فردائي هم هست آقايان!

فردائي هم هست آقايان!

دو نوشته، یکی از آقای فرخ نگهدار و دیگری از “حسین اکبری” را در سایت اخبار روز خواندم. هر دو وضعیت موجود تحت رژیم اسلامی را تثبیت شده، ازلی و ماندگار فرض کرده؛ و هر یک به تناسب دیدگاه خود از مدافعان سینه چاک ابقاء حاکمیت اختناق اسلام سیاسی در ایران از طریق “اصلاحاتی” در وضع موجود اند. آقای نگهدار “انتخابات” پیش رو در جمهوری اسلامی را چنین دراماتیزه کرده اند:

“در همین ۱۸ روز است که بذر تشکل و سامان یابی های نو در بدنه اجتماعی افشانیده می شود. هر گامی که در این روزها برای بیداری شهروندان و تزریق امید به آینده برداشته شود خشتی خواهد شد که از ایرانی که همه ما ایرانیان یکصد و بیست سال است برای ساختن آن آستین بالا زده ایم: ایرانی برای همه ایرانیان.”.

(فرخ نگهدار،انتخابات ۸ تیر و اعتلای نقش جبهه اصلاحات)

 با توجه به تاریخ نگارش مقاله آقای نگهدار، دو شنبه ۳۱ خرداد، حالا باید گفته شود که جامعه ایران ۱۷ روز فرصت دارد که با حمایت از “جبهه اصلاحات” و رای به پزشکیان، آرزوهای “یکصد و بیست ساله ” برای ساختن “ایرانی برای همه ایرانیان” را متحقق کنند!

نگفته پیداست که آقای نگهدار، رژیم اسلام سیاسی و بویژه آن جناحی را که از “خط امام” تا دکترین رفسنجانی و خط “چانه زنی در بالا و فشار از پائین” نمایندگی کرده اند، میراث دار “مشروطه” در ۱۲۰ سال قبل میدانند. برای دراماتیزه کردن نقش این خط “اصلاح” اسلام سیاسی در ایران، عالما عامدا وارد ایرادهای “ایدئولوژیک” از سوی چپ “افراطی ” و سوسیالیست به جمهوری اسلامی نشده است. که مثلا آقای  رفسنجانی معمار کشتار سال ۶۷ بوده است و با تشکیل “اطاق بحران” در روزهای پس از پذیرش آتش بس در جنگ ایران  عراق، سازمانده قتل و ترور رهبران احزاب اپوزیسیون در خارج کشور.

 بروی خود نمی آورد که همین خاتمی رهبر معنوی ایشان، “لاجوردی” از منفور ترین و قسی القلب ترین جنایتکاران تاریخ را “اسوه مقاومت” نامید. اینها “بهانه گیری های” چپ افراطی اند! برای آقای نگهدار “آینده ایران” بدون این آدمکشان حرفه ای، حتی قابل تصور نیست. آینده ای که در آن امثال فرخ نگهدار باید بخاطر این قضاوتها در لاپوشانی جنایات اسلامی ها و آویختن مدال سرداران مشروطه به گردن بانیان سیه روزی مردم ایران، خود را ا زمردم پنهان کند. آقای نگهدار حتی گذشته خویشتن خویش را “ایدئولوژیک” فرض میکند. وقتی آدم “مشکوک” به همکاری با شکنجه گران ساواک و یا خبر چینان و نفوذی های “کمیته مشترک ضد خرابکاری” را، حتی قبل از سقوط شاه، “بایکوت” میکردند. به نظر من فرخ نگهدار جامعه ایران و مردم آن را نمیشناسد. اگر نه این چنین با آسودگی خیال و بی رحمی در حق مردم ایران، آنان را با فرض ادامه رسوبات فوق ارتجاعی  حاکمیت یک مشت جنایتکار اسلامی در “آینده” نیز تصویر نمیکرد. ممکن است حالاها که جناب نگهدار “ضد خشونت”  شده اند، کینه و نفرت خویش از جنایات رژیم شاه و قتل و اعدام مبارزین، و از جمله” قتل “بیژن جزنی” و همراهان او را به حساب “برخورد ایدئولوژیک”  جریان فدائیان خلق، و یا “متوهمان به سوسیالیسم واقعا موجود”، بگذارد. اما جامعه در “انقلاب ۵۷”، نشان داد که ایران “آینده” بدون سلطنت و کمیته مشترک و ساواک، ممکن است، که مردم نشان دادند که شهروندان محترم جامعه اند و رعیت نیستند. مردم ثابت کردند که میتوان در جامعه ای بدون “شاه” زندگی کنند، حتی اگر برای چند سال باشد. راستش نوشته آقای نگهدار، اصلا تحلیل سیاسی نیست و معضل او هم “انتخابات” نیست. مشکل او این است که چنان در موهومات “مشروطه” خواهی صد و بیست سال پیش غرق شده است، و چنان ذوق زده با دستگاه مهندسی افکار جهان بورژواها با حکم “پایان تاریخ” دم گرفته است، که حتی تلاش برای هشدار به او برای چک کردن وضعیت سلامت اخلاقی در این سراشیب، با تمسخر خود پسندانه او و خیل وسیع دگراندیشان محترم، بدرقه میشود. او چنان سقوط بلوک شوروی سابق را واقعا سقوط سوسیالیسم انقلابی و “غلط” و “مهالک “در عواقب عمل به اندیشه های سوسیالیستی میداند،  که مردم ایران را در حذر و وحشت از اندیشه ها و آرمانهای بزرگ و والا، شایسته زندگی در نظامی به دور از عّر و تیز جنبش اسلامی، نمیداند. مشکل او، نه انتخابات، که یک “نگرانی” کاملا جدی است. در فردای ایران بدون اسلام سیاسی، امثال فرخ نگهدار، تداعی کننده ارتجاع محض و از مطرودین جامعه خواهند بود. اگر اکنون، امثال بی بی سی، به ایشان به عنوان برگشته از اندیشه چپ و سوسیالیست، تریبون میدهد که روایت نفرین سوسیالیسم انقلابی را از زبان  یکی از بنیانگذاران حرکت خلاف جریان دوره اختناق آریامهری در پرده مرثیه و عزا  به دستگاه مهندسی افکاار ضد کمونیستی و میدیاها و دوائر اطاق فکر بورژوازی بین المللی، عرضه کند؛ متوجه نیست و قصد ندارد متوجه شود که در “پایان شب سیاه” و  برافتادن اختناق حجاب اسلامی بر جامعه ایران، همین “دیالوگهای دگراندیشانه” را به عنوان سند در دسترس مردم  خواهند گداشت. این حقیقت را هم باید بداند که در جامعه ایران، نسل و نسلهائی پا به میدان سیاست گذاشته اند، که خود را نه پامنبری زعمای اسلامی مشروعه طلب و یا ناسیونالیست مشروطه چی، که خود را همطراز هم نسلهای معاصر در عصر انفجار اطلاعات میدانند و شهروندانی برابر با همه شهروندان جهان. فکر میکنم او چنان خود را در حصار اندیشه ها و باور و آرمانهای صد و بیست سال پیش زندانی کرده است، که واقعا از تشخیص خاستگاه فکری و اجتماعی نسل کنونی جامعه ایران، “بی اطلاع” و کلا بی خبر است. نمیداند این نسل چگونه با ادبیات جهانی آشناست، خبر ندارد که در دسترس گذاشتن هر دستاورد علمی را چندین مترجم به عهده گرفته اند، و تا چه حد وسیعی پیوند با ادبیات پیشرو جهانی، مرز کنج خلوت و دنیای نوستالژیک عصر ماقبل سرمایه داری را در ذهنیت جامعه به یک موهومات عقب مانده و غیر شهری و تماما “سنتی” و “سنت گرا”، تبدیل کرده است. باید بداند، حتی اگر بی بی سی، در روزهای پایان “شب تیره” آرشیو خود را بروی مردم ایران ببندد، فی الحال تمام مدارک و اسناد این تعلق و تعصب به عقب ماندگی و نوستالژی ایام ارتجاع سنتی، بروی کامپیوترها و فلاش درایوها و موبایلهای همراه، در ابعاد وسیع ذخیره شده اند.

 و یا آقای حسین اکبری به نحو دیگری، این بار در لباس کارگر کارگری زیر مجموعه اصلاح طلبان حکومتی، همین دغدغه مشترک کل طیف مشروطه  و مشروعه چی ها را دارد. در مقاله:

[بیانیه “ائتلاف ملی عدالت‌خواه کارگری” نو ظهوری ویژه‌ی انتخابات]

از جمله پس از شرح کشاف در باره “نئولیبرالیسم” در جمهوری اسلامی که بویژه در “خصوصی سازیها”، به تعبیر او “خصلت نما” است، ایشان هم با این پیش فرض حرکت کرده است، که فردائی بدون حاکمیت اسلام سیاسی و “قانون کار” آنرا برای مردم ایران، و مخصوصا برای”کارگران” قابل تصور نمیداند. از نظر ایشان، ایرادی که “ائتلاف ملی عدالتخواه کارگری” دارد فقط این نیست که برای کشیدن کارگران به پای انتخابات، به میدان آمده اند، ایراد این است:

“چرا اساساً فصل ششم این قانون که ماده۱۳۱ بخشی از آن و تضمین اجرایی شدن این ماده منوط به اصلاح این فصل است نادیده گرفته شده است؟”

ایشان قانون کار جمهوری اسلامی را مبناء تنظیم کننده حقوق کارگران میداند و ایراد او “عدم اجرائی شدن” برخی از اصول آن است! به خیال خود، به کارگران هم رهنمود داده است:

” چرا در این بیانیه حرفی از اداره و نظارت شورایی برسازمان تامین اجتماعی از طرف کارگران و بازنشستگان نیست؟ آیا این مطالبه در راستای عدالت‌خواهی نیست؟”

ملاحظه کردید؟ آقای اکبری در این توهم غرق است که گویا عیب و ایراد جمهوری اسلامی و قانون کار حاکمیت اسلامی این است که اینها تحت اداره و نظارت “شورائی” نیستند!

 آقای اکبری هم در پرده سخنسرائی در تقبیح سیاستهای نئو لیبرالی رژیم اسلامی و خصوصی سازیها، خود را از پرداختن به ماهیت حاکمیت اسلام سیاسی کنار کشیده است. برای ایشان هم تصویر یک قانون کار بدون جمهوری اسلامی غیر ممکن است. لجاجت در انکار جوهر ارتجاعی حاکمیت اسلام سیاسی، اینجا شاید برای آقای اکبری برگردان تعلق به آرمان مشترک ایشان و آقای نگهدار است. در هر حال، جامعه ایران، مردم و کارگران آن، بزعم اینها چاره ای ندارد جز اینکه از توجه به تئوری و سیاست و برنامه کارگری “بیگانه” با تاریخ ۱۲۰ ساله ایران، خود را کنار بکشند. به نظر من، آقای اکبری هم به همان توهمات فرخ نگهدار در سطح مشخص تری دچار است.

کارگر “ایرانی” به شهادت اتفاقات و تحولات همین “صد و بیست ساله” ثابت کرده است که از سوسیالیسم جهان مدرن و مدنیت غربی و “تئوری” های “بیگانه” و متضاد و متخاصم با مشروطه ایرانی- اسلامی،  در مبارزات خود الهام گرفته و کماکان الهام میگیرد. آقای اکبری هم کارگر ایرانی را اصلا نمی شناسد. ایشان هم باید در فردای ایران بدون اسلام سیاسی، فکری برای گفته های کنونی خویش در باره سطح تعقل و تفکر طبقه کارگر ایران بکنند.

ایرج فرزاد

۱۳ ژوئن ۲۰۲۴

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate