در ضرورت وجودی حزب کمونیست – حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست !

در ضرورت وجودی حزب کمونیست – حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست !
بویژه بعد از پیروزی انقلاب قهری کمونیستی طبقه کارگر، دوران دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریای مسلح – دوران تغییر جامعه از کاپیتالیسم به کمونیسم!
در نقد یک مدعی – مازیار رازی!

مختصرجوابی به یک مدعی لیبرال چپ و یا آنارشیست شرمگین دوست و رفیق مازیار رازی*۱ در رابطه با «منحل» شدن حزب بعد از درهم کوبیدن دولت سرمایه داری، یعنی بعد از پیروزی انقلاب قهری کمونیستی*۲، داغان کردن دولت سرمایه داران، در دوران دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح – دوران تحول و تغییر و تبدیل جامعه از سرمایه دار به کمونیسم!
دورانی که حزب بیشتر از هر دورانی، به نظر من، ضرورت دارد که در پائین از زبان لنین بیان می شود.

 قبل از همه چیز نظر خواننده گرامی را به این گفته انگلس جلب می کنم و عذر می خواهم که فاکت ها طولانی هستند:
« انگلس  : ” حزب پیروز مند ” (در انقلاب ) “بالضروره ” ناچار است سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش از یک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائییم… ” لنین انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد. ۱۹۱۸ 

آقای مازیار رازی در یکی از سخنرانی های ( (Clobhouse خویش از غیر ضرور شدن حزب کمونیست – حزب کارگران پیشتار- به زبان مازیار رازی، بعد از به قدرت رسیدن طبقه کارگر یعنی دوران گذار جامعه از سرمایه داری به جامعه کمونیستی که دولت در آن به گفته ی صریح کارل مارکس *۳- و تأئید چندین برابر و باره ی لنین و دیگر کمونیست ها، چیزی جز دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح نیست،صحبت می کند.
من واقعا، چیزی درخورتر از این گفته ی لنین در جواب این لیبرال گرامی که خود را در لباس سوسیالیست و کمونیست پوشانده و مدعی و تنها مدعی کمونیسم و کمونیستی بودن در جنبش “چپ” ایران می داند، پیدا نکردم و نمی دانم.
البته، این را اضافه کنم آقای مازیار رازی مانند تمامی همقطاران او در جنبش باصطلاح کمونیستی و سوسیالیستی طبقه کارگر درایران، همچنانکه از تیتر سخنرانی اش پیداستـ « شورا و حزب و قدرت پرولتاریا» و نیز در جواب به سئوال کننده اول بحث خویش، خود را از هر گونه دیکتاتوری، استبداد، سرکوب طبقاتی و امثالهم را پاک و منزه می کند که کسی را به اشتباه نیاندازد که جناب سوسیالیست انقلابی ما، دیکتاتورمنش است و یا دولت را اساسا دیکتاتوری می داند.
می گویند روزی همه ی پیغمبران به نزد خدا فرا خوانده می شوند. جرجیس پیغمبر قبل از همه می رسد و خود را لغت می کند.
و دوما باز هم مانند همقطاران، که خیلی به ندرت، و یا برخی هیچگاه بطور جدی از پدیده هائی مانند انقلاب قهری، جنگ طبقاتی، درهم کوبیدن دولت سرمایه داران و موجودیت دادن به  دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح از دل یک انقلاب پیروزمند قهری زاده می گردد، ضرورتش نه از بسط دموکراسی، بلکه دقیقا سرکوب و یا محدودیت گذاشتن بر فعالیت طبقه سرمایه دار داخلی است که بوسیله انقلاب قهری از مالکیت بر ابزار تولید خلع ید شده است، ولی هنوز زنده است، بر درنده خوئی، توطئه چینی اش برای برگرداندن وضعیت به سابق، یعنی زمان آقائی و زالوصفتی شان،  صحبت می کنند! نه، در نزد اینان دیکتاتوری یک پدیده «ضاله» و بدیوم است و باید از آن دوری،( درست همچون مار از بوی بوته پونه که از قضا دم سوراخش می روید.)  نمود. باید به جای از قهر و به  جای دیکتاتوری که با قهر مترادف است از « قدرت کارگری»، تو بخوان همان « حکومت کارگری» معروف و مورد علاقه سوسیال دموکرات ها،از گرفتن قدرت دولتی، تصرف قدرت دولتی و کنترل کارگری و… صحبت نمود. برای مازیارها مارکس و لنینی دور از قهر، دور از دیکتاتوری، مثل شیر بی یال و اشکم و مارماهی لازم است که نرم و قابل هضم برای سرمایه داران مفتخور و سودپرست باشد!*۴ . 

 آنها عادت دارند و این هم عادت نه تنها بی ضرر برای شان است، بلکه باعث می گردد که از صفت دیکتاتوری و نکند به ایشان مستبد کسی بگوید « نه استبدادی و نه دیکتاتوری»*۵، جواب مازیار به سئوال کنند، مدخل سخنرانی، مبرا گردیده و  گاه گاهی از منزه طلبی! دوری کرده و  بعنوان مهمان در رادیوی مثلا بی بی سی  هم دعوت شوند و خودی نشان داده و از لنین هم در بغل کسانی مثل فرخ نگه دار و… نشسته و دفاع نمایند.
آری، اکثریت امثال جناب آقای مازیار رازی اغلب از بدست گرفتن قدرت سیاسی، در اختیار گرفتن قدرت سیاسی، تصرف قدرت سیاسی، کنترُل دموکراتیک کارگری یا کارگران، دموکراسی در نام های متفاوت، شورا که شکلی و هر چند تا کنون بهترین شکل  کشف شده بوسیله کارگران و اما شکل دولت مسلح کارگران و زحمتکشان و نه دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتارها که خون ریزی دارد، جنگ طبقات را تداعی می کند  و غیره دوست دارند و صحبت می کنند.
و اما بر می گردم به جواب و چرا؟ حزب همان ضرورت قبل از انقلاب را بعد از پیروزی انقلاب هم از نظر صریح لنین دارد که به نظرمن، تنها جواب کمونیستی مارکسیستی به گذار از جامعه سرمایه دار به جامعه کمونیستی و تولد انسان رها، انسان بی نیاز به حزب، قهر و دولت سیاسی در هر شکل ان است.

لنین در جائی از اثر خویش به نام چپ روی در جنبش کمونیستی، بیماری کودکی در نقد اپوزیسیون چپ چنین می نویسد :

« نفی حزبيت و انضباط حزبی- نتيجه ایست که برای اپوزيسيون حاصل آمد. و اين موضوع برابر است با خلع سلاح کامل پرولتاريا به نفع بورژوازی. اين برابر است با همان پراکندگی، ناپايداری و ناتوانی خرده بورژوائی در ً نشان دادن متانت و اتحاد و عمليات موزون که هر آينه نسبت به آن سهل انگاری شود موجب فنای حتما هرگونه جنبش انقلابی پرولتری می گردد. نفی حزبيت از نقطه ی نظر کمونيزم به معنای آنست که از آستان ورشکستگی سرمايه داری (در آلمان) يکباره نه به مرحله ی نخستين و نه به مرحله ی وسطی بلکه به مرحله ی عالی کمونيزم بجهيم. ما در روسيه اکنون (سومين سال پس از سرنگون ساختن بورژوازی( نخستين گام های انتقال از سرمايه داری به سوسياليزم، يا به نخستين مرحله ی کمونيزم را بر می داريم. طبقات باقی مانده اند و همه جا، پس از تصرف قدرت توسط پرولتاريا، سال ها باقی خواهند ماند. شايد در انگلستان، که در آن جا دهقان وجود ندارد (ولی به هر حال در آن جا خرده مالک وجود دارد!) اين مدت کوتاه تر باشد. محو طبقات معنايش اين نيست که فقط مالکين و سرمايه داران بيرون ريخته شوند- اين کار را ما نسبتا به آسانی انجام داده ايم – بلکه هم چنين  معنايش آنست که مولدين کوچک کالا نيز محو گردند ً و اما اين ها را نمی توان بيرون ريخت اين ها را نمی توان سرکوب نمود با آن ها بايد مدارا کرد. آن ها را می توان (و بايد) اصلاح نمود و به شيوه ی نوين تربيت کرد ولی فقط ضمن يک کار سازمانی طولانی و بطئی و با احتياط. آن ها با طبع خرده بورژوائی خود پرولتاريا را از هر طرف در احاطه خود دارند و وی را بدان آغشته می سازند در بين پرولتاريا موجب بروز سست عنصری خرده بورژوائی، دائما از هم و پاشيدگی و فاسدش می کنند وباعث انفراد منشی می شوند. و شور او را بدل به يأس می کنند. مرکزيت و انضباطی اکيد در داخل حزب سياسی پرولتاريا لازم است تا بتوان در برابر اين پديده مقاومت کرد و نقش سازماندهی پرولتاريا را (که نقش عمده ی اوست) به شيوه ای صحيح و موفقيت آميز و پيروزمندانه عملی نمود. ديکتاتوری پرولتاريا عبارت است از يک مبارزه ی سرسخت، خونين و بی خون، قهری و صلح آميز، جنگی و اقتصادی، تربيتی و اداری بر ضد نيروها و سنن جامعه ی کهنه. نيروی عادت ميليون ها و ده ها ميليون نفر- دهشتناک ترين نيروهاست. بدون حزب آهنينی که در مبارزه آبديده شده باشد. بدون حزبی که از اعتماد تمام عناصر پاک دامن طبقه ی خود برخوردار باشد، بدون حزبی که بتواند همواره مراقب روحيات توده باشد و در آن تأثير نمايد، انجام موفقيت آميز چنين مبارزه ای محال است. غلبه بر بورژوازی بزرگ متمرکز هزار بار آسان تر از »غلبه« بر ميليون ها خرده مالک و صاحب کار کوچک است، اين ها با عمليات روزمره، معمولی، نامشهود، نامحسوس و متلاشی کننده ی خود همان نتايجی را حاصل می آورند که بورژوازی بدان نيازمند است و بورژوازی را احياء می نمايد. هر کس ولو اندکی انضباط آهنين حزب پرولتاريا را تضعيف نمايد (به ويژه در دوران ديکتاتوری پرولتاريا) عليه پرولتاريا به بورژوازی کمک می کند.».  چپ روی بیماری کودکی در کمونیسم. ۱۹۲۰

 
بیراهه ی مازیار رازی ها را می توان و باید با نام واقعی یعنی اپورتونیسم «بیکران» مشهور ساخت و بست! باید از حزب پرولتاریا،انقلاب قهری و دیکتاتوری پرولتاریای مسلح به دفاع برخاست و دانست که راه رهائی پرولتاریا – راه رهائی بشر از نابودی و نیستی، تنها از مسیر کمونیستی اساسا قهرآمیز می گذرد!

حمید قربانی – انسان بیوطن
۲۷ مه ۲۰۹۷ اسپارتاکوسی/ ۲۰۲۴ میلادی

یاد داشت ها
_______________________________________________

– مازیار رازی
شورا و حزب و قدرت پرولتاریا

https://www.azadi-b.com/?p=381

۲*- لنین دو لت و انقلاب

 قطعنامه‌ها و مقالات بيشمار سياستمداران هر دوى اين احزاب، سراپا از اين تئورى خرده بورژوايى و کوته‌بينانه “آشتى” سرشار است. دمکراسى خرده بورژوايى هرگز قادر به درک اين مطلب نيست که دولت ارگان سيادت طبقه معينى است که با قطب مقابل خود (طبقه مخالف) نميتواند آشتى‌پذير باشد. فصل اول

از سوى ديگر، تحريف “کائوتسکيستى” مارکسيسم است که بمراتب ظريفتر انجام ميگيرد. از لحاظ “تئورى” نه اين موضوع که دولت ارگان حکمفرمايى طبقاتى است و نه اين که تضاهاى طبقاتى آشتى‌ناپذيرند، نفى نميشود. ولى يک چيز در نظر گرفته نميشود و يا روى آن سايه افکنده ميشود و آن اينکه اگر دولت  محصول آشتى ناپذيرى تضادهاى طبقاتى است، اگر دولت نيرويى است که مافوق جامعه قرار دارد و “با جامعه بيش از پيش بيگانه ميشود” پس روشن است که رهايى طبقه ستمکش نه فقط بدون انقلاب قهرى، بلکه بدون امحاء آن دستگاه قدرت دولتى نيز که طبقه حاکم بوجود آورده و اين “بيگانه شدن” با جامعه در آن مجسم گشته محال است. بطورى که در زير خواهيم ديد، اين نتيجه را که از لحاظ تئورى بخودى خود روشن است، مارکس با کمال صراحت و بر اساس تجزيه و تحليل مشخص تاريخى وظايف انقلاب بدست آورده است. و همين نتيجه است که – چنانکه بعدا به تفصيل نشان خواهيم داد – کائوتسکى… “فراموش” و تحريف کرده است. همان فصل اول 

*۳- “بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا ” و انگلس در مطلبی در نقد بلانکی می نویسد:

از آنجا که بلانکى هر انقلاب را همچون حملۀ ضربتى یک اقلیت کوچک می فهمد، به خودى خود این نتیجه گرفته میشود که به دنبال پیروزى آن یک دیکتاتورى باید ایجاد گردد، خوب توجه کنید، نه دیکتاتورى تمام طبقه انقلابى،(یعنى) پرولتاریا، بلکه (دیکتاتورى) عده کوچکى که ضربه را وارد آوردهاند و خودشان قبلاً زیر دیکتاتورى یک یا چند نفر سازمان یافتهاند.روشن است که بلانکى یک انقلابى متعلق به نسل گذشته است.

« بورژوازی از فئودالیسم سلطنت استبدادی، ماشین بوروکراتیک – نظامی را به عاریت گرفت و ان را کمال بخشید، اپورتونیست ها (بویژه در ۱۹۱۴-۱۹۱۷ ) درآن روئیدند. ( امپریالیسم بمثابه یک عصر در کشورهای پیشرفته در کل قدرت بیش از اندازه ای به این ماشین بخشید) هدف انقلاب پرولتاریائی”داغان کرد”، “خرد کردن” این ماشین و جایگزین کردن آن با خود مدیری کامل از پائین، در محلات و در بالا قدرت مستقیم پرولتاریای مسلح، دیکتاتوری پرولتاریا!»، لنین مارکسیسم در باره دولت– وظایف انقلاب در رابطه با دولت

«کمونها را چگونه می توان متحد کرد، آنها را به یک دیگر پیوند داد؟ آنارشیست ها جواب می دهند از هیچ طریق(الف). بورژوازی می گوید ( و این کار را نیز انجام می دهد) با بوروکراسی و کاست نظامی (ب) مارکسیسم می گوید با اتحاد و تشکل کارگران مسلح ( شورای نمایندگان کارگران ) (ح).

نتیجه گیری اجمالی
(الف) = الغاء دولت ،(ب) همبستگی کردن یا بعبارت دقیق تر تثبیت دولت، ح ) استفاده انقلابی کردن از دولت ( دیکتاتوری پرولتاریا، داغان کردن ماشین قدیمی ، سرکوب کردن مقاومت بورژوازی، متحد کردن و بهم پیوستن کمونهای کاملا دموکراتیک بکمک پرولتارهای مسلح و تمرکز یافته ) بمنظور گذار به الغاء طبقات گذار به کمونیسم که به زوال دولت می انجامد.
علاوه (الف) غیر سیاسی ، (ح) شرکت در مبارزه سیاسی بمنظور آماده شدن برای استفاده انقلابی از دولت.»، لنین، مارکسیسم در باره دولت– وظایف انقلاب در رابطه با دولت. ۱۹۱۷

۴*- « نتیجه : کائوتسکی به نشنوده ترین طرزی مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا را تحریف نموده و مارکس را بیک لیبرال متعارفی تبدیل کرده است یعنی خودش بمرحله لیبرالی سقوط کرده است که عبارات مبتذلی در بارۀ « دموکراسی خالص» بهم می بافد و مضمون طبقاتی دموکراسی بورژوائی را زیب و آرایش می دهد. . روی آن سایه می زند و بیش از هر چیز از اعمال قهر انقلابی طبقۀ زحمتکش حذر دارد. هنگامی که کائوتسکی مفهوم دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» را بنحوی « تفسیر کرد» که اعمال قهر انقلابی طبقۀ زحمتکش علیه ستمگران ناپدید شد، آن وقت رکورد جهانی تحریف لیبرالی در گفته های مارکس شکسته شد. بر نشتین مرتد در مقایسه با کائوتسکی مرتد حکم توله سگی را پیدا کرده است. ص ۱۳
کائوتسکی با دانمشند مآبی دانشمندترین سفیه کابینه نشین یا با چشم و گوش بستگی یک دختر بچه دهساله می پرسد : وقتی اکثریت در دست است چه نیازی به دیکتاتوری وجود دارد؟ ولی مارکس و انگلس توضیح می دهند :
– برای درهم شکستن مقاومت بورژوازی،
– برای ایجاد رعب و وهراس در دلهای مرتجعین،
– برای حفظ اوتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی،

برای اینکه پرولتاریا بتواند دشمنان خویش را قهرا سرکوب نماید.
کائوتسکی این توضیحات را نمی فهمد. او که شیفته « خالص بودن » دموکراسی است و جنبه بورژوائی آنرا نمی بیند، « بنحوی پیگیر» اصرار می ورزد که اکثریت، چون اکثریت است، نیازی به « درهم شکستن  مقاومت اقلیت ندارد، نیازی به « سرکوب قهری » اقلیت ندارد و کافیست سرکوبی در مواردی انجام گیرد که « دموکراسی نقض شده است. کائوتسکی که شیفتۀ « خالص بودن » دموکراسی است من غیر عمد مرتکب همان اشتباه کوجکی میشود، که تمام دموکراتهای بورژوا همواره مرتکب آن می گردند : بدین معنی که او برابری صوری را ( که در دوران سرمایه داری سراپا کاذبانه و سالوسانه است) بعنوان برابری واقعی می پذیرد! مطلب بی اهمیتی است! لنین انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد. ۱۹۱۸
ص ۲۲

البته با توجه به این واقعیت این فاکت اهمیت انقلابی و کمونیستی می یابد که لنین در همین در مورد برابری بطور کلی چنین می نویسد :

ین مسائل عبارتند از :
۱) برابری در استفاده از زمین و
۲) ملی کردن زمین، – رابطه این یا آن اقدام  با سوسیالیسم بطور اعم و با انتقال از سرمایه داری به کمونیسم بطور اخص. 

۳) زراعت اجتماعی زمین بمثابه انتقال از زراعت خرد متفرق به زاراعت بزرگ اجتماعی؛ و اینکه آیا طرح این مسئله در قوانین شوروی با خواست های سوسیالیسم مطابفت می نماید یا نه؟
در مورد مسئله اول باید مقدم بر هر چیز دو مطلب اساسی زیرین را مسجل نمود : آ) بلشویک ها، هم هنگام در نظر گرفتن تجربه سال ۱۹۰۵ ( بعنوان مثال به اثر خود راجع به مسئله ارضی در نخستین انقلاب روس استناد می جویم) اهمیت دموکراتیک و ترقی خواهان و دموکراتیک – انقلابی شعار برابری را خاطر نشان ساختند و هم در سال ۱۹۱۷، قبل از انقلاب اکتبر با صراحت کامل در این باره سخن می گفتند. ب) بلشویک ها هنگام عملی کردن قانون اجتماعی کردن زمین – قانونی که « روح» آن شعار برابری در استفاده از زمین است – با نهایت دقت و صراحت اظهار داشتند که این اندیشه از آن ما نبوده و ما با این شعار موافقت نداریم، ما اجرای آن را از آن جهت وظیفه خود می شمریم که اکثریت دهقانان خواهان آنند. و اندیشه و خواست های اکثریت زحمتکشان هم باید بتوسط خود آنان دوران خود را سپری سازد : چنین خواستهائی را نمی شود نه « ملغی نمود» و نه از روی آنها « جهید». ما بلشویک ها به دهقانان کمک خواهیم کرد تا دوران شعارهای خرده بورژوائی را سپری سازند و با سرعت هر چه بیشتر و با سهولت هر چه بیشتر از این شعارها دست کشیده به شعارهای سوسیالیستی بپردازند.  ص ۱۴  سه جلدی پی دی اف.
*۵- « مارکس آنارشيستها را که سياست را نفى ميکنند مورد استهزاء قرار داده چنين مينويسد:

«اگر مبارزه سياسى طبقه کارگر شکلهاى انقلابى بخود ميگيرد، اگر کارگرها بجاى ديکتاتورى بورژوازى ديکتاتورى انقلابى خود را برقرار ميکنند، با اين عمل مرتکب تبهکارى دهشتناکِ اهانت نسبت به اصول شده‌اند، زيرا براى ارضاء نيازمنديهاى بيمقدار و ناهنجار روزمره خود و براى اينکه مقاومت بورژوازى را در هم شکنند، بجاى آنکه اسلحه را بر زمين نهند و دولت را ملغى کنند، بدولت شکل انقلابى و انتقالى ميدهند»… (Neue Zeit ١٩١٣-١٤، سال ٣٢، جلد ١، ص ٤). لنین، دولت و انقلاب.


Print Friendly, PDF & Email

Google Translate