پاسخ به حاشیه گفتگو با رادیو پیام در باره “کنفدراسیون” 

بعد از مناظره بین من و محمد آسنگران در رادیو پیام، تحت عنوان “متدلوژی بر خورد به کنفدراسیون کار ایران – خارج از کشور” آقای محمد کاظمی در مطلبی با عنوان ” در حاشیه میز گرد رادیو پیام ” با استناد به آن مناظره، پرسشی طرح کرده بود که سعی می کنم به اختصار به آن پاسخ دهم. او به نقل قول من از اساسنامه “کنفدراسیون”  در مناظره اشاره می کند که گفته بودم در فصل اول، ماده اول، بند ۶ اساسنامه نوشته شده است: ” تشکیلات کنفدراسیون می تواند از طریق به عضویت در آمدن گروهها و تشکل های کارگری داخل و خارج از کشور گسترش یابد”. او سپس به همان بند در اساسنامه مصوب این “کنفدراسیون” اشاره می کند که در آن چنین آمده است:” تشکیلات کنفدراسیون می تواند از طریق به عضویت در آمدن  گروهها و تشکل های کارگری در خارج از ایران گسترش یابد”.  ایشان به درستی می گوید در اینجا حرفی از “داخل” به میان نیامده و  سپس ادعا می کند که من از این ” نحوه نقل، نتایجی” می گیرم که ” پایه و اساس اتهامات بی اساس” من به “کنفدراسیون” است. می پرسد: ” چرا آقای رحمانی بند اساس نامه را این چنین بشکل متفاوتی بیان می کند”. پاسخ من به پرسش ایشان از این قرار است: 

 من نیز مانند تعدادی دیگر، پیش از برگزاری مجمع عمومی و تاسیس “کنفدراسیون”، پیش نویس اساسنامه آن به دستم رسیده بود. درآن پیش نویس همان آمده بود که من در مناظره نقل کردم؛ یعنی از “گروهها و تشکل های کارگری داخل و خارج” سخن رفته بود. روز قبل از مناظره، به رغم جستجو در اینترنت نتوانستم به متن اساسنامه مصوب در مجمع عمومی دسترسی پیدا کنم. سپس، دوستی متن اساسنامه که عنوان “متن نهایی” را داشت برایم ارسال کرد. این متن، تفاوتی با متنی که نزد من بود نداشت. دو روز قبل آن نیز مطلبی از حسین اکبری در نقد “کنفدراسیون” را مطالعه کرده بودم که بعد از تاسیس کنفرانس یعنی  در ۸ اسفند در اخبار روز منتشر شده بود. او نیز بند ۶ را همان گونه که من دیده بودم نقل کرده بود. همه این ها مرا به این نتیجه نادرست رساند که متن تصویب شده، همان متنی است که نزد من است. می پذیرم که این توضیح، اشتباه مرا توجیه نمی کند؛ شاید با جستجوی بیشتر می توانستم به متن مصوب دست یابم.

 این پاسخ من به پرسش آقای محمد کاظمی است. اما لازم می دانم بگویم اگر در همان مناظره، محمد آسنگران به من یاد آوری می کرد که متن مصوب با آنچه من از رو خوانده بودم تفاوت دارد، بی گمان من حرف خود را پس می گرفتم و به آن نمی پرداختم. حدس من این است که محمد آسنگران نیز نمی دانست که متن اولیه، تغییر یافته است و بنابراین او از “کنفدراسیون” همچون ظرفی که می تواند شامل “گروهها و تشکل های کارگری داخل و خارج از کشور” باشد، دفاع کرد.   

با این حال به باور من “پایه و اساس” ارزیابی من ( نه اتهامات بی اساس آن گونه که محمد کاظمی به من نسبت می دهد ) از “کنفدراسیون” چه در آن مناظره و چه در دو گفتگوی دیگر فقط معطوف به این بند از اساسنامه  نبوده و نیست. من در آن گفتگو ها دلایل مخالفتم را با این شیوه کنفدراسیون سازی مطرح کرده ام . صرف نظر از   اصلاح بند  ۶ در اساسنامه مصوب، همچنان بر این نظرم که روند ایجاد این ” کنفدراسیون ” بطور پرسش انگیزی  نا شفاف بوده و هدف آن ایجاد تشکلی از بالای سر نهاد ها و فعالین کارگری با پشتیبانی کنفدراسیون اتحادیه های کارگری آلمان  DGB و احتمالا حزب سوسیال دمکرات آن کشور ( که اکنون در ائتلاف با دیگران در قدرت سیاسی بسر می برد) برای دخالت در جنبش کارگری ایران با اهداف سیاسی است. 

 اصلاح بند ۶ توسط دست اندرکاران اصلی کنفدراسیون به هیچ رو به معنای تغییر ریل و یا هدف نیست. اینان در مواجهه با سیل انتقادها  مجبور شده اند که تا اطلاع  ثانوی از اعلام علنی “عضویت گروه ها و تشکل های کارگری در ایران” در “کنفدراسیون”، عقب نشینی کنند و فعلا به همان خارج از کشور بچسبند. نکته قابل توجه  اما این است که  این اصلاح در بند ۶،  اساسنامه را در تناقض با خود قرار می دهد؛ اگر یک جمع کوچک می تواند و حق دارد که از بالای سر تقریبا همه فعالین، تشکل ها و نهاد های کارگری در خارج از کشور کنفدراسیون،  تاسیس کند، چرا نباید  بتواند همین کار را در ایران انجام دهد. اصول، روش و سبک کار اساسا توسط مرزهای جغرافیایی تعیین نمی شوند؛ ایجاد تشکل از بالای سر  نهاد ها و تشکل های کارگر اما به نام کارگران  در همه جا به  یک اسم نامیده می شود و داخل و خارج ندارد.

اسکار وایلد در نیمه  دوم قرن نوزدهم نوشت: ” متاسفم که بگویم ما در عصر ظواهر زندگی می کنیم “. این  گفته در قرن بیست و یکم  بسیار بیش از قرنی که او در آن می زیست، صادق است. ما نه تنها در عصر ظواهر بلکه همچنین در عصر دنیای مجازی بسر می بریم. در این عصر از جمله می توان با کمک پروپاگاند رسانه های دست راستی و البته با حمایت های مالی مورد نیاز، ناحقیقت ساخت و آن را چون رویدادی بزرگ و شورانگیز به مخاطب فروخت. واضح است که موسسین ناحقیقت ” کنفدراسیون”  امیدوارند و تلاش خواهند کرد که با کمک تبلیغات و حمایت های مالی، این ناحقیقت، هر چه زودتر کالبدی سفت و سخت بیابد و بصورت حقیقت انکار ناپذیر عرض اندام کند. چنین چیزی ناممکن نیست، اما تضمین شده هم نیست؛ به ویژه زمانی که  دیگرانی می آیند و کل این ناحقیقت سازی را به چالش می گیرند، پرده ها را کنار می زنند و آن را به نام واقعی اش صدا می کنند: پروژه. 

 به هر رو، تغییر بند ۶ اساسنامه، پروژه کنفدراسیون سازی را که هنوز متولد نشده به سراشیبی افتاده، نجات نخواهد داد. این اساسنامه در کلیت خود با هدفی معین نوشته شده: بستر سازی برای دخالت نهاد و یا نهاد های بین المللی در جنبش کارگری  ایران از بالای سر تشکل ها و فعالین کارگری. اینکه فعلا تصمیم گرفته شده از ارجاع مستقیم به ایجاد تشکل کارگری در ایران خود داری شود، تغییری در اصل موضوع ایجاد نمی کند. 

نکته جالب توجه این است که به نظر می رسد حتی تغییر بند ۶، مانند بسیاری از مسایل دیگر، نتیجه روند ی شفاف و دخالت دموکراتیک، حتی از سوی کسانی که با تاسیس “کنفدراسیون” موافق بوده اند، نبوده و از بالا تصمیم گرفته شده  است. آرزو مولایی و ناصر کمانگر دو نفر از چهار نفری که تا کنون از” کنفدراسیون” استعفا داده اند، در متن مشترک استعفای خود می نویسند: “ما در ساز و کار و بنیان گذاری این تشکیلات نقشی نداشتیِم”. و جلیل رحمانی، چهارمین نفری که از این جمع استعفا داده، می نویسد: ” انتخاب هیئت مدیره و مسئولان آن کاملا مهندسی شده بود”.  لازم می دانم اضافه کنم که نه تنها انتخاب هیئت مدیره، بلکه کل این پروژه، مهندسی شده بوده و عده ای از بالا و از پیش در باره آن تصمیم گرفته اند. اگر اقای محمد کاظمی همچنان اعتراض کند که این ” اتهام بی پایه و اساس” است، پاسخم به ایشان این است که به جای اعتراض به مخالفان، از موسسین “کنفدراسیون” بخواهد که بنا به ” وظیفه اخلاقی” به خود زحمت و یا جرات دهند و پا پیش بگذارند و  شفاف سازی کنند؛ به دهها پرسش و ابهام پاسخ دهند تا شاید ماهیت این ناحقیقت برای  او نیز آشکار شود.  

   

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate