کارگران را می بایست، برای انقلاب قهری کمونیستی …

کارگران را می بایست، برای انقلاب قهری کمونیستی، درهم کوبیدن دولت سرمایه داران امپریالیست، ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح آماده ساخت! تنها راه رهائی انسان از نابودی همین است!
کارگران نمی توانند نسبت به سرکوب و ستم در جامعه نسبت به اقشار مختلف اجتماعی از قبیل جوانان، زنان، اقلیت های ملی و مذهبی و جنبش های مترقی  مثل جنبش بر علیه ویرانی طبیعت توسط طبقه سرمایه دار، جنبش ضد جنگ های امپریالیستی و ارتجاعی موجود بی تفاوت باشند. کارگران از این جنبش ها حمایت می کنند، در آنها شرکت می کنند و سعی می کنند که این جنبش ها را به ماهیت ضد انسانی و غارتگرانه خون انسان و طبیعت و جنگ طلبانه سیستم سرمایه داری آگاه کنند و آنها را از زیر سلطۀ افکار، اندیشه ها و شعارهای ملی،  مذهبی، جنسیتی، نژادی و همه باهمی رهائی بخشند و به نیروی رهائی بخش خویش پیوند زنند. 

کمونیست ها منافعی جداگانه از منافع طبقه کارگر و توده ی زحمتکش که اکثریت بالاتفاق جمعیت جهان را تشکیل می دهند، ندارند. کمونیست ها فقط بخش آگاه تر و رادیکالتر و انقلابی تر طبقه کارگر را تشکیل می دهند، کمونیست ها مدافع منافع کل طبقه کارگر نه فقط در سطح ملی – کشوری-، بلکه بین المللی هستند. کمونیست ها وطن ندارند، مرزها را برسمت نمی شناسند، کمونیست ها انترناسیونالیست هستند! تنها با چنین نگرشی کمونیست ها موفق به رهائی خویش، طبقه خویش توسط طبقه خویش و بشرو بشریت می شوند! کمونیسم تنها در سطح جهانی قابل تصور است! همچنانکه دشمن کمونیسم کاپیتالیسم یک نظام جهانی است!


روز شنبه در لندن بر طبق گزارش سایت زیر، یک تظاهرات ضد جنگ وضد نسل کُشی دولت امپریالیستی صهیونیستی اسرائیل بر علیه  مردم ستم دیده و سرکوب شده ۷۶ ساله در فلسطین مانند نقاط دیگر انجام  گرفته است. این تظاهرات مورد یورش پلیس لندن قرار گرفته است. کارگران آگاه – کمونیست ها –  می بایست حمله پلیس لندن به تظاهر کنندگان  در دفاع از مردم رنجدیده فلسطین و بر علیه نسل کُشی ارتش دولت امپریالیستی صهیونیستی اسرائیل را به شدت محکوم کرده و آن  را نشانه ای  دیگر از بربریت و توحش دامن گستر و گسترده تر شوندۀ موجود توسط دولت های سرمایه داری امپریالیستی در جهان بدانند و ارزیابی نمایند! جز با واژگون ساختن نظام سرمایه داری نمی توان به آن پایان داد! این به ضرورتی فوری برای طبقه کارگر، تنها نیروی اجتماعی موجودِ رهائی بخش تبدیل شده است!
British state arrests pro-Palestine communist – we won’t back down! | Britain | Europe (marxist.com)

اما، طبقه کارگر تا کی؟ باید این نظام فاسد و درهم فروپاشیده که جز جنگ، قتل، اعدام و تیرباران راهی برای زنده ماندن انگل وار خوبش نمی شناسد، تحمل نماید. چطور ؟ چگونه می تواند خود و دیگران را از این جهنم واقعی نجات دهد؟

سرمایه که یک رابطه اجتماعی – تاریخی است نه ابدی و نه ازلی است. نظام سرمایه داری هم مانند نظامات اجتماعی پیشین جامعه ی بشری مانند کمونیسم اولیه، برده داری و فئودالیسم در اشکال متفاوت خود نابود شدنی است. هر پدیده خلق شدنی نابود شدنی است! آری، نابودی جامعه سرمایه داری هم مانند هر ارگانیزم زنده دیگر، به دو دلیل اساسی اجتناب ناپذیر است، یکی رُشد و توسعه تضادهای ذاتی خود نظام که نظام را به تلاشی می کشاند و دومی به این، این دلیل ماتریالیستی دیالکتیکی که کشف اساسی کارل مارکس می باشد و فرق آن با دیالکتیک هگلی بدین قرار است  که در اثر زیر، یعنی   پیگفتاری بر سرمایه جلد اول، چاپ دوم به زبان آلمانی، سال ۱۸۷۳، این چنین بیان شده است :  « صدمه ای که دیالکتیک به دست هگل از فریفتاری***** می کشد به هیچ وجه مانع از آن نیست که هگل برای نخستین بار به نحوی جامعه و آگاه اشکال عمومی حرکت دیالکتیک را بیان نموده است. دیالکتیک در نزد وی روی سر ایستاده است برای این که هسته ی عقلانی آن از پوست عرفانیش بیرون آید باید آن را واژگون ساخت.

دیالکتیک با صورت قلب شده، خود در آلمان مُد شد زیرا چنین می نمود که وی قادر به قلب واقعیت است. به نظر بورژوازی و بلندگویان عقیده ای آن طبقه، دیالکتیک در صورت عقلانی خود چیز رسوا و نفرت انگیزی است زیرا بنا بر دیالکتیک درک مثبت آن چه وجود دارد در عین حال متضمن درک نفی  و انهدام ضروری آن نیز هست، زیرا دیالکتیک، هر شکل به وجود آمده ای را در حال حرکت و بنابراین از جنبه ی قابلیت درگذشت آن نیز مورد توجه قرار می دهد، زیرا دیالکتیک حکومت هیچ چیزی را بر خورد نمی پذیرد و ذاتا انتقاد کُن و انقلابی است. » کارل مارکس – لندن، ۲۴ ژانویه ۱۸۷۳


جز از طریق درهم کوبیدن – منهدم نمودن- دولت سرمایه داران، کارگران موفق به واژگون ساختن نظام موجود اجتماعی و رهائی خویش نمی گردند. آماده کردن طبقه کارگر و کل توده زحمتکش برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی جز بوسیلۀ حزب مخفی کارگران آگاه و در خود مبارزه طبقاتی انجام شدنی نیست! هسته های مخفی، کمیته های مخفی محل کار و زندگی توسط کارگران و زحمتکشان آگاه و فرزندان روشنفکر جوان آنها، در شرایط کنونی جهان و بویژه ایران زیر سلطۀ دیکتاتوری لجام گسیخته بهترین و حتی تنهاترین تشکل اولیه برای ایجاد حزب کارگران آگاه می باشند. بنا براین، وظیفه اساسی و اولیه برای کارگران آگاه ایجاد و متشکل شدن در چنین کمیته هائی است.

انگلس در آنتی دورینگ « اینک این استدلال انگلس: 

” … درباره اين که قوه قهريه در تاريخ نقش ديگرى نيز ايفا مي کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره اين که قوه قهريه، بنا به گفته مارکس، براى هرجامعه کهنه‌اى که آبستن جامعۀ نوين است، بمنزله ماماست، درباره اين که قوه قهريه آنچنان سلاحيست که جنبش اجتماعى بوسيله آن راه خود را هموار ميسازد و شکلهاى سياسى متحجر و مرده را درهم ميشکند – درباره هيچيک ازاينها آقاى دورينگ سخنى نمي گويد، فقط با آه و ناله اين احتمال را میدهد که براى برانداختن سيادت استثمارگران، شايد قوه قهريه لازم آيد – واقعا که جاى تأسف است! زيرا هرگونه بکار بردن قوه قهريه بنا به گفته ايشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار مي برند و اين مطالب عليرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته مي شود که هر انقلاب پيروزمندانه‌اى با خود به همراه ميآورد! اين مطالب در آلمانى گفته ميشود که در آن تصادم قهرى، تصادمى که به هرحال ممکن است به مردم تحميل گردد، حداقل اين مزيت را دارد که روح آستان‌بوسى، روحى را که درنتيجه خوارى و ذلت جنگ سى ساله در اذهان مردم رسوخ کرده است، از بين ببرد. و آن وقت اين شيوه تفکر تيره و پژمرده و زبون کشيشانه جسارت دارد خود را در برابرانقلابى‌ترين حزبى که تاريخ نظيرآن را نديده است عرضه دارد.”  (ص ١٩٣ چاپ سوم آلمانى، پايان فصل چهارم بخش دوم.)» لنین دولت و انقلاب

به نظر من و بر اساس واقعیات موجود، برای طبقه کارگر جز تشکل یافتن، متحد شدن ، تحزب یافتن و مسلحانه برخاستن برای تبدیل جنگ امپریالیست ها به جنگ طبقات – پیروزی انقلاب قهری کمونیستی – اساسا راه علاجی نیست! 

کارل مارکس :
« دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)


بنابراین،  می بایست خیلی روشن و شفاف بود و ندا و فراخوان داد:
کارگران آماده باشید! دشمن بیرحم است! نمی تواند جز بیرحمی چیز دیگری در ذات خویش داشته باشد. « نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضاء طبیعت اش همین است.»،  سرمایه نمی تواند مهربان باشد، سرمایه خُفاش خون آشام سیری ناپذیر است. سرمایه جانور به بیماری هاری دچار شده است! این را دیگر هر روز خودتان می بینید، با گوشت و پوست خویش لمس، احساس و درک می کنید و احتیاج به قلم فرسائی من نیست!

کارگران می بایست بر این نکته وقوف و آگاهی کامل بیابند که با دولت بورژوائی نمی توان به لغو سیستم موجود اجتماعی –  واژگون ساختن کامل نظام سرمایه داری امپریالیست – مسبب و بانی جنگ و خون ریزی، مسبب و بانی نسل کُشی ها و ویرانی محیط زیست که اساسا بر استثمارطبقه کارگر بنا نهاده شده است – سرمایه چیزی جز کار بدون دستمزد طبقه کارگر نیست – سرمایه کار مرده است که بر کار زنده حاکم شده است،درست مانند خدا که آفریده ذهن انسان است، ولی حاکم بر ذهن و بر زندگی انسان شده است – جامه عمل پوشاند و رها شد. برای رهائی باید از دره عمیقی از خون گذشت! به قول هوشی مین بین کاپیتالیسم  و کمونیسم دره عمیقی است که باید با اجساد ما کمونبست ها پر شود!  جنگ طبقاتی ناگزیر ترین جنگ تاریخ  انسان برای گذار از جامعه طبقاتی و رسیدن به جامعه بدون طبقات – جامعه کمونیستی – جامعه انسان رهاست. 


این دولت دستگاه بوروکراسی نظامی طبقه سرمایه دار برای اساسا سرکوب طبقه کارگر و به بردگی کشاندن و نگاه داشتن در بردگی کار مزدی طبقه کارگر است. به گفته مارکس، انگلس، لنین و دیگر کمونیست ها دولت سرمایه داری را نمی توان تصرف نمود، نمی توان از دست طبقه سرمایه دار بدست طبقه کارگر داد، نمی توان تسخیر نمود و در اختیار گرفت  تا طبقه کارگر از آن برای رسیدن به اهداف خویش استفاده کند.
بنا براین، فقط می توان و می بایست این دولت تا ین دندان مسلح را درهم شکست. این  اساسی ترین، مهمترین درسی بود که طبقه ما، طبقه کارگر از تراژدی کمون پاریس آموخت و کارل مارکس  آن را در اثار بعد از فاجعه ی کمون پاریس که به مرگ و تبعید حدود ۱۰۰ هزار از کارگران پاریس – کموناردهای قهرمان زن و مرد، پیر و جوان و حتی کودک، زخمی و بیمار انجامید، یعنی از سال ۱۸۷۱ به بعد و بویژه در پیام شورای مرکزی  جمعیت بین المللی کارگران – جنگ داخلی در فرانسه –  در همان سال تئوریزه نمود.

“طبقه کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد.” (رجوع کنید به “جنگ داخلی در فرانسه؛ پیام شورای  کل جمعیت بین المللی کارگران، چاپ آلمانی، صفحه ۱۹، که در آنجا این فکر بطور کامل تری شرح و بسط داده شده است.)*مقدمه بر دومین چاپ آلمانی مانیفست حزب کمونیست – کارل مارکس- فردریک انگلس- ۱۸۷۲- لندن

.

لنین به نظر من، تا کنون ، بهترین ادامه دهنده ی- آموزش  کارل مارکس و انگلس در باره ی دولت، چیستی؟ ضرورت آن و در این جهت بود که دولت سرمایه داری را می باید درهم کوبید؛ خراب و ویران نمود و بر خرابه های آن دست به ایجاد دولت کارگران – دولت زوال یافتنی – دولت بخواب رفتنی – زد.
. لنین مخصوصا در ۲ اثر تاریخ ساز خویش یعنی دولت و انقلاب ۱۹۱۷-۱۹۱۸ و در پی آن بعد از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه در اثر دیگر خویش به نام انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد نظرات کارل مارکس و فردریش انگلس را در این رابطه جمع بندی کرده است. خواندن این ۳ اثر یعنی جنگ داخلی در فرانسه، دولت و انقلاب  و انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد، برای هر کارگر و هر انسانیکه  از استثمار و ستم جامعه سرمایه داری بیزار است، جنگ و کشتار، ویرانی و مرگ را دوست ندارد، راه رهائی  از نظام سرمایه داری امپریالیستی را می جوید و در اندیشه به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی و ایجاد جامعه کمونیستی است، پیشنهاد می کنم. 

« بدون انقلاب قهرى، تعويض دولت بورژوايى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت ديگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه ديگرى امکان پذير نيست.»، لنین- دولت و انقلاب. تأکید از من است. 

این را نیز،

می بایست دانست که دیگر سرمایه نمی تواند به زندگی انگل وار و بختک شده ی خود ادامه دهد، جز با به راه انداختن جنگ، جز با بگیر و به بند کشیدن کارگران آگاه و انسان هائی که برای رهائی انسان از مرگ بوسیله سرمایه کوشش می کنند. سرمایه توسط دولت هایش می بایست در دو جبهه به جنگی همه جانبه بر خیزد، در خارج از مرزها با باصطلاح  رقبایش، یعنی سرمایه داران دیگر و اساسا برای کشتار، وحشت ایجاد نمودن در میان طبقه کارگر در سطح جهانی و در داخل یرای منکوب و سرکوب طبقه کارگر که حتما و ضرورتا به مبارزه طبقاتی شدت داده و برای رهائی خویش، خود را برای جنگ طبقاتی – پیروزی انقلاب قهری کمونیستی و ایجاد دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح برای رسیدن به جامعه دیگر – جامعه نوین – جامعه کمونیستی آماده می کند.
بنا براین، می بایست طبقه کارگر در کل و بویژه کارگران آگاه اولا با ایجاد کمیته های مخفی حت الامکان از دستگیر شدن جلوگیری نمایند و دوما اینکه خود را در این رویاروئی سخت و خونین، برای هر نوع عملی از جانب دولت سرمایه داران آماده نمایند. کارل مارکس گفته جالبی دارد. او در مقاله در باره تشکلات کارگری می نویسد: « کسی که می خواهد دشمن اش را شکست دهد دربارۀ هزینه های جنگ با او بحث نمی کند.». شما را به خواندن چند پاراگراف از این  مقاله فرا می خوانم.

کارل مارکس- دربارۀ «تشکل کارگری:اقتصاددانان [سرمایه داری] درست می گویند آنگاه که برضد تشکل های کارگری اظهار نظر می کنند.                                                                                                     :

۱-هزینه های تشکل کارگری برای کارگران عمدتاً بیش از افزایش دریافتی هایی است که آن ها می خواهند از طریق تشکل به دست آورند. تشکل های کارگری در درازمدت نمی توانند در مقابل قوانین رقابت ایستادگی کنند. آن ها ماشین های جدید، تقسیم کار جدید و انتقال از یک محل تولید به محل تولید جدید را با خود به همراه می آورند. پیامد همۀ این ها کاهش دستمزد است.                        .   

۲- اگر تشکل های کارگری موفق شوند که بهای [نیروی] کار در یک کشور را در چنان حد بالایی نگه دارند که سود سرمایه داران این کشور نسبت به میانگین سود در کشورهای دیگر به گونه ای چشمگیر اُفت کند، یا از رشد سرمایه در این کشور جلوگیری کند، این امر باعث رکود و پسرفت صنعت می شود و کارگران را همراه با کارفرمایان شان نابود می کند. زیرا، همان گونه که دیده ایم، زندگی کارگر همین است. هنگامی که سرمایۀ تولیدی رشد می کند زندگی کارگر رو به وخامت می گذارد، و آنگاه که این سرمایه زوال می یابد یا راکد می شود کارگر در همان ابتدای کار نابود می گردد.                                                       .   

۳- این ایرادهای اقتصاددانان بورژوا، همان گونه که گفته ایم، همه درست است؛ اما فقط در چهارچوب دیدگاه آنان درست است. اگر مسئلۀ تشکل های کارگری واقعاً همان می بود که علی الظاهر هست، یعنی اگر هدف این تشکل ها تثبیت دستمزد می بود، اگر رابطۀ بین کار و سرمایه رابطه ای ابدی می بود، این تشکل ها در برخورد با ضرورت چیزها درهم شکسته می شدند. اما آن ها [نه وسیلۀ تثبیت دستمزد بلکه] وسیلۀ متحد ساختن طبقۀ کارگر و آماده کردن کارگران برای برانداختن کل جامعۀ کهنه و تضادهای طبقاتی آن هستند. و از این دیدگاه، کارگران حق دارند اگر بخندند به استادان باهوش بورژوایی که هزینۀ این جنگ داخلی را از نظر تعداد کشتگان و مجروحان و خسارت های مالی به رخ آنان می کشند. کسی که می خواهد دشمن اش را شکست دهد دربارۀ هزینه های جنگ با او بحث نمی کند. و اقتصاددانان می توانند میزان بیگانگی کارگران با این کوته فکری را از این واقعیت دریابند که بیشتر این تشکل های کارگری را کارگرانی درست کرده اند که دستمزدشان بیشتر از کارگران دیگر است و این که کارگران هرچه قدر بتوانند از دستمزدهایشان می زنند تا صرف ایجاد تشکل های سیاسی و صنعتی و برآوردن نیازهای این جنبش کنند. و وقتی نوع دوستیِ آقایان بورژوا و اقتصاددانان شان گاه آنان را چنان خیرخواه و نیکوکار می کند که اندکی چای یا مشروب یا قند وشکر و گوشت به حداقل دستمزد یعنی به کمترین حد زندگی کارگران اضافه می کنند،و واکنش کارگران تا حد شرم آوری برای آنان غیرقابل درک می شود آنگاه که می بینند کارگران بخشی از همان حداقل دستمزد را صرف هزینۀ جنگ با بورژوازی می کنند و حداکثر لذت زندگی را از فعالیت انقلابی شان می برند.»

به نقل ازتوضیحات :  آزادی و دموکراسی از دیدگاه اتحاد سوسیالیستی کارگری یاتعلیق به محال نمودن کمونیسم!

حمید قربانی- ۲۰ ژانویه ۲۰۱۳

در خاتمه رفقای کارگر و زحمتکش  راه پیروزی و رهائی طبقه کارگر که رهائی بشریت است، متأسفانه از میان سختی ها و رنج های عدیده و دریایی از خون با احتمال قوی می گذرد، زیرا که باید سازمان یافته ترین، مجهز ترین ، مسلح ترین و بیرحم ترین دولت تاریخ بشر را از سر راه برداشت.  فقط خود آمادگی طبقه کارگر برای پیروزی می تواند از این هزینه کم نماید و نه هیچ چیز دیگر. از دشمن طبقاتی  – طبقه سرمایه دار که سرمایه شخصیت یافته است و سرمایه در خون و گند تولد یافته است، هیچ چیزی جز درنده خوئی را نمی توان انتظار کشید :

 « اگر به قول اوژیه (*) پول ” با رویی پر از خون پیسه های طبیعی بدنیا آمد ه است.(۲۴۹) ” سرمایه در جایی متولد شده است که از سر تا پا و از تمام مساماتش خون و گند بیرون می زند.(۲۵۰). »
زیر نویس ۲۴۹ – کوارترلی رویوو میگوید: « سرمایه از سر و صدا و دعوا فرار میکند و طبعا ترسوست. این بسیار صحیح است، ولی هنوز تمام حقیقت نیست. سرمایه از نبودن و یا بهره ی کم مانند طبیعت از خلاء متنفر است. با بهره ی مناسب، سرمایه دلیر میشود. اگر ده درصد بهره ی مطمئن وجود داشته باشد میتوان آن را در همه جا بکار برد، با ۲۰ درصد تحرک پیدا میکند، با ۵۰ درصد بطور مثبت جسور میشد، برای ۱۰۰ درصد تمام قوانین انسانی را لگد مال میکند، در برابر ۳۰۰ درصد بهره هیچ جنایتی نیست که وی از ارتکاب آن رویگردان باشد و لو آنکه آن جنایت بقیمت چوبه ی دار تمام شود.»، اگر غوغا و دعوا  بهره آورباشد، وی هر دو آنها را تشویق میکند. شاهد مدعا قاچاق و سودای برده.  ص ۶۸۹، کارل مارکس کاپیتال، ۱۸۶۷. ترجمه ی ايرج اسکندری

« در بالا متذکر شديم و بعدا با تفصيل بيشترى نشان خواهيم داد که آموزش مارکس و انگلس درباره ناگزيرى انقلاب قهرى مربوط به دولت بورژوازى است. اين دولت نميتواند از طريق “زوال” جاى خود را به دولت پرولترى (ديکتاتورى پرولتاريا) بدهد و اين عمل طبق قاعده عمومى، فقط از طريق انقلاب قهرى ميتواند انجام پذيرد. ستايشنامه انگلس درباره اين انقلاب که کاملا با بيانات مکرر مارکس مطابقت دارد – (پايان کتاب “فقر فلسفه” و “مانيفست کمونيست” را بياد آوريم که چگونه در آن با سربلندى و آشکارا ناگزيرى انقلاب قهرى اعلام شده است؛ “نقد برنامه گوتا”[٢٤١] را در سال ١٨٧٥ بخاطر آوريم که تقريبا ٣٠ سال پس از آن نوشته شده و در آنجا مارکس اپورتونيسم اين برنامه را بيرحمانه می کوبد) – اين ستايشنامه به هيچ وجه “شيفتگى” و سخن آرايى و يا اقدامى بمنظور مناظره نيست. ضرورت تربيت سيستماتيک توده‌ها بقسمى که با اين نظريه و همانا با اين نظريه انقلاب قهرى مطابقت داشته باشد، همان نکته‌اى است که شالوده تمام آموزش مارکس و انگلس را تشکيل ميدهد. بارزترين نشانه خيانت جريانات فعلا حکمفرماى سوسيال شووينيسم و کائوتسکيسم به آموزش مارکس و انگلس اين است که خواه اين جريان و خواه آن ديگرى اين ترويج و اين تبليغ را فراموش کرده‌اند” – لنین ، دولت و انقلاب. 

« رهائی طبفه کارگر، تنها، بدست طبقه کارگر ممکن است.» مانیفست حزب کمونیست. ۱۸۴۸. مارکس و انگلس.

بر طبق آموزش مارکس، انگلس، لنین و دیگر کمونیست ها، دولت در دوران گذار جامعه از کاپیتالیسم به کمونیسم نمی تواند چیزی جز دیکتاتوری طبقاتی انقلابی پرولتاریای مسلح باشد. شکل دولت پرولتاریا نیز مانند دولت های بورژوازی می تواند متفاوت باشد، ولی در هر حال چنین دولتی( در فار نخست جامعۀ کمونیستی ) دیکتاتوری طبقاتی طبقه کارگر بر علیه و برای سرکوب فعالیت طبقه سرمایه دارِ بوسیلۀ انقلاب قهری پرولتاریائی از مالکیت بر ابزار خصوصی خلع ید شده، ولی هنوز زنده است، می باشد. کارگران به پا خیزید، سکان را بدست گیرید، تنها نیروی رهائی بخش شما هستید!
حمید قربانی – انسان بیوطن
۶ ژانوبه ۲۰۹۷ اسپارتاکوسی / ۲۰۲۴ میلادی.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate