برگزاری موفق پنجاهمین حماسه سياهكل و آب در لانه موریانه های سیاسی

چرا حماسه سياهكل از ١٩ بهمن ١٣٤٩ تا به اكنون و آينده ، بحث برانگیز بوده و خواهد بود و اينقدر نيروها ى مختلف چه به شکل انفرادى چه گروهى و  حتی جريانات گوناگون را بعضا ديوانه كرده است وهمانند گندم بر روی ماهیتابه جز وولیز می کنند و مى خواهند به طروق مختلف سیاهکل ، دستاوردهای آن و قهرمانان یک دوره مشخص تاریخی را يا از ذهنها بزدايند و يا در حد نازل بى رنگ و مفهوم كنند؟ چرا به طروق مختلف سعى مى كنند كه در تفسيرها ى من در آورى، سياهكل  را توجيح و حتى به شكل هيستريك توهين كرده و ناسزا گویی هم کنند. اينكه اين تفكرات عجيب و غريب و حتى بيمارگونه چقدر در پيشبرد اين مهم موفق بوده اند را به تاريخ و قضاوت تودهاى مردم مى گذاريم. ولى نكته اى كه مهم است و خيلى ها را آزار ميدهد اين است كه چرا آن را حماسه گفته وقهرمان سازى می شود؟ بعضى ها هم عاشوراى ماركسيستى گفته! و بعضى ها فاجعه! خود کشی! تروریست! و…..

به علت اینکه کلام طولانی نشود، در این نوشته، نمی خواهم از شخص خاصی نام ببرم که آنوقت پرداختن به هر کدام ازبیهوده گفتن های آنها در حوصلۀ این کلام نمی گنجد.

ابتدا به ساكن پديده هاى اجتماعى را بايد به شكل ديالكتيكى و در ارتباط با ساير پديده هاى ديگر بررسى تحليل و ارزيابى كرد والا هر ذهن مُرغی ، برای انحراف اذهان عمومی در رابطه با سیاهکل هر يا وه اى را ميتواند بگوید و يا نشخوار كند.

تحولات و فراز و فرودهای که در مناسبات تولیدی پیش می آید بر بستر و رشد و گسترش نیروهای تولیدی و مولده در اقتصاد معنی و مفهوم پیدا می کند هم چنین تغییر و تحولات در امورات اجتماعی و فرهنگی هنری از یک سیاست کلان سرچشمه گرفته که رابطۀ معینی با زیر بنای اقتصادی موجود دارد و مسائل فوق در پیوند با نیازهای داخلی و جهانی گره می خورد. اگر هرقدرت سیاسی از زاویۀ نیاز و مطابات مشخص تاریخی توده ها پیش نرود، هیچ گریزی نیست که با نبردهای چه طبقاتی و چه اجتماعی مواجه خواهد شد که دو راه بیشتر، در پیشاروی ندارد.

راه اول ، یا پای مطالبات بر حق توده ها خواهد رفت و یا راه دوم که بر حماقت و دیکتاتوری خود پا فشاری خواهد کرد.اینجاست که تحولات در یک جامعه رغم خواهد خورد و نیروهای اجتماعی سیاسی مبارزات معین خود را بر مبنای تاکتیکها و استراتژدی خود شکل می دهند و در جهت رشد و تعمق آن شروع به کارزار خود می نمایند. در این کارزار ابزار ها و شکل این نبرد، بر مبنای نوع رفتارهای خشن و جنایتکارانۀ دیکتاتورها اعمال می شود. بنابراین از طریق کشف تضادها و بروزات این تضادها و تصادم آن به افکار عمومی جامعه، حقایقی شکل می گیرد که جهت چاره جویی آن باید راه حلهای متناسب با آن را ارزیابی و پیگیری نمود.

حال هنگامی که به حماسه ونبرد قهرمانانه درسیاهکل بر می گردیم مگر می تواند فارغ از تحلیل مذکور باشد؟ مناسبات تولیدی، اقتصادی سیاسی و اجتماعی  و طبقاتی آن دوران مگر به غیر از این بود؟ به قول عمادالدین نسیمی: ظالم اندر کشتزار خویش خواهد کاشت تخم ظلم، ظلم و شر در مزرعه البته عصیان پرورد. البته که هر حرکت اعتراضی و شورشی به ریشه های همان مناسبات موجود در همان جامعۀ معین بر می گردد. و اتفاقا بر بستر همین بدبختی های اقتصادی سیاسی و طبقاتی است که مبارزات، جاری می شود و اشکال معین خودش را متبلور می سازد و فداکاریها، مجاهدتها و قهرمانان خودش را هم پدید می آورد. اکنون کسی که  بر بستر این خیزشها، پیشقراولان وقهر مانان و راهبران آن را نبینند، نمی خواهند واقعیات را ببینند. در هر حرکتی، قیامی و یا شورش و انقلابی طبیعتا همۀ مداخله گران سهیم هستند و بسیار قابل ستایش ولی یک عده قهرمان هستند که می دانند که برای ادامه حرکت درستشان باید قید جان و هستی خود را بزنند و می زنند، شما چه نامی بر اینها اطلاق می کنید؟ کما اینکه رفقای سیاهکل همان تعداد مشخص ومعین بودند که آگاهانه و داوطلبانه به نبردی نا برابر دست می زنند با علم به اینکه اگر توده های مورد خطاب شان پای به میدان نگذارند، کشته و یا تیرباران خواهند شد کما اینکه، همین شد و تیر باران شدند ولی بذری که کاشتند از دیر باز تا به اکنون در سطح جنبش مسلحانه و حتی در این بحث مجمل هم ثمر داده و تبلورش را نشان داده است.

ابتدا بايد خاطر نشان كرد كه همين افراد و تفکرات یعنی اضداد هنگامى كه مى خواهند قمپزى در گفتگوهاى تاريخى و سياسى شان در كنند، باد به غبغب انداخته از فلان و بهمان قهرمان و يا قهرمان بازى هايى مثلا افراد يا گروه وجريانى در فرانسه، ويتنام ويا آمريكا ى لاتين وغيره نام برده و بحث خودش را به درجه بالاى هيجان و استناد مى رساند ولى وقتى صحبت از ايران و مبارزات زنان و مردان آن می شود كه در طول تاريخِ غمبار و خونبارِ خود دلاورى ، شجاعت و قهرمان بازى كرده اند و سر فخر مردمشان را به آسمان برده است، اين چنين شر مگين، زبونانه ، در پشت هزار پرده

مرئى و نامرئى ايدولوژيكى يا بينشى مخفى مى شوند كه انگار نه انگار حس و تعلق خاطرى به سرزمين و نيروى كار و زحمتی دارند که از آن برخواسته اند. مگر مردم سایر دنیا اسطوره، حماسه، قهرمان، يل و پهلوان و غيره ندارند ؟

مثلا  افسانه ها واسطوره هاى آفریقائیان، يونان ، چین  و مصر باستان و دیگر کشورها  که جنبۀ غیر واقعی دارند و روایت یا داستانی از تاریخ و تخیلات انسانی است را با خود هم اکنون حمل نمی کنند؟ ویا هرکول ها و حماسه وقهرمانی های گوناگون که همان دلاوری ها، شجاعت به خرج دادن ها و بی باکی هاست که در اقصی نقاط دنیا دیده می شود، وبه شکلی دیگر پارتيزانهاى قهرمان فرانسوى و ايتاليايى در برابر فاشیسم و نازیسم، چگوارا، ویکتور خارا و هزاران فرد و گروه فدا کار و قهرمانان دیگری را می شود نام برد که بدنبال آنها از قهرماناشان فيلم مى سازند ، ادبياتشان را غنا مى بخشند ، حماسه سرايى مى كنند، شعر، رمان، قصه وداستان و نمايشنامه ها مى نويسند و پيكر تراشى ها كرده و نقاشى ها مى كشند و ترانه سرودها مى سازند و در پروسه تاريخ شان هميشه انان را به روز كرده و صيقلش مى دهند و به عنوان تاريخ شان كه فراز و فرودها و رنج و ملال ها كشيده اند، را پاس مى دارند و به انچه بوده و بر انان گذشته، هم افتخار مى كنند و هم درس آموزى مى نمايند.

ولى اگر در تاريخ ايران صحبتي ازسيمرغ و زال به عنوان افسانه، رستم و حماسه های آن، رزم ها و قهرمانی های مزدكيان، بابكيان، حلاجها ،مشروطه وستارها ، مصدق، سياهكل يان،  خسرو گل سرخی ها ، موسی خیابانیها، سارای مجاهد با دشنه ای درقلب و آویزان از پا در کوههای چار زِبَر، ستار بهشتی ها، ندا آقا سلطانها، مبارزان و دلاوران کرد، بلوچ، آذری، عرب، ترکمن، لر، فارس و در کل مقاومت ایران چه تاریخی و چه رنج و شكنج چهل و دوساله در زمان همین حکومت نکبت ولایت فقیهی اين همه قهرمانان و شير زنان و كوه مردان سر بدار كه براى آزادى پيكار كرده و بوسه بر دار زدند؛ اگرحماسه آفرینی و قهرمانی نکرده اند پس چه کرده و چه باید نامیده شوند؟ در هر کشوری قهرمانان در میادین متفاوتی وجود دارند اعم از ورزش، سیاست، هنر، جنگ و غیره منتهای مراتب اسطوره و افسانه سازی، بت سازی و مقدس کردن با قهرمان بودن فرق دارد و رفقای سیاهکل نه تنها حماسه آفرینی کردند بلکه قهرمانان آن نبرد نابرابر و معین آن تاریخ بودند و این است که بعد از نیم قرن هنوز نه تنها از یادها نرفته است بلکه رد پای آن عمل مشخص تاریخی تا به اکنون در اذهان و شعر و هنر و سیاست و… جاری و ساری است.

این اضداد  به هزار تهمت و ناسزا و اما و اگر ها آویزان می شوند تا يك رویداد مهم بخشی از  تاريخ سیاسی مبارزاتی ایران را به باد فنا و به دست فراموشى سپارند. حال اینان بدنبال كدام تاريخ و فرهنگ و اداب و رسوم مبارزاتی مى گردند هنوز در پرده ابهام است.

آنچه که غم انگیز است  و به نوعی هیستریک برخورد می کنند توهین هایی است که از سر افلاس و دریوزه گی سیاسی و عقده و یا از زاویۀ جاده صاف کنی و منزه کردنِ رژیمهای دیکتاتور و توتالیتر بخاطر خیلی منافع مرئی و نامرئی، به هر توهین و ناسزاگویی روی می آورند.

هیچ کس مجاز نیست بی عملی، کم عملی و یا دریوزه گی سیاسی اش را در موارد معین و مشخص آنهم در میدان نبرد و در پشت نظریه وعملهای قهرمانانۀ دیگران پنهان کنند.

تا جایی که به نقد و بررسی پدیدها و رویدادهای تاریخی وسیاسی بر می گردد خیلی هم به جا است که چه از زاویۀ تقویت و یا رد کامل یک حرکت یا نظریۀ معین انتقاد کرد ولی هنگامی که  به ناسزا گویی غلطیده می شوی واز مقام تصمیم و تعین تکلیف و دشمنی برای محو یک پدیده ای که بخشی از تاریخ بوده است بر می آیی، داستان متفاوت می شود. هنگامی که آدمهای معیوبی می گویند: ” سیاهکل تکرار حماسۀ عاشورای شیعه منشعب از دین مارکسیست است و سیاهکل را فاجعه و فریب خوردگان توسط سیاست فریبکاری رهبران فاقد شعورشان ایجاد گشت” را مطرح می کنند؛ بخوانید این حدیث مجمل که ره به کجا خواهد برد و سر از کجای جنایتکاران تاریخی و اکنونی در می آورند. این اشخاص به قدر ی خرفت و نخود مغزهستند که حتی قوۀ فهم و شعورشان به این قد نمی دهد که بفهمند و به قول ایشان “رهبران فاقد شعور” !!! که منظورش رفیق مسعود احمد زاده است را با چشمانی باز و بدون غرض و مرض مطالعه و ارزیابی کنند . اولا که این رفیق ، کبیرلقب گرفت که در نوع خودش بسیار ویژه است، مسعود کبیرنزدیک به ۲۵ ساله بوده که در ۱۱ اسفند ۱۳۵۰ به جوخۀ تیر باران توسط شاه جلاد سپرده می شود. منتها قبل از تیربارانش در بیداد گاه شاه که مسعود کبیر از شکنجه شدنش می گوید، طبق مشاهدات یک حقوق دان فرانسوی به نام آلبا که در این دادگاه حضور داشته و می بیند، می نویسد: ” تمام وسط سینه و شکم اوتوده های چروکیده ای ناشی از سوختگی های بسیار عمیق دیده می شد. منظره وحشتناکی داشت. پشتش از آن هم بدتر بود”. این از مقاومت کوه مانند مسعود کبیر، و از سوی دیگرباهمان سن بسیار جوان فارغ التحصیل رشته ریاضی از دانشگاه تهران، نویسنده کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک، مترجم کتاب انقلاب در انقلابِ رژی دبره ، و اولین کمونیست ایرانی بود که به ترجمه منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولتِ فریدریش انگلس، مبادرت ورزید ، که در این رابطه معتقد بود: بدون بهره گرفتن از غنای بی نظیر کلاسیکهای مارکسیستی، درک ما از ماتریالیسم مارکسیستی و از آنجا ماتریالیسم تاریخی، نامکفی بوده و لاجرم برخورد خلاق و همه جانبه به شرایط جامعه و راهیابی عمیقا انقلابی نا میسر خواهد بود”. پس تا اینجای کار اینان هم شعور داشتند هم توانمند بودند هم برای بهای حرفشان جانشان را می دادند هم به پدیده ها علمی و دیالکتیکی برخورد می کردند هم ثابت کردند که خواستن توانستن است و تمام قد جلوی شاه جلاد چون سرو قامت برافراشتند وتاج فخر و ظفربر سر برهه ای از تاریخ گذاشته و به قد و مقاومت مسلحانه انقلابی و کمونیستی ایران افزودند، هم چنین رهبری شجاع و کاردان و مهمتر اینکه این دریوزه گان سیاسی  وامانده  گذشته و اکنونی را به لحاظ بی عملی، بور و خوار و ذلیل کردند.  نیز، این جاست  که فعالان سیاسی اجتماعی باید انسانهایی راستین، صادق و شجاع باشند و آنچه در پس پردۀ حقیقت است را هویدا نمایید و در پوشش و ترفندهای دیگری به توجیح کارهای خود مبادرت نکنند. سیاهکل در متن یک جامعۀ مختنق سیاسی و دیکتاتوری پاسخ معینی با عمل انقلابی و جسورانه خود به تضادهای لاینحلی داد که پیش از این وجود نداشت ونقش آفرینی کرد. که البته به مذاق خیلی ها بالطبع خوش نیست و آنرا اغراق آمیز و عاشورای مارکسیستها وحماسه سرایی و قهرمان پروری و غیره و ذالک قلمداد می کنند. خوب به دَرَک ، که هر چه از دهانشان به بیرون پرتاب می شود به  یقۀ خودشان سقوط می کند. شجاعت و دلاوری هایی که رفقای سیاهکل در عمل و اندیشه شان نشان دادند نیزخودش را در غالب شعر و موسیقی و داستان و قصه متبلور کرد، این حماسه است که قهرمانان مشخصی را هم، در بر می گیرد.( شاید از نظر خیلی ها قهرمان و یا پهلوان کسی است که فقط می تواند قاطری را با دندان بلند کند! این دیگر به خودشان مربوط است و در حوضۀ  این بحث نیست).

مگر در حماسه ها و پهلوانی ها، آن گُرد و یا پهلوان مرگ را بر زندگی ننگین، ترجیح نمی دهد؟ مگر خسرو گلی سرخی نگفت: من نه برای جانم و نه برای عمرم چانه نمی زنم، من قطره ای ناچیزاز حرمان حلقهای تحت ستم هستم و دلیرانه جانش را هم فدای خلقش و زحمتکشان کرد، خوب اگر اینان قهرمان نیستند پس کیستد و اگر هر سال برای این قهرمانان که جان عزیز و گرانبهایشان را تقدیم  به رهایی ستم دیده گان کردند، گرامیداشت بگیرم، باید مورد لعن و نفرین و توهین هایِ دهان دریده هایی قرار بگیریم که فقط گند چاله دهانی می کنند، که در جهت زدودن و محو تاریخ مبارزات خلقهای تحت ستم خزنده پیش می روند؟

به این بسنده می کنم که آسیاب کار خودش را می کند و جغجغه سر خودش را به درد می آورد.

هوشنگ اَسدیان(پگاه)

۲اسفند ۱۳۹۹

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate