فاشیسم المانی، ناسیونالیسم ایرانی، مفهوم «قشر خاکستری»

 

نیو فاشیستهای آلمانی نیز همچون ناسیونالیست های ایرانی، بازگشت به گذشته و به عظمت تاریخی که فاشیسم در حاکمیت اش با پرچم ناسیونال سوسیالیست به ارمغان آورده بود، را در صفوف شان زمزمه میکنند!

امروزه در صفوف این جنبش فاشیستی قاضی، کارمند، کارگر، معلم، دانشجو، دانش آموز، آکادمیکرهای فلسفه ,حقوق و….. فعال هستند.

خطر قدرت گیری مجدد این دمل چرکین تاریخی به شدت بر درب تاریخ میکوبد.

مفهوم غلط «قشر خاکستری» که هانا آرنت بکار میبرد و در آن پاسیو بودن در کنشگری سیاسی- اجتماعی  اکثریت اهالی را تعریف میکند، که انسان پاسیو از نظر سیاسی- و کنشگری اجتماعی، دنباله رو و کار چاق کن و رأی دهنده به فاشیسم است، اینجا بی مفهوم است. رابطه فعالان، پیشروان (که میتوانند فاشیست، فوندامنتالیست و…نیز باشند!) و الیته ی سیاسی– مذهبی- فلسفی – فرهنگی و.. داده های سنتی، عادات، سنن و… را با توده ها و نقش هدایتگرشان را نادیده میگیرد.

معلم تاریخی که امروزه کنش گر سیاسی است و در صفوف فاشیستها سازمانده، مبلغ و مروج است و موفق میشود با شعار های ساده، جذاب و انتقادات بخشا درست ولی از منظر فاشیستی و حتی کاربرد جملات نازیستی،  احزاب راست حاکم  را انتقاد کند، نه خود در قشر خاکستری حضور دارد و  نه مردمی که به او و حزبش رأی میدهند!

 نقش اصلی و هدایت کننده در بیراهه ی فاشیسم و انواع توتالیتاریسم را زبان، اندیشه، افکار الیته ی فلسفی مذهبی، سیاسی ، حقوقی، ادبی، مدنی و… بازی میکنند.

مردم رأی دهنده در آلمان امروزی بیسواد نیستند و در کشوری ثروتمند زندگی میکنند که رنسانس، دوران روشنگری، انقلاب صنعتی و.. را پشت سر گذارده اند. در کشور مادر فلسفه، عصر روشنگری و موسیقی  و هنر کلاسیک زندگی میکنند و به ویژه حاکمیت و توتالیتاریسم فاشیستی، این تجسم عظیمترین و گسترده ترین جنایات و بربریت انسانی را نیز چند دهه پیش – دو نسل قبل – تجربه کرده اند!

 

کشتار ۲۷ میلیون از مردم شوروی، ۶ میلیون مردم یهودی، نیم میلیون سینتی و روما، هزاران کودک  بیمار، دستگیری و بخشأ کشتار بیش از ۵۸.۰۰۰ کمونیست، دگراندیش، فعالین سندیکایی تنها بخشی از جنایات حاکمان نازیست است.

 

این مفهوم و مقوله ی غلط «قشر خاکستری» را نه تنها راسیستهای ایرانی، بلکه پاره موارد روشنفکران “چپ” هم تکرار میکنند. هانا آرنت، فاشیسم و توتالیتاریسم فاشیستی و یا استالینیستی را از طبقه ی حامل آن جدا میکند. او طبقه ی حاکم سرمایه داری حزبی دولتی را  در استالینیسم، که درآن البسه های کمونیسم قربانی ایدیولوژی استالینیستی شده است، و در فاشیسم، منافع انحصارات سرمایه داری امپریالیستی فاشیستی را که در تجدید تقسیم جهان میکوشد، نمیبیند.

اگر توتالیتاریسم فاشیستی، استالینیستی و یا خمینیستی توده ها را بهمراه دارد و تکیه گاه اصلی اش دار و شکنجه و موج های عدیده ی سرکوب است، توتالیتاریسم طالبانی- پلپتی تنها به تبانی های پشت پرده با ترامپ ها، دستگاه امنیتی نظامی پاکستان وشلاق و شمشیر تکیه دارد!

الیته ی سیاسی-فلسفی-مذهبی- فرهنگی-ادبی و پیشروان جامعه ی مدنی نقش وزینی در به تحرک در آوردن و حرکتهای جنبش های عظیم توده ای و هدایت و سازماندهی آنها در هر دوره ای از تاریخ دارند.

ناسیونالیسم ایرانی در گذشته موهوم و خیالی و شونیسم نژادی و ضد عربی خود دست و پا میزند و بویژه به نقش تبهکارانه ی شاهان ایرانی در زمینه سازی برای اشغال مغول، که نتیجه اش کشتار بیش از نیمی از مردم ایران و از بین بردن ساختار اقتصادی و تمدن بجای مانده از قرنها  تلاش و کار و زندگی اقوام ایرانی را نادیده میگیرد.

تنها با تکیه به نگاه علمی و ارایه راهکارهای درست اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی  و…میتوان مانع از تکرار تاریخ شکست شد وبرای آینده ای روشن مبارزه کرد.

ارژنگ رحیم زاده

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate