منصور حکمت و حکمتیزم زیر سنجش عقل و سنجش تاریخ

مقدمه اول:

خواننده احتمالا می داند که من سالها از حامیان منصور حکمت بودم و بخشی از زندگیم هم در حزب کمونیست کارگری فعال بودم اما همواره دیدگاه نقد و عقل گرای خود را حفظ کردم و تحت تاثیر روانشناسی فرقه ای قرار نگرفتم و استقلال قکری خود را قربانی نکردم. بعد از اخرج از حزب کمونیست کارگری شعبه حمید تقوائی نقدهای من تعمیق شد و به زیر ساخت افکار منصور حکمت که در برنامه حزب او منعکس است وارد شدم و ارشیوی از نقد برنامه او ارائه دادم که در سایت ازادی بیان در دسترس است و رسیدم به بحث لزوم سازماندهی فکری و سیاسی نسل چهارم گمونیزم و عبور از منصور حکمت و حکمتیزم.

مقدمه دوم:

تاریخا و در مورد تمام رهبران فکری یا سیاسی ، بعد مرگ اون رهبر حامیان تلاش کرده اند که اون رهبر را بازتعریف کنند و “زنده “نگه دارند و لذا تلاش برای بازسازی به برداشتهای متفاوت و متضاد می انجامد و هر قدر جلو می رویم اون رهبر از واقعیت خودش خارج می شود و اسطوره سازی او را از سنجش عقل و خرد دور نگه می دارد و یک ایزمهائی  ساخته می شود و اون ایزمها با هم متضاد می شوند و دقیقا همین ماجرا سر مارکس و بقیه امد و طبیعتا رسید به منصور حکمت که تبدیل شد به “حکمتیزم” هائی که در روایتهای مختلف حامیان منصور حکمت  بسیار شفاف شاهدیم .بامزه اینست که این “حکمتیستها” به شعبه سازی های جاودانه ادامه می دهند و هرکدام مثل امامان مدعی هستند که تداوم پیامبرشان هستند و اون یکی ها کافر هستند!

لذا هر بحث جدی در مورد منصور حکمت و حامیانش باید این دو پدیده یعنی منصور حکمت و حکمتیستها را از هم جدا کند و اسیب شناسی اینها را یکی نگیرد.

از انجا که من مباحثم در هردو مورد بالا  در مقالات مشروحی در سایت ازادی بیان منعکس شده هدفم امروز فقط یک تکرار اجمالی و فرمولبندی کلی است از موارد بالا و نه بیشتر:

(۱)منصور حکمت در سنجش غقل و تاریخ:

همانطور که در مقالاتم تاکیید کردم اهمیت منصور حکمت در تاریخ کمونیزم ایرانی اینست که بهترین فرمولبندی از لزوم بازنگری به کمونیزم ایرانی و جلو داری پروژه سوسیالیستی و نقد کمونیزم نسل اول(توده ایزم) و فدائیزم را ارائه داد و نشان داد کمونیزمهای سنتی ایرانی بخشهائی از گرایشات ناسیونالیستی اسلامی جناح چپ بودند و نه کمونیزمی که بخواهد برنامه سوسیالیستی را جلو ببرد.

از این جهت هم از جهت عقلانی و هم تاریخی این نقش بسیار مثبت همواره با نام او همراه خواهد بود.

اما گذشته از بحث کلی از ریشه یابی کمونیزم سنتی ایرانی منصور حکمت یک برنامه الترناتیو  واقعی ارائه نداد و برنامه دنیای بهتر او بعد بخش مقدمه یک برنامه مبهم سوسیال دموکراتیک است و نه بیشتر.

نکته بعدی چسباندن خود و جنبش کمونیزم کارگری است به “غرب گرائی” و نداشتن نقد همه جانبه به فرهنگ و زیر ساخت فرهنگی سیاسی نظام سرمایه داری غرب است و در بسیاری مواقع هم اوا شدن با سیاستهای “غربی” به بهانه نقد شرق گرائی.

تردیدی نیست که اگر منصور حکمت زنده می ماند شاید به بازنگریهای خود ارادامه می داد .

نکته بعدی ناتوانی او در سازماندهی تحزبی بود که مانع ساختن رهبرهای مادام العمر شود و مانع اسطوره سازی از او و دیگران شود همین معضل در فازهای اخر عمر او به احساس جدائی او از حزبش انجامید که شاهدان زیادی دارد که رندانه انرا مخفی می کنند.

یکی از ایرادهای نظری منصور حکمت  ناتوانی در نقد جدی لنینیزم بود و او را حداقل در بیان یک “لنینسیت” می شناسیم هرچند فکر می کنم بسیاری از نظرات و سیاستهای او با لنین در تناقض است. منصور حکمت حمایت خود از لنین را بیشتر ابزار سیاسی حفظ حامیان می کرد تا بطور واقعی بتواند یا بخواهد به ریشه یابی سیاستهای راست کمونیزم ایرانی در سفارشات لنینی یا تناقضات لنین بعد بدست گیری قدرت سیاسی بپردازد.

(۲)حکمتیزم در سنجش عقل و تاریخ:

درست بعد منصور حکمت اون تناقضاتی که در سطح رهبری حزب او در زمان او مخفی تر بود  باعص شد که بلافاصله گرایشهائی چیزی بنام جکمتیزم را ادعا کنند از گرایش کوروش مدرسی اغاز شد و بعد گرایشات میانه هم رفتند و جکمتیزم خود را ساختند و حزب حمید تقوائی با اینکه خودش را جکمتیست نمی داند اما فرمولبندی حمید تقوائی و حامیان در حال ریزشش هیچ از یک تقوائیزم حکمتیستی کم ندارد.

در حال حاضر بن بست جکمتیستها هم از این زاویه که کوکترین نقدی به منصور حکمت ارائه ندادند حتی جرات بازنگری برنامه منصور حکمت را نداشته اند بلکه در عرصه ناتوانی انها در بدست گیری جنبش کارگری ایران بسیار واضح است.

اینها به رغم تلاشهای منصور حکمت از نفوذ دوره ای او در بخشهای از جنبشهای دانشجوئی و کارگری نه تنها سکو نساختند بلکه اون نفوذ دوره ای منصور حکمت را هم بباد دادند.

(۳)کمونیزم نسل چهارم بر فراز دستاوردهای مثبت منصور حکمت:

در مقالات متعددی در سایت ازادی بیان تکرار کردم که کمونیزمی که کنار یک رهبر یا نظریه پرداز امامزاده بسازد محکومست به سقوط و تحجر.

کمونیستهای “کارگری” در زادروز و سالگرد منصور حکمت زور می زنند که چنان یاد او کنند که رهروان پیامبر اکرک و امامان در مورد انها می کنند.

اونها می خواهند ثابت کنند که منصور حکمت مارکسیست بود خیلی خوب بود! حرفهائی زده پیامبر گونه و خودشان را گول می زنند و دریع از یک سنجش عقلی و تاریخی جدی.

دریع از تداوم دعدعه هائی که اتفاقا منصور حکمت داشت و حامیان او ندارند. شجاعتی که در او بود و در اینها نیست.

اریک فروم روانشناسی اجتماعی حامیان و رهروان را بخوبی تحلیل کرد انجا که رهروان را حامل ترس از ازادی دانست و این ترس عامل فرار از نقد رهبر است چرا که هویت حامیان فرقه ها از خودشان نیست و نقد رهبر بواقع زدن هویت اینهاست.

طی سالها مناظره با حامیان خودباخته منصور حکمت من همان روانشناسی را دیدم که در سایر فرقه ها از رجوی تا پهلوی تا حامیان خامنه ای.استفاده از فحاشی و اتهام زنی امنیتی برای فرار از یک مناظره جدی.

از اینها بگذرم و تکرار می کنم که کمونیزم در ایران باید مرتب پوست بیندازد و از تجارب خود بهره گیرد از عقلانیت و علم استفاده کند و ضعفها را ببیند و تکرار نکند.

کمونیزم نسل سوم که با منصور حکمت به روران رشد خود رسید  بخاطر نارسائیهای نظری او و فرهنگ و زیر ساخت حامیانش به رکود کامل کشیده و تکرار خصائل خوب منصور حکمت  در سالگردهایش درمان نیست.

کمونیستهائی که بیشتر از نامها و رهبرها به اصل مسئولیت تاریخی خود فکر می کنند اماده هستند که مرتب کمونیزم نسل بعدی را بسازند و خسته نشوند.

در سمت مقابل حامیان سرمایه داری حتی خود رژیم اسلامی مرتب پوست می اندازند و بازنگری می کنند .اینست راز ماندگاری حاکمان دنیا و نظم سرمایه داری

اما در سمت کمونیستها چسبیدگی به رهبران و مقدسات بزرگترین مانع عقلی و تاریخ است.

خوانده این بحثهای ساده و مقدماتی من را با سوگواریها و به به گفتنهای حکمتیستها مقایسه کند و خودش نتیجه بگیرد!

زنده باد مبارزه برای سازماندهی نظریه و سیاست کمونیزم نسل چهارم!

زنده باد یاد منصور حکمت با همه ضعفها و نقاط قوتش چرا که او انسانی شریف بود و تشنه پیروزی طبقه کارگر و انسانیت بر ظلم نظام سرمایه داری و ادعائی بیش از این نداشت!

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate