انتخاب پزشکیان: چرا؟
هیئت تحریریه گرایش مارکسیست های انقلابی ایران
سرانجام انتخابات به پایان رسید و پزشکیان با پائینترین درصد آرا بهعنوان نهمین رئیس جمهور ایران انتخاب شد. نتایج این انتخابات، براساس همه تحلیلها وحتی گفتوگوهای درونی وابستگان بهرژیم، نشانهای روشن و آشکار از نارضایتی عمیق مردم نسبت به حاکمان جمهوری اسلامی بوده است. نشانهای که طی ۴۵ سال قدرتگیری این رژیم منحوس تاکنون به این وضوح و شفافی اعلام نشده بود. اگرچه رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی پساز مرحله اول انتخابات تلاش کرد این عدم استقبال را به دلایل کودکانهای مانند «گرفتاریهای کاری و زندگی شخصی مردم که مانع حضور آنان در حوزههای رایگیری شده»، توجیه کند. اما شکی نیست که خود وی نیز به پوچی و بیپایگی این دلایل آگاهی کامل دارد.
این عدم استقبال، علیرغم همه دلیلتراشیهای مضحک و احمقانه، حاکی از آنست که مردم دیگر توهم چندانی نسبت به مهرههای رنگارنگ معرفیشده از سوی حاکمیت ندارند. آنان این عدم اعتماد را در خیزش سال ۹۶ و سپس در جریان خیزش ژینا با شعار “اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” نشان دادند. مردم ایران، بهویژه کارگران و مزدبگیران فقیر، در سالهایی که گذشت با گوشت و پوست و استخوان خویش مزه فریبها و وعدههای دروغین حاکمان نشسته برمسند را، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا تجربه کردند. اما چرا هنوز بخشهایی از جامعه بهویژه مماشاتجویان درون کارگران به توهمات دامن میزنند و تا آنجا پیش میروند که حتی برای فرصتدادن به امکان اصلاحات به رئیس جمهور جدید، حرکتهای مستقل کارگری را نیز به زیر سئوال میبرند؟
امروز، پساز گذشت نزدیک به پنجدهه شنیدن وعده و وعیدهای پوشالی و امیدهای توخالی به بهبود زندگی «مستضعفان جامعه»، نه تنها زندگی هیچ مستضعفی تغییر نیافت، بلکه بالغ بر هفتاد درصد مزدبگیران نیز به زیر خطفقر سقوط کردهاند. تفاوت رقم آخرین حداقل دستمزد تعیینشده توسط شورایعالی کار در سال ۱۴۰۳ با قیمت سبد معاش مورد نیاز یک خانواده سه تا چهارنفره غیرقابل تصور است. در حالیکه مبلغ حداقل دستمزد در این سال یازده میلیون در نظر گرفته شده، خط فقر اعلام شده از سوی مقامات دولتی مبلغ ۳۵ میلیون تومان را نشان میدهد. شکی نیست که خط فقر واقعی بسیار فراتر از این مقدار میباشد و با توجه به تورم لجامگسیخته مبلغ آن هرروز نیز افزایش پیدا میکند.
از شرایط زندگی بازنشستگان نگوئیم که از حدود توصیف خارج شده. حضور هرهفته آنان در خیابانها نشان میدهد که دیگر کارد به استخوان رسیده است. این عزیزان که سالهای شیرین جوانی خود را صرف تولید و ارائه خدمات به مردم این جامعه درکارخانجات، صنایع، مدارس و ادارات کردهاند، امروز، در زمانی که باید از ثمره دسترنج خود بهرهور شده و نفسی به آسودگی بکشند کم نیست که حتی امکان کشیدن نفسی ساده را نیز از دست بدهند.
این عسرت تنها ابعاد اقتصادی زندگی مردم را مورد هجوم قرار نداده، بلکه به دیگر جنبههای اجتماعی و مدنی جامعه نیز یورش برده است. زنان هرروز در خیابانها شدیدترین درجه از تحقیرها و توهینها را متحمل میشوند و بدیهیترین حقوق انسانی آنان دستخوش تطاول و تجاوز آدمکشان رژیم جمهوری اسلامی قرار میگیرد. دانشجویان به اتهامات واهی روانه زندانها میشوند و از امکان ادامه تحصیل محروم میگردند. شهروندان شرافتمند بهجرم برخورداری از وجدان اجتماعی به اتهامات واهی محکوم به اعدام میشوند و هیچ مقام و ارگانی پاسخگوی مردم نیست.
افزايش بی سابقه ستم و اختناق بر مليتهای تحت ستم، به خصوص کردها، بلوچها و عربها، در دوران خیزش ژینا، اکنون بخشی «روزمره» از روند حکومت اين رژيم سرمايهداری در اين مناطق است. رشد فزاينده تعداد زندانيان سياسی (و همچنين ديگر شهروندان کرد، بلوچ و عرب)، شکنجه، حکم اعدام و اعدام، که تنها روش اعمال کنترل بر تودههای ناراضی هستند، جواب رژيم سرمايه داران ايران به عدم تأمين ابتدايی ترين خدمات مانند آب و برق، برای توده هايی که ستم ملی و فقر روزافزون را تنها پس از حجوم گردهان های عظيم نيروهای انتظامی، که بی شباحت به نيروهای اشغالگر نيستند، متحمل می شوند.
حال در چنین شرایطی مفهوم سیرک انتخاباتی و انتخاب یک اصلاحطلب که تا همین چندی پیش همگی آنان مغضوب مقام رهبری قرار گرفته بودند، چه میتواند باشد؟ آیا این انتخاب چنانچه بعضیها دل به آن بستهاند و امیدوارند، تاثیری در سرنوشت مردم، بهویژه کارگران و مزدبگیران جامعه خواهد داشت؟ آیا داشتن چنین انتظاری از فردی مانند پزشکیان ابدا معقول و منطقیست؟آیا پزشکیان بهعنوان یک اصلاحطلب میتواند موجد تغییری باشد؟ اسلافشان که نبودند. خاتمی و روحانی با پشتوانه آنچنان بالای مردمی در زمان خودشان، از پس چنین کاری برنیامدند. حال چهطور میشود از کسیکه پائینترین آرای انتخابات یک رئیسجمهور در ۴۵ سال گذشته را داشته، انتظار چنین بُرشی داشت؟ (به خصوص در وخيمترين وضعيت اقتصادی و اجتماعی از زمان پايان جنگ و تنگ شدن فضای بين المللی برای رژيم و “نرمش قهرمانانه” آن). تازه اگر آن قسمت حرف ایشان را که میگوید ذوب در ولایت هستند و خط قرمزشان اطاعت از اوامر رهبریست، نادیده بگیریم.
این جمله علیرغم اختصار خود حاوی مفهومی بسیار عمیق است. مفهومی که ما طی سالیان رهبری خمینی و بهویژه پساز وی در دوران خامنهای بهعینه دیدیم و تجربه کردیم. تجربه عملی این سالها نشان داد که روسایجمهور نقشی بهجز پیشکاران و کارگزاران رهبر را بازی نمیکنند و تعیین همه سیاستهای خارجی و داخلی در ید قدرت لایزال رهبر قرار دارد. اوست که در همه زمینهها تصمیم نهایی را میگیرد و رئیسجمهور در هردورهای تنها مجری اوامر رهبر بوده است. خاتمی، روحانی، احمدینژاد، رئیسی و سرانجام پزشکیان علیرغم وابستگی به جناحهای متفاوت و گاه ظاهرا متضاد، برسرِ یک مسئله اتفاق نظر داشتهاند و دارند: آنان هیچگاه از خط قرمزهای رهبر عبور نخواهند کرد؛ و چه کسیست که نداند این خط قرمزها همه ابعاد اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را دربر میگیرد. آنچیزهایی که پیشوا مصلحت نظام مینامد، و ما بهمعنای صیانت حرکت سرمایه و تداوم و بقای رژیم پاسدار آن ارزیابیاش میکنیم.
متاسفانه برخی از جریانات مماشاتجوی درون صفوف کارگری وعده میدهند که با انتخاب ایشان شاید بتوان انتظار آنرا داشت که وی بهتدریج تغییراتی که ما سالها در انتظارش بودیم عملی کنند. آنها با انواع و اقسام ترفندها وقت میخرند تا رئیسجمهور جدید بتواند وارد عمل شود. ما اگر حتی این ادعای کاملا دورازذهن و مزورانه را بپذیریم، باید پرسید آیا زمینههای عینی چنین تغییراتی وجود دارد؟
یکی از مهمترین درخواستهای کارگران طی دودهه گذشته کوتاه کردن دست پیمانکارانی بوده که با اتکا به روابط خود باسرچشمههای قدرت به وحشیانهترین و شدیدترین شکل ممکن کارگران را استثمار میکنند، وهرگونه اعتراض از سوی آنان را، با تهدید به اخراج، اخراج و در لیست سیاه قراردادن وسرانجام تحویل به مقامات امنیتی و پروندهسازیهای غیرواقعی پاسخ میدهند. حال چهگونه میتوان انتظار داشت رئیسجمهوری که کلیه وظایف او از سوی رهبر دیکته میشود و او تنها نقش یک مجری بدون قدرت تصمیمگیری را برعهده دارد، بتواند چنین مشکل بزرگی را بهنفع کارگران فیصله دهد. فراموش نکنیم که مصیبت آوار شرکتهای پیمانکاری بر سر ما و تسریع خصوصیسازی با تاکید بر تصویب متمم اصل ۴۴ قانون اساسی توسط همین جناب رهبر در سال ۸۵ کلید زده شد. چهطور میشود رهبری که خود از مروجان و حامیان اصلی خصوصیسازی در صنایع میباشد با چنین تغییری موافقت نماید، خاصه در زمانی که سه نهاد بیترهبری، آستان قدسرضوی و سپاه پاسداران بهعنوان بزرگترین سودبرندگان سیاستهای نئولیبرالی و خصوصیسازی از چنین چیدمانی سرشارترین سودها نصیبشان میشود؟
حال با ذکر این مقدمه بپردازیم به اینکه چرا فردی مانند مسعود پزشکیان از داخل صندوقهای رای سر درآورد؟ مطمئنا آنطور که مماشاتطلبان عزیز ما ادعا میکنند این انتخاب بر اساس دموکراسی و رای مردم نبوده است. ما در گذشته هم شاهد بودیم که در صورت مصلحت نظام میشود حتی رایهای دادهشده و شمارهشده را هم باکمی دستکاری بهنفع نامزد مورد علاقه رهبر تغییر داد. علاوه براین، جمهوری اسلامی مکانیسمهای متفاوتی همانند فیلترهای اطلاعاتی، امنیتی، مجمع نگهبان و شورای تشخیص مصلحت نظام را برای جلوگیری از شرکت کاندیدهای نامطلوب در پروسه مبارزات انتخاباتی تعبیه کرده و استفاده نموده است. آقای پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری گذشته از طرف شورای نگهبان رد صلاحیت شده بود. اینک چه مصلحتی باعثشده که همان فرد با همان وابستگیها و مشخصات سابق اینبار توسط همان شورای نگهبان سهسال پیش تائید میشود؟ پیداست که مصلحتی وجود دارد که توسط رهبر تعیین شده و به اعضاء محترم شورای نگهبان نیز تفهیم شده است.
ما شاهد نشانههای اولیه این تغییر مصلحت در سخنرانی پزشکیان پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری بودیم. ایشان ضمن تاکید بر ادامه مناسبات با کشورهای چین و روسیه بر برقراری روابط با کشورهای عربی همسایه تاکید نمود و اعلام کرد که دکترین دفاعی ایران شامل ساخت سلاحهای هستهای نیست و از آمریکا بهخاطر خروج بیمقدمهاش از مذاکرات برجام انتقاد نمود. او گفت «مردم ایران (تو بخوان رهبر ایران) به من یک ماموریت قوی دادهاند تا با جدیت، پیگیر تعاملی سازنده در صحنه بینالمللی باشم». البته کمی هم تعارفات معمول دیپلماتیک مانند پافشاری بر حقوق، عزت و نقش مستحقمان در منطقه و جهان را چاشنی درخواست ازسرگیری مجدد مذاکرات برجام کرده است. اما هم او و هم مقام معظم ولایت میدانند که با احتمال انتخاب ترامپ به ریاستجمهوری از سرگیری مذاکرات کار آسانی نخواهد بود و اینان ناچارند تن به «نرمشهای قهرمانانه» فراوانی بدهند که تنها از عهده خدمتگزار صدیق و ذوب در ولایتی مانند آقای پزشکیان برمیآید.
البته خامنهای همچنان بر سیاستهای یک بهنعل و یک بهمیخ خود ادامه میدهد. او در سخنرانی اخیر خود خطاب به مجلس و رئیسجمهور، به مجلس اخطار میدهد که حداکثر همکاری با رئیسجمهور را بهعمل آورند و در روند انتخاب کابینه و وظایف وی مانعی ایجاد نکنند؛ و از طرف دیگر بر لزوم رعایت قانون راهبردی که بنا بهگفته روحانی و ظریف مانع بازگشت بایدن به میز مذاکرات برجام شد، هنوز جانب احتیاط را نگاه میدارد تا در صورت شکست این اقدام گردی بر قبای مقدسش ننشیند؛ همانگونه که پس از خروج ترامپ از برجام همه کاسهکوزهها را بر سر ظریف شکست، در حالیکه بنا به اعتراف ظریف خود وی راهبری مذاکرات برجام را برعهده داشت و همه امور بهدستور وی صورت میگرفته است. اعلام آمادگی پزشکیان برای از سرگیری مذاکرات نشان میدهد که چراغ سبز این مذاکرات از سوی رهبر داده شده و انتخاب مهرهای که بتواند این امر مهم را به انجام برساند بدون نظر رهبر صورت نگرفته است. تصمیم درباره سیاست خارجی حکومت آقای پزشکیان در صورت انتخاب ترامپ را نیز بنا به نظر دست اندرکاران دیپلماسی «طبیعتا میبایست از جانب نهادهای بالادستی و مقامات ارشد نظام، که کسی ارشدتر بر رئیس جمهور بهجز رهبر نمیتواند باشد، برای تیم جدید و دولت جدید تعیین کند که خواهد کرد».
به این ترتیب برخلاف نظر آشتیطلبها و مماشاتجوها انتخاب مسعود پزشکیان نه برخلاف میل رهبر و بهمنظور حل مشکلات کارگران و اقشار فرودست جامعه که اینان موعظه میکنند، بلکه با تائید کامل مقام رهبری و هدف تسهیل روابط با سرمایهداری غرب، به خصوص امپرياليسم آمريکا، و روغنکاری ماشین گردش سرمایه در ایران صورت گرفته است.
آقای پزشکیان که در مناظرههای تلویزیونی پیش از انتخاب اذعان داشت که بیش از ۶۰ درصد مردم بهعلت نارضایتی از رژیم در انتخابات شرکت نکردهاند و قرار است ایشان صدای همه ملت از جمله این ۶۰ درصد را بشنود و پاسخ دهد، هنوز چند روز نگذشته مشت گرهکرده خود را نثار همه آنانی میکند که مردم را به رایندادن تشویق میکردند و فراموش میکند که همین دوهفته پیش خود اقرار کرده بود که رای ندادن اکثریت ناشی از نارضایتی آنان از حکومت جمهوری اسلامی بوده است.
ما حتی ظرف چند روز گذشته نیز شاهد آن بودیم که نهتنها اندکی از فشارهای اجتماعی کاسته نشده بلکه افزایش نیز پیدا کرده است. حاکمیت برای اثبات آنکه با انتخاب پزشکیان چیزی عوض نخواهد شد؛ بگیروببندها را افزایش داده و فعالین کارگری – اجتماعی را به اتهامات واهی که حتی در چهارچوب قوانین ارتجاعی آنان نیز غیرقانونیست محکوم به اعدام میکند. پخشان عزیزی فعال سیاسی، روزنامهنگار، فعال حقوق زنان، مددکار اجتماعی و زندانی سیاسی کرد پس از یازده ماه دستگیری بلافاصله پساز انتخاب پزشکیان متهم به بغی شده و به اعدام محکوم میگردد. این اتفاق درست در زمانی میافتد که چند روز پیش شریفه محمدی. فعال اجتماعی و کارگری که او نیز مدت درازیست به جرم تبلیغ علیه جمهوری اسلامی در زندان بهسر میبرده، ناگهان با همین اتهام روبرو شده و محکوم به اعدام میشود. قوه قضائیه برعلیه نسیم غلامی، حمیدرضا سهلآبادی، احسان روازژیان و بیش از ۲۰ فعال سیاسی – کارگری دیگر نیز کیفرخواست بغی صادر کرده است. رشد روز افزون آمار اعدام و صدور احکام بغی به معنای استمرار موضع حکومت در برابر اعتراضات مردم است. حکومت در مقابل سیاست نان شیرینی برای سرمایهداران غربی پیروی از سیاست سرکوب و چماق را برعلیه فعالین اجتماعی – کارگری پیشه خود کرده است و آقای پزشکیان نیز در سخنرانی اخیر خود نشان داد که از این قاعده مستثنی نیست. اگر آقای پزشکیان واقعا خواهان حل مشکلات و برقراری آشتی ملی میبود باید بلافاصله به این کاستیها پاسخ میداد و این زندانیان را از زیر تیغ اعدام میرهانید، نه آنکه بر سیاست چماق و مشت گرهکرده بردهان مخالفان پای میفشرد.
پزشکیان، رئیسی، خاتمی یا احمدینژاد و روحانی همه مهرههای کوچکی در درون ماشین عظیم سرمایه ایران هستند که در حال حاضر کنترل آن در دست رهبر، بیت رهبری و سپاه است. اینان نه میخواهند و نه میتوانند تغییری اساسی در سیاستهای ضدکارگری – ضدمردمی این سیستم ایجاد نمایند. تغییر نام و تغییر چهره تنها ترفند دیگریست که سقوط این نظام را به تعویق بیندازد.
مماشاتجویان و تسلیمطلبان درون طبقه کارگر نیز با حرکات و سنگاندازیهای خود عملی بهجز بهعقبانداختن حرکتهای مستقل کارگری انجام نمیدهند، همانگونه که طی ۴۵ سال گذشته با اجرای این سیاستهای مماشاتجویانه چنین وظیفهای را برعهده داشتند.
اگر بخواهیم خوشبینانه به اعمال اینان نگاه کنیم و بگوئیم از سر ناآگاهیست، تائیدی بر نادانی آنان خواهد بود، و اگر آگاهانه دست به این اعمال میزنند تاکیدی مسلم برخیانتکاری ایشان.
هیئت تحریریه گرایش مارکسیست های انقلابی ایران
۴ مرداد ۱۴۰۲