روز کومه‌له، جعفر شفیعی و صدیق کمانگر راه را نشان می‌دهند(۴)

پراگماتیسم و مصلحت‌گرایی از مشخصات رهبری پوپولیستی‌ست. تا زمانی که این شیوۀ رهبری هست، کمونیسم جای‌گیر نمی‌شود، به هیچ وجه، امکان ندارد. رهبری پراگماتیستی یک رهبری سازشکارانه است، سازشکارانه طبعاً به نفع خرده‌بورژوازی نه پرولتاریا، قربانی کردن منافع پرولتاریا در سطح رهبری‌ در مقابل خرده‌بورژوازی ا‌ست. این در وجوه مختلف، چه سازمانی و چه طبقاتی می‌تواند خود را نشان دهد. به لحاظ سازمانی می‌تواند به این شکل خود را نشان دهد که در یک حوزه و یا در مناسبات حوزه و متری بالاتر، در رابطه با مناسبات وجوه مختلف تشکیلات با همدیگر، یک نوع سازش بشود، به همدیگر برخورد نشود، از اصول، از مارکسیسم، از کمونیسم، از برنامه، در مقابل ایده‌های دیگر دفاع نشود، از شیوۀ کار کمونیستی دفاع نشود و یا عملاً انجام نشود. در سطح خودِ طبقه هم می‌تواند به این شیوه خود را نشان دهد که در مقابل افکار و سنت‌های توده‌های مردم یا در مقابل اندیشه‌هایی که سازمان‌هایی دیگر در میان مردم و در میان طبقه اشاعه داده‌اند، مبارزه نکنیم، در مقابل آنها کوتاه بیاییم و به شیوه‌ای با آن اندیشه‌ها، سازش بکنیم. (جعفر شفیعی)

نقل قول فوق از رهبر جانباخته جعفر شفیعی، وصف حال رهبری جناح راست و ناسیونالیستی در کومه‌له است. نه از پروژه و تلاشی عملی برای راه‌اندازی جنبش شورایی در کردستان خبری هست و نه از دفاع قاطعانه از استقرار حاکمیت شورایی. هر چه هست سازش و نرم‌‌زبانی است در مقابل بورژوازی و ارتجاع در کردستان، تمکین به آنان و اتخاذ نقشه و پروژۀ لازم برای کسب توافق با آنان در راستای تأمین بی‌دردسر تقسیم قدرت میان احزاب در آیندۀ کردستان، و غوطه‌وری در جنبش ملی. نه از تشویق به دفاع از اصول و برنامۀ کمونیستی خبری هست و نه از پایبندی به مصوبات کمونیستی کومه‌له، هرچه هست تبلیغ پاسیفیسم و ندامت از کمونیسم در لفافۀ ضرورت پرهیز از تعصب و افراطی‌گری است. در نگاه به اوضاع درونی تشکیلات، طی سال‌های اخیر ابراهیم علیزاده و دیگر‌ ‌هم‌جناحی‌هایش سطر به سطر نقل قول فوق از رفیق جعفر شفیعی را که در وجوهی از پراتیک‌های جاری در مقابل خود دیده‌اند، همواره آن را «مالیخولیا»، «افراطی»،«متعصب»، «پندارگرا»، «غیراجتماعی» و …نامیده‌اند!

رهبران جناح راست، به طور رسمی اعلام کرده‌اند که برای چگونگی پروسۀ واگذاری حاکمیت به مردم و همچنین ادارۀ جامعۀ کردستان در دورۀ گذار بعد از رژیم جمهوری اسلامی در پی گفت‌وگو و کسب توافق با احزاب سیاسی در کردستان هستند. اینان با یک چنین موضعی در واقع پاسخ مثبتی دادند به پروژۀ موسوم به «طرح مدیریت در کردستان» که قبل از ایشان عبدالله مهتدی به طور رسمی آن را ارائه و مورد تبلیغ قرار‌ داده است.

 همچنانکه بارها گفته شده است چنین سیاست و عملکردی در واقع در خدمت فراهم نمودن شرایط و زمینه‌های مناسب برای به حاشیه راندن مردم و به قدرت رسیدن احزاب و نیز در قدرت ماندن آنها، در آیندۀ جامعۀ کردستان است. در یک کلام، معامله و زد و بند با احزاب ناسیونالیست بر سر سرنوشت جنبش انقلابی مردم کردستان و تکرار سناریوی حاکمیت احزاب در کردستان عراق است.

رهبر جانباخته جعفر شفیعی می‌گوید:

«پوپولیسم یا به شیوۀ تسلیم‌طلبی و خجولانه به مسئلۀ حاکمیت برخورد می‌کند که این خود به دنباله‌روی از بورژوازی منجر می‌شود، یا در پی این است که از بالا تغییر به جود بیاورد که در صورت انجام آن، خود به دیکتاتور تبدیل می‌شود. نتیجه: مبارزۀ طبقاتی رشد نکند، و این عین رویزیونیسم است. طبعاً رسیدن به حاکمیت سیاسی چه در کردستان و چه در سطح ایران و چه در سطح جهان در هر کشوری، بدون مبارزه با این بینش نمی‌تواند تحقق پیدا کند. کسب حاکمیت سیاسی به مثابه حیاتی‌ترین مسئلۀ طبقۀ کارگر از کانال مبارزه با آن انحرافات می‌تواند تحقق پیدا کند.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«‌در‌ مسئلۀ حاکمیت، ما باید اساساً به مردم متکی باشیم: آموزش دادن، سازمان دادن و هدایت کردن مردم برای حاکمیت. این نکتۀ اساسی را بایستی به یاد داشته باشیم که ما به این خاطر مسئلۀ حاکمیت را مطرح می‌کنیم که به مردم نزدیک بشویم، هر چه بیشتر توده‌های وسیع مردم را به طور مشخص‌تر و عینی‌تر به گرد خود درآوریم و شکل حکومت آینده را به آنها نشان دهیم و تا جایی هم که الآن مقدور است آن را اجرا کنیم و بگوییم ما می‌خواهیم که یک چنین حکومتی تشکیل شود، و از آن طریق مردم را دور خود جمع کنیم. مسئلۀ حاکمیت نباید باعث شود که ما را از مردم دور کند. اگر طرح مسئلۀ حاکمیت این باشد که روز به روز ما را از مردم دور کند، بر مردم اعمال فشار کنیم،…‌. چنین حاکمیتی نکنیم بهتر است. به این، بایستی به مانند یک هشدار بنگریم. یعنی اگر به این مسئله دقت نکنیم، بالأخره هر چند هم ناخوشایند باشد، از نظر محتوایی چهرۀ غارت به خود می‌گیرد نه حاکمیت انقلابی!»

چنانچه مخالفت و مقاومت شماری از کادرهای رهبری حزب کمونیست و کومه‌له و در رأس آن صلاح مازوجی نمی‌بود، تقریباً ۱۰ سال قبل ابراهیم علیزاده تحت لوای «پاسخ به وحدت‌طلبی مردم کردستان» کومه‌له را به پای پروژۀ «تشکیل جبهۀ کردستانی» برده بود. ایشان قبل از کنگرۀ ۱۵ کومه‌له پیش‌نویس سندی را برای تصویب به پلنوم کمیتۀ مرکزی ارائه نمود که بر اساس آن کومه‌له می‌بایست به پای تشکیل جبهۀ کردستانی با احزاب بورژواناسیونالیست برود (شخصاً در آن پلنوم حضور داشتم). در آن موقع نه تنها این پروژه با شکست روبرو شد، بلکه مؤلفات «اختلاف در استراتژی» به عنوان مانع انجام اتحادهای پایدار و توافقات استراتژیک با احزاب ناسیونالیست به طور صریح و مدون مورد تأکید قرار گرفت و علاوه بر این همکاری‌های موردی با این احزاب نیز مشروط اعلام شد.

کیست که نداند اگر بعد از انجام تک‌روانۀ درج امضای کومه‌له از سوی ابراهیم علیزاده در پای بیانیۀ مشترک با احزاب اسلامی و ناسیونالیست(‌سازمان اسلامی خبات و هر دو شاخۀ حزب دمکرات و هر دو شاخۀ سازمان زحمتکشان) در رابطه با تحریم نمایش انتخاباتی رژیم، صلاح مازوجی طی مصاحبه‌ای خطوط قرمز‌ کومه‌له در حیطۀ همکاری با این احزاب را گوشزد نمی‌کرد؛ الآن مراودات و آمد و رفت بین کومه‌له و سازمان اسلامی خبات هم مرسوم شده بود! رهبری جناح راست از این کار صلاح مازوجی به سختی برآشفتند و گفتند وی به چه حقی به تعیین خطوط قرمز می‌پردازد. ابراهیم علیزاده برای توجیه این خطای سیاسی خود طی مصاحبه‌ای اعلام کرد که سازمان خبات با حزب دمکرات فرقی ندارند، از این سازمان منزوی و منفور اسلامی به عنوان سازمانی شناخته شده در کردستان نام برد و گفت که این سازمان خود را سکولار می‌داند!!

اگر مقاومت و ایستادگی جناح چپ و کمونیستی این تشکیلات و نیز انتقادات شدید فعالین و هواداران کومه‌له در داخل کشور و نیز احزاب و نیروهای چپ و کمونیستی نمی‌بود، جناح راست اکنون در کنار دست دیگر اعضای متشکل در مرکز همکاری احزاب ناسیونالیست کرد می‌بودند. مگر رهبری این جناح نبود که دو سه سال قبل در روز کومه‌له به طور رسمی و توسط حسن رحمانپناه اعلام کردند که چیزی که باعث عدم شرکت آنها در آن مرکز همکاری شده است نه وجود اختلاف در استراتژی با آنان، بلکه وجود پاره‌ای مشکلات فنی بوده است؟ اما شدت فشار و انتقادهای وارده، ایشان را از تلاش برای برطرف آن مشکلات فنی برای پیوستن به جبهۀ احزاب بورژواناسیونالیست پشیمان ساخت و سپس برای جبران این خطای سیاسی خود، در اینجا و آنجا به طور نیم‌بند به وجود اختلاف در استراتژی به عنوان مانع پیوستن به چنین مرکزی اقرار کردند. در این خصوص همزمان اعلام می‌کردند که اگر چه نمی‌توان به چنین مرکزی پیوست، اما حاضرند در عرصه‌های استراتژیکی چون «حاکمیت مردم در کردستان»، «آیندۀ نیروی مسلح در کردستان» و «موضوع مذاکره با رژیم»، با این احزاب به توافق برسند!

وقتی هم که از سوی جناح چپ و کمونیستی چنین اعمال و سیاست‌هایی مورد نقد قرار می‌گیرد، اعلام می‌کنند که این جناح مخالف اصل «همکاری میان احزاب علیه رژیم اسلامی به عنوان دشمن مشترک»، می‌باشند.

جعفر شفیعی می‌گوید:

« پوپولیسم با سرنوشت توده‌های مردم بازی می‌کند. پوپولیسم با انقلاب بازی می‌کند. تویی که در جنبش مقاومت هستی، تویی که با میلیون‌ها نفر سر و کار داری، هر کلمه‌ای که از دهنت بیرون می‌آید اهمیت دارد، اهمیت دارد این کلمه‌ای که از دهنت بیرون می‌آید تو می‌گویی صلح می‌کنم یا می‌گویی می‌جنگم، مذاکره می‌کنم یا نمی‌کنم، سرنوشت یک ملت را با حرفهایت…. هر کلامی که از دهنت بیرون می‌آید، با زندگی مردم ارتباط دارد. توده‌هایی که سرنوشت خودشان را دست تو داده‌اند، تو حق نداری با سرنوشت آنها بازی بکنی.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«حقیقت این است که در رابطه با کار عملی خودمان نیز نمی‌توانیم به خوبی موفق شویم مگر اینکه بیاییم نحوۀ برخورد خودمان به حاکمیت را نقد کنیم. می‌دانیم که مسئلۀ در هر انقلابی، مسئلۀ حاکمیت است. بارها و بارها صحبت شده است ولی کمتر آن را درک کرده‌ایم و نقطه اشتراک تمام رویزیونیست‌ها هم در این است که مسئلۀ حاکمیت سیاسی طبقۀ کارگر را نفی می‌کنند…. یکی از اَشکال این است که ما به آن مبتلا شده‌ایم یعنی برخورد پوپولیستی به حاکمیت. پوپولیسم منادی سازش طبقاتی است. ایدوئولوژی خرده‌بورژوازی است، از حاکمیت می‌ترسد و به دو شیوه به مسئلۀ حاکمیت برخورد می‌کند. یکی، برخورد تسلیم‌طلبانه، خجولانه و با نهایت ترس و یکی هم اینکه از راه تغییر در بالا می‌خواهد قدرت را به دست بگیرد. در هر دو حالت چیزی در جریان است: دنباله‌روی از بورژوازی و دوباره حاکمیت بورژوازی را برقرار کردن. پوپولیسم ایدوئولوژی‌ای ماورای طبقاتی است، اما در نهایت در رابطه با حاکمیت هم به خدمت بورژوازی درمی‌آید. در عرصۀ کومه‌له و مبارزات کومه‌له نمونه زیاد است که به یکی دو نمونه از آنها اشاره می‌کنم. از لحاظ تاریخی در چین همین طور بوده، به لحاظ کنونی در جهان هم نمونه زیاد داریم. یعنی تلاش پوپولیسم این است که صف مستقل طبقۀ کارگر را مخدوش کند و برای گرفتن قدرت سیاسی آن را با ایدوئولوژی بورژوازی و خرده‌بورژوازی در هم آمیزد و حاکمیت را به آنها بسپارد. در برخورد به حاکمیت چیزی غیر از این نیست. اکنون هم در بسیاری نقاط که مبارزه و جنبش توده‌ای در جریان است عیناً همین است. به فلسطین نگاه کنید، سازمان آزادی‌بخش فلسطین از مجموعه‌ای سازمان دمکراتیک و چند سازمان که خود را سازمان مارکسیستی می‌دانند تشکیل شده است، اما حقیقت این است که همه در زیر رهبری الفتح قرار دارند. به السالوادر نگاه کنید، به ایرلند نگاه کنید و در بیخ گوشمان هم به اتحادیۀ میهنی کردستان نگاه کنید. همۀ تلاش آنها برای مخدوش کردن این صف است و سپردن حاکمیت به بورژوازی. بورژوازی برای تشکیل جبهه تلاش به عمل می‌آورد و در آن خود را جای می‌دهد چونکه آن تلاش‌ها خود را در جبهه نشان می‌دهد، جبهۀ سازمان آزادی‌بخش فلسطین، جبهۀ السالوادر، جبهۀ ایرلند و در اینجا هم در اتحادیۀ میهنی خودشان به آن می‌گویند نیمچه جبهه. بورژوازی عیناً همین تلاش را دارد. در کردستان حزب دمکرات چنین تلاش‌هایی را زیاد انجام داده است. اتفاقاً فشارهایی هم به ما آورده است که نه به این خاطر که واقعاً فکر کرده می‌تواند ما را نابود کند و خودش هم مطمئن نبود که می‌تواند ما را نابود کند. به ما فشار آورده که بلکه به این راضی شویم که با او نوعی جبهه تشکیل دهیم که او رهبری آن را در دست داشته باشد. وقتی هیأت نمایندگی خلق کرد تشکیل شد، حزب دمکرات خیلی دلش به این خوش بود که می‌تواند از طریق این هیأت نمایندگی، به هدفش برسد. اما وقتی دید که نمی‌تواند به آن برسد، آن را به هم زد، و بعداً هم خودشان به این اعتراف کردند که هیأت نمایندگی خلق کرد به طوقی در گردنشان تبدیل شده است، و طبعاً ما به آن شیوه با آنها نرفتیم که آن طوری که دلخواه آنان بود جبهه‌ای تشکیل دهیم.»

جناح راست و پوپولیست در رهبری امروز کومه‌له از آنجایی که در پی همگرایی با پروژه‌های نیروهای بورژواناسیونالیست در منطقه می‌باشند، می‌دانند که راه‌اندازی یک جنبش شورایی قدرتمند در کردستان و کوبیدن بر طبل حاکمیت شورایی و استقرار بلاواسطۀ شوراها و نیز عمل به ملزومات تحقق این حاکمیت از جمله تلاش بی‌وقفه و هدفمند در جهت جدا نمودن توده‌های کارگر و زحمتکش از سیاست‌ها و استراتژی احزاب بورژوایی، موجبات «اوقات تلخی» حزب دمکرات را فراهم آورده و چنین القا می‌کنند که بایستی از تشنج و درگیری میان احزاب جلوگیری به عمل آورد و در این باره به طور مکرر هشدار می‌دهند که «احزاب مسلحند». اینان به طور آگاهانه این اصل طبقاتی مهم برای کومه‌له مبنی بر تلاش نقشه‌مند در جهت سپردن تقابل و کشمکش میان احزاب وابسته به پرولتاریا و بورژوازی به خود طبقه و انتقال آن به درون جامعه و شکل‌ دادن به صف‌بندی‌های مشخص اجتماعی و طبقاتی حول آن را مخدوش نموده و چنین القا می‌کنند که هر گونه نقد و آگاهگری صریح در قبال اعمال و سیاست‌های احزاب ناسیونالیست به درگیری و رویارویی آنان با کومه‌له منجر خواهد شد. جناح مزبور به طور وسیع با رکن اساسی مندرج در برنامۀ کومه‌له برای حاکمیت شورایی در کردستان که به عنوان یکی از ملزومات تحقق این حاکمیت بر آن تأکید شده است، مرزبندی دارند. در برنامه کومه‌له آمده است:

«شرط لازم پیشروی جنبش انقلابی و تحقق حاکمیت مردم جدایی توده‌های کارگر و زحمتکش از استراتژی، افق، آرمان‌ها و سیاست‌های احزاب بورژوایی در کردستان و تقویت استراتژی سوسیالیستی در قبال استراتژی ناسیونالیستی در مقیاس اجتماعی است. انجام این امر خطیر در گرو اشاعۀ یک درک روشن از اهداف و برنامه برای دگرگونی‌های واقعی در عرصه‌های گوناگون زندگی اجتماعی توده‌های مردم کردستان است.»

این رویکرد جناح راست دقیقاً در جهت به قدرت رساندن احزاب و رسمیت دادن به آنها در خصوص تصاحب بر جامعه و تبعیت از آنان به عنوان به اصطلاح برقرار کنندگان نظم و امنیت و آرامش در جامعه است؛ این توهم را در میان مردم کردستان دامن می‌زنند که امروزه همکاری و اتحاد‌عمل‌ها و یا تعاملات و تسامحات، امضاهای روی کاغذ،…میان احزاب، برای فردا ضمانتی است در جلوگیری از بروز هر گونه خشونت و درگیری مسلحانه در میان احزاب؛ عدم به رسمیت شناسی حق آزادی بیان و تبلیغ سیاسی است؛ در جهت رسمیت دادن به خشونت و بکارگیری اسلحه در مقابل مخالفین سیاسی است.

تنها ضامن پایدار در ممانعت از یکته‌تازی و جنگ‌طلبی احزاب ناسیونالیست، تلاش بی‌وقفه برای کشاندن طبقۀ کارگر و توده‌های مردم به صحنه‌های سیاسی و اجتماعی و ادارۀ مستقیم جامعه توسط خود آنان است. برای مثال هنگامی که سال گذشته احزاب ناسیونالیست با رژیم جنایتکار اسلامی به مذاکره نشستند، کومه‌له می‌بایست در محکومیت این عمل، چنان کمپین‌های اجتماعی در سطح جامعۀ کردستان به راه می‌انداخت که با ایجاد چنین فشار اجتماعی‌ای، احزاب مزبور یک بار دیگر جرأت نزدیک شدن به سربازان بدنام امام زمان -این قاتلین مردم کردستان- را نداشته باشند. نه تنها این کار را نکرد، بلکه خود نیز آن عمل احزاب را محکوم نکرد و در مقابل به توجیه مذاکرۀ آن احزاب با رژیم پرداخت و هنگامی هم که خبری از دومین نشست از آن مذاکره انتشار یافت، ابراهیم علیزاده اعلام کرد که این احزاب مجازند برای «منافع حزبی» خود با رژیم مذاکره کنند، وی موضوعات مهم و اجتماعی‌ای مانند «مبارزۀ مسلحانه» و یا «فعالیت در چهارچوب جمهوری اسلامی» را جزو منافع حزبی این احزاب قلمداد کرد!!

جعفر شفیعی در ارتباط با امر حاکمیت می‌گوید:

«چیزی که ما الآن برای آن فعالیت و مبارزه می‌کنیم، حاکمیت توده‌هاست، این است که دولت و حاکمیت نوع جدیدی به پا کنیم: حاکمیت مستقیم زحمتکشان و اکثریت مردم. وظیفۀ ما سازمان دادن این حاکمیت است.» «زحمتکشانی که سلاح بر دوش نداشته باشند، نمی‌توانند به طور پایدار اعمال حاکمیت نمایند. ما که صحبت از آن قوانین می‌کنیم بایستی این را بدانیم که بند بند چنین قوانینی در عمل، تعرضی است به نظام موجود و به وضع موجود، تعرض است به بورژوازی و نه فقط بورژوازی ایران به طور کلی، بلکه بورژوازی کردستان و حزب دمکرات در رأس آن. بنابراین باید انتظار واکنش از سوی آنها داشته باشیم. ما در مقابل بورژوازی کرد، بر سر مسئلۀ آزادی انتخاب برای کسی که می‌خواست به عنوان پیشمرگ به کدام سازمان ملحق شود، بر سر مسئلۀ آزادی بدون قید و شرط سیاسی، بر سر این بند و برای تثبیت آن، خون داده‌ایم و ای بسا دوباره خون دیگری برایش بدهیم، قربانی داده‌ایم. بنابراین وقتی که لیستی از قوانین اجتماعی‌ای را ارائه می‌کنیم که الزاماً نظام موجود را دگرگون می‌کند، باید انتظار تعرض از سوی بورژوازی کرد را داشته باشیم که سوارِ سرمان شود. چه چیزی ضمانت کنندۀ تثبیت این قوانین‌ است؟ اگر صرفاً کومه‌له را در مقابل حزب دمکرات قرار می‌دهیم به طور پایدار برنده نمی‌شویم، در ثانی ما این قوانین را برای خودمان که نمی‌خواهیم، ما وقتی در مقابل حزب دمکرات می‌توانیم بیایستیم و نه تنها بیایستیم، بلکه پیروز هم بشویم و آن قوانین را تثبیت کنیم که توده‌های مردم را حول خود، حول این قوانین گرد آورده باشیم. با اتکا به توده‌ها ما می‌توانیم در مقابل بورژوازی بیایستیم و آن قوانین را تثبیت نماییم. این قوانین به طور صاف و ساده تثبیت نمی‌شوند. به عرصۀ یک مبارزۀ حاد طبقاتی تبدیل می‌شوند و به بسط مبارزۀ طبقاتی کمک می‌کنند. بایستی خودمان را برای یک چنین مبارزه‌ای آماده کنیم، ولی وقتی که زیر پایمان خالی باشد، آن وقت تاوانش گران است.‌‌» «‌انحرافاتی در نگاه به حاکمیت: حاکمیت را مانند پدیده‌ای طبقاتی-اجتماعی نمی‌بینیم…. و بیشتر حاکمیت را در تقابل خودمان و حزب دمکرات دیده‌ایم یعنی حاکمیت را “سازمانی” دیده‌ایم نه طبقاتی-اجتماعی. انعکاس این هم در میان مردم، این طور بوده است که اگر اختلافاتی بین ما و حزب دمکرات پیش آمده، مردم بیشتر چنین پنداشته‌اند که این جنگِ کومه‌له و حزب است، بر سر مسائل خودشان است، نه که این طور تصور شود که کومه‌له بر سرمسائل اساسی‌ای که مربوط به زحمتکشان است با حزب دمکرات مشکل پیدا کرده و یا اینکه حزب دمکرات بر سر این که کومه‌له از منافع زحمتکشان دفاع نموده، از حاکمیت آنان دفاع نموده، کومه‌له را مورد حمله قرار داده است.»

جعفر شفیعی در خصوص پایمال کردن اصول، مصلحت‌گرایی و تعمیق پیدانکردن مبارزۀ ایدوئولوژیک در میان رهبری، می‌گوید:

«در مقابل بورژوازی آرایش طبقاتی را به خود نگرفته‌ایم به این مفهوم که طبقه را علیه طبقۀ بورژوازی -که جمهوری اسلامی در رأس آن است- سازمان دهیم. در رابطه با بورژوازی کرد، نیروی پیشمرگ در مقابل حزب دمکرات قرار گرفته، و کمتر تلاش کرده‌ایم که طبقه را سازمان دهیم ‌تا اینکه در مقابل این حزب قرار بگیرد.» «به لحاظ تعلق طبقاتی، به لحاظ این که خود را تمام و کمال متعلق به طبقۀ کارگر به حساب بیاوریم، تردیدی ندارم که از این لحاظ  سستی داریم. برای همین است که وجه طبقاتی مسائل را چه در درون کمیته مرکزی و چه در بیرون از آن و در سطح جامعه به تمامی برجسته نمی‌کنیم. اشکال دیگری که ما داشته‌ایم این بوده که کمتر بر این باور بوده‌ایم که مبارزۀ طبقاتی بی‌رحم است، مقداری با نرمی و شُلی به سوی آن رفته‌ایم،  حتی در درون تشکیلات با سرپنجۀ قدرت به سوی آن نرفته‌ایم، فقط توضیح داده‌ایم، ترویج داده‌ایم -مسائل صحیح و درست را- یقه و گریبان کسی را نگرفته‌ایم چه در داخل خودمان و چه در بیرون از خودمان.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«مسئلۀ حاکمیت از دو زاویه برای ما مطرح است. یکی، اساساً و عمداً از این زاویه که به حکومتی معین شکل بدهیم و یک آلترناتیو انقلابی-دمکراتیک ارائه بدهیم که قوانین مشخص خود را دارد، ارگان‌های حاکمیت مشخص خود را دارد و بگوییم ما می‌خواهیم که حاکمیت به این شکل باشد، این قوانین را اجرا کند، ارگان‌هایش این گونه باشند، شورا داشته باشد، و به این شیوه تغییر در زندگی توده‌های مردم ایجاد کند و به این شیوه توده‌های مردم حاکمیت را به دست بگیرند. این، به دو لحاظ مفید است. یکی اینکه تا جایی که به لحظۀ حاضر مربوط است، اثر تبلیغی و ترویجی وسیعی در میان توده‌های مردم دارد. ما می‌گوییم حاکمیتی را می‌خواهیم و برای آن مبارزه می‌کنیم که در آن توده‌های مردم قدرت سیاسی را بگیرند و بر سرنوشت خود حاکم شوند، حاکمیتی می‌خواهیم که قوانین‌اش به این گونه باشد: در رابطه با مسائل زنان این را می‌گوید، در رابطه با مسائل خانواده این را می‌گوید ، در رابطه با قانون کار این را می‌گوید‌، در رابطه با رفاه اجتماعی‌‌ این را می‌گوید، در رابطه با آزادی سیاسی این را می‌گوید… ، و این خود می‌تواند توده‌های وسیعی را به گرد ما در‌آورد و مردم را آگاه‌تر نماید.

 دوم، با وجود این که همین الآن و بالفعل ارزش تبلیغی و ترویجی وسیعی دارد، به لحاظ آینده هم اهمیت فوق‌العاده عظیمی دارد. یعنی وقتی که ما آماده شده باشیم که شکل حکومتی خود را معین و مشخص کرده باشیم، تشکیلات خود را با آن مسلح کرده باشیم، هر وقت شرایطی پیش آمد که ما توانستیم سریعاً مناطق وسیعی از کردستان را تصرف کنیم بلافاصله آن شکل معین حکومتی را برپا کنیم؛ برای اینکه آن موقع خلع سلاح نباشیم، دستمان خالی نباشد، دستمان کاملاً پر باشد. وقتی مناطق وسیعی را گرفتیم، دقیقاً از هم اکنون بدانیم که شورا چیست و چگونه برپایش می‌کنیم، و چه قوانینی لازم است پیاده شود. یعنی هم خودمان و هم توده‌های مردم را برای آن آماده کرده‌ایم. اکنون زمینه مساعد است، وگرنه آن موقع دچار مشکلات خواهیم شد. شاید آن وقت هم مجبور شویم که حداقل مدتی به این اکتفا کنیم که مقرات خود را دایر کنیم صرفاً و بیشتر برای کار سازمانی-طبقاتی تا اینکه مسئلۀ اعمال حاکمیت را به شیوه‌ای مستقیم و بلافاصله مطرح کرده باشیم.» «امروز ما باید تلاش کنیم که این قوانین خود و آن ارگان‌های حاکمیت را وسیعاً در میان مردم تبلیغ نماییم و مردم را با آن پرورش دهیم به شیوه‌ای که اگر ما در جایی هم حضور نداشتیم توده‌های مردم با آن آموزش‌هایی که دریافت کرده‌اند، خودشان بکوشند که آن مکانیسم و آن مناسبات را در میان خود برقرار کنند.»

حال این مواضع و رویکرد انقلابی دکتر جعفر شفیعی در خصوص استقرار حاکمیت شورایی را با مواضع و رویکرد منفعلانۀ ابراهیم علیزاده و جمال بزرگپور و دیگر اعضای رهبری جناح راست در این باره مقایسه کنید وقتی که می‌گویند:

«در مورد چگونگی پروسۀ واگذاری حاکمیت به مردم و همچنین ادارۀ جامعۀ کردستان حاضرند با حزب دمکرات و دیگر احزاب بورژوایی در کردستان به توافق برسند.» « در یک دورۀ معین (کسی نمی‌تواند مدت آن را تعیین کند) با آشکار شدن ضعف در قدرت مرکزی تا تأمین شرایطی کە ارگان‌های حاکمیت تودەای بتوانند مستقر و تثبیت گردند( یک دورۀ انتقالی) جامعۀ کردستان چگونە ادارە خواهد شد؟ واضح است کە این کار احزاب است کە با ادارۀ جامعە(می‌گویم احزاب جامعە را ادارە خواهند کرد) و پیشبرد سیاست‌های معینی در تلاش خواهند بود کە توازن قوا را در جهت جلب پشتیبانی تودەای از افق، برنامە و سیاست‌های خود سنگینی دهند. این دورە، دورۀ حضور احزاب و فعالیت آنان و تلاش آنان برای تبدیل برنامە و سیاست خود بە نرم و روال ادارۀ جامعە است.‌‌ آنچە کە در برنامە نە جایی دارد و نە اسمی از آن بردە می‌شود. فوراً و سر‌راست سراغ شوراها می‌رود‌.»

برای این هم، جعفر شفیعی می‌گوید:

« طبعاً ما تلاش می‌کنیم که شوراها تشکیل شوند و شوراها به عنوان نمایندگان واقعی مردم بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند. اما تا زمانی که این شوراها تشکیل نشده‌اند، ما مؤظف هستیم در هر عرصه‌ای به عنوان دولت موقت انقلابی کار بکنیم. این صحیح‌ترین راه است. کومه‌له به مثابه پیشاهنگ کارگران و زحمتکشان کردستان مؤظف است از تمام قدرت خود برای مساعد نمودن زمینه در جهت بسط مبارزۀ طبقاتی در کردستان استفاده کند، زمینه را مساعد کند برای اینکه زحمتکشان بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند. مردم خلاء قدرت را قبول نمی‌کنند-این آنارشیسم است که هیچ قدرتی وجود نداشته باشد-تو بگویی که من دخالت نمی‌کنم چونکه باید شورا دخالت کند، خُب، شورا هم آن طور که باید تشکیل نشده، تو چه کار می‌کنی؟ جامعه قانون می‌خواهد، شما این کار را نکنید حزب دمکرات آن را انجام می‌دهد و به سبک خاص خود اِعمال اراده می‌کند. بنابراین ما نباید آن خلاء را به وجود بیاوریم. ما بایستی خلاء قدرت را پر کنیم چه با تشکیلات خودمان و چه با ارگان‌هایی که زودتر از شورا تشکیل می‌شوند مثلاً مانند بنکۀ زحمتکشان.»

 جعفر شفیعی می‌گوید:

«اوضاع سیاسی کردستان چگونه رقم خواهد خورد، ما نباید منتظر آینده باشیم. باید از خودمان بپرسیم. ماییم که اوضاع سیاسی آینده را تعیین می‌کنیم یعنی می‌توانیم به شیوه‌ای انقلابی آن را تعیین کنیم، اگر برای این تلاش نکنیم و فعالیت نقشه‌مند نداشته باشیم، اوضاع به شیوۀ دیگری روان می‌شود.» «امروزه و در شرایطی که جنبش به طور‌ عملی از امکان و ظرفیت رشد و پیشروی برخوردار است، خرده‌بورژوازی -علیرغم حضورش در جنبش- بیشتر از گذشته شکست‌طلبی از خود بروز می‌دهد و بورژوازی کرد بیشتر از گذشته خصلت ضددمکراتیک خود را نشان می‌دهد و خود را در مقابل مضمون انقلابی جنبش قرار می‌دهد؛ رشد انقلابی جنبش در گرو آن مبارزه‌ای است که پرولتاریای کردستان و در رأس آن کومه‌له انجام می دهد، یعنی تکامل جنبش فعلی در گرو این است که کومه‌له چه فعالیت نقشه‌مندی برای آن جنبش انجام می‌دهد. این است بحث اساسی ما، به هر اندازه‌ای که جواب دقیق و جامعی به آن داده باشیم، سیمای سیاسی جنبش هم تغییر می‌کند. وقتی که می‌گوییم تکامل این مبارزه اساساً در گرو این است که تا چه میزان کارگران و زحمتکشان به میدان می‌آیند، خود به خود این هم مطرح می‌شود که چقدر آنها را سازمان داده‌ایم.» «‌توده‌ای‌تر شدن جنبش در گرو طبقاتی‌تر شدن جنبش است. بایستی مبارزۀ کارگران و زحمتکشان کردستان علیه مسائل و معضلاتی که  با آن دست به گریبانند را ارتقا داد. ارتقای این مبارزه در گرو اولاً سازماندهی و به هم مرتبط کردن آنان است و دوماً در گرو این است که تحت سیاست‌های پرولتری کومه‌له باشند، و نه فقط مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی، بلکه مبارزه علیه اقدامات خودِ حزب دمکرات نیز همگی احتیاج به سازماندهی و سازمانیافتگی دارد.»

‌‌در پیام رسمی جناح راست که امسال به مناسبت روز کومه‌له انتشار یافته آمده است:

«در راستای مبارزات مردم کردستان، ما وظایف خودمان را می‌شناسیم و با تمام توان برای به انجام رسیدن آنها هم کار می‌کنیم. اما عزیزان! برای اجرای هر وظیفه‌ای نیرو لازم است و سرچشمۀ نیرو هم در سازماندهی است اما سازماندهی در خلاء شکل نمی‌گیرد. اگر صحبت از تشکیل تشکل‌های توده‌ای است این از طریق مبارزۀ مداوم مردم میسر می‌شود. اگر صحبت از تشکل حزبی است-در هر اوضاع و احوالی تشکیل شده باشد-نه به ارادۀ ما بلکه در نقاط عطف حساس و تاریخی می‌تواند توده‌ای بشود. در پرتو چنین دیدگاهی چند اولویت اساسی در پیش‌رو داریم.»

بر اساس چنین کلی‌گویی و تبیینی است که «تحکیم پایگاه کومه‌له در جنبش ملی و مشغول شدن به این جنبش» در صدر اولویت‌های صاحبان این پیام قرار گرفته است. اینان همواره که انحرافات خود و هر گونه مبارزه و تلاش کمونیستی و نقشه‌مند آن گونه که رهبر جعفر شفیعی با صلابت و روشنی برای‌مان ترسیم می‌کند را مترادف اراده‌گرایی، افراطی‌گری، پندارگرا و غیراجتماعی، خلوص ایدوئولوژیک و … قلمداد کرده‌اند.

جعفر شفیعی در مورد سازماندهی و ارادۀ راستین و انقلابی برای آن می‌گوید:

«من می‌گویم دلیل این که تا به حال کم تلاش کرده‌ایم برای اتخاذ شیوۀ کار رهبری کمونیستی‌، این که کم تلاش کرده‌ایم برای تشکیلات‌سازی، این بوده است که به مسائل غیرپرولتری تمکین کرده‌ایم. آن پیگیری و آن استحکام تند و محکم را نداشته‌ایم که با آنها مرزبندی کنیم و دست بکار پیشروی عملی در مبارزه بشویم. وقتی این را نقد می‌کنیم که می‌آییم و می‌گوییم عادت‌ها، و سنت‌ها به ما فشار آورده‌اند، جنبشی ملی به ما فشار آورده است، می‌خواهیم با اینها مرزبندی کنیم، می‌خواهیم دوباره بر روی این فکر کنیم که ما  متعلق به یک طبقۀ جهانی هستیم و مصممیم که این کار را بکنیم و نتیجتاً بعد از این همه تجزیه و تحلیل می‌خواهیم که پیشروی کنیم؛ این یک پیشروی قوی و ایدوئولوژیک است من آن را این طور می‌بینم.

من که می‌گویم ضعف ایدوئولوژیک وجود داشته است، منظور این نیست که بیاییم دوباره آنتی‌دورینگ را بخوانیم یا بیاییم و دوباره از اول برنامه را بخوانیم، بایستی با آن انحرافات و گرایشاتی که موجود است مرزبندی کنیم، آنهایی که قاطعانه مرزبندی کرده‌اند می‌خواهند پیشروی کنند. قدم بعدی چیست؟ این است که برای پیشروی بعدی بایستی ابزار درست کرد. اگر ابزار درست نکنیم، برای نمونه اگر نیاییم مثلاً کار تبلیغ و ترویج را سازمان ندهیم افرادی که در کمیتۀ مرکزی هستند و در آنجا کار می‌کنند، نمی‌توانند شیوۀ کار رهبری کمونیستی را پیش ببرند، می‌نشینند و دوباره در خرده‌کاری غرق می‌شوند. من می‌گویم اگر کار سازماندهی انجام بدهیم و برای آن نقشه‌عمل هم ارائه کرده‌ایم و می‌خواهیم که آن را پیاده کنیم به هر میزان که آن را پیاده می‌کنیم به همان میزان هم به کمونیسم ایمان داریم. باور و ایمان ایدوئولوژیک، هر بار خود را در چیزی نشان می‌دهد، الآن خود را در این نشان می‌دهد که تا چه اندازه سازماندهی می‌کنی. کسی که در کار سازماندهی، در کار اجرا کردن نقشه‌عمل، سستی از خود نشان می‌دهد‌، من در اینجا می‌گویم بله! آن سستی، نشانۀ سستی به خود کمونیسم است. آیا این التقاط است؟ این مخدوش بودن است؟ من می‌گویم غیرِ این، مخدوش بودن است. از این به بعد، وظیفۀ ما سازماندهی است. کسی که آن را خوب انجام می‌دهد، کسی است که بیشتر به کمونیسم ایمان دارد و کسی که آن را بد انجام می‌دهد، کسی است که کمتر به آن ایمان دارد. پیشروی‌مان با این، اندازه‌گیری می‌شود. این است عرصه‌ای مهم از مبارزۀ طبقاتی که اینک وجود دارد.»

گرامی‌داشت یاد رهبران جانباخته‌مان جعفر شفیعی و صدیق کمانگر و هزاران جانباختۀ دیگر نه در حرف و شعار، بلکه تعهد و وفاداری و در عمل به سیاست و مواضع آنان است که تجلی می‌یابد!

ادامه دارد.

۲ اسفند ۱۳۹۹

۲۰ فوریه ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate