🔹خسرو گلسرخی، (زاده ۲ بهمن۱۳۲۲- اعدام ۲۹ بهمن ۵۲) شاعر، نویسنده از بیست سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و به محافل روشنفکری راه یافت.
خسرو گلسرخی در همین دوران در روزنامه کیهان مشغول به کار شد. در سال ۴۸ با عاطفه گرگین آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید. ثمره این ازدواج یک فرزند به نام دامون بود. زندگی مشترک خسرو گلسرخی با همسرش چهار سال بیشتر نپایید. خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۲ به همراه دوست خود کرامت دانشیان و عدهی دیگری به اتهام توطئه علیه حکومت دستگیر شد.
خسرو گلسرخی مارکسیست بود اما هیچ مدرکی دال بر شرکت او در یک توطئه مسلحانه علیه حکومت شاه وجود نداشت. وی به شدت زیر شکنجه رفت. امیرحسین فتانت،فردی کرامت دانشیان را به ساواک معرفی کرد در کتاب خود با نام «یک فنجان چای بیموقع» شرح میدهد که خسرو گلسرخی از این اتهام مبرا بود و حتی کرامت دانشیان از اقدام مسلحانه تنها صحبت کرده و اقدامی نکرده بود. بنا به گفتهی وی این پرویز ثابتی بود که بر این پرونده خود پاشید تا با معرفی خود به عنوان خنثیکنندهی توطئه علیه فرح پهلوی و فرزند او، موقعیت خود را در دربار پهلوی تثبیت کند.
خسرو گلسرخی در دادگاه به دفاع از اعتقادات خود پرداخت و حکومت پهلوی را به شدت زیر سوال برد. فیلم دفاعیات او در دادگاهی که برای اولین بار به صورت علنی برگزار شد از تصاویر تاریخی در زمان حکومت سلطنتی به شمار میرود.
در سالروز قتل حکومتی خسرو گلسرخی نگاهی انداختهام به زندگی این هنرمند و مبارز سیاسی سوسیالیست که بتوانم یاد و نام او را که برابر است با ایستادگی در مقابل دیکتاتوری را زنده نگهدارم….
🔹دوران کودکی
خسرو گلسرخی در تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۳۲۲ در شهر رشت در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. او در کودکی پدر خود را از دست داد.
نام پدرش قدیر و نام مادرش بانو شمس الشریعه وحید بود. بعد از فوت پدرش، سرپرستی خسرو و برادرش فرهاد به پدر برزگشان حاج شیخ محمد وحید که در قم بود سپرده شد. خسرو گلسرخی دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حکیم سنایی و حکیم نظامی به پایان رساند.
پدربزرگ خسرو گلسرخی مرد مبارزی بود که در کنار میرزا کوچک خان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود. خسرو گلسرخی توسط چنین شخصیتی تعلیم دید و تحت تأثیر نظرات او قرار گرفت. او حتی شعرهایی به نام جنگلیها و دامون سروده است که تحت تأثیر همین موضوع است. (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است).
در سال ۱۳۴۱ پدر بزرگ آنها فوت کرد. علیرغم اینکه خسرو گلسرخی در حال تحصیل بود مسؤلیت امرار معاش خانواده را هم به عهده گرفت. به همین خاطر او و برادرش به تهران رفتند و در محله امین حضور خانه کوچکی گرفتند. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند.
🔹ازدواج خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی از آغاز جوانی به دلیل قلم توانایی که داشت وارد عرصه نویسندگی شد. او در سال ۱۳۴۸ در حالی که دبیر بخش هنری کیهان بود با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفکرش که در رادیو کار میکرد ازدواج کرد. زندگی مشترک این دو چهار سال طول کشید و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود. مدتی بعد از دستگیری خسرو گلسرخی، عاطفه گرگین نیز دستگیر و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم شد. با به زندان افتادن عاطفه گرگین سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد.
🔹فعالیتهای ادبی خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی طی دوران تحصیل خود علیرغم فشارهای زندگی و تأمین معاش خانواده، هرگز از ادبیات غافل نبود. او طی سالهای زندگی خود اشعار و مقالات و نقدهای بسیاری بر آثار ادبی نوشت که با نامهای مستعاری چون خسرو تهرانی، خسرو کاتوزیان، بابک رستگار و دامون و زریر و قباد به چاپ رسیدهاست. در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور کامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمههای ادبی نیز میزد. اشعار و مقالات و نقدهای ادبی او در نشریاتی همچون آیندگان و اطلاعات و کیهان و فردوسی و نگین منتشر میشد. شعر «کنار پنجره» اولین تجربهٔ او در دنیای ادبیات و شعر بود. او همچنین نقدها و خوانشهایی بر فروغ فرخزاد و رضا براهنی نوشتهاست.
🔹آثار گلسرخی
کار جدی گلسرخی در شعر از سال ۱۳۴۵ شروع شد. با این وجود از وی کتابی منتشر نشد. آثار او پس از اعدام وی توسط همسرش به چاپ رسید. همچنین از وی جزوهای با عنوان «سیاست هنر، سیاست شعر» که به رابطهٔ هنر و شعر و سیاست میپردازد برجای مانده است. از جمله کتابهای شعر او با نام «من در کجای جهان ایستادهام» و کتاب «بیدار» بارها به چاپ رسیدهاست.
خسرو گلسرخی شاعری بود که بیش از هنرش به خاطر دفاع از مردم در دادگاه و اعدام در راه عقیدهاش به شهرت رسید. او هنر خود را برای هنر نمیخواستو از هنرش وسیله ای برای اعتراض ساخت. در مصاحبه ای که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت، او نگاه خود را نسبت به وظیفه و تأثیر نقد در جامعه اینگونه بیان میکند: «نقد بمفهومی شاید بهتر دیدن و برتر دیدن باشد که میشکافد و در استتار ماندهها را عریان میکند جهت میدهد. در روزگار ما تولید و روابط معیشتی جامعه و بالاخره منافع طبقاتی بر هر چیزی تأثیر انکار ناپذیری بر جای میگذارد… منتقد باید دوران خود را ورق بزند، متحجر و پای بست به عناصر صرفاً سنتی نباشد. بررسی هر یک از این نظامها و روابط و عناصری که زائیدهٔ این نظام هاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد. زیرا هر یک از این هاه برای منتقد نیاز بک نوع جبهه گیری و جهت گیری را الزام آور میکند. نقد واقعی هیچگاه در خدمت نظام حاکم بر جامعه و در جهت منافع آن قرار نمیگیرد. اگر قرار گیرد نقد وظیفه ای که به عهده دارد، فرو مینهد و یک عامل معیشتی میشود و نقدی که تا حد یک عامل معیشتی سقوط کرد نظام حاکم بر جامعه تا حد امکان از منتقد در جهت منافع خویش بهره میگیرد»
خسرو گلسرخی با نگرشی دیالکتیکی نقد واقعی را، عامل جهش در جامعه میداند و میگوید: «در هر جامعه نقد واقعگرایانه میتواند عامل جهش باشد و چون نظام حاکم بر جامعه (فی المثل بورژوازی) از هر گونه جهشی در هراس است و با اسیر کردن انتقاد مثل هر پدیدهٔ دیگر که اسیر میکند جهش را خاموش میکند.»
همچنین در مورد نقش منتقد ادبیات معتقد است که یک منتقد باید نقش دشوار ادبیات را، توجیه کند، تا نظام حاکم بر جامعه نتواند از ادبیات به عنوان یک عامل بهره دهنده مدد بگیرد.
خسرو گلسرخی در مقابل نظرگاه «هنر برای هنر» میایستد و هنر را بازتاب کنشهای اجتماعی و برای اجتماع میداند و از این موضع به نقد هنر میپردازد. او بر این باور است که شاعر باید روابط پنهان جامعه را عریان کند.
خسرو گلسرخی هنرمندان را به سه گروه مجزا تقسیم میکند: هنرمندان بی ریشه که هنرمندانی هستند که که بازده کار خود رادر اختیار نظام حاکم بر جامعه میگذارند. اینان تا زمانی زنده اند که توسط امکانات نظام به عنوان هنرمند معرفی میشوند و پس از خاموشی، نامشان نیز چون آثار شان میمیرد.
هنرمندان بیآزار که صرفاً به هنر میپردازند و کاری به چگونگی روابط و کنشهای اجتماعی ندارند و هنر را برتر از شعور حتی خواص و مسائل اجتماعی میدانند؛ و فقط باید شعر بگویند.
گروه سوم هنرمندانی هستند بی هیچ انتظاری از جامعه در مورد پذیرش خویش. به رفتار و تضادهای جامعه روی میآورند و کارشان پر کردن خلاء فرهنگی و افزایش شعور اجتماعی اکثریت محروم جامعه است. این دسته از هنرمندان که به مفهوم صادقانه آن بسیار قلیل اند مترقی و نقطه عطف مبارزه اند. زیرا هنر را به مثابه کالائی نمیپندارند که میتوان به آسانی فروختش و به عنوان یک عنصر بی غل وغش در خدمت منافع گروهی از جامعه قرار داد
گلسرخی میگوید یک منتقد نخست وابسته به قوم خود و ملت خود باید باشد و به هنر و پدیدههای دیگری که زائیدهٔ روابط اجتماعی آن قوم یا ملت است و عناصر و عواملی که باعث خلق این آثار و یا پدیدههای دیگر میشوند. گلسرخی از نگاه یک منتقد مترقی عقب ماندگی فرهنگی را برابر با استثمار آن جامعه میداند.
او در تعریف هنرمند میگوید هنرمند یک جنگجوی عادی از امکانات تکنولوژی برای ستیز است. بسیار بدوی میجنگد ولی این جنگ بدوی، در معیار ارزشها و باورهای انسانی رستاخیزاست بهغایت در خور ارجگذاری.تاریخ معاصر به ما میگوید: تکنولوژی در برابر نیروی ایمان انسانی بسیار زبون است.
🔹دستگیری گلسرخی
خسرو گلسرخی در سال ۱۳۵۱ به اتهام طراحی برای ترور ولیعهد دستگیر شد و به زندان قصر منتقل گردید. او به همراه همرزم خود کرامت دانشیان و ۱۲ تن دیگر دستگیر شد. امیر حسین فطانت در کتاب یک فنجان چای بی موقع علت دستگیری کرامت دانشیان را به تفصیل توضیح میدهد و از قول کرامت دانشیان مینویسد: «قرار است که در جشنواره سینمای کودک که حدود دو ماه دیگه برگزار میشود به یک نفر جایزه بدهند. فرح و ولیعهد هم هستند و قرار است در این مراسم ولیعهد را برای آزادی زندانیان سیاسی گروگان بگیرند. همه چیز آماده و حساب شدهاست و به هیچ چیز احتیاجی نیست مگر اسلحه. آیا میتوانی؟
بعد از این گفتگو امیر حسین فطانت سراغ ساواک میرود و موضوع را لو میدهد و همین باعث دستگیری اعضای گروه میگردد.
امیر حسین فطانت درکتاب خود از خسرو گلسرخی هیچ نامی نمیبرد؛ ولی گلسرخی با واسطه دوستی با کرامت دانشیان و با صحنه سازی ساواک با همکاری امیر حسین فطانت دستگیر میگردد.
در جریان محاکمات گروه در دادگاه اول، ۷ نفر (خسروگلسرخی، کرامت دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی) به اعدام محکوم شدند. دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامههای روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت. سه نفر از محکومین (بطحائی، سماکار و علامه زاده) به دلیل اظهار پشیمانی آنها از اعدام عفو و به حبس ابد محکوم گردیدند. حکم اعدام دانشیان و گلسرخی هیچ تغییری نکرد و آنان را در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ تیرباران کردند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ به خاک سپرده شد که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باختهاند. آرامگاه کرامت دانشیان درست یک ردیف پایینتر از گور اوست.
🔹دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه
«من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول داردم از خود دفاع نمیکنم بعنوان یک مارکسییت خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود میبالم چرا که هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیکترم و هر چه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است حتی اگر مرا به گور بسپارید که خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود میسازند. او در ادامه گفت زندگی امام حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حکومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند که یزید گوشه ای از تایخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حکومت یزید آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند راه حسین است.»
وقتی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یکدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرورفتند.
محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواک را برانگیخت آنها به تکاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ کنند به آنها که با شکیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد که از شاه تقاضای عفو کنند اما آنها فقط پوزخند زدند ساواک وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد که دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود که همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد میکشید او میدانست که دامون نقطه ضعف اوست و دامون میتواند او را به زندگی امیدوار کند زندگی که او میخواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل کند آری برای او مرگ یک وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه میکنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او میگوید هیچکس از زندگی در کنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را که انتخاب کردهایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما میرویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم کمر مبارزان را خرد نکردهام ؟
بسیاری استفاده اون از روایات اسلامی را برابر با خارج شدن او از اصول سوسیالیستی و مارکسیستی میدانند اما خسرو گلسرخی با باهوشی تمام از روایات اسلامی در دادگاه رژیم سلطنتی استفاده کرد تا پروپاگاندا رژیم سلطنتی پهلوی را که مارکسیستها و سوسیالیستها را باعث نابودی جامعه اسلامی میدانستند را بیاثر کند که به گمانم در این هدف خود موفق هم بود و تمام پروپاگاندا رژیم سلطنتی پهلوی بر سر خودش آوار شد.
🔹وصیتنامه خسرو گلسرخی
من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به تودههای گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم؛ و شما آقایان فاشیستها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در ۲۸ مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز تودههای ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد.
ووکاشین پاکروان
🔹فعال اکو-سوسیالیست و حقوق کوئیر