سه یادداشت و یک نتیجه

سه یادداشت و یک نتیجه

۱

مرحوم رئیسی قاتل که به “اذن آقا” از صندوق بیرون کشیده شد، آدمهایش با احمد زیدآبادی (استمرارطلب حکومت تبهکار  اسلامی) تماس گرفتند که سید قاتل مایل است از نظرات مشورتی ایشان بهرمند شود. زیدآبادی ذوق زده این موضوع را تو بوق کرد و به همگان اطلاع داد که در خدمت است و در توجیه آن فرمودند: حتی به اندازه یک مثقال نصایح وهشدارهای من شنیده شود ارزش دارد! حالا که بار دیگر با “اجازه آقا”، از صندوق وقاحت، مسعود پزشکیان بیرون آورده شده، زیدآبادی که از لطف آقا ذوق شده، دیگر کیلویی پند و اندرز و هشدار از خودش منتشر میکند. آخرین هشدار ایشان این است که وقت نداریم و “مسئله بقا” در میان است و خبر داده” از اصولگرایان تا اصلاح طلبان معتقدند که موفقیت پیروزی پزشکیان آخرین شانس است.” ایشان خطاب به “حاکمیت” یعنی خامنه ای حکم کرده اند: ” همراهی با دولت بخشی از جبر حاکمیت است.”

پزشکیان برای اینکه نشان دهد بطور واقعی در ولایت ذوب شده حتی با “اصحاب رسانه های” حکومتی مصاحبه نکرد اما با مسئولین دفتر “حاکمیت” مصاحبه انجام داده تا ثابت کند بدون اذن رهبری، هیچ کاری نمی کند. نه اینکه بخواهد و نتواند، بلکه اساسا ایشان می خواهد روی “اسب زین کرده دولت شهید رئیسی” بپرد، تنها تفاوت اینجاست که آن مرحوم قاتل را شش کلاسه معرفی میکردند، ایشان دکتر جراح معرفی میشوند که خیلی هم داش مشدی راه میرود. اسب زین کرده آن مرحوم با مانع بزرگ و مستحکم انقلاب زن زندگی آزادی مواجه شد، برای همین رهبر فرزانه صلاح دانستن در یک عملیات ایشان را “شهید گونه”، راهی قبرستان کنند. حالا آن اسب زین کرده، که زخم مهلکی بر تنش نشسته است، در اختیار پزشکیان قرار گرفته است تا با سرکوب جامعه با “مشورت و هماهنگی لازم” با خود “حاکمیت” شاید بتوانند حاکمیت اسلامی سرمایه که برای بقا خود در تلاش است، نجات دهد.

۲

دو استاد اقتصاد، فرشاد مومنی، حسین راغفر همان ابتدا به پزشکیان شرط کرد یا به وعده های نداده ات عمل میکنی یا ما در کنارت نخواهیم ماند! حالا یکی از این دو، فرشاد مومنی “رئیس موسسه مطالعات دین و اقتصاد”، (ملغمه دین و اقتصاد، نتیجه اش چیزی نیست جز همین تجربه تلخ و هولناک  ۴۵ ساله اخیر) در یک سخنرانی خطاب به پزشکیان گفته است:” صمیمانه و مشفقانه به مسعود پزشکیان، هشدار می‌دهم که اگر آنگونه که تا امروز عمل کرده عمل کند، بر سر او همان خواهد آمد که بر سر دولت رئیسی رفت… آقای پزشکیان باید انتخاب استراتژیک کند، آیا او هم می‌خواهد دلالها، رباخوارها و سوداگران را چاق‌تر کند یا آنگونه که وعده داده به فرودستان در زمینه مسکن، تغذیه، آموزش و سلامت اولویت دهد!؟” و تاکید کرده کسانی که خواستار “شوک درمانی” هستند از خودت دور کن! رحیم قمیشی نامی، از “رزمندگان سابق اسلام”، که حالا فکر میکند به “اپوزیسیون نظام” تبدیل شده و در سیرک انتخابات شرکت کرد، به پزشکیان گفته اگر میخواهی کاری کنی به “مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری” نزد “حاکمیت” نرو! تا همان اول کار، کار دست خامنه ای بیاید! و اگر رفتی دیگر کارت تمام است!

پزشکیان نهایت کاری کرده اینست که نصیحت رضا کیانیان، هنربندی که سرش در آخور جمهوری اسلامی است، مبنی بر اینکه دیگر کاپشن نپوش و ما را یاد احمدی نژاد نینداز و آبروی ” ملت ایران” را حفظ کن! بفهمی و نفهمی گوش کرده و کاپشن صورتی پوشیده، و این تحول مهم و شگرف دل ابراهیم نبوی (معاون سیاسی وزیر کشور در سالهای ابتدای دهه ۶۰ و طنزنویس امروز، طنزی که سعی دارد چرک و کثافت جمهوری اسلامی را با گلاب محمدی عطر آگین کند،) را برده است! “سید”، آخوندی با عبای شکلاتی، خاتمی اهل گلاسنوست نبود، بعد یک کسانی در میان کاربدستان تبهکاری، خیلی ببخشید یابو برشان داشته که پزشکیان خود گورباچف است و اهل پروستریکا است! این ابلهان یادشان رفته که گورباچف هم کاری از دستش برنیامد و نتوانست شوروی را حفظ کند، او تا خواست “کودتای تندروها” را جمع و جور کند، خودش هم از سیاست روسیه حذف شد و به محاق رفت تا روزی که به دیار باقی شتافت و اندکی از او یاد شد.

فشار یک انقلاب چه نمی کند. همه قداره بندان سابق از ترس سقوط نظام نمی دانند چی را به چی وصل کنند تا شاید نظام جان سالم بدر ببرد.

۳

پزشکیان می گوید اگر “حاکمیت” اجازه نمی داد ایشان از صندوق بیرون نمی آمد. و ایشان همچنان بی سر و صدا و “پاک دست و صادق” در گوشه ای از مجلس اسلامی قوانینی را به تصویب میرساند که نتیجه اش شده فلاکت حاکم. اما  آقا اجازه داده که ایشان حالا با راه رفتن مشتی وارش شاید بتواند برای حکومت اسلامی یک کاری بکند و کسانی مانند احمد زیدآبادی و ابراهیم نبوی و موسساتی مانند موسسه مطالعات دین و اقتصاد، و رزمندگان سابق اسلام فکر کنند میشود بقا حکومت را تضمین کرد. از سوی دیگر کسان دیگری، مانند محمد رضا نیکفر( خواننده این را یک اسم عام بگیرید) هم به این نتیجه رسیدند، اپوزیسیون که نداریم، سرنگونی تمام شد  دوران مطالبه گری با چاشنی خشونت پرهیزی مجدد فرارسیده است! محمود قزوینی ( این را هم یک اسم عام بگیرید)، در نقد نظرات ایشان نوشته اند: “آقای نیکفر از نیستی اپوزیسیون به نیستی سرنگونی و هستی مطالبه گری میرسد. اگر این حرف که اپوزیسیون وجود ندارد صحیح باشد که بنظرم هست، پس نتیجه میشود که باید آن را سازمان داد ( چه نتیجه خلاقانه ای!) وگرنه مردم مجبور میشوند برای نابودی حکومت اسلامی برای خود اپوزیسیون بتراشند.( مطمئنید مردم این کار را کردند!) سال ۵۷ تکرار خواهد شد.( ای وای!) در صورت اضطرار یک اپوزیسیون سرهم بندی شده مانند ائتلاف جرج تاون (“منشور مهسا”) را جلوی مردم میگذارند (ای بابا! این که هنوز شکل نگرفته بود جمع شد) و در نبود یک رهبری و مرکزیت برای سرنگونی رژیم، مردم مجبور به انتخاب آن میشوند(یکی این معما را حل کند چیزی که وجود ندارد را چگونه میتوان انتخاب کرد!)…. رهبری هم با عمل ایجاد میشود و نه با حرف. ( خوب شد گفتند، نمی دانستیم!) با “اعلام منشور بیست تشکل”  و با صدور بیانیه و گفتگوی تلویزیونی ایجاد نمیشود،( واقعا؟) بلکه با ایجاد مرکزیتی که واقعا بتواند دست به عمل جدی بزند، ایجاد میشود.” ( حیرانیم چطور اپوزیسیون راست با یک ائتلاف شکست خورده و کلی گفتگوی تلویزیونی میتواند در معرض انتخاب باشد اما منشور بیست تشکل خیر!)

بهرحال، در عین حال ایشان به آقای مطالبه گر یادآور شدند مسئله بر سر تغییر است! و یک “حزب کوچک و سازمان انقلابی کافی است تا بتواند “توده وسیع مردم را پشت سر خود بسیج کند” که این هم البته فراهم نیست که نتیجه کار این میشود باید رفت سماق مکید! مگر اینکه  “در کشوری که دیکتاتوری مطلق برقرار است تشکلهای توده ای کارگری و غیرکارگری سرکوب میشوند”  آن حزب انقلابی بتواند امکان انتخاب را برای توده مردم فراهم آورد!

یعنی تمام اتفاقات چهار دهه اخیر، بخصوص در دو سال گذشته هیچ چیزی را به هیچکدام از این دو ( به عنوان شخص عام) ثابت نکرده است، که جنبش قوی انقلابی در جامعه وجود دارد که از بد روزگار ( البته از دید راست) چپ هم هست. چون در پی آزادی و برابری کامل زن و مرد است. از کف زندان تا کف خیابانهای ایران تا کف خیابانهای اروپا جنبشی ضد اعدام به شدت در تلاش است که این ابزار سرکوب را از حکومت بگیرد. و باز  از کف زندان تا کف کارخانه ها، تا کف خیابانهای اروپا جنبش عظیمی در کوشش است که “مطالبات کارگری” را مسئله کل جامعه کند. که نتیجه اش بطور نمونه میشود منشور بیست تشکل. منشورهای اینگونه، و “مطالبه گری” در هوا سیر نمی کنند بر یک جنبش زمینی و واقعی متکی اند. “در کشوری که دیکتاتوری مطلق برقرار است تشکلهای توده ای کارگری و غیرکارگری سرکوب میشوند” کارگر بیزاری خود را از استثمار در کف خیابان به وضوح بیان میکند. سوسیالیسم در یک شعار ساده کف خیابان انعکاس یافته است، “معیشت و منزلت حق مسلم ماست”؛ در کشوری که “آقا” با اتکا به شمشیر اسلام و سربازان گمنام و مشهور امام زمان بر همه مقدرات آن حاکم است، یک جنبش عظیم ضد مذهبی شکل گرفته است که از پتانسیل عظیمی برخوردار است که میتواند بار دیگر مذهب را با قدرت تمام به پستو براند. این جنبش صرفا یک “جنبش مدنی” نیست، یک جنبش سیاسی است که حیات یکی از ارگانهای مهم حاکمیتی بورژوازی کل جهان، یعنی جنبش اسلام سیاسی را به شدت تهدید به نابودی کرده است. مصاحبه های تلویزیونی و بیانیه ها و منشورها ( از چپ تا راست) انعکاس این تحولات در کف جامعه است. یکی میشود منشوری که میخواهد سپاه و تمامیت ارضی را حفظ کند و دیگر بر خواسته های انسانی تاکید دارد.

نتیجه

و همه اینها نتیجه فعالیت آن چپ و کمونیسمی است، کمونیسم کارگری که در تمام چهار دهه گذشته بر سر همه اینها دست به مبارزه نظری و عملی زده است. اگر هم دلایل دیگر کنار بگذاریم تنها  به دلیل اینکه کمونیسم کارگری متحزب است و تلاش کرده به نمایندگی از طبقه کارگر نماینده کل جامعه در مقابل رژیم اسلامی سرمایه باشد. تجربه انقلاب ۵۷ در همه زمینه هایش تکرار شدنی نیست. از جمله رهبری انقلاب.

زن زندگی آزادی. این شعار در میانه مبارزه قهرمانانه زنان یک شهر  با بخشی از جنبش اسلامی داعش در سوریه شکل گرفت، اما بخاطر سلطه نظرات ناسیونالیستی این شعار در میان هیاهوی ناسیونالیستی گم شد. اما در ایران به محض اینکه مطرح شد چون شعله ای سرکشید، چرا که جنبشی عظیم پیش از آن شکل گرفته بود که همه زندگی را بدون تبعیض و همه آزادی سرلوحه کارش بود و عملا به مطالبه اصلی جامعه تبدیل شده بود.

پزشکیان بسیار، بسیار حقیرتر از آن است که بتواند ذره ای این جنبش عظیم را متوقف کند و به عقب براند. اگر جمهوری اسلامی سرمایه به هزیمت افتاده اند و دارد برای بقا خود دست و پا میزند، تماما به خاطر جنبش عظیم انسانی است که خود را در اولین انقلاب زنانه تاریخ متجلی ساخته است. شواهد حاکی از آن است بزودی بار دیگر شاهد طغیان عظیم بر پایه یک جنبش تماما برابری طلب و آزادیخواهی خواهیم بود، با سازماندهی این جنبش میبایست کار جمهوری اسلامی سرمایه را تمام ساخت.  *

-یاشار سهندی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate