در آروزی تاج و تخت دفن شده

در یک نگاه

در آروزی تاج و تخت دفن شده

شواهد نشان میدهد، رضاپهلوی بلوغ سیاسی طبقاتی بیشتری پیدا کرده است. دوران مانورهای اپورتونیستی یک روز جمهوریخواه و روز دیگر سلطنت خواه، با لفاظی های دروغین ” چشم به قدرت و سلطنت ندارد” و نقش “هماهنگ کننده همه نیروهای اپوزیسیون از راست و چپ” را به عهده میگیرد، سپری کرده  و اکنون لخت و عریان درست در قامت سلطنت طلبان افراطی و بی منطق اطرافش همچون سیمین خانم همسرش بیشرمانه و رک و پوست کنده اهداف و نیات و سیاست خود را بیان میکند. سخنان اخیر او در کنفرانس “محافظه‌کاری ملی” در چهارشنبه ۱۹ تیر ماه در واشنگتن به وضوح کاراکتر فوق ارتجاعی تاکنون پرده پوشی شده او را افشا میکند. 

ایشان بیان کرده اند : “۴۵ سال پیش، ایران میدان آزمایشی بود برای آنچه پدر فقیدم، ائتلاف نامقدس سرخ و سیاه – مارکسیسم رادیکال و اسلام‌گرایی رادیکال – می‌نامید.”…..”این جبهه متحد مارکسیست و اسلام گرایان میهن مرا فتح کرد” 

رضا پهلوی بدون روتوش با مدتی تأخیر عین نفرت پراکنی چماقداران شاه طلب و یاسمین خانم را علیه مارکسیستها و کمونیستها برزبان آورده و به عبث میخواهد روایت جعلی و وارونه از رویداد تاریخی انقلاب ۵۷ به دولتمردان غربی نقطه امیدش و به حواریون متعصب ” سامانه پادشاهی” قالب کند. به ایشان باید یادآوری کرد اتفاقا اتحاد ننگین رژیم پدراو با قشر طفیلی “روحانیت و آخوندهای کپک زده”، به وضوح موجب قدرتمند شدن اسلامیون و همزمان سرکوب مبارزین چپ و کمونیست شد و  از طرف دیگر زمانی که  که دولتهای غربی متوجه شدند درراستای منافع امپریالیستها و برای مقابله با انقلاب چپ گرایانه در ایران دیگر از پدر سرسپرده او و سیستم سلطنتی اش کاری ساخته نیست، کنفرانس گوادالوپ را بستند، عطای رژیم سلطنت را به لقایش بخشیدند و جریان اسلامی و خمینی را علیه کمونیستهای رادیکال و انقلاب آزادیخواهانه مردم و برای شکست آن به قدرت رساندند.  کار به جایی رسید که قدرتهای بزرگ کاپیتالیستی که سالهای متمادی قبله گاه پدرش بود، راه خروج از کشور را همانند خروج مفتضحانه پدر بزرگ قلدرش به “پدرفقیدش هم نشان دادند.  جالب اینکه رضا پهلوی از دو افتضاح بیرون راندن پدربزرگ و پدرش توسط دولتهای غربی درس نگرفته و در تمامی این سالها و در همین کنفرانس به دریوزگی جلب حمایت آمریکا و دولتهای اروپایی رفته است. او با التماس میگوید.” امروز “نخبگان سیاسی” آمریکا نباید اشتباه افغانستان را تکرار کنند که هفتاد درصد از پارلمان قبیله ای کشور پسا طالبانی خواستار احیای پادشاهی مشروطه ظاهر شاه بودند ولی آمریکا این خواست ملی و این حق حاکمیت آنها را رد کرد”. 

با چه زبانی صریحتر از این تاج و تخت دفن شده توسط انقلاب مردم ایران در سال ٥٧ را از آمریکا و دولتهای غربی گدایی کند. اما اشتباه رضا پهلوی و حواریون مشروطه خواهش اینست فکر میکند در جامعه ایران سرنگون کننده جمهوری اسلامی “پارلمان قبیله ای و لویی جرگه” مجال پیدا میکند که خواستار “احیای رژیم پادشاهی” باشند. برشمردن تقاوتهای سیاسی ما بین روند تحولات سیاسی در جامعه افغانستان و ایران برای رضا پهلوی و کل “سامانه پادشاهی” به شدت گذشته گرا و مرتجع  که روز روشن حقایق پیشرو و انقلابی و رادیکال جامعه ایران را کتمان میکنند، بی فایده است. داستان اینها به فرقه “اصحاب کهف” شبیه است که گویی صدها سال با تأخیر به جامعه ورود کرده اند. در عین حال رضا پهلوی به روی خود نمی آورد که جامعه افغانستان هم تن به “احیای پادشاهی مشروطه” نداد. اینها چنان در گذشته خرافی خود غرقند متوجه نیستند ، انسانها در  دنیای امروز برای خود حرمت و کرامت قائلند و برپایی سیستم شاه و رعیتی پوسیده را کسرشأن خود میدانند. مشکل بزرگ رضا پهلوی و سلطنت طلبان تمکین نکردن به حقایق  رادیکال و پیشروجامعه است. 

رضا پهلوی غرق شده در نوستالژیهایش در همان کنفرانس آمادگی خود و “پادشاهی احتمالا احیا شده اش” را برای حلقه بگوشی در بارگاه دولت آمریکا و متحدانش  چنین بیان کرده است. 

پس از سقوط جمهوری اسلامی و بازگشت حاکمیت به مردم، ایران دوباره به “لنگرگاه صلح و ثبات در خاورمیانه” بدل می‌شود و ایالات متحده دیگر مجبور نخواهد بود نیروهای خود را به این منطقه اعزام کند” .به زبان ساده یعنی همانند دوره پدرش ” حکومت پادشاهی ژاندارم منطقه” خواهد بود. رضا پهلوی چنانکه اندکی از دوره حکومت شکست خورده پدرش درس گرفته بود، نمی بایست الگوی دوران تجربه ناکام “ژاندارمی” حکومت پدرش را یادآوری میکرد. گویی براینها حرجی نیست. 

آنچه به طور فشرده در بالا به آن پرداخته شد،  گفته های کسی است که قرار بود نقش هماهنگ کننده همه گرایشات (شما بخوان پدرخوانده) را ایفا کند و چشم به حکومت و سلطنت نداشته باشد. معلوم بود آن مانورهای گذشته چیزی جز ریاکاری نبود که مداومأ توسط ما کمونیستها و آزادیخواهان و برابری طلبان افشاء شد. به همین دلیل شعار “مرگ بر ستمگر چه شاه باشه، چه رهبر” بیش از پیش در تظاهراتهای داخل و خارج کشور جا افتاد. رضا پهلوی خوبست این حقیقت را بفهمد، دوران احیای سلطنت در جامعه ایران با وجود جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی رادیکال دیگر بسر آمده است. بسیار کوته بینانه است تحت تاثیر اندرزهای چهره های شاه الهی همچون امیر طاهری و فشار افراطیون اطرافش فیلش هوای هندوستان کند و غرق در فانتزی حکمروایی شاهی پادرهوا و ناکام در کاخ نیاوران  خود را محبوس کند. اگر در جریان خیزش انقلابی دو سال قبل ، ریاکارانه ادعا میکرد “در  ایران انقلابی ” در راه است، بهتر است متوجه شود جامعه آبستن انقلاب آزادیخواهانه به عقب بر نمیگردد و حکومت سلطنتی را دفن کرده است. 

***

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate