حزب و جریان و انترناسیونالی می تواند مدعی کمونیسم باشد که…

حزب و جریان و انترناسیونالی می تواند مدعی کمونیسم باشد که در کردار مارکسیست لنینیست باشد! این به چه معنی است؟ مدعیان را باید و می توان محک زد!

این بدین معنی است که اساس فعالیتش بر این قرار گیر د:
۱-  طبقه کارگر را برای به پیروزی رساندن جنگ طبقاتی – انقلاب قهری کمونیستی – برای درهم کوبیدن دولت سرمایه داران امپریالیست جنگ طلب اماده نماید، یعنی متشکل، متحد و مسلح نماید.
۲-  روشن سازد که دولت تغییر جامعه از کاپیتالیسم به کمونیسم نمی تواند، چیزی جز دیکتاتوری مسلح طبقه کارگر در شکل شوراهای مسلح پرولتارها – کارگران و زحمتکشان باشد.
۳- این را بویژه در شرایط کنونی که آتش جنگ سوم امپریالیستی شعله ور تر می گردد، به آگاهی طبقه کارگر تبدیل نماید که تنها تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ طبقاتی می تواند، به جنگ به نفع طبقه کارگر پایان دهد، زیرا که جنگ را سرمایه امپریالیستی سازمان داده است و صلح بین سرمایه داران غیر ممکن است، زیرا که تضادها و تناقضات بین جناح های مختلف طبقه سرمایه  به حد نهائی رسیده اند! باید یک طرف در جنگ شکست بخورد، این با داشتن زرادخانه های سلاح هسته ای-  در دست دولت های متخاصم  امپریالیستی غیر ممکن شده است! این ایجاب می کند که جنگ باید با نابودی سرمایه امپریالیستی پایان یابد! یا بوسیله ی جنگ طبقاتی طبقه کارگرو درهم کوبیدن، داغان کردن دولت سرمایه داران  و یا جنگ هسته ای بین امپریالیست ها ! نتیجه ی اولی کمونیسم و رهائی است، دومی نابودی نسل انسان و مرگ همه موجودات زنده روی کره زمین است!

۴- و سرانجام به این دو فاکت از لنین اگاهی یافته و در این جهت فعالیت نماید :

« بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه ديگرى امکان پذير نيست.
مارکس و انگلس ضمن بررسى هر وضع انقلابى جداگانه و ضمن تحليل درسهاى حاصله از تجربه هر انقلاب جداگانه‌اى، اين نظريات را مفصلا مشخصا بسط ميدادند. »
«
٣. طرح مسأله از طرف مارکس در سال ١٨٥٢[*]
مرينگ در سال ١٩٠٧ قسمتى از نامه مورخه ٥ مارس ١٨٥٢ مارکس به ويدمير را در مجله “زمان نو” (Neue Zeit، صفحه ١٦٤، شماره ۲۴-٢٥) منشر ساخت. از جمله محتويات اين نامه، مبحث عالى زيرين است:
«و اما درباره خود بايد بگويم، نه کشف وجود طبقات در جامعه کنونى و نه کشف مبارزه ميان آنها، هيچکدام از خدمات من نيست. مدتها قبل از من مورخين بورژوازى تکامل تاريخى اين مبارزه طبقات و اقتصاددانان بورژوازى تشريح اقتصادى طبقات را بيان کرده‌اند. کار تازه‌اى که من کرده‌ام اثبات نکات زيرين است: ١) اين که وجود طبقات فقط مربوط به مراحل تاريخى معين تکامل توليد است (historische Entwicklungsphasen der Produktion)، ٢) اين که مبارزه طبقاتى الزاما به ديکتاتورى پرولتاريا منجر ميشود، ٣) اين که خود اين ديکتاتورى فقط گذارى است بسوى امحاء همه طبقات و جامعه‌اى بدون طبقه»…
کسى که فقط مبارزه طبقات را قبول داشته باشد، هنوز مارکسيست نيست و ممکن است هنوز از چهارچوب تفکر بورژوايى و سياست بورژوايى خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسيسم به آموزش مربوط به مبارزه طبقات بمعناى آن است که سر و ته آن زده شود، مورد تحريف قرار گيرد و به آنجا رسانده شود که براى بورژوازى پذيرفتنى باشد. مارکسيست فقط آن کسى است که قبول نظريه مبارزه طبقات را تا قبول نظريه ديکتاتورى پرولتاريا بسط دهد. وجه تمايز کاملا عميق بين يک خرده بورژواى عادى (و همچنين بورژواى بزرگ) با يک مارکسيست در همين نکته است. با اين سنگ محک است که بايد چگونگى درک واقعى و قبول مارکسيسم را آزمود. و شگفت نيست که وقتى تاريخ اروپا طبقه کارگر را از لحاظ عملى با اين مسأله روبرو نمود نه تنها تمام اپورتونيستها و رفرميستها بلکه تمام “کائوتسکيستها” (يعنى کسانى که بين رفرميسم و مارکسيسم در نوسانند) کوته‌بينان ناچيز و دمکراتهاى خرده بورژوايى از آب درآمدند که ديکتاتورى پرولتاريا را نفى ميکنند. رساله کائوتسکى موسوم به “ديکتاتورى پرولتاريا” که در اوت ١٩١٨ يعنى مدتها پس از نخستين چاپ اين کتاب انتشار يافت، نمونه‌اى است از تحريف خرده بورژوامآبانه مارکسيسم و رو گرداندن رذيلانه از آن در کردار در عين قبول سالوسانه آن در گفتار ( رجوع شود به رساله من تحت عنوان “انقلاب پرولترى و کائوتسکى مرتد” چاپ پتروگراد و مسکو سال ١٩١٨.)»
دو فاکت از کتاب دولت و انقلاب لنین هستند!

مدعیان را می توان و بایست محک زد!
حمید قربانی انسان بیوطن 

۱۵ ماه مه ۲۰۹۷ اسپارتاکوسی

بریتانیا: راه اندازی حزب کمونیست انقلابی – یک گام تاریخی

https://www.marxist.com/britain-the-launch-of-the-revolutionary-communist-party-a-historic-step.htm

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate