در تجلیل و دفاع از انسانیت کارگر زندانی، شریفه محمدی

*”انسان بودن، دشواری وظیفه است.”*

در تجلیل و دفاع از انسانیت کارگر زندانی، شریفه محمدی

“آنچه پایانی ندارد؛ نه تویی نه من! این انسانیت است که تا به ابد فریاد کشیده خواهد شد.” ارنستو چگوارا

“من بینوا بندگکی سر به راه نبودم

و راه بهشت مینوی من

بُز رو طوع و خاکساری نبود… “

ابراهیم در آتش، احمد شاملو

همانطوری که درچند ماه گذشته تا کنون در خبرها و مطالبی که در سوسیال میدیا انعکاس یافته است،” شریفه محمدی” فعال کارگری با حکم بیدادگاه رشت، بعد از چندین ماه زندانی بودن، و تحت شکنجه بودن با اتهام مزخرف” بغی” به اعدام محکوم شده است. پروسه غیر عادلانه بودن و نمایشی بودن دستگاه عریض و طویلی بنام دادگستری و قانون اسلامی در ایران برای هر فردی که حتی یک روز در آن جغرافیای نکبت بار اسلام زده محکوم به زندگی باشد، اظهر من الشمس است و از القاضی شرع گرفته تا دربان شپش زده درگاه قانون آن تا عریضه نویس های میرزا بنویس حواشی مکعب گونه  قانون اسلامی همگی متفق القول هستند که عدالت و عدالتخواهی در درون چنین دستگاه فاسدی با کارگزاران سایکوپاد و سرشار از کمپلکس و عقده شخصیتی به شوخی خُنک و بی مایه ای می ماند که عده معدودی از سرتفنن و سیری شکم به حاکمیت متبوع شان الصاق نموده اند تا درگردونه حماقت وار رقابت و مسخ شدن منافع حقیر شخصی-طبقاتی شان را توجیه و مشروع کنند.

و اما درباره شریفه محمدی، این زن آگاه و صادق که خود از خانواده ای شریف،  زحمتکش وصادق کارگری رشد و نمو پیدا کرده است و شخصیت خودساخته اش و تارو پود وجودی اش را با درک عینی و واقعی از تضاد طبقاتی و دنیای نابرابر ساخته سرمایه داران، با تکیه بر انسانیت و انسان ماندن و متعهد بودن و نه بی تفاوت بودن شکل داده است، به مثابه تعهدی انسانی برای هرکسی است که از نزدیک این زن آگاه، بی ادعا و صادق  رامی شناسد، است. نوشتن درباره شریفه و خصائل انسانی او، تواضع و صمیمیت و رفیق بودن او برای من کار آسانی نیست. من افتخار آشنایی با شریفه عزیز و همسرش سیروس فتحی را حدود ۱۸ سال پیش پیدا کردم. و بعدها در سفرهای شریفه و همسرش سیروس به کردستان و سنندج برای مسافرت و دیدار با دوستان خانوادگی شان، این موقعیت پیش آمد که گپ و گفت های مختصری درباره مسائل مختلف داشته باشیم. و همچنین خاطرم مانده است که در گلگشت فعالین کارگری در باغی در اطراف کرج، برای آخرین بار شریفه را دیدم، و تصویری که از آن روز در ذهنم هنوز زنده  است و بخوبی بیاد دارم، تدارک نهار آن جمع بیش از صدنفر در آنجا از جانب شریفه و دیگر دوستان بود و دقیقا بیاد دارم که شریفه با هزینه شخصی خودش آن نهار را تدارک دیده بود. در راه بازگشت به سنندج به یکی از آن افراد بظاهر رفیق و پرمدعا و اما تهی، درباره  جمع بندی اش از کلیت بحث ها و گپ و گفت ها، نظرش را پرسیدم، اما آن شخص  به روال همیشگی اش مانند سایرین که در موارد ضروری صورتک  و ماسک چپ بودن، رفیق بودن و سایر بودن های بدون بودن را از خورجین پوسیده اش بیرون آورد و پاسخی داد که دقیقا خود درونی اش در قالب آن جمله کوتاه بقول رفیق و دوست گرامی ام “م . شکیب”  “در پس پشت ویترین خودساخته و جعلی اش” آشکار شد. آن فرد در کلیت آن حرف های رد و بدل شده در گلگشت، به پیچیده گویی و مغالطه “اظهار فضل” یکی از آن افراد توجه کرده بود و چنین پاسخ داد: “فرد مُوقری است” صدالبته ایشان کلمه موقَررا موقِر فهمیده بود و  با تفرعن و برخورد آروگانس تلاوت نمود و من هم به شوخی گفتم موقِر نبود اما “مو فِر” بود. این خاطره بی ارزش را گفتم تا ارزشمند بودن انسانهای معدود و انگشت شماری چون شریفه را که مظهر پاکی و صداقت است را حداقل برای تاریخ معاصر جنبش کارگری یادآوری کنم. و گرنه در ساحت کلمات مقدس و نامقدس عریضه نویسی سیاسی و محکوم کردن های جماعت قهوه خانه نشین هپروتی هر روز انبان ای از کلمات و جملات بدون احساس مسئولیت و تعهد تولید می‌شود، خاک می‌خورد  و بدون مخاطب به فراموشی سپرده می‌شود و الخ.

و اما بر خلاف اکثریت جماعت “سوسیالیسم به شرط چاقو” که میزان تعلق شان به ایده های انسانی و برابری طلبی به نحو عجیبی به جیب مبارک شان گره خورده است و حریم “مقدس مالکیت خصوصی” برایشان از نان شب واجب تر است، شریفه محمدی از جنس و تبار این افراد هزارچهره و طماع تا مغز استخوان نبوده و نیست. خصائل برجسته شخصیت محکم، صمیمی و خودساخته او، برگرفته از تواضع وجودی و شخصیتی اش است و فکر می‌کنم بدلیل دارا بودن چنین کاراکتر و هویت وجودی صادقانه اش، طعمه کفتارهای حکومت فاشیست اسلامی شد و متاسفانه به اعدام محکوم شده است. اتهام اسلامی موهن و شنیعی که در قاموس توجیه کشتار مخالفین و دگراندیشان “بغی” نام دارد نفس تنفر اسلامیون شمشیربه دست در توجیه کشتن وجدان های آگاه و آزاد اندیشان در طول تاریخ خون و جنون بوده است. و اما شریفه که وجود انسانی اش در این وانفسای بی خردی و مسخ و استحاله جمعی آدم ها در دو پدیده تاریخی-دیالکتیکی همزاد بشر یعنی بیماری و طمع موروثی”رقابت و مورد تائید قرارگرفتن از جانب نُرم های قابل قبول قاطبه مردم در دو تند نس و گرایش تاریخی *مالکیت و  گرایش به خرافه ومذهب*، با دیگران تفاوت دارد. او هیچگاه خود را پشت کلمات و یا ایسم های دهان پرکن پنهان نکرده است و افکار انسانی و صداقت وجودی اش را در لحظه به لحظه زندگی اش،  بصورت عینی زیسته است و شاید به همین دلیل است که کسی که حتی یکبار با او دیدار داشته باشد، هرگز نمی تواند شخصیت محکم، و لبخندهای صمیمی و صداقت این انسان دوست داشتنی را فراموش کند.

امیدوارم هرچه زودتر با توازن طبقاتی و فشار وجدان های آگاه بر فاشیست‌های انسان خور سیستم جهنمی حکومت فاشیست اسلامی، حکم  و مجازات وحشیانه اعدام او لغو شود و شریفه گرامی بتواند پیش خانواده عزیزش برگردد.  حکم اعدام شریفه، اعدام دادخواهی، وجدان و میل به پویایی و تغییر جامعه ای است که قریب به نیم قرن توسط شارلاتان ها و اوباش اسلامی به گروگان گرفته شده است. دفاع از شریفه و سایر زندانیان سیاسی محکوم در زندان کوچک تر جامعه ایران، دفاع از انسانیت و شرافت پایمال شده آدم ها در آن جغرافیای لعنت خورده اسلام زده می باشد. بی شک سرنوشت شریفه و شریفه ها برای انسان امروزی به بند کشیده شده توسط ذهن شویی رسانه های آلوده برده داری مدرن سیستم سرمایه در جای جای این دنیای به شدت  نابرابر، مهم است و دفاع از آزادی بی قید و شرط شریفه محمدی و سایر زندانیان سیاسی بایستی در راس  و سرلوحه مبارزات اعتراضی بر ضد هارترین  و جنایت کارترین حکومت تاریخ، یعنی مافیای اسلامی حکومت فاشیستی ایران، قرار بگیرد.

(*) بخشی از یک شعر  احمدشاملو  به نام “درآستانه”

هیرش مجیدنیا، ۲۰ آگوست ۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate