخورد به جنگ به روشنی و به نحو اجتناب ناپذیری می زند. از آنجا که مواضع امک سالها پیش توسط رفقای کمیته ی انقلابی م-ل رزمندگان، رزمندگان دوره ی جدید (۱۳۶۰-۱۳۶۵) و بعد ها توسط رفقای آذرخش بطور جامع و حرفه ای و رادیکال نقد شده است، بحث کنونی ام تا حدودی بوی کهنگی می دهد ولی این کهنگی نه از آن جهت است که یک نوشته ی قدیمی در باره قدرت سیاسی و جنگ (دو موضوع مهم) موضوع نقد امروزی شده اند، بلکه از این جهت است که جبنش کمونیستی ایران پنبه چنین انحرافات نظری را سالها پیش زده است. ولی  از آنجا که رفیق ن… با “عینک حکمتی” به مطالعه ی نوشته فوق الذکر پرداخته است و اسرارش به علمی و انقلابی بودن آن است و پاسخی از من میطلبد، من در این نوشته سعی می کنم، نقد محدود و آماتوری ام را به آن جنبه ای از تئوری بافی های حکمت محدود کنم که به نقد بعدی ام از نوشته ی “تهاجم رژيم عراق و وظايف ما ” و  درباره ی علل شکلگری جنگ ایران و عراق در ذهن امک، کمک می کند. خواننده آگاه را برای آشنایی نقادانه ی با سایر مطالب و ادعاهای انتزایی و غیر علمی چنین نوشته هایی از حکمت و یاران،  بویژه درکش از رفرم ارضی و .. به نوشته های فوق الذکر رجوع می دهم:

حکمت در سه نوشته ی  „  دو جناح  در ضد انقلاب بورژوا امپرياليستى“  مینویسد: 

بحث بر سر تحليل دو جناح در ضد انقلاب بورژوا-امپرياليستى است، حکومتى که از دل قيام بهمن، و يا بهتر بگوييم عليرغم آن، شکل گرفت”-حکمت

آیا این حکومت از “دل قیام بهمن …..شکل گرفته” است یا با تبانی های پشت پرده حاکمان جدید با گروهبندی های مختلف امپریالیستی و تائید و توافق در گوادلوپ  و دقیقا در دشمنی با قیام و قیام کنندگان و انقلاب شان؟ 

کادرهای بالای حکومتی از هر دو جناح در آنزمان دشمنی شان را با قیام خودبخودی  اینچنین بیان می کردند: “قیام توطئه ی آمریکا بود برای مسلح کردن مردم- رفسنجانی؛ ” ما باران میخواستیم، سیل آمد.”- بازرگان؛ من حکم جهاد ندادم-خمینی”

” …که بورژوازى ليبرال و رهبرى خرده بورژوايى بر زمينه‌اى از فقدان خط مشى مستقل پرولترى بر جنبش انقلابى تحميل کرده بودند، فراهم ساخت. ” -حکمت

خمینی نماینده ی “خرده بورژوازى” است؟ 

رهبرى سازشکار خرده بورژوايى که انقلابى‌گريش با سقوط رژيم سلطنت از هرگونه محتوايى تهى ميشد“-حکمت

خمینی و معمای انقلابی گری اش!! با سقوط رژیم سلطنت از هرگونه محتوايى تهى ميشد !!؟ آیت الله کاشانی ها، مدرس ها و شیخ فض الله نوری ها و خمینی ها در چه تعریفی از انقلاب و وظایف آن حامل “انقلابی گری” بوده اند؟ 

بار انقلابی  خواسته های خمینی در نوشته های مکتوبش و همچنین در مخالفت با رفرم ارضی در سال ۱۳۴۲ در کجاست؟

“خمینی نماینده ی خرده بورژوازی”!! اختراعی بود که حزب توده و اکثریت برای سیقل دادن تز راه رشد سرمایه داری ارتجاعی شان، و رزمندگان با جفتواره ی ضدخلق- ضد امپریالیسم، اتحادیه ی کمونیست ها، رنجبران، طوفان و حتی پیکار و غیرو  و خلاصه ارکستر عظیم چپ به اشکال و میزانی متفاوت، برای تئوری بافی های غیر علمی و شبه علمی  شان- science & Pseudoscience–  در باره ی قدرت سیاسی  و پشتک وارو زدن های تاکتیکی سیاسی شان  در مبارزه ی طبقاتی، بدان تکیه می کردند.   

حکمت می نویسد:

 “ما چهارچوب کلى تخاصمات دو جناحى که امروز بصورت حزب جمهورى اسلامى و گرايش بنى‌صدريستى متجلى شده‌اند، روشن کرده‌ايم: …… رئوس کلى و اساسى استراتژى ضد انقلابى کاملا روشن است: 

١) انقلاب ايران بايد سرکوب شود. کارگران و زحمتکشان انقلابى و سازمانها و نهادهاى سياسى آنان در هم کوبيده شوند، اختناق آريامهرى بر سراسر کشور حکمفرما شود و در يک کلام نظم ضد انقلابى بورژوايى در جامعه مستقر گردد، و 

٢) دور نوينى از انباشت سرمايه آغاز شود، کارگران و زحمتکشان شکست خورده بر متنى از فقر و فلاکت بى سابقه نيروى کار خود را، در سکوت و تسليم کامل، به نازلترين بها در خدمت سرمايه قرار دهند تا بحران اقتصادى سرمايه رو به تخفيف گذارد و تا باز در يک کلام نظم توليدى متناسب با کشورى سرمايه‌دارى و تحت سلطه امپرياليسم، نظمى که شاه مزدور نماينده راستين آن و ضامن تأمين آن براى همه اقشار سرمايه بود، به کشور باز گردد. “-حکمت

“بند اول” چون “نوشت” معمار کج

تا ثریا می رود دیوار کج!!

در بند اول سخن از “اختناق آريامهرى بر سراسر کشور” و “در یک کلام نظم ضد انقلابى بورژوايى” است، که قرار است “مستقر گردد!!” . تو گویی ما در شرایط نظم انقلابی و یا “نه انقلابی و نه ضد انقلابی” قرار داریم و “نظم ضد انقلابى بورژوايى” به آینده موکول می گردد!!  اینجا سخنی از نظم ارتجاعی و ضدانقلابی که توسط  طبقه ی حاکمه ی جدید (هر دو جناح)، حتی قبل از کسب قدرت سیاسی پیگیرانه دنبال می شود، در میان نیست. اینجا کشاکش انقلاب (که خود را در دامنه ی حضور جنبش های اجتمایی و سیاسی بعد از قیام نشان میداد) و ضدانقلاب که در بسیاری از عرصه های مبارزه ی طبقاتی جاری خود را نشان میداد، نادیده گرفته میشود. 

وانگهی اگر قرار بود، یکی از بزرگترین جنبش ها ی صد سال اخیر خاورمیانه که اشک دیکتاتور آریامهری را در آورد و او را با “یک مشت خاک” – دلار ها سالها پیش به نام او و خانواده اش به بانکهای کشور های امپریالیستی انتقال یافته و ذخیره شده بود.-  روانه ی زباله دانی تاریخ کرد، در خون خود خفه شود. پس این از ضروریات اجتناب ناپذیر مبارزه ی طبقاتی برای طبقه ی حکمه ی جدید بود که خصلت اختناقی سرکوبگرانه، تبهکارانه، ارتشاء، استثمار و چپاول و غارت ثروت های عمومی، از کیفیتی به مراتب بالاتر از دوران پهلوی ها برخوردار شده باشد و شاهدیم که شد. (توجه به این بحث در نقد نظر امک در رابطه با علل شکلگیری جنگ و تاکتیک ارائه شده توسط وی در نوشته ی بعدی مهم است.) – (در این رابطه  رجوع شود به جلد سوم کتاب “مبارزه ی طبقاتی و ضد انقلاب بورژوازی” -زنده یاد داریوش کائدپور) 

آیا این حقیقت بغایت تلخ (سطح بالای خصلت اختناقی سرکوبگرانه، تبهکارانه، ارتشاء، استثمار و چپاول و غارت ثروت های عمومی و….رژیم جمهوری اسلامی) یکی از علل شکلگیری “اتوپی ارتجاعی” در درون مردم مستئصل از مصیبت های عدیده و زخمی در این سال ها نیست که بخشا راه نجات را در بازگشت سلطنت کهنه می بینند؟ 

در بند دوم هم از ” در يک کلام نظم توليدى متناسب با کشورى سرمايه‌دارى و تحت سلطه امپرياليسم، نظمى که شاه مزدور نماينده راستين آن و ضامن تأمين آن براى همه اقشار سرمايه بود،….. به کشور باز گردد.” 

اینجا هم ” نظم توليدى” و “انباشت سرمایه” به آینده موکول میگردد، که قرار است “به کشور باز گردد!!” 

حکمت در ادامه مینویسد:

“از آنچه گفتيم قبل از هر چيز پيداست که ما معتقديم که هيچيک از دو جناح کنونى در حکومت حزب جمهورى اسلامى و جريان بورژوا-ليبرالى بنى‌صدر، به تنهايى از خصوصيات لازم و کافى براى کسب موقعيت نمايندگى  و رهبرى سياسى واحد بورژوازى در انقلاب بر خوردار نيستند و بويژه هيچيک به تنهايى آلترناتيو حکومتى درازمدت اين طبقه را در صورت شکست انقلاب تشکيل نميدهند. به عبارت ديگر به اعتقاد ما شکل‌گيرى نهائى رهبرى سياسى ضد انقلاب بورژوا-امپرياليستى نه از طريق تفوّق يکجانبه جناحى بر جناح ديگر، نابودى يکى و بقاء و اعتلاى ديگرى، بلکه از طريق ارتقاء دو جناح به سطح عاليتر و ظهور آن نيروى ثالثى است که خصوصيات ضد انقلابى و جوهر بورژوايى سياستها و تاکتيکهاى هر دو جناح را، برى از محدوديتها و نقصانهاى هر يک، در يک موجوديت سياسى- تشکيلاتى واحد سنتز کند، به وحدت برساند و به گونه صريح‌تر و در تطابقى روشنتر با منافع سرمايه در کشورى چون ايران، بظهور برساند. “-حکمت

«رهبرى سياسى واحد بورژوازى، که به اعتقاد ما بايد از دل تخاصمات اين دو جناح، و به اعتبار نفى هر دو، شکل گيرد، بايد واجد چه خصوصيات و وجوه سياسى و ايدئولوژيکى باشد؟ و يا به عبارت دقيق‌تر، کدام وجوه و خصوصيات در دو جناح کنونى ميبايد در نيروى سياسى ثالثى که بورژوازى را به وحدت خواهد رسانيد حفظ شده و بسط و ارتقاء يابند و کدام وجوه و خصوصيات بايد نفى شده و به دور افکنده شوند»-حکمت همانجا

عبارات پرطمطراق، خیالبافی، بازی با کلمات، بیگانه بودن با  روند زنده و عینی کشاکش های مبارزه ی طبقاتی در جامعه و تاثیر آن بر درگیری های دو فراکسیون بورژوازی در قدرت سیاسی –طبقه ی حاکمه ی جدید-، عدم شناخت از هستی اجتماعی طبقات و فراکسیون های درون بورژوازی و سرانجام  به عاریت گرفتن مقوله ی فلسفی “سنتز” جهت علمی جلوه دادن تحلیلش (بخوان خیالبافی) از تحولات آتی قدرت سیاسی، این است دستاورد تئوری بافی حکمتی در باره ی اساسی ترین مسئله ی مربوط به انقلاب یعنی قدرت سیاسی. ما در این تحلیل آکادمیستی غیرعلمی حکمتی، شاهدیم که او چگونه در میرزا قاسمی (تز، جناح خمینی)، را با گوشت چرخ کرده (آنتی تز، جناح لیبرالها) مخلوط کرده و از ترکیب و در هم آمیزی و   Fusion!! دوجناح به «سنتز» میرسد و بعدأ آنرا در بازار فروش تئوری بافی هایش با ویژگی و گیفیت “وگان” به نمایش بگذارد. آیا خیالبافی های بالا در باره ی درگیری های خمینی و حزب جمهوری با فراکسیون لیبرال در حکومت، نیاز به نقد دارد؟ 

انگلس در کتاب دیالکتیک طبیعت میگوید:من مفاهیم و یا مقولات فلسفی را  در طبیعت و یا جامعه انسانی کشف کرده ام.»

آقای حکمت مقولات فلسفی را که در روندهای مستقل از ذهن و در جامعه انسانی جاری هستند، بطور کاملأ ذهنی فرو میبرد و کاذبانه می چسباند.

او در ادامه مینویسد:

“پايه‌هاى تشتت سياسى- ايدئولوژيک موجود در اردوگاه ضد انقلاب بورژوايى بايد کجا جستجو شوند؟ ما در متون گذشته خود از رژيم ديکتاتورى شاه بعنوان نماينده و حافظ کل سرمايه و تمامى اقشار بورژوازى در ايران ياد کرده‌ايم. اين واقعيتى است که امروز، يک سال و چند ماه پس از قيامى که سلطنت را سرنگون ساخت، نه تنها به جنبش کمونيستى که از تصور وحدت منافع “بورژوازى ملى” و رژيم شاه به عذاب وجدان دچار ميشد، بلکه به خود بورژوازى نيز اثبات ميشود. “- حکمت

به عبارتی دیگر “پايه‌هاى تشتت سياسى- ايدئولوژيک موجود در اردوگاه ضد انقلاب بورژوايى”  را نباید در رقابت هار و عنان گسیخته یک جناح حکومتی علیه  جناحی دیگر برای تسلط کامل بر منابع  مالی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و غیرو بر بستر مبارزه ی طبقات جاری دید؟ و یا اینکه یک فراکسیون بورژوازی تلاش می کند به عظیمترین منابع و امکانات به دست آمده از انقلاب (بخوان، شکست انقلاب)، تسلط انحصاری داشته باشد و موقعیت و جای خالی دیروزی دستگاه سلطنت را مخوفتر از سلطنت پر کند؟  پس چگونه است که حکمت ما را به بیراه ی “رژيم ديکتاتورى شاه بعنوان نماينده و حافظ کل سرمايه و تمامى اقشار بورژوازى در ايران” هدایت میکند؟

وانگهی رژيم ديکتاتورى شاه “نماينده ی  تمامى اقشار بورژوازى” در ايران بود یا نماینده ی فراکسیون بورژوازی بزرگ –سکتور دولتی و خصوصی اش؟

در ادامه مینویسد:

“ديکتاتورى شاه بى شک از پايگاه طبقاتى فعالى، حتى در درون خود بورژوازى، برخوردار نبود. اين نکته‌اى غير قابل انکار است. اما حکومت شاه، نه به اعتبار رأى اعتماد سياسى- ايدئولوژيک بورژوازى ايران به آن، بلکه به اعتبار رأى اعتماد اقتصادى و عملى کليه اقشار سرمايه در بازار داخلى به عملکرد سرمايه انحصارى، که رژيم شاه پس از خلع يد دهه ٤٠ مستقيما و بلاواسطه نماينده منافع آن بود، به مدافع و حامى واقعى منافع کليه اقشار سرمايه در کشور بدل گشته بود. “-حکمت

و در ادامه می دهد:

“اين درست است که ………، آرى اين درست است که حکومت شاه هديه “تحميلى” انحصارات امپرياليستى به بورژوازى ايران بود، اما اين واقعيات سرسوزنى از مکان و نقش تعيين کننده رژيم شاه در نمايندگى و رهبرى سياسى بورژوازى ايران، و حفظ انسجام سياسى درونى آن، نميکاهد. ” -حکمت

یکبار مطرح میشود که “ديکتاتورى شاه بى شک از پايگاه طبقاتى فعالى، حتى در درون خود بورژوازى، برخوردار نبود.!! ” و این غير قابل انکار است.”، در کجا  در ذهن شما؟   و بار دیگر : “اما اين واقعيات سرسوزنى از مکان و نقش تعيين کننده رژيم شاه در نمايندگى و رهبرى سياسى بورژوازى ايران، و حفظ انسجام سياسى درونى آن، نميکاهد. اين نکته‌اى غير قابل انکار است.؟ 

چند سطر بالا  ” ديکتاتورى شاه بى شک از پايگاه طبقاتى فعالى نداشت” چند سطر پائینتر :” اين واقعيات سرسوزنى از مکان و نقش تعيين کننده رژيم شاه در نمايندگى و رهبرى سياسى بورژوازى ايران..” 

این به نعل و به میخ زدن های آکادمیستی و تجریدات غیر علمی یکی از ویژیگی های تئوری بافی حکمتی است.

و اما بشنو از نی چون از” شناخت لنينى از رابطه اقتصاد و سياست در عصر امپریالسم” حکایت می کند:

“استنتاج عملى دوم بحث ما، استنتاجى که بطور کلى بر شناخت لنينى از رابطه اقتصاد و سياست در عصر امپرياليسم متکى است، اين است که: بورژوازى براى احياى بهشت انباشت سرمايه‌اش محتاج تهاجمى قهرآميز به اردوگاه انقلاب و استقرار نظمى ضد انقلابى در سطح جامعه است. اينک که رژيم جمهورى اسلامى بيش از پيش در عمل نشان داده است که در عين اداى سهم بسزاى خود در بوجود آوردن اين تهاجم، خود از سازماندهى همه جانبه و به سرانجام رسانيدن قطعى آن عاجز است (و کردستان انقلابى و پايمردى کارگران مبارز سهم تعيين کننده‌اى در اثبات اين عجز داشته است)، بورژوازى بى شک ميکوشد اين تهاجم نهائى را در اَشکالى جديد، به رهبرى نيروهاى سياسى ديگر خويش و با توجيهات ايدئولوژيک نوينى سازمان دهد. رژيم جمهورى اسلامى از نقطه نظر بورژوازى ايران ديگر به پايان راه و خدمت خود نزديک ميشود، و پيشبرد اهداف ضد انقلابى بورژوازى امروز بيش از پيش رهبرى نوينى را به ميدان ميخواند (اين ابدا به اين معنا نيست که رژيم کنونى نخواهد کوشيد تا عمر خود را در خدمت سرمايه و امپرياليسم دوام بخشد)، پرولتارياى انقلابى بايد در مقابل اين تهاجم محتوم و اَشکال و شيوه‌هاى نوين احتمالى که بورژوازى بر خواهد گزيد، صف‌آرايى کند.” 

حکمت عوامفریبانه و به روشنی اپورتونیستی، بورژوازی را از رژیم جمهورى اسلامى و دو جناح بورژوازی در قدرت جدا می کند. “بورژوازى براى احياى بهشت انباشت سرمايه‌اش محتاج تهاجمى قهرآميز به اردوگاه انقلاب و استقرار نظمى ضد انقلابى در سطح جامعه است” “و رژیم ناتوان است!! (ذهی خیال باطل)

بورژوازى بى شک ميکوشد اين تهاجم نهائى را در اَشکالى جديد، به رهبرى نيروهاى سياسى ديگر خويش و با توجيهات ايدئولوژيک نوينى سازمان دهد.” اینجاست که دست آمریکا از آستین صدام -حزب توده- بیرون می آید. و بعد  “پرولتارياى انقلابى” آقای حکمت ” بايد در مقابل اين تهاجم محتوم و اَشکال و شيوه‌هاى نوين احتمالى که بورژوازى بر خواهد گزيد-(نمونه جنگ ایران و عراق- ) ، صف‌آرايى کند”.- نوشته ی داخل پرانتز از من است.

طبیعی است که خواننده ی آشنا با مواضع سیاسی و نظری جنبش ما در دهه ی ۶۰، واقف است که حکمتیسم به دانش جنبش ما  جهت گام بر داشتن به جلو نیافزوده است،  بلکه برعکس با نشستن بر سکوی انحرافات سانتریستی جنبش آنرا با ملغمه ای از درکهای آنارشیستی، استالینیستی، تروتسکیستی وغیره … البته با زبانی آکادمیستی و تجریدات غیرعلمی، حزبیت بخشیده است. 

پایان بخش اول- حامد

٭ ٭ ٭

_______________________
یک یادداشت کوتاه،
بعد از رونویسی نقل قول کوتاهی از نوشته مبارزه ی طبقاتی و ضد انقلاب بورژوازی از زنده یاد داریوش کایدپور، نوشته بودم که این نوشته را با نوشته « دو جناح  .. » منصور حکمت مقایسه کنید. منصور مینویسد خمینی تا قیام ۵۷ خرده بورژوازی و انقلابی بود. بر اساس کدام تحقیق؟-
«««»»
یکی از دوستان در دفاع از حکمت مینویسد:
« لطفاً کمی به حقیقت وفادار باشید اگر چیزی ته ظرف باقی مانده و نقل و قول کامل از منصور حکمت در این مورد بیاورید. زمانی که همه شما دخیل بسته بودید به بورژوازی ملی تان و پشت رژیم ضد امپریالیست صف کشیده بودید حکمت کل حاکمیت در قدرت را ضد انقلاب امپریالبستی دانسته و در همه سطوح به افشای همه جناحهای حاکمیت پرداخت. وجدان اکادمیک هم خوب چیزی است!! هما. ا.
»»««
اگر مقاله را مطالعه کرده باشید، آنوقت متوجه میشوید که حکمت انحرافات نظری جنبش را در رابطه با اساسی ترین مسیله ، یعنی قدرت ساسی در مباحث اش به زبانی دیگر حمل میکند. در ضمن این نقل قول از نوشته ای در سال ۶۰ است! کمونیستها تلاش کردند به آن انحرافات غلبه کنند، حکمت و حمید آنها را در برنامه ی  حزبیت مصنوعی  شان  تکامل داده و  وارد کردند.- حامد
»»»«
خواننده شما فقط باید به خاطرات ضد حکمت تو راضی باشد!! بقیه بحثهای از این دست مفت گران است!  هما. ا.
»»»«««
خود به قاضی نشستن و خود راضی برگشتن خود گول زدن است وگرنه در تاریخ مرام های فکری و سیاسی کم جریانی وجود دارد که بین طرفدارانشان اگر صد شقه بوجود نیامده دهها شقه بطور قطع شکل گرفته ولی جز مغرضان آن نهله فکری، کمتر شکی به اصل تیوری های پایه ای آن جریان بین هواداران آن خط سیاسی بوجود آمده است. نمونه اش مارکس و مارکسیسم, لنین و تیوری هایش!! چند گروه، حزب سیاسی و فرقه در جهان وجود دارد که مدعی طرفداری از خط فکری و سیاسی انها هستند و در عین حال هر یک ساز خود را میزنند. در خود همین ایران چند گرو و حزب و سازمان میشناسیم که خود را مارکسیسم میدانند ولی بخش زیادی از آنان همدیگر را قبول ندارند.  کدام تحلیل گر سیاسی جدی، مارکس را پیغمبر مقدس این  گروهها خوانده و  مدعی شده که اینها مطالعه کلاسیک‌های مارکسیستی برایشان تابو است! مگر شمایی که ظاهرا این کلاسیکها را خوانده اید چند نفر دور ورتان شما را مارکسیست میداند! چند کمونیست و کارگر سوسیالیست را متحد کرده اید! هما. ا.
»»»««««
پاسخ من:
با درود دوست گرامی، این بحث شما که بسیاری از مذاهب و یا جهان‌بینی مارکس ‌و یا لنین توسط گروهها و سازمانهای مختلفی با برداشت های متفاوت دنبال و تبلیغ و ترویج میشوند، در اساس درست است.
«هر کسی از ظن خود شد یار او!»
 ولی پرسش این است که منصور حکمت در پیوند با اندیشه ی مارکس و..مسایل اینجهانی و رازهای سر به مهر در جهان امروزی و یا در جوامع امروزی چه مطالب جدیدی را کشف کرده است، که چند گروه کوچک پیشوند و پسوند حزب مصنوعی و بدون حضور فعال کارگران در این گروههای کوچک را به نام حکمت می الایند؟
آیا ما انگلسیسم، روز لوکزامبورگیسم، لیبکنشتیسم، ببلیسم و… داریم.
علیرغم اینکه در حوزه ی شناخت و جهان‌بینی مارکسیستی و افزودن دانش در زمینه های عدیده و بویژه فلسفه فقط مارکس و شاید لنین با انگلس قابل مقایسه هستند. تازه مارکس در زمینه های فلسفی فرصت تحقیق و نوشتن این همه مسایل را نداشته است. البته ما تروتسکیسم نیز داریم که بیشتر به مفهوم «بغی» برای قتل عام های سیاسی در روسیه ی استالینیستی بکار برده شده بود. اگرچه تروتسکی به انحرافات نظری معینی آغشته بود ولی کسانیکه با درک و مواضع تروتسکی(میلیتاریزه کردن سندیکاهها و کارخانه ها، حقیقت را فقط حزب میگوید، تحقیر توده ها، چاپیدن دهقانان برای کسب انباشت اولیه ی سوسیالیستی!! و…) در سالهای ۱۹۱۷-۲۴ آشنا هستند، واقف اند که تروتسکی در این دوره در بسیاری از مسایل از استالین استالینتر بود که بعد ها مباحث دیگری را نیز به آنها افزود.
ولی حکمتیسم و بت سازی از حکمت بطور عمده ریشه در انحرافات سانتریستی کومله و جنبش چپ و بویژه فقر معنوی- سیاسی فعالین و جوانان چپ در کردستان در گیر جنگ مسلحانه با رژیم داشت.
چند دانشجو ی رشته ی اقتصاد و… بدون پایان‌نامه ی تحصیلی از اروپا وارد ایران می‌شوند و با تکیه بر این سطح از دانش اقتصادی و آشنایی با ‌مواضع احزاب سیاسی در گیر در مبارزات اجتماعی سیاسی و در عین حال مبتلا به انواع انحرافات نظری و  سانتریستی، گروه کوچکی به نام امک را تشکیل میدهند و با ادعای «مارکسیسم ما انقلابی» است، از برج عاج مباحث اکادمیستی به میدان مبارزه طبقات اجتماعی کشیده میشوند و در این میدان همه ی انحرافات نظری، سیاسی و تاکتیکی سانتریستی چپ را به زبانی دیگر نسخه پیچی میکنند!
تاکتیک دفاع طلبی انقلابی!! در جنگ ارتجاعی منطقه ای ایران و عراق،  و در این دفاع طلبی از نمونه جنگ انقلابی ویتنام علیه اشغالگرا آمریکایی مثال اوردن، و یا بررسی کاملاً اپورتونیستی و خیالپرورانه از قدرت سیاسی، ( خمینی تا قیام بهمن انقلابی بود!! ، خطر ضدانقلاب مغلوب، ج. ا. توان سرکوب ندارد!! جناح لیبرالها و حزب جمهوری تز و  آنتی تز هستند، در ترکیب با هم- Fusion !!- به سنتز تبدیل میشوند!!مقاله ی دو جناح)
ولی جوان کردستانی که تازه با مفاهیم اولیه ی چپ در حد بو کشیدن آشنا شده است، چه شانسی دارد که در وقتی منصور حکمت  اینچنین بی مورد کلمات تز، سنتز، آنتی تز را بکار میبرد، سربلند کند و بگوید که اینها بی پایه و غیر علمی و ذهنی  است؟
در واقع وقتی یکنفر به خود اجازه می‌دهد دو فراکسیون بورژوازی را که مشترکا علیه خواسته های واقعا انقلابی و دمکراتیک همه‌ی توان و تبانی با گروهبندی های مختلف امپریالیستی بکار بندد و در عین حال یک فراکسیون با شعار های مرگ بر بازرگان در مجلس، فرمان تصفیه ی خونین در بالا را نیز صادر کرده بود، با مقولات فلسفی تز و آنتی تز  تعریف کند و به غلط توهم «درهم جوش خوردن این دو فراکسیون» را پیش بینی بکند، که گویا به سنتز قدرت جدید تبدیل می‌شود، در واقع حکم این دارد که یکی بگوید میرزا قاسمی که تز است با گوشت چرخ کرده که آنتی تز است، مخلوط میشود، نتیجه اش میشود،  سنتز و غذای وگان!!
کسانیکه با  آنتی دورینگ و دیالکتیک طبیعت  انگلس آشنایی دارند، میدانند که انگلس آنرا در طبیعت و جامعه برای پدیده ای واحد و چگونگی تغییر و تکامل آن در طبیعت و یا جامعه ی بشری بکار میبرد!
 ولی چند جوان در کردستان فرصت و امکان آشنایی با چنین مقولاتی را داشتند تا در شرایطی قرار بگیرند که به اینچنین درک قهوه خانه ای سیاسی از مقولات فلسفی معترض باشند؟
آنتی دورینگ و دیالکتیک طبیعت انگلس را مطالعه کرده بودند؟
همین درک عامیانه را مایو نیز در بحث تضادها و وحدت اضداد بکار میبرد و بین «بالا و پایین» تضاد میبیند و یا مفهوم وحدت اضداد غلبه ی وجه دیگر تضاد را در رابطه با ماهی بزرگ ماهی کوچک را میخورد، پرولتاریا، -ماهی بزرگ-، بورژوازی، -ماهی کوچک-  را می‌خورد ، در رابطه را با مفهوم امحا طبقات و پرولتاربمثابه طبقه مثال می آورد. ( رجوع شود به دست‌نوشته ی کوتاهی از رفیق داریوش- به نام: «رویزیونیسم فلسفی جان میگیرد.»)
اینچنین بود که در همان نوشته ی بقول شما «ضد انقلاب امپریالیستی… » با کپی کردن از درک های خام خیالی حزب توده ای غالب بر جنبش، جفتواره «ضدخلق- ضد امپریالیسم» رزمندگان، «خرده بورژوازی انقلابی-حزب توده و فداییان اکثریت»-، و «جناح خرده بورژوازی حاکم- پیکار» – و…. را کپی کرده بر تن ارتجاعی ترین گرایش درون بورژوازی (بر تن خمینی و جناح اش)، البسه های تنگ، مندرس و عوامفریب «خرده بورژوازی سنتی» را  آویزان میکند! و در اوج بگیر و ببند و حتی تصفیه های خونین درون حکومتی مینویسد: «خمینی تا انقلاب ۵۷ و قیام انقلابی بود!!»- همان مقاله
در نقد بسیاری از مباحث انحرافی حکمت، جنبش کمونیستی ایران از همان اوایل سال در پروسه انتقاد از خود و نقد انحرافات عدیده ی جنبش، نوشته های فراوانی از خود بجای گذاشته است.
 ولی ایمان کجا، تحقیق و مطالعه و نقد کجا؟
جوان کردستانی به اپورتونیسم و سانتریسم نظری حکمت ایمان می آورد و ایمان اش مانع از مطالعه‌ی نقد های عدیده ی موجود و مطرح در جنبش کمونیستی به انحرافات عدیده ی نظری امثال حکمت میشود.
و مینویسد:
«حکمت بر دوش مارکس، انگلس و لنین ..قرار دارد، ولی قامت او به روشنی دیده می‌شود.»- مجموعه آثار حکمت
—-
البته باید در پایان تاکیدا بنویسم که من با تفاوت فاحش مواضع فی‌المثل مهرنوش موسوی ها، مینا احدی ها، محمد آسنگران ها با شما و آذر ماجدی ها فی المثل در رابطه با کشتار مردم بی دفاع غزه آشنایی دارم.- بیاد ارژنگ رحیم زاده
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate