دو نوع مبادله که دو نوع مالکيت ايجاد مي‌کنند

مبادله نخست: C-M-C

قبل از شروع نوشتار، در مورد دو نوع مبادله که منجر به ايجاد دو نوع مالکيت مي‌شود، لازم است دو مقوله «ارزش مصرفي» و «ارزش مبادله‌يي» را تعريف ‌کنيم:

ارزش مصرفي: محصولات يا فرآورده‌هايي که توليدکننده‌هاي اصلي جامعه‌ به منظور مصرف خود و خانواده‌ – نه به خاطر فروش و انباشت ثروت- توليد مي‌کنند، که معمولا” با کميت نازل و با کيفيت بالا برخوردار است، ارزش مصرفي مي‌نامند، که نيازي ضروري را برطرف مي‌کند. مانند دهقان گندم توليد مي‌کند، تا نان تهيه کند و به مصرف خود و خانواده‌ برساند. يا دارنده کارگاه نجاري در و پنجره توليد مي‌کند، که با مبادله آن، نيازهاي خود و خانواده‌ را تامين کند. يا دستمزد کارگران که آن هم ارزش مصرفي است، کارگر با پول دستمزدش، مصرف مايحتاج خود و خانواده را تهيه ‌ مي‌کند. تا قبل از حاکميت کامل شيوه‌ي توليد سرمايه‌داري، توليد غالب در صورت‌بندي‌هاي اجتماعي، اقتصادي گذشته، توليد ارزش‌هاي مصرفي بوده است.

ارزش مبادله‌يي: کالاهايي هستند که فقط به منظور فروش آن _نه مصرف آن_ توسط سرمايه‌دارها توليد مي‌شوند، با حجم زياد يعني با کميت زياد و کيفيت کم. مانند کارخانه توليد پفک، چيپس، کفش، پوشاک و غيره. که در شيوه‌ي توليد سرمايه‌داري توليد ارزش‌هاي مبادله‌يي، تبديل به توليد غالب در اين صورت‌بندي مي‌شود و توليد ارزش‌هاي مصرفي به مقام دوم تنزل مي‌کند، از بين نمي‌رود، اما مقام اول را از دست مي‌دهد.

اما براي اين‌که به ريشه برويم، اين پرسش را مطرح مي‌کنيم که فرق انسان با موجودات زنده‌ ديگر در چيست؟ هر شخصي مي‌تواند تفاوت‌هاي ظاهري و دروني پيکر انسان را با موجودات زنده‌ ديگر مقايسه کند و انواع تفاوت‌ها را رديف کند.

اما تنها يک تفاوت اصلي بين انسان با موجودات زنده‌ ديگر وجود دارد و آن هم در ساختن و ابداع‌کردن و در نهايت در توليد و تغيير شيوه‌ي توليد مايحتاج زنده‌گي است. هيچ جان‌دار ديگري چنين خصوصيتي ندارد.

ممکن است گفته شود که زنبور عسل هم، عسل توليد مي‌کند. درست است. اما اين توليد يک رفتار غريزي و ذاتي زنبور عسل است و ميليون‌ها سال است که به همين شيوه‌ي عسل توليد مي‌کند، بدون اين‌که شيوه‌ي توليد عسل خود را تغيير داده باشد.

حتا لانه‌سازي پرنده‌گان هم عينا” مثل فعاليت ذاتي زنبور عسل است. آن‌ها نيز با رفتار غريزي و ذاتي خود که طبيعت در ژن‌هاي آن‌ها قرار داده است، چنين رفتاري را انجام مي‌دهند.

اين جانوران، به غير از انسان، از مواد موجود حاضر و آماده در طبيعت براي توليد عسل و لانه‌سازي، استفاده مي‌کنند، بدون اين‌که در اين مواد، دست برده و در آن تغييري ايجاد کرده باشند.

بنابراين تاريخ انسان‌ها و در کل تاريخ بشريت از زماني شروع مي‌شود که اجداد انسان‌نماي گذشته‌ي ما، در قاره آفريقا، سنگي را از طبيعت برداشت و بر روي سنگ ديگر کوبيد، و اين عمل را آن‌قدر ادامه داد، تا يک چاقوي سنگي و يا تبر سنگي به‌سازد که به وسيله آن پوست و گوشت جانور شکار شده را قطعه قطعه ‌کند. نمونه‌هاي فراواني از اين چاقوهاي سنگي، هم اکنون در موزه‌هاي کشورهاي مختلف جهان از جمله موزه تفليس گرجستان، به ترتيب سير تکاملي آن، چيده شده است. اين ابتداي تاريخ بشريت است و حدود سه ميليون سال پيش شروع به آغازيدن کرده است.

اين انسان‌هاي اوليه که شروع به ساختن چاقوي سنگي کردند، در حين عمل، سبب ساختن و تغيير در پيکر خود هم شدند. يعني نخستين پراکسيس يا عمل آگاهانه آن‌ها، با ساختن ابزارهاي سنگي و هم‌زمان فکرکردن بر روي آن، (توام بودن کار فکري و يدي) سبب تغيير تدريجي خود انسان‌هاي اوليه و ابزاري که مي‌ساختند، شد.

چه عاملي در پيکر انسان‌هاي اوليه وجود داشت که سبب ساختن چاقوي سنگي شد؟ دو عامل يکي نيروي کار و ديگري نيروي انديشه و تفکر، که هر دو هم‌زمان و با هم در فعاليت (پراکسيس) بودند. به چه خاطر چنين فعاليتي را انجام مي‌دادند؟ براي اين‌که بخورند، بياشاماند، به‌پوشند و جايي داشته باشند که در آن به‌خوابند و در عين حال از اين زنده‌گي لذت ببرند و شروع به رقص و پاي‌کوبي ‌کنند.

پس کار و فعاليت جزء ذاتي بشريت است، براي ادامه بقا و يا به بيان ساده‌تر، براي لذت بردن از خوردن غذاها، و لذت بردن از اميال جنسي، و لذت بردن از خصيصه اجتماعي و با هم بودن، سه ويژه‌گي ذاتي است که طبيعت آن‌ها را در انسان نهادينه کرده است که ادامه بقاي او تضمين شود.

بنابراين گروه‌هاي اجتماعي انسان‌هاي اوليه براي برآوردن سه نياز رواني بالا (لذت در خوردن غذا، جنسي و اجتماعي بودن)، لازم است که سه نياز مادي ديگر که پايه‌ي اصلي سه نياز رواني بالاست، برآورده سازند. آن‌ها مجبورند خوراک، پوشاک و مسکن،  را با تلاش و کوشش يعني کارکردن، به دست آورند. آن‌ها در ابتدا همه‌ با هم، شروع به کارکردن در جهت تامين نيازهاي مادي فوق مي‌کردند و به تدريج جامعه‌ي اوليه را بر پايه اشتراک در توليدات مادي خود، پايه‌گذاري کردند. در اين جامعه‌ي اوليه، مطلقا” خبري از مبادله محصولات و فرآورده‌هاي توليدي حاصل از کار و تلاش آن‌ها نيست. هر آن‌چه جمع توليد مي‌کند، جمع هم به طور مساوي آن‌ها را مصرف مي‌کند.

به دليل پيش‌رفت در توليد ابزار و وسايل توليد، به ناگزير، شيوه‌ي توليد جامعه‌ي اوليه، دچار تغييرات ديالکتيکي شد و وارد شيوه‌ي توليد آسيايي گرديد که حد واسط بين جامعه‌ي اوليه و جامعه‌ي برده‌داري بوده است. شيوه‌ي توليد آسيايي به دلايلي که اکنون مورد نظر ما نيست، بيش‌تر در شرق کره زمين به وجود آمد و گسترش يافت. شيوه‌ي توليد آسيايي ابتداي به وجود آمدن جامعه‌ي طبقاتي است.

در جامعه‌ي طبقاتي، مخصوصا” در شيوه‌ي توليد آسيايي و نه در درون آن جامعه، بل‌که در مرزهاي يک جامعه‌ با جامعه‌ي ديگر، مبادله محصولات و فرآورده‌هاي توليدي شروع به ابداع شدن مي‌کند.

در حقيقت با ورود به جامعه‌ي طبقاتي است که مبادله محصولات و فرآورده‌ها، شروع مي‌شود. اما قبل از اين‌که دو نوع مبادله اصلي را توضيح دهيم، لازم است گفته باشيم، تا قرن نوزدهم ميلادي، تمام طبقات اجتماعي، چيزهايي که توليد مي‌کردند، براي مصرف بود. يعني توليد ارزش‌هاي مصرفي. يعني توليد فرآورده و محصولاتي با استفاده از نيروي کار خودشان، در جهت مصرف خود و خانواده‌هاي‌شان بوده است. چيزي براي فروش توليد نمي‌کردند.

بنابراين مبادله غالب، از ابتداي توليد جامعه‌ي طبقاتي تا زماني که شيوه‌ي توليد سرمايه‌داري حاکم گرديده است، از رابطه‌ي کالا-پول-کالا پيروي مي‌کند که هدفي جزء توليد ارزش‌هاي مصرفي نداشته است. به بيان ساده‌تر در اين مقطع زماني يادشده، شيوه‌ي غالب توليد، شيوه‌ي توليد ارزش‌هاي مصرفي بوده است. به اين رابطه کالا- پول- کالا، رابطه‌ي توليد کالايي ساده گفته مي‌شود. 

بنابر آن‌چه نوشتيم، در جامعه‌ي آسيايي، باستاني (برده‌داري) و فئودالي و دوران نوجواني سرمايه‌داري، مبادله‌ ساده کالايي حاکم است که با رابطه کالا-پول-کالا نمايش داده مي‌شود. در اين نوع مبادله ساده کالايي، کالاها يا محصولات يا فرآورده‌ها‌يي که هم‌ارز هستند، يعني با هم معادل هستند، و در هر دو محصول به يک اندازه نيروي کار مصرف شده و به صورت کار در آن‌ها ذخيره شده، با هم معادل هستند، يعني معادل‌ها با هم، مبادله مي‌شوند و در يک اقتصاد غير سرمايه‌داري، دو طرف مبادله در هنگام مبادله‌ي محصولات‌‌شان يا در هنگام مبادله فرآورده‌هاي‌‌شان، نه سود مي‌برند و نه ضرر مي‌کنند، و هدف اصلي از مبادله، هم ارزش مصرفي متفاوت دو فرآورده يا دو محصول بوده است. مثلا” کشاورز گندم کشت کرده است و مالکيت شخصي بر گندم خود دارد که با زحمات خود عمليات کاشت و داشت و برداشت را روي آن صورت داده و قسمتي از آن که نياز ندارد به بازار مبادله محصولات مي‌برد و با فروش گندم، پولي به دست مي‌آورد، او مي‌تواند پول را به جيب بگذارد و به خانه برود، اما يادش مي‌افتد که همسرش به او گفته که برنج نداريم، بنابراين برنج ارزش مصرفي متفاوتي با گندم دارد. کشاورز به بازار برنج مي‌رود و از پول گندم فروخته شده، مقداري برنج را براي خانواده‌ خريد مي‌کند. که در نتيجه مبادله کالا- پول- کالا را تکميل کرده است. او با اين کار، نه سود برده و نه زيان کرده است، زيرا دو هم‌ارز (گندم و برنج که هرکدام مدت زمان کار يک‌ساني براي توليدشان مصرف شده) با واسطه‌گي پول با هم مبادله شده‌اند. حال اگر فروشنده محصول که در اين‌جا کشاورز بود، اما در جايي ديگر يک کارگر و يا کارمندي است که ماهانه حقوقي دريافت مي‌کند، و با آن پول، وارد مبادله ساده کالا مي‌شوند، نفي‌کننده رابطه مبادله ساده کالاها نيست، که از نظر ارزش، معادل هم هستند و آن را انجام داده است، يعني برخلاف رابطه کالا- پول- کالا نيست، بل‌که عين آن است.

پس در طول تاريخ بشريت و تاکنون، هر شخصي که در اين رابطه‌ي مبادله کالا-پول- کالا قرار مي‌گيرد و آن‌چه را که توليد کرده، مربوط به خودش است و او بر آن مالکيت شخصي دارد. مارکس و انگلس هم در مانيفست آن را تاييد کرده‌اند و هيچ احدي در طول تاريخ تاکنوني و حتا در آينده، حق تعرض به آن را ندارد و بايد توسط طبقه حاکمه هم به رسميت شناخته شود. چرا که در اين شيوه‌ي توليد هدف اصلي، توليد ارزش‌هاي مصرفي است نه ارزش‌هاي مبادله‌يي.

بنابراين منظور از مالکيت شخصي بر اموال شخصي است که براي توليد و تهيه آن خود شما مستقيما” تلاش و کوشش کرده‌ايد. مارکس و انگلس در مکتوبات خود، به دفاع از اين نوع مالکيت پرداخته‌اند و هرگونه تعرض به آن را خلاف طبيعت انسان مي‌دانند، چون براي بقا، همه‌ي انسان‌ها بايد کار و توليد ‌کنند. بنابراين در اين نوع مالکيت، يعني مالکيت شخصي، خبري از استثمار انسان توسط انسان‌هاي ديگر نيست. در اين نوع مالکيت، شخص با فعاليت روزانه خود که ارزش‌هاي مصرفي مانند محصولات و يا فرآورده‌هاي توليدي حاصل دست‌رنج خود (مانند دهقان، نجار، آهنگر و غيره) و يا حاصل دستمزد خود اوست را مالک مي‌شود و با پولي که از اين طريق به دست مي‌آورد؛ خريد مايحتاج روزانه براي ادامه‌ي بقاي خود و همه‌ي اعضاي خانواده و يا خريد خودرو و يا مسکن جهت استفاده خودشان را مالک مي‌شود. در اين نوع مالکيت شخصي، هر شخصي مجاز است هرچه و به هر ميزان وسيله و ابزار و غيره در اختيار داشته و مالک آن‌ها نيز خواهد بود، چرا که حاصل زحمات خود و خانواده‌اش است. اما اگر همين شخص تعداد فرضا” ده خودرو دارد و از طريق آن‌ها ده نفر کارگر را اجير مي‌کند که براي او کار کنند، در اين حالت، اين ده خودرو جزء اموال شخصي محسوب نمي‌شوند، بل‌که جزء مالکيت خصوصي هستند که در ادامه به آن خواهيم پرداخت، که در آن شخص مشغول استثمار ده نفر کارگر است و از قِبَل کار کارگران هم زنده‌گي خود و خانواده را سروسامان مي‌دهد‌ و هم سرمايه را‌ انباشت مي‌کند.

مبادله دوم: M-C-M

اما مبادله دوم، شيوه‌ مبادله‌يي است که خالق آن شيوه‌ي توليد سرمايه‌داري است و از نظر زماني، تازه خلق ‌شده است که نقطه عطف ظهور آن، با انقلاب صنعتي در انگلستان تداعي مي‌گردد. در اين مرحله برخلاف مرحله قبلي، شخص سرمايه‌دار با پول‌اش به بازار مي‌رود و کالايي که خود و خانواده‌ احتياج به مصرف‌کردن آن ندارند، را مي‌خرد و نيز با نيروي کاري که از بازار کار خريده است در کارخانه‌اش، باتغييراتي را که بر روي کالاهاي خريداري شده (مواد خام و نيروي کار) انجام مي‌گيرد و تبديل به کالاهايي براي فروش مي‌شود او همين کالاها را دوباره به شخص ديگري با پول بيش‌تر مي‌فروشد که به صورت رابطه پول-کالا- پول نمايش داده مي‌شود. اين رابطه به فرمول عام سرمايه هم معروف است. يعني از پول در چرخه توليد، پول در مي‌آورند و در حقيقت مالک ارزش اضافي، ناشي از کار اضافي کارگران، مي‌شوند که آن فرد – عموما” عده‌يي کم تعداد، نسبت به جمعيت کشور هستند- شخص سرمايه‌دار است و از منظر خودشان، «کارآفرين» محسوب مي‌شود، که داراي مالکيت خصوصي بر ابزار توليد هستند.

مالکيت خصوصي بر ابزار توليد (شامل مالکيت دولتي و اشخاص حقوقي) که در آن مالک ابزار توليد، بدون اين‌که خود به طور مستقيم در توليد شرکت کند، عده‌يي را تحت عنوان کارگر اجير مي‌کند، و معادل امرار معاش روزانه و يا حتا کم‌تر، پولي به عنوان دستمزد به آن‌ها مي‌دهد، و حداقل، دو برابر معادل ارزش امرار معاش کارگران، از آن‌ها کار مي‌کشد، يعني در واقع آنان را استثمار مي‌کند و صاحب ارزش اضافي حاصل از کار کارگران در خط توليد کالا، مي‌شود که پول آن‌ها را افزايش و به سرمايه‌ تبديل مي‌کند. از نظر مارکس و انگلس، اين شيوه‌ي توليد استثمارگرانه و غيرانساني است و بايد توسط خود کارگران ملغا شود و جاي‌گزين آن هم، شيوه‌ي توليد سوسياليستي است. در غير اين صورت به قول انگلس و رزالوکزامبورگ تنها دو راه وجود دارد: يا سوسياليسم يا بربريت سرمايه‌داري.

 ۲۰۲۴-۰۶-۲۱. Friday – 2024 21 June

سهراب.ن

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate