⭕گوسفندان همیشە رأی میدهند!
محمود میرزاعبداللە (عبدی)
گوسفندان همیشە رأی میدهند!
سیگارش را جنب لباهایش گذاشت و در گوشهی ممتلی کلهاش، دنبال خاطرات پانصد سال گذشتەاش میگشت! و از امتزاج و اختلاط خاطراتش مقلق و نگران بود! به خودش میفرمود: ” نکند براستی در دوران پیرانهسر حیاتم باشم!؟”
بنا به عادت در جیب عبا، دنبال فندک نداشتەاش گشت و بعد نیافتن، سیگار را از کنج لبان مبارک جدا و فیمابین گوش راست و کلە میمون خویش جای داد!
“ولی من عمری ندارم! تمام حیات من، در حال احداث سفینه نجات طی شده است! نە .. زود است، براستی کە این عمر چ زود گذر است!” سیگارش را دوبارە در روی و جنب لب جای داد! و بازهم گشتن به دنبال فندک و.. مکرر یک عادت یومیە! نهصد سال است، کە این عادت را با خویش دارد! خیلی اوقات در مجالس و قصرهم ادامەی رویە، کە ناگهە، هزاران پشت خمیدە و ید برسینه، با فندکهای روشن گرداگرد مبارک توقف میکردند! حضرت بی اعتنا سیگار را در مکان نخست و اصلیش ، جای میداد و بە انجام امور یومیه و سلطنت میپرداخت!
” چرا نباید بیایند!؟”
باید میآمدند او باید ازدحام را ببیند، بخاطر امنیت خودشان!
“باید از خاطرشان نرود کە من ناجی و منقذشان بودم و تمام عمرم در ره نجاتشان طی شدە است، من نبودم کی امنیتشان را تضمین میکرد؟ این همە حریت و آزادی .. اعمی و کور شود هر کس نتواند ببیند…”
صدای “کَلبدو” آمد و رخصت دخول گرفت.
__ بنال “کَلبدو” چیزی شده؟
_ یا رسول الغافر فدایتان شوم، وقت چندانی نیست و هنگام خروج است، باید مهیا و مستعد شوید! امر فرمودە بودید یاد آوری کنم!
__ آری، میدانم! کلهم اعضا رسیدەاند؟
_ آری، پدر و مادرم فدای خاک پایتان، همە جهت دست بوسی حاضرند. اجازه میفرمائید پیش از خروج دُمی ….
__ کافی است، پارس و دُم جنباندانت را بگذار برای بعد! بگو چند قلادە در تالارند؟
_ فدایت شوم، همگان حاضرند!….. ها، نکند باز هم … نامشان را از یاد بردەاید!؟ نعـم، نعم! آیتالغافر روبهک نمیرالدوزخی، آیتالغافر روبەمکتبی، آیتالغافر روبهک عادتی، آیتالغافر روبە آخری، آیتالغافر روبە جمیله، حکیم روبه شیخالقریە، طبیب روبه قاصدالصراط، حکیم روبە کذاب، حکیم روبە طحانالکثیف، حکیم روبه شیخالمدینه وطبیب روبه خیراللە، همەی خادمان و چاکران و مریدانت امدەاند حاضرند!
بعد از نصف ساعت حضرت وارد اجلاس شد! هر دوازده روباه در جا از جایشان جستند و دُمها جهت تملق تکان خورد و زوزەها جهت عرض ادب و سلام بالا رفت! حضرت نشست! بعداً با دست اجازه جلوس داد و جهت مزاح فرمودند:
“رنگ رخسارتان نشان میدهد که شکراً خسته نیستید، کی خستە است؟”
همگان فریاد زدد: عدو، عدو!
__ احسنت! حال آغار و نظر کنیم سرانجام نامزدهای اجرائیە را… بگوید و گزارش را قرائت کنید تا بشناسیم این نامزدگان و رقبای قابل احترام را!
آیتالغافر نمیرالدوزخی لاد، خواست گزارش مورد کار اجلاس را قرائت کند کە حضرت رخصت نداد و فرمود “بگذارید شبابترهای مجلس قرائت کنند! به شما فشار میآید” ههههه و خندەی از روی تمسخر و بعد ادامە داد “اقرا، یا طبیب خیراللە”
آیتالغافرنمیرالدوزخی بخاطر لکنتش همیشە باعث شعف مجلس میشد!
طبیب روبە خیراللە با نگاه کردن بە جمیع و اجازە و رخصت چنین شروع کرد!
” السلام والعلیکم و رحمه العالمین و بسمالغافر والممدوح، ربالنوح ، یگانه ربِ سماوات و الارض، و با درود و فراوان بە آستان مبارک حضرت میمون نوحالسنینِ اعظم مدظلهُالعالی، بە استحضار میرساند، جهت تصدی امور اجرائیات حکومتی ، بجز رسولزادەی گرام و مکرم، و نامنویسی چهار سفارش شده دیگر، جهت حرارت تنور انتخابات، بودند بعضیها کە از روی ناآگاهی، جسارت کرده وجهت رقابت، ثبت نام نمودند، کە همگان بنا بە قانون صحوف الحجر، مادەی ۹۸۷۶۴۵۳ تبصرە ۷۶ و مصوبە ششم مجلس خفتگان دینی، جهت اعتلاء اسم نظام، رد صلاحیت شناخته شدە و بروی نامشان سیاهی ریختیم و جهت روشن شدن افکار عموم ، علل رد شدگان را بە لیست ذیل تشریح میکنیم، کە عبارتند از:
۱.حجتالمدایح سمکاللە کوسەای علت از کار افتادەگی و فرتوت
۲.حجتالغافر روبهالڵە مهدی فرشته، علت گنگ بودن در کلام و فرتویت
۳.المهندس متملق موس موس موسوی، علت کاذب بودن و منتشر اراجیف، نامبردە سست دین و ضعیف الایمان بود!
۴.حجت …
سیگارش را طبق عادت بر لب گذاشت و با ید مبارک و اشارە گفت: “کافیست، قرائت نمیخواهد! حوصلە میخواهد و صابر بودن ایوب! آمار کلی را بگوید! اسامی مابقی را لیست کنید تا بالایش را اصبع بزنم!”
_قربانت گردم، تمام لیست همان همیشگی است، ولی … فدایت شوم، یا نوح السنین مکرم، تنها یک نوع اسم …ناشناختە و… اعجاب بر انگیز بود، چون ههههه، خود را آدمی معرفی نمودە بود! هههە!
__ گفتی آدمی؟ مگر بغییر از من و اهل بیتم خالق کس دیگری را بنام آدمی خلق فرمودەاند؟ اگر چنین میشد و خالق چنان میکرد محتمل من آگاه میشدم! نە چنین نیست شاید یک درنده یا ممکن است، ابلیسی باشد آدمنما؛ پس خندە ندارد، گریە میخواهد! باید مواظب بود! تا باعث فساد و تباهی آل و ممالک نشود؛ بگذریم،…ختم اجلاس را اعلام میکنم!
با تعجیل سیگار را درجای همیشگی گذاشت و با کمک عصای دست و همچنین کَلبجان و کَلبدَو، از جایش بلند شد و در راە بە کَلب دَو گفت: بە اتاقم میروم بگوید آنی، دُبخیکی بیاید کە کارش دارم! تعجیل کند!
معلوم بود کە خاطر ملوکانەی حضرت مکدر شده بود! ولی روبەها شجاعت راندن کلامی را نداشتند، تا نکند بنا به جهل چیزی بگویند و خاطر مبارک را بیشتر از آن منزعج کنند! میدانستند اگر بپرسند و خشمش چون غرفج متشعل شود، دامن همە را میگیرد!
حضرت با خشم بە کَلبدَو فرمود: این خیکی بی دست و پا کجا ماندە است کە نمیآید؟ مگر امر بە تعجیل ندادم؟
_ قربانت کردم دارند میایند!
__ بگوید، داخل شود!
با گفتن داخل شود، دُب خیکُاللە سمین فیروزە داخل میشود؛ بعد از گفتن السلاموعلیکم، سجده میکند و با اجازە و رخصت میگوید :
_یا حضرت میمون، جانم نثار حیاتتان، جانم فدای قامتتان، برای خدمتگزاری حاضرم…
__حاضری! فربهی قبیح؟ صدای آدمی در قلمرو من میآید و تو بی آگاهی؟ این خطا نیست خیک اللە؟مگر میشود! این غیر قابل تحمل است، مگر نمیدانی، کە آدمیان اجازە حیات ندارند، مگر بە اذن ما، آنهم بە شروط ایمان و یا آنکە از ما باشند و ایمان بر رسولی ما، از جانب غافر بپذیرند، ولا غیر، و تمام!
_حتما چنین است، و رسیدگی خواهد شد!
__گمشو بیرون و زود این غائلە را ختم بە خیر کن، تا خمیر ترشیدەات را تافتون نکردم؛بیرون… بگوید مکارم و متملق ولایت داخل شوند!
دُب خیکُاللە، رو بە نوح و پشت بە باب الخروج و با سختی، وکوبیدن چند نوبتی خود بە در و دیوار، از درب خارج میشود! و بی معطلی (آیتالغافر روبهالدین مکارهی مکارم شیرازە و
حکیم روبهک متملقاکبر ولایت پیشه) داخل می شوند! متملق بعد سلام خواست کە چاپلوسی و تملق خویش را آغاز کند، حضرت رخصت نداد و فرمود: بگوید اخبار انتخابات را! آیا باز هم گاو گوسفندان و بزهایمان، همراهمان هستند یا نە؟ یا باید بلاجبار باهم لباس گوسفندی بر تن بسیجالحمارکنیم؟
مکارم، منتظر جواب متملق شد، تا تقریر و گزارش را بشنود، ولی ولایت، لب از لب نگشود و چیزی نگفت! مکارم گفت: قربانت شوم، باید خدعە کرد، وگرنه نمیشود، پوشاندن جامە بر جاش و بسیج حیلت آخر است؛ اول باید بدانیم اوضاع چگونە است و چگونه پیش میرود! کە متاسفانه، با سکوت حکیم متملق گویا بر وفق مرادمان نیست! درست میگویم جناب حکیم متملقاکبر؟
حکیم روبهکمتملقاکبر ولایت پیشه، سر را پائین انداخت و با شرمندگی گفت: “خجلم! از گفتنش عاجز! روم سیاه کە چنین است و نمیتوانم بیشتر از حقیقت چیزی بگویم! در غرب الممالکِ، شیرها و عقابها برای جُستن از اسارت و یافتن راهی جهت آزادی گرداگرد هم جمع شدەند و بە آستان مبارک… روم بە جدار ، روم سیاه… هتاکی میکنند و عموم را تشویق بە تحریم انتخابات میکنند، و این اعمال تا حدودی… گاو و بز و گوسفندان را تا حدودی ….
مکثی میکند، همین مکث باعث بر افروخته شدن حضرت میشود! با خشم از روی عصبانیت فریاد میزند و میفرماید: “بُکم و لال شدی؟ تنها برای تقریظ و ستایش میتوانی کلام برانی سریعتر بنال تا چه حدودی…؟”
_… قربانت گردم، خیلی… از حدودی بیشتر… نا فرمانی میکنند!
__پس شماها هلاک شدە بودید، کە چنین شد، باید کلهم آنها را کشت… و یا..!
سیگارش را از بنا گوش بە روی لب هدایت میکند، کە سریع متملق فندک را روشن میکند! ولی حضرت بدون اعتنا به فندک، ادمه میدهد. “یا تمام شیرها و عقابها را بە حبس بکشانیم و بعد اعدامشان کنیم! تا دیگر نافرمانی و آشوب و هرج و مرج کلهم تمام شود و تمامی ممالک را فرانگیرد… ها نظرت چیست مکارم؟”
آیتالغافر روبەالدین مکارەی مکارم شیرازە، در حالی کە با دقت بە حرفهای متملق و فرمودەهای حضرت گوش میداد گفت: فدایت شوم، اسائەی ادب نباشد، نباید چنین کرد، حال هنگام مناسبی نیست برای اعدام و کشتار .. من چند راهکار عرض میکنم، شاید گشایش مشکل شود!
__ میشنوم؛ قُل!
_ اول کار، باید متملق اصغر رائفی زایش در مجالس کلام براند، در وصف وباب معجزاتِ و کرامات حضرت مبارک نوح السنین اعظم! و متلق اصفر، آدمیان کشف شده را خوفناک بخواند و آنها را نوادگان ابلیس معرفی کند و بگوید، جهت تقریب به لباس بشریت در آمدەاند! و تا میتواند و توان دارد ، بازهم لغت امنیت را غلمبه، قلنبه بخواند و باز امنیت را از همە خواستەهای دیگر کبیرتر و بزرگتر جلوە دهد… تا گوسفندان و جانداران ممالک بیشتر بهراسند!
ثانیاً، باید امنیت را برای گاو و بز و گوسفندان مثال بزنیم، یک مثال عملی جهت فهم و درک بیشتر، تا هراسشان صد چندان گردد. و برای این کار بازهم باید از دوستانمان، گرگها، کفتارها و کرکسها یاری بگیریم! ما هردم شکمهایشان را پر میکنیم برای چنین ایامی، پس هنگام، هنگام عمل است!
ثالثاً، خطابت و وعظ شما ،حضرت میمون نوح السنین اعظم، در حضور جمیع اهالی اهلی ، برای بر انگیختن ترحم و یادآوری ایام ماضی و گذشته!
رابعاً، حکم کنید به دایرەی گماشتە، کە بنا بە قانون صحف الحجر واجب است، جهت استخدام، کلهم روبەهیان، حماریون، ادُباب و کَلاب و … باید در انتخابات مشارکت داشته باشند! و جهت نام نویسی سجل ختم شدە لازم است! هر آنکس مشارکت نکند تائیدیە گماشتگی نخواهد گرفت!
نوح شاد و از خدعە مکارم خوشحال و مسرور و در آن سیگارش را بە جای اصلیش انتقال داد و گفت: احسن و شکرا، جهت چنین خلقتی! فَتَبَارَكَ الغافرُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ، باید همگان سجده شکر را بە جای آوریم و بعد بە دنبال اعمال امور برویم، تا دیر نشده است، … راستی مکارم بە رسولزادە بگوید بیاید .. یا نە، .. خودت احسنترین مباشری، پس بە وی مشاورە برسان… و … بە… متملق اصغر بگو فردا بعد از نصف یوم، آری،اجلاس… را برگزار کند… با سوال و جواب .. ها درست است ؟ بروید… مرخصید بروید تعبیە کنید کە خیلی متعببم…!
***
در کنار هم ، در سرسرا، روبەروی متملق اصغر رائفی زایش، تعداد کثیری نشسته بودند! همگان چشمشان را بە دهان رائفی دوختە بودند، تا کە شاید فم را بگشاید:
” بسم الغافر الممدوح! من اهل ستایش و تملق و تقریظ نیستم و همانگونە کە اهل تفاحش و هتاکی هم نبودە و نیستم! میشنوم و جواب میدهم و نقد میکنم و هدایت! جهت برافراشته شدن عَلَم ممالک، کە انشاللە رب از ما راضی و خشنود باشد!
نقدینگی من ، همان خلوس و صادق بودنِ من است، کە همیشه چوپش را خوردم؛ فدای شما جمهور و ممالکم، زیرا خواستەام همین بودەاست کە چنان باشم؛ من سادە و بی شیلە و پیلە حرف میزنم و حرف هم میشنوم! برای یاد گرفتن باید شنید، و برای موفقیت باید عمل کرد.
متاسفم کە در ممالک ما، تنها چیزی کە وجود ندارد نعمت است و شعف… هههه…نعمت رنج میخواهد و زور، شعف و لبخند هم دلی پر از رضا! شاید باشند کسانی کە بخواهند حرف من را بە گوش دایرە امنیت برسانند…ههههه.. من باکی ندارم… باید برسانند تا حکومت خواستەی خلقش را بداند، من از خود شما هستم، من عامم، خاص نیستم و نمی توانم خودم را از شماها جدا بدانم… می دانم حتی اگر خود جهت تصدی اجرائیات کاندید میکردم رد صلاحیت میشدم، چون آنان کسانی و میخواهند کە مثل خودشان باشد، افراد خاص! و من بارها این را بە حضرت نوح عرض کردەام، و حضرت از چنین رفتاری کە روبهکها انجام میدهند شاکیست! و هردم در انتظار فرصتی جهت تصحی و اصالاحات…!
از اصل کلام دور نشویم کە عرض کردم در ممالک ما ، متاسفانه سامان و شعف دو عنصر گمشدە هستند، و همین باعث شدە است، کە ابلیسها و دژخیمان، بهانەی برای رخنه و فریب عموم داشته باشند، شعف و دولت، میتواند حتی آدمی و فرشتگان را فریب دهد .. تا چە برسد بە ماها؟ ولی ما چیزی داریم بنام امنیت، و اگر امنیت را از ما بگیرند دین و ایمانمان را از دست خواهیم داد چون، جان از هر چیزی شیرینتر است، حتی از فرزند … پس خدای ناکرده کاری نکنید امنیت ممالک را از دست بدهیم و در برابر عدو خوار و افکنده و ذلیل شویم! “امنیّت زیرساخت همهی ابعاد زندگی یک جامعه است… از مسائل شخصی بگیرید، تا مسائل اجتماعی، تا مسائل عمومی، تا مسائل خارجی.” و براستی اگر جامعەی امنیت نداشتە باشد، آن جامعە دین و آزدگیش را از دست می دهد، …. حالا چون نزدیک بە انتخابات هستیم ، زیاد حرف نمیزنم، می خواهیم قیل و قال و گفتمان کنیم،… تا باهم یاد بگیریم، زیرا همه چیز را همگان میدانند..
خب برای پرسش نخست کی داوطلب میشود؟ یا شاید بخواهد کلامی بگوید و حرفی بزند؟
در ردیف اول روبەروی، رائفی جوانک و کهنسالی نشستە بودند، کهنسال در گوش جوانک چیزی گفت، و جوان اجازه سخن گرفت و گفت:
– اوستاد، تمام رسولان اعجاز دارند، اعجاز رسول ما چیست؟
رائفی از روی کرسی پا شد، بعد رو بە عموم گفت: پیش از اینکە بحواهم جواب این جوانک را بدهم اجازە میخواهم سوال و جواب را تمام کنیم، چون این جوانک سوالی پرسید کە میتواند امروز را در این باب اغاز و بهانەای باشد برای راندن کلام! و ادامەی قیل و قال را بە جلسەی آیندە واگذار میکنیم!
حال پیش از جواب سوال میخواهم از جوانک یە پرسشی داشته باشم! آن کهنسالی کە در کنارت نشستە است، کیست؟ اگر می توان و ممکن است بگوید کە در گوشتان چیگفت.
جوانک پا شد و گفت: ایشان پدر بزرگم هستند، و در گوشم همین سوالی و گفتند کە من پرسیدم! چون خودشان قادر نیستند بە نیکی حرف بزند!
رائفی سر کرسیش نشست و یک لبخندتلخی زد و حق بە جانب گفت: ماها، تمام اهالی اهلی و عرض میکنم از جن و ناس تا حیوانات… متاسفانه فراموشکاریم! زود یادمان میرود کە چ بودەایم و از کجا بە کجا آمدەایم! ما در پیشگاه الغافر در برابر ((جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ)) مسئولیم! پیش از جواب، پدر بزرگتان چند بهار را دیدەاند؟ میتوانید بگوید؟
جوانک بدون انکە بلند شود گفت: یکصد و هفت سال را تمام کردەاند!
ڕائفیزایش، بدون درنگ و با صدای رسا فریاد زد و گفت: در عجبم پدر بزرگتان چنین سوالی پرسیدەاند؟ ایشان با سن یکصد سالگی قادر بە تکلم نیستند ولی حضرت نوح السنین اعظم قریب بە یک هزارە عمر دارند و مثل کبک میخوانند و مثل آهو چابک و قبران بحمدالغافر! آیا این از اعجاز نیست؟ سر و سامان بخشیدن بە ممالک و راهانیدن عموم از دست دیو و ابالیس و ابالسە و خشم طبیعت و خدایان کاذاب … اعجاز نیست؟
متملقاصغر نیك میدانست چگونە سوال را با سوال جواب دهد! هم چنان ادامه داد و میتاخت و کلام را میراند ! این سوالی بود، کاشتە شدە جهت برداشت کلام متملق! تمام جواب را مهیا کردە بود . بعد یک بیست و چهارم از یوم گفت: “نباید در مورد ولایت و رسول و امامت حضرت شک کرد! آنهم حضرتی کە با آوردن قانون صحف الحجرش، همان کتبی کە مشتمل است بر قانون و منشوری کە انسان و حیوانات را دریک ردیف مساوی قرار میدهد، حضرتمان بە دمکراسی معنا بخشید، و اگر او نبود بدانید کە دمکراسی تا روز رستاخیز، بە اسم ، شعار و نشانه باقی میماند ! در پایان یک سوال از عموم میپرسم!
التماس تفکر جهت توبە و استغفار! اگر بتوانی گوسفندان را بە پای صندوق انتخابات بیاوری، آیا این از اعجاز رسول نیست!؟
السلام و علیک و رحمتالغافر
***
سیگار بر لب، هاج و واج تنها منتظر بود! امروز، یوم الوعدە است و باید اتفاقی رخ دهد، همان اتفاقی کە یادآوری کند بە اهالی اهلی ، امنیت بالاترین دست آورد حکومت است! آزادی از ترس و فقدان خطر جدی از خارج، نسبت به منافع ملی و حیاتی ممالکمان، بلە این امنیت پایدار نباید، نباید سست شود….! بە خودش میفرمود: “چرا هیچ خبری نشد، نکند کفتارها و گرگها … یا شاید کرکس ها حاضر بە همکاری نشدند…!؟حرامشان باد آن حمار و گوسفند و بزهای کە بنام مدافعین حرمگە برایشان قربانی کردم … نە این درست نیست آنها دیگر اهل شکار نیستند تازە آمال و عادتشان، تنها گوشت مفت است و بس! آری ،.. آری حتما همکاری میکنند، ههههه بخاطر شکم هر کاری باید کرد، این لامذهب هیچ وقت پر نمیشود!”
سیگار را از لبش جدا و .. بە او خیرە میشود بعد از اندکی قهقهی از سر فوز و پیروزی می زند و میفرماید: “عجب هدیەای از کنعان گرفتم، همان اول کار بهم گفت؛ حال کە رسولی ، اگر یک پُک بزنی ادعای خدای میکنی … یک پک زدم و نهصت سالە هنوز گیرایش و حس میکنم، او از روی تمسخر میگفت ولی نادان نمیدانست کە همین بە من بال پرواز میدهد و من فاتحانە، فاتح خواهم شد! عجبا! عج پکی بود! حال در اوج طمطراقم! … بهتر کە آن نادان را با خودم نیاوردم پسرک احمق ! تمام رشتههام را پنبە میکرد… نادان میگفت: خدا مردە است، میگفت: روزی خدا مرد کە شما بجای او حرف زدید و او هیچی نگفت! ههههه ولی عجب علفی بهم داد، تا حال … در هیچ جنتی چنین دودی… !”
صدای در آمد و کَلب دَو با تعجیل وارد شد و گفت: یا حضرت جانم فدایت… دشمن! دشمن بە رمەی گوسفندان تاخته و بیشتر از یکصد راس را پاره کردە است!
حضرت بەخاطر سرانجام حیلتش در دل خوشحال بود و شاد، اما رخسارش از درد زرد شد و روانش، تن درهم شكسته او را به جاى نهاد. شگفتا از این دو رووی حضرت، این پیشوای هفتاد رنگ! و زود با ناراحتی و خشم فرمود: “زود سپهبد دَب سمین و ارتشبد فیل سمین را صدا کن تا بیایند…. نە بە تمام سران نظام امر میکنم امشب در سرسرا حاضر شوند!”
***
همە بودند ، سام و حام و یافث روبکها، خرس ها، فیلها، سگها، تازیها ، کلاغها ، پشەها و کلهمِ دغل دوستان گرد شیرینی، همەی همه ، این بار حضرت با خوشحالی گفت: پیش از هر چیز از بودن در کنارتان خوشحالم ! میدانم کە کلهم شماها از تار و مار شدن گاو و گوسفند و بزها … ناراحتید، ولی این حکم ، امر الهی بود و نمیشد از فرمان رب العالمین و تقدیرش سر باز زد! و بدانید کە همین تقدیر باعث تقرر پایەهای حکومتمان میشود! آنها رستگار شدند، جایگاهشان صد برابر والاتر از این مکان است، آنها بە درجەی رفیع نائل شدەاند .. من در روز سوم یا شاید هفتم، برای عموم سخن خواهم گفت، ولی بدانید کە این نصرت است و پیروزی و فوز، پس شاد باشید و زندە باد رسولتان و همیشه آزاد باد ممالک ما! برای انتخابات پیش رو باید آماده و حاضر شویم ؛ — یک نگاهی بە سام میاندازد — باید تمام برنامه بە شیوەای باشد کە هیچ شبهەی در انتخابات و انتخاب سام شک بر انگیز نباشد..
همگان بعد تصدیق کلام حضرت گفتند: گوش به فرمان والا رسول !
روبهکها دور سام و حام را گرفتند و از همین حالا داشتند بە رسولزادە تبریک میگفند، نمیتوانست خوشحالیش را پنهان کند و تانش را تا بنا گوش وا کرده بود و بە عموم ابراز احساسات میکرد!
سیگارش را، از روی بنا گوش بە دست گرفت و یک نگاهی بر او انداخت و بدون آنکە آن را بە بروی لبان مبارک هدایت کند، یادگاریش را باز بە سر جای اولش گذاشت، در کنارش، فی سمت یسار مکارم ایستادە بود و بە مکارم رو کرد به آرامی بە مکارم فرمود: “تلفات زیادی داشتیم؟ گوسفندان زیادی هلاک شدهاند؟ باید اجازه نمیدادیم این همە هلاک شوند!”
ــ قربانت گردم، وقتی در غرب الممالک شورش شروع شد و ما با تمامی شبکههای سرکوبمان، علیرغم فشار و زور بیش از حد، نتوانستیم چنین فتنەای را مهار کنیم و متاسفانه گوسفندان هم کمکم در حال بیدار شدن بودند! لذا تنها راهحل موجود، برای برگرداندن اتحاد اهالی اهلی و کشاندنشان پای صندوق آرا همین بود و لاغیر!
__حتما، چنین است کە میگویی، ولی باید به فکر زاد و پرورششان باشیم! با دایره صحت در این مورد مکاتبه کن! و جهت تکثیرشان هزینە کنید! لازمشان داریم!
_حتما، بیدرنگ چنان خواهم کرد!
مکارم خواست از حضرت دور شود کە کە حضرت باز فرمودند: “راستی مکارم کسی هم برای کفاره گناهانمان، کنار گذاشتەاید؟”
_هههه، بلە والاحضرت، همیشه کسی هست ! نگران نباشید وما…..
در این هنگام حضرت متملق اصغر رادید و بدون توجه بە عرایض مکارم، او را صدا کرد، تا خدمت برسد و جهت دست بوسی نزدیک و تقرب جوید!
__مردک! از آن فرتوت و جوانک خبر داری؟ درست است، حتما در حبسند؟
_کدام فرتوت و جوانک، والا حضرت؟
__ همانی کە رسول بودن و کرامات و اعجازهای ما را انکار و زیر سوال برده بود! حتما باید چنان مجازات شود تا درس عبرتی برای سایرین باشد!
_قربانت گردم، هماهنگ شده بود ، آنان از جنس خودمان بودند، حمارانی بودند با تغییر جامه ، تا بی دردەسر بتوانند طرح سوال کنند!
__هههههه، الحق کە شاگرد خلف مکارم هستی، ناکس!
_غلام و عبد و عبدزادەی شما هستم حضرت بعل ! من بە جز دم و جنباندن و اطاعت و انجام بندگی کاری نکردم یا رسول !
مکارم همچنان در کنار حضرت ایستادە بودند جهت خوشایند بودن حضرت نیش را باز گذاشتە بود! حضرت رو بە مکارم کرد و گفت: ما در روز سوم خطابت کنیم یا هفتم؟ راستی اصحابانمان را راضی نگهدارید… یادتان نرود از همان گوسفند و بز گاوهای هلاک شده برایشان بفرستید و مابقیهی اجساد و مردارها را انبار کنید، بعد انتخابات حتما سرمان شلوغ خواهد بود! اری همان هفتم خوب است!
***
جمیعاً آمدند، جمیعا باید میآمدند! جمیعاً مستلزم بە آمدن بودند! جمیعاً عاشق حضرت بودند و مستلزم بە عاشق شدن! جمیعا ساکت نشسته و نگاهاشان بە دهان مبارک دوخته شدە بود، باید چنین میکردند!
“…تسلیت میگویم بە خودم و تمام اهالی ممالک و بازمندگان این فاجعە هولناک، هفت یوم تمام، ما در حال اندوه و عزا هستیم! و دشمنان ما همین را میخواهند، ما هر کاری انجام دهیم برای این مصیبت، تسکین و مسکنی پیدا نمیکنیم، ولی بگذارید یک پیام بە دشمنان این اهالی، یعنی گرگها، کرکسها ، کفتارها و مابقیەی خون آشامها بفرستیم، شماها نمیتوانید با دسیسە و هرج و مرج و آشوب و فتنه، با همدستی منافقین و ناباورانِ ضدادیان و خودفروختهها، ممالک را به سوی نا امنی و استیصال ببرید؛ و بدانید کە یک انتقام سخت در راه است، شماها می خواهید ماها را از نعمت امنیت دور کنید، ولی بدانید کە اهالی اهلی بیدارند و اجازە چنین گستاخی و بی جواب نمیگذارند! من پند میدهم شباب و جوانان ممالک را! من فرعونها و نمرودها را نصیحت کردەام، شماها دیگر عددی نیستید! بدنبال ارضای نفستان نباشید ، در اندیشه رضای خدا باشید و رضای خدا در رضای ماست ! من از خودم کلام نمیرانم ، هر آنچە میگویم از جانب غافر خدای بزرگ است، من فقط لب میگشایم و تمام کلامم، کلام خداست و من تنها یک برگزیدە از جانب خدایم! اجازە ندهید غافر باز قهرش بگیرد و بخواهد موجودات آفرینش را از روی ارض محو کند! و از آفریدن شماها متاسف شود”ایا بە بودن و مرسلیت من شک کردەاید؟ هنوز آثار انقلاب من و کشتی کە جهت نجات پدران و مادرانتان ساختم موجود است، خداوند تنها کسانی را نجات داد کە با من آمدند و مسلتزم ماندنند ،شما ها بە رنگین کمان نگاه کنید و از عهد با غافر یاد کنید و یادتان باشد چه عهدی با من و خدایم بستەاید! دشمنان و دژخیمان دائماً میخواهند این پلِحب و دوستی فی مابین ما و شما را خراب کنند، چون آنها در قانون و کتابهایشان، نوشتەای بنام منشور دمکراسی وجود ندارد، و از آزادی و دمکراسیت ما به ستو آمدەاند! ایامی با حملە .. دمی با فتنه و آشوب و ایامی با نیرنگ از را حُب ، با هر طُرقی که بشود میخواهند در شماها رخنە کنند… آنها جاهلند، و یا نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند، اهالی اهلی ممالک ما، آنها را میشناسند از هر بابی داخل شوند، ما خواهیم دانست چون غافر خدای هفت آسمان با ماست! حال که خدعە و تیرشان به سنگ خورده است و میدانند برایشان صراطی نیست، بە اهالی ممالک ، شب خون میزنند! ولی الغافر باماست و آن خـدای کە بر تختش در آسمان تکیە دادهاست، آنها را مورد تمسخر قرار میدهد و بعد باخشم و غضب همگان را توبیخ میکند؛
ما جهت انتقام سخت ناچاریم مُکاتَمَت کنیم ، برای حفظ امنیت شماست چون ابلیسها و گرگها و کفتارها در کمیناند و هر آن در صدد حملە و هجوم ولی آنها بدانند کە اهالی اهلی ما بیدار و هوشیارند ، وما حتماً انتقام سختی خواهیم گرفت؛ یک انتقام سخت!
همانگونه کە عرض کردم دشمن از هر بابی داخل میشود، برای نمونه ،از راه تبلیغ و وعدههای دنیوی، اهالی اهلی را از اجر معنوی انتخابات دور میکنند، امّا اهالی ممالک ما هیچ وقت حضرتشان و ممالکشان را تنها نمیگذارند! خوش به حال کسانی کە با بدکاران نمینشینند و از آنها مشورت نمیگیرند و بر صراطشان ساق نمیگذارند و همنشین مخلوق کثیفی کە خدای و رسولش را تمسخر میکنند، نمیشوند، آنها رستگارند و غافر آنها را برکت میبخشد!
دشمنان یک روز میگویند، انتخابات فرمایشی و مهندسی است و یک بار دیگر از ردصلاحیتها میگویند و اعمال شورا را را زیر سوال میبرند! غافر آگاه است و شاهد، کە برای من هیچ وقت فرق نمیکند کە چه شخصی تصدی اجرائیات امور را بە دست بگیرد، چون کلهم خادمین ممالک و نظامند، حالا شاید تفکر من بە تفکرات سام نزدیکتر باشد! ولی این بدین معنا نیست کە تخلفی صورت خواهد گرفت! من این را بارها اعلام کردەام کە حرام باد یک رای اگر از راه تقلب بر صندوق داخل شود! پس دشمنان چرا نمیخواهند بدانند ما ایام صعبتری هم داشتیم، از طوفانها و سیلها گذشتەایم تا بدین امنیت و حریت رسیدەایم ! واین آرامش و امنیت و آزادگی را هیچ کس و هیچ قدرتی بە اذن الغافر نمیتواند از ما بگیرد! می خواهند گوسفندانمان را از ما بگیرند! این یک وهم و خیال خام است! من خودم با چشمان خودم دیدەام کە گوسفندان و بزها جهت خدمت بە نظام ، با بستن شروط و سبق، همیشە در حال رقابت و مُکاثَرت و سبقتها بودەاند و هستند، چون اهالی ما چوپانشان و رسولشان را تنها نمیگذارند!
متاسفانه دشمن نمیخواهد ببیند و قبول کند، در هر شرایطی ما به پای صندوق رای خواهیم رفت حتی اگر سیل و زلزلە و طوفان بیاد! چون ما امنیت میخواهیم و دژخیمان بدانند کە گوسفندان همیشه رأی میدهند! و….
پایان