نقدی بر مواضع منصور حکمت، “درباره ی شعارها در دوره های انقلابی”

نقدی بر مواضع منصور حکمت، “درباره ی شعارها در دوره های انقلابی”

– نوشته ی سال ۲۰۲۲، ارژنگ رحیم زاده

خواننده ی گرامی،

نوشته ی «شعار های سلبی و اثباتی، از منتخب آثار حکمت، صفحات ١٥٧٩ تا ١٥٨٦، اخیرا در شبکه های اجتماعی اینترنتی، منتشر شده و در دسترس است.

در این نوشته، حکمت به مضمون و کاراکتر شعار ها در «دوره های انقلابی» میپردازد.

در این نقد کوتاه مقاله ی حکمت،  همه ی ادعا های ضد و نقیض حکمت زیر ذره بین گذارده نمیشود، بلکه این نقد خود را به بحث در باره ی شعار ها در «دوره های انقلابی»، و استدلال های آقای حکمت محدود میکند.

حکمت میگوید:

«…خمينى گفت نه!، شاه نه. هيچ چيز بيشترى نگفت. من برخلاف کل جنبشِ که میگوید “بايد نظر اثباتى داد‌”، که فکر ميکنم هر کمونيستى را دست بزنيد ميگويد بايد آلترناتيو اثباتى داد، از ‌ده بيست سال پيش هر کسى از من پرسيده‌است آلترناتيو اثباتى شما چيست؟ گفته‌ام نداريم! روز خودش معلوم ميشود، لازم نيست ارائه بدهيم، مهم نيست. آلترناتيو اثباتى که جنبش ما ارائه ميدهد، آلترناتيوى است که در برنامه‌اش، در تئوريش، در تئورى سوسياليسمش و در نقدش از کاپيتاليسم ارائه ميدهد. دوره انقلابى دوره سَلب است. دوره نفى است. ببينيد، شريعتى و مطهرى نميتوانستند نقش خمينى را بازى کنند. خمينى گفت نه، شاه نه. هيچ چيز بيشترى نگفت، هيچ الگوئى را نداد، هيچ شعار اثباتى نداد و آخرين نفرى بود که مردم حرفش را قبول کردند.، هيچ الگوئى را نداد، هيچ شعار اثباتى نداد و آخرين نفرى بود که مردم حرفش را قبول کردند»- حکمت

«…جنبش خودش را سلبى تعريف ميکند و تا آخر با نماينده سلبى ميرود. اگر جامعه تصميم گرفته باشد که سلبش پايان سلطنت است و سلطنت بايد برود، آنوقت با آن کسى ميرود که تا روز آخر ميگويد پايان سلطنت و با مهمترين کسى ميرود که ميگويد پايان سلطنت. به نظر من اشتباه است، انقلاب را روى شعارهاى اثباتى سازمان دادن و با شعارهاى اثباتى رهبرى کردن، اشتباه است! جنبش ما بايد بشدت اثباتى باشد، بداند که به مجرد اينکه کوچکترين محوطه‌اى از قدرت را پيدا کرد دقيقا چه قانونى را وضع ميکند؟ چه اقتصادى بر پا ميکند؟ چه سازمانى ايجاد ميکند و به چه فرهنگى رسميت ميبخشد و غيره.»- حکمت

«….ببينيد، جنبش اثباتى، جنبش کمونيستى در دوره انقلابى، جنبش آگاهگرى نيست که الان به خيابان کشيده شده است. آگاهگرى هيچ وقت نميتواند به خيابان کشيده شود. آگاهگرى هيچ وقت نميرود جلوی پادگان، شعار اثباتى نميرود جلو پادگان. در نتيجه به نظر من اشتباه است اگر حزب کمونيست کارگرى در شرايط فعلى و درست در اين بزنگاه، “جمهورى اسلامى نه”!، تبعيض نه!، اسلام نه!، حجاب نه!، بيايد بگويد که ما ميآئيم و ٣٧ ساعت کار را برقرار ميکنيم و آخر سال مزد هر کس را اينطور حساب ميکنيم و پرداخت ميکنيم. شما چطور ميخواهيد حکومت کنيد؟ يکى در اينترنت سؤال کرده بود شما عدد بدهيد و بگوئيد خرج حکومت شما چقدر است؟ عدد نميدهم! مگر خمينى به شما عدد داده بود؟ مگر فرانکو در اسپانيا به کسى عدد داده بود؟ اين شيخهاى طالبان عدد داده بودند؟ آمدند و زدند و گرفتند و بعد گفتند ميخواهند چکار کنند. اينقدر مَعرفه بودند که مردم نگويند اينها از آسمان آمده‌اند. حتى الان از آسمان ميآيند و مدعى رهبرى ميشوند. چند وقت پيش انتخابات لهستان بود طرف از آمريکا آمده بود و ميخواست رئيس جمهور شود. در چک ميخواستند اولبرايت را کانديد رياست جمهورى چک کنند، اين کسى است که وزير امور خارجه آمريکا بوده است.»- حکمت

«…….. ولى اين ساده لوحها نميفهمند که حزب کمونيست کارگرى به عنوان يک نيروى سياسى از دولتى مثل اسرائيل، که هر دولتى نيست و اصلا شبيه مثلا اردن نيست، و بلکه بايد قبل از آن با آمريکا توافق کرده باشد که به چه نيروئى پول ميدهد، کرور کرور پول گرفته است. يک چنين تصويرى رفته است توى خانه‌هاى مردم و در نتيجه مردم ميگويند اينها ميتوانند بگيرند و نگهدارند و حتى ممکن است با اسرائيل و آمريکا به يک سازشى برسند که بتوانند خودشان را سر کار نگه دارند. اين تصوير رفته است توى خانه‌هاى مردم. آيا ما يک عده جوان آوانتوريست ايده آليست و ماگزيماليست هستيم يا يک حزب سياسى قوى و راديکالى که ميزند و قدرت را ميگيرد و ميتواند بماند و دولت تشکيل ميدهد و کشاورزى را راه مياندازد و اقتصاد را سر و سامان ميدهد و مدارس و طب را راه مياندازد؟ اين تصوير به نظر من مهم است، تا آنجائى که حرفهاى شما در ساختن اين تصوير نقش دارد، کاملا درست است و حق داريد و حتى در سرنگونى هم بايد ادامه بدهيم» حکمت

ولی منصور حکمت در این سخنرانی جهت اثبات مواضع پوپولیستی- اپورتونیستی اش، مثالها ی تاریخی خود را نه تنها به مواضع «سلبی» و عوام‌فریبانه ی خمینی در جنبش ۵۷ محدود نمیکند، بلکه او به طالبان در افغانستان و قدرت گیری فرانکو در  اسپانیا نیز رجوع میکند، تا اثبات کند که  شعار های جنبش در «دوره های انقلابی«، باید

«سلبی» باشند.

شعارها ی حزب باید به  منظور سوار شدن بر انقلاب و جنبش توده ها و همه با همی که  کارمند، کارگر و بازاری و … را به دنبال خود بکشد!، مطرح شود. سلبی!

نه اینکه شعار ها به آگاهی و سازماندهی آگاهانه ی توده ها منجر شود! 

او میگوید:

«نه به جمهوری اسلامی»!!  کافی است!!

و همچنین با استدلال های عامیانه و دلخوش کن، رقیبانش را در عرصه ی کسب قدرت سیاسی -«سلطنت طلب ها، خاتمی چی ها، مجاهدین»-، افشا میکند. 

همه‌ی مثالها ی او (فرانکو، خمینی، طالبان) نمونه های بارز شکست مردم و یا جنبش های سیاسی انقلابی و قدرتگیری باندها و طبقات ارتجاعی است.

اما آنچه که مایه ی شرم است،  اینست که در آن فضای ایدیولوژیک زده، مدار بسته ای حزبی، هیچ نفس کشی در اعتراض از کابای حزبی (اسم مستعار استالین)، از “مسعود مریم” نمیپرسد:

پس ما چگونه میتوانیم در چنین شرایطی که شاهزاده ها انقلابی!! میشوند، مجاهدین اطلاعیه به نفع سکولاریسم میدهند و انواع زاپاس ها ی شناخته شده و گمنام و  ناشناخته ی امام، توسط گروهبندی های مختلف امپریالیستی پشتیبانی می شوند،  در شرایطی که همه خواهان سرنگونی به شیوه ی غیر انقلابی و همراه با بند بست های پنهان و آشکار با دسته جات ارتجایی هستند، آنها را در میان توده های کارگر و زحمتکش افشا و منزوی کنیم؟

چرا شما شعارها و خواسته های کمون پاریس و یا انقلاب اکتبر و شعار «زمین، نان، صلح، همه ی قدرت به دست شوراها و..» را، البته در پیوند با جامعه ی ایران و نیازهایش و نه با سبک کار copy/scape بکار نمی برید؟

مگر اجازه دارید به ایشان حتی تذکر بدهید، چه برسد که نقد اش کنید. ایشان “ما پیکار و رزمندگان را، اوراق کردیم”- نقل از یک سخنرانی منصور حکمت در دفاع از تاکتیک  های “دفاع طلبی انقلابی!! و  بعد ها صلح طلبی انقلابی!!”، نه اینکه نابودی فیزیکی بسیاری از اعضا و هواداران این جریانات توسط رژیم دار و شکنجه منجر به خاموشی شان شد، بلکه مواضع سانتریستی اپورتونیستی – امک و کومله!!

ولی حکمت دغدغه اش این نیست که یک جنبش انقلابی، چگونه و با چه ابزار و امکاناتی،  جریانات ارتجاعی و اپوزیسیون مرتجع را افشاء و منزوی خواهد کرد.

میدانیم که جنبش ها و نیروی های واقعاً انقلابی، در دوره هابی که حتی «شاهزاده ها، ماشاالله قصاب ها، شعبان بی مخ ها» انقلابی!!میشوند، تنها با عبور از شعار ها و خواسته های سلبی و منفی،  به  شعار های اثباتی-ایجابی، و همچنین با تبلیغ، ترویج و سازماندهی کارگران و زحمتکشان، حول خواسته های مدون و روشن سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و…است که  مانع از قدرتگیری اپوزسیون مرتجع و به بیراهه کشاندن جنبش انقلابی شان خواهند شد!

طبیعی است همانگونه که بی توجهی به شعار های سلبی (نمونه نوشته ی اشرف دهقانی، مقاله ی درباره ی شعار ها) و نفی عالمانه و چیریکی آنها و پریدن کاذب از شعار های دوره ی آغازین شکل گیری یک جنبش، بی معنی و منزوی کننده ی نیروهای دموکرات واقعی و چپ است، همانگونه. نیز  بها ندادن به شعار های ایجابی و اثباتی، تضمین کننده ی شکست یک جنبش بزرگ، علیرغم همه ی فداکاری ها، از خودگذشتگی ها و قربانی دادن هایش است‌.

به همین دلیل است که کمونیستهای ایران تاکید دارند که:

«کارگران و زحمتکشان نباید تنها با اعتصابات سراسری فلج کننده، به جنبش سراسری شهری جاری بپیوندند، تا ارابه ی اپوزسیون ارتجاعی دیگری را بر مسند قدرت سیاسی- نظامی- امنیتی بکشانند!

آنان باید با  تکیه به نیروی اتحاد و آگاهی، علل شکست بزرگ و خونین انقلاب ۵۶-۵۷ را ملکه ی ذهن خود کرده و اینبار با خواسته های مدون  سیاسی – اقتصادی، جهت حضور مستیم نمایندگان واقعی خود و متحدینشان در قدرت آتی مبارزه کنند.- نقل به معنی از زنده یاد  داریوش کایدپور

در هدایت امر سوسیالیسم حکمتی-تقوایی، کارگران و زحمتکشان هیچ نقشی ندارند، تنها ح-ک-کارگری است، که میتواند در قدرت قرار بگیرد، و با اسراییل و آمریکا نیز همکاری دوجانبه جهت حفظ قدرتش و پیاده کردن سوسیالیسم!!(بخوان پلیسی) داشته باشد!!

بدیل و خواسته های ایجابی بعد از قدرت حزب قوی اش:

«قدرت را ميگيرد و ميتواند بماند و دولت تشکيل ميدهد و کشاورزى را راه مياندازد و اقتصاد را سر و سامان ميدهد و مدارس و طب را راه مياندازد؟»- حکمت، همانجا

این هم از وظایف پرولتاریای حکمتی, در انقلاب سوسیالیستی  آتی اش!!

«آن پری چهره که بر قند و شکر تف میکرد،

دیدمش ریش نهاده ست به زغال پف میکرد!!

«کشاورزی را راه می اندازد!! و..‌»

خود شیفتگی، نارسیسم سیاسی -حزبی و بسیاری از فعالین سیاسی حزبی و غیر حزبی چپ ایدئولوژک زده ی ما، مانع از این فکر پرسشگر است، که چه شد:

«که به نام  سوسیالیسم و کمونیسم پوست از سر میلیونها انسان در شوروی استالینی و کامبوج پلپتی کندند؟»،

چه شد و کجای تاریخیم، که در لهستان، چک، آلمان شرقی، کوبا و…. به نام سوسیالیسم مالیدند؟

در سوسیالیسم اداره ی تولید و توزیع ..با  تولیدکنندگان مستقیم ثروت مادی و معنوی  ( کارگران و زحمتکشان شهر و روستا) است و کارگران و زحمتکشان شهر و روستا  مالک ابزار تولید و توزیع هستند.

سوسیالیسم  جابجا کردن و یا جانشینی الیته ی طبقه ی حاکمه ی سرمایه دار یا “آوانگارد، پیشروان، آرمانخواهان پرولتاریا و یا سایر مدعیان که خود را قیم فداکار کارگران و زحمتکشان می دانند”، نیست!

حاکمیت اقلیت حزبی- دولتی، بوروکرات، تکنوکرات و الیته ی محدودی از جامعه با  ادعای سوسیالیسم و یا حتی آرمانخواهی صادقانه، ربطی به سوسیالیسم ندارد.

وظیفه ی پایه ای و اساسی احزاب و سازمان های مترقی همانا هدایت مردم ( اکثریت اهالی) به کسب قدرت سیاسی- اقتصادی- نظامی و غیرو….توسط نهاد های عدیده ی اجتماعی ( حزب سیاسی طبقه ی کارگر، شوراها، کمون ها، کمیته ها، اتحادیه ها،  سندیکاها، مؤسسات مدنی و …) است.

این عوامفریبی ها نقش پیشرو حزب انقلابی طبقه کارگر و وظایف تاریخی انقلابی این طبقه و متحدین اش را تنرل میدهد و به بیراهه میبرد.

تحقق بلاواسطه ی سوسیالیسم و شعار های پلپتی- بوخارینی “لغو بلاواسطه ی کار مزدی” – نگاه کنید به مباحث امثال آقای تراب ثالث” در جامعه ای چون ایران، اتوپی ای ارتجاعی ‌و عوام‌فریبانه است.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate