پای یهودیان یا پای اسراییل؟

پای یهودیان یا پای اسراییل؟

نگاهی به مقاله آقای ب. بی نیاز

در بحبوحه جنگ غزه، و آن چه که از آن به عنوان “نسل کشی” یاد می شود، آقای ب. بی نیاز در مقاله ای با عنوان “چون پای یهودیان در میان نیست”…، برای دفاع از یهودیان و مظلومیت آنها، بهعدم واکنش نسبت به وضعیت مسلمانان دیگر می پردازد و عدم توجه به شرایط آنها رابه این دلیل ربط می دهد که چون یهودیان مسبب آن فاجعه ها نیستند، در جهان و بین مسلمانان انعکاسی نمی یابند. و گرنه اگر اینها هم کار یهودیان بود – لابد مثل داستان فلسطین – بسیار برجسته می شد و یهودیان باز هم دچار غضب جهانی می شدند! این که “یهودیان” را مترادف دولت اسراییل بدانیم، مسلما لغزشی قلمی نیست. مخالفت هایی که با اعمال دولت اسراییل می شود، قطعا یهودیان را به طور عام در بر نمی گیرد و بسیاری از روشنفکران و روزنامه نگاران یهودی و حتا بخش هایی از یهودیان، نه تنها دولت اسراییل را نماینده و سخنگوی یهودیان نمی دانند، بلکه از آن ابراز انزجار نیز می کنند. اینکه چرا در نوشته آقای بی نیاز این دو با هم مترادف شمرده شده و در مواری در هم ادغام شده اند، خود جای پرسش دارد. در عنوان مقاله از “پای یهودیان” و در متن مقاله از جمله “پای اسراییل در میان نیست”، استفاده می شود!

نکته اول، از عنوان مقاله می تواند شروع شود که هم خود بحث بر انگیز است و هم با پالسی مثبت، گوشه چشمی هم به “حق” اسراییل دارد. مشخص است که نوشته ایشان به قصد دفاع از حقوق مثلا مسلمان، و یا مسلمانان  نوشته نشده است. اما برای حمایت از اسراییل و یا یهودیانچه نیازی به این همه مقدمه چینی و صغرا کبرا است که ایشان به وضعیت مسلمانان افغانستان و چین و روهینگیا ارجاع داده اند؟ یعنی آیا در رابطه با مناقشه فلسطین و اسراییل، فقط این مسلمانان هستند که از فلسطینی ها دفاع می کنند؟ به علاوه آیا رفتار دیگران با مسلمانان و عدم اعتراض دیگر مسلمانان، به این مفهوم است که اگر کشتار فلسطینیان توسط دولت ها و کشورهای دیگری روی می داد، کسی واکنشی نشان نمی داد؟

آقای ب. بی نیاز به درستی با ردیف کردن وضعیت مسلمانان در گوشه های دیگری از جهان، چنین نتیجه می گیرند که چون عامل کشتار و یا آوارگی آنها “یهودیان” نیستند، توجه و واکنشی هم برنمی انگیزند! ایشان یا به عمد و یا به غفلت فراموش می کنند که وضعیت این مسلمانان نه در پروسه ای یک قرنه و نه با انگیزه اشغال سرزمین آنان و تصاحب آن صورت گرفته است. 

ایشان فراموش می کنند که آنچه وضعیت “مسلمانان” فلسطینی را برجسته ساخته، تحقیر و سرکوبی است که نزدیک به هشتاد سال است تدوام داشته و دارد.

به علاوه تعجب می کنم چرا ایشان یهودی ستیزی (آنتی سمیتیسم) را با مخالفت با صهیونیسم با هم مترادف می دانند. در اینجا بحث از یهودی ستیزی نیست، بحث بر سر صهیونیسم است که در آغاز یک جنبش سیاسی در راستای منافع یهودیان بود، اما بعدها با در هم تنیدگی آن با دولت اسراییل زمینه ساز نظامی “دموکراتیک”؟ شد که آپارتاید و تبعیض نژادی از خصوصیات شاخص آن می باشد. کشوری که در آن نه تنها اعراب اسرائیلی، که حتا یهودیان اریتره ای و دیگر یهودیان رنگین پوست نیز مورد تبعیض قرار می گیرند. دولت “دموکراتیک” اسراییل، تنها کشور دموکراتیکی است که تا کنون صدها قطعنامه سازمان ملل، ارگان های حقوق بشری، و … را در سطل زباله ریخته است. تنها کشوری که در این زمینه توان رقابت با دولت “دموکراتیک” اسراییل را دارد، حاکمیت ضد دموکراتیک جمهوری اسلامی ایران می باشد! 

به علاوه ایشان چنان از یهودی بودن اسراییل دفاع می کنند که گویی تمامی جهان با قوم یهود مخالف می باشند. ظاهرا ایشان چنان از تنهایی اسراییل و “یهود” سخن می گویند که انگار فراموش کرده اند که تمامی کشورهای غربی تمام قد در کنار اسراییل و یهودیان ایستاده اند. لااقل در غرب چنان جانبدارانه از آنها حمایت به عمل می آید که حتا آزادی بیان را نیز به خاطر آنان نادیده می انگارند. نه تنها انکار هولوکاست، که کمترین شک و شبهه در ارقام و آمار مربوط به آن نیز جرم محسوب می شود. کمک های مالی و تسلیحاتی که به اسراییل از سوی کشورهای غربی سرازیر شده و می شود، نشان می هد که آنها از حمایت های گسترده قدرت های جهانی برخوردار می باشند. از سوی دیگر بخشی از واکنش های تند نسبت به دولت اسراییل و به زعم ایشان “یهودیان” مسلما ریشه های تاریخی نیز دارد که همانطور که خودشان هم اشاره کرده اند، به رقابت های دینی هم مربوط می شود. برای مسیحیان که یهودیان را مسئول مرگ پیامبر و “خدا”ی خود تلقی می کنند و نیز مسلمانان که آنها را جزو دشمنان پیامبر خود می دانسته اند. بله، یکی از دلایل این حدت و شدت برخوردها ریشه های دینی دارد که بایسته و شایسته است آنها را از این معادلات حذف کرد و به چنین درگیری هایی پایان داد. اما بخش دیگری که به سادگی از آن عبور می شود، این است که دولت اسراییل در پی جنگ هایی که با اعراب داشته است، به جای سازش و تن دادن به صلح، و باز پس دادن سرزمین هایی که پس از جنگ اشغال کرده و تن دادن به قطعنامه های صادر شده از سوی سازمان ملل متحد، بر سرکوب و کشتار فلسطینیان و نادیده گرفتن حق آنان پای فشرده است. اسراییل همواره در برابر یک کشته، صد نفر را کشته است. حتا خود یهودیان روشنفکر و آزادی خواه نیز غزه را به عنوان بزرگ ترین زندان روباز جهان معرفی می کنند. 

ایشان می نویسند: “تنها آرزوی آنها [یهودیان ساکن کشور اسراییل] این است که با همسایگان خود در همزیستی مسالمت‌آمیز زندگی کنند و کشورشان به رسمیت شناخته شود. به نظر من اگر چنین شود، بویژه از سوی کشورهای مسلمان و مردم مسلمان، نیمی از مشکل حل است و نیمه دیگر مشکلات را می‌توان با ابزار سیاسی حل کرد.”

به نظر پیشنهاد معقولی می آید! اما ایشان گویا فراموش کرده اند که پس از جنگ اکتبر۱۹۷۳ تا کنون و به ویژه پس از صلح کمپ دیوید، کشورهای عرب (مسلمان) دیگر با اسراییل جنگ و ستیزی نداشته اند، بیشترشانهم اسراییل را به رسمیت شناخته اند و حتا کشور مسلمان ترکیه بیشترین مناسبات تجاری را با اسراییل داشته است. از جنگ های چریکی و پارتیزانی و یا عملیات امثال حزب الله هم که بگذریم، از سوی کشورهای مسلمان تهدیدی متوجه اسراییل نبوده است. اگر جمهوری فاشیستی و سرکوب گر رژیم جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم. حتا، سازمان آزادی بخش فلسطین – بزرگ ترین سازمان و جبهه فلسطینی ها – نیزدولت اسراییل را به رسمیت شناخت. حال اگر چنین است، پس چرا اسراییل به هیچکدام از تعهدات خود پای بند نبوده است. از چند نشست بین المللی برای صلح می توان سخن گفت که اسراییل به مفاد آن تفاهم نامه ها احترام گذاشته است؟ 

جالب اینجا است که ایشان در پایان مقاله خود می افزایند: “از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که یهودیان طی ۲۵۰۰ سال گذشته به دلیل فشارهای بیش از حد در کشورهای دیگر دچار آسیبِ روانی شده‌اند و این آسیبِ روانی در ناخودآگاه آنها همیشه فعال است؛ بویژه هر صدایی که برای نابودی آنها بلند می‌شود بی‌درنگ آدرنالین آنها را به ۱۰۰ می‌رساند و تلاش می‌کنند با چنگ و دندان از آن چه دارند به دفاع برمی‌خیزند: این واکنش هر فرد یا جمعی است که آسیب روانی را متحمل شده است. کشور اسرائیل برای یهودیان، تنها یک کشور نیست. ناسیونالیسم اسرائیلی‌ها با ناسیونالیسم همه کشورهای دیگر متفاوت است. اسرائیل برای یهودیان، پناهگاه روحی و روانی است که آنها روح آسیب‌دیده‌ی خود را در آن التیام می‌دهند. واکنش‌های افراطی یا حتا بسیار افراطی اسرائیلی‌ها در برابر کسانی که می‌خواهند آنها را از این آسایشگاه روانی بیرون براند اگرچه قابل تأیید نیست ولی قابل فهم است”!

یعنی چه قابل تایید نیست، اما قابل فهم است؟ اولا که اسراییلی ها یک دست نیستند. به علاوه در اینجا سخن از یک شخص نیست. سخن از یک “ملت” است با ساختار سیاسی خاص حکومتی، اما با دسته بندی های سیاسی متفاوت. نمی توان به بهای هر “تهدید”، خشونت را در عریان ترین شکل آن به کار گرفت و به جای یک کشته، صد نفر را کشت و بعد هم با حالتی مظلوم نمایانه آن را به گردن ۲۵۰۰ سال فشارهای گوناگون گذاشت! اگر اینطور باشد کولی های اروپا- و شاید دیگر جاهای جهان نیز – به خاطر توهین ها و تحقیرهایی که تحمل کرده اند، باید دست به هر خشونتی بزنند. آخر این دیگر چه استدلالی است که کشتن کودکان، زنان و پیران غزه را با آن می توان توجیه کرد؟ و یا کشتارهای دیریاسین، کفر قاسم و …؟ و در پایان معلوم می شود که سخن بر سر “یهودیان” نیست، همه هم و غم آقای بی نیاز مربوط به “کشور اسراییل” و “ناسیونالیسم اسراییلی” می باشد که از “مذهب”، قومیت ساخته است، و از قومیت هم دولت و کشور!

علی فیاض

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate