تنفر ناسیونالیسم ایرانی از انقلاب ۵۷ (۱)

تنفر ناسیونالیسم ایرانی از انقلاب ۵۷ (۱)

مقدمه: خوشبختانه در مورد انقلاب ۵۷ زیاد گفته و نوشته شده؛ اما بررسی این حجم از مطلب نه تنها کار یک نفر نیست، بلکه به سالها وقت نیاز دارد. به همین دلیل، در حد گزارش و مختصر به برخورد ناسیونالیسم ایرانی به انقلاب ۵۷ پرداخته می شود. عنوان این مطلب در آغاز ناسیونالیسم ایرانی و انقلاب ۵۷ بود؛ اما با مطالعه هر مطلبی بیشتر معلوم شد که این ناسیونالیستها نه منتقد، نه مخالف، بلکه دقیقا متنفر از قیامی که به سقوط سلطنت پهلوی انجامید، پس عنوان را به «تنفر ناسیونالیسم ایرانی از انقلاب ۵۷» تغییر دادم. ناگفته نماند که اینجا صحبت از جناح راست ناسیونالیسم ایرانی است؛ این مطالعه به هدف اشاره به نقش این جریان در انقلاب جاری، و هم نقش آن در فردای سرنگونی حکومت اسلامی مفید است.   

راست ها تاریخا ضد تغییرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به نفع توده های مردم بوده اند؛ راست ها همیشه ضد انقلاب بوده اند. هرجا مجبور شده اند، برای به شکست کشاندن انقلاب خود را حامی و مدافع آن جا زده و معرفی کرده اند. اگر انقلابی گری خمینی و جریان اسلامیش به یک تراژدی در تاریخ مردم ایران و منطقه و جهان تبدیل شد؛ باید کاری کرد که انقلابی گری جریان راست ناسیونالیسم ایرانی به فکاهی تبدیل شود. آن کار چیزی جز سازماندهی یک انقلاب سوسیالیستی برای تغییرات بنیادین به هدف رفاه و خوشبختی و آزادی همگانی نیست. رضا پهلوی چی ها، سلطنت طلبان، پادشاهی خواهان، و مشروطه گراها، و حتا جمهوریخواهان ایرانی علیه انقلاب ۵۷ سخن گفته و بتحریک انتقام از انقلابیون پنجاه و هفتی مشغولند. البته حق دارند؛ انقلاب ۵۷ دستگاه سلطنت را برچید و باعث محروم شدن این جریانات از خوان یغما شد. در یک سال و نیم اخیر، ناسیونالیستهای ایرانی که از گروه های متعددی تشکیل شده بودند، در عین حمایت صوری و سطحی از انقلاب زن-زندگی-آزادی و تلاش برای «ملی» کردن آن، همزمان نه فقط علیه انقلاب ۵۷ بلکه همچنین علیه بازیگران آن انقلاب یعنی جریانات چپ و مجاهدین نعره می زدند، حمله می کردند، فحش جنسی دادند، و اتهامات علیه مخالفین خود ردیف کردند. 

هر فرد و حزب و سازمانی، و یا خط سیاسی که اصالت نداشته باشد؛ یعنی در واقعیت خودش حلال مشکلات جامعه نباشد؛ در نهایت سرش به سنگ خواهد خورد، و منزوی و طرد خواهد شد. افراد و جریاناتی که با هوا کردن پرچم، با عناوین «شاهزاده و دکتر و مهندس و سلبرتی و چهره میدیایی» و با قلدر منشی، و با استفاده از حربه ملت گرایی و کشور و خاک و میهن پرستی، تلاش داشتند خود را به انقلاب زن-زندگی-آزادی تحمیل کرده، و فضا سیاسی را بکمک رسانه های پولکی قرق سازند، و خود را بر جمعیت تشنه خلاصی از فاشیسم اسلامی غلبه داده و مخالفینشان را مرعوب و حذف و نادیده بگیرند، دیر یا زود رسوا خواهند شد؛ زیرا چنین افراد و جریاناتی در واقع نه ارزشی برای آزادی های سیاسی قائلند، و نه اصولا گوششان بدهکار برابری اجتماعی است. جامعه و مردم ایران که طعم تلخ استبداد-دیکتاتوری-وفاشیسم را در صد سال اخیر نسل بعد از نسل تجربه کرده اند، و امروز مشتاق آزادی و برابری و رفاه و خوشبختی همگانی اند، این افراد و جریانات بی پرنسیپ، فرصت طلب، منفعت جو، و بازاری، را نه تایید، نه تحمل، و نه هضم خواهند کرد.      

چرا دفاع از انقلاب ۵۷ لازم است؟

انقلاب ۵۷ انقلاب علیه استبداد و سرکوب و فقر-فلاکت و بیکاری و بی سوادی و سانسور و بی قانونی و تبعیض و تحقیر بود؛ انقلابی بود برای زندگی و آزادی درخور یک جامعه با تاریخی طولانی از مبارزه و شکست، از حق طلبی و سرکوب، به خون نشسته و زخم خورده. انقلاب ۵۷، قیام مردمی بود که از فقر خود و دزدیهای حاکمان خسته بودند؛ قیام مردمی بود که تحقیر سیاسی و حقوقی و اجتماعی را نخواستند. انقلاب ۵۷، انقلاب رعایا علیه فرهنگ ارباب رعیتی و برای کسب حقوق شهروندی بود؛ اگرچه رعایا مجبور به کوچ به شهرها شده بودند اما نه خبری از کار بود و نه خبری از امکانات و حقوق شهرنشینی. قیام مردم علیه اربابان داخل کشوری بود، آنها غافل از اربابان و حاکمان جهانی خود بودند؛ اطمینان زیادی به تحصیلکرده ها و چپ داشتند که هوایشان را داشته باشند، اما بجز غرب ستیزی چیزی در چنته این جماعت نبود. پس در انقلاب جاری باید مواظب حاکمان جهانی سیستم سرمایه داری هم بود؛ نباید اجازه داد انقلاب غرب و شرق را بعنوان دشمن تحریک کند و باید از دخالت شرق و غرب در امور داخلی و سیاسی جلوگیری کرد. دولتهای کاپیتالیست از وجه رادیکال حرکت انقلاب ۵۷ هراسیده و با آن شوروی هراسی که دهه ها با آن زیسته بودند، به انواع مختلف در مهار آن انقلاب دست بکار شدند؛ آنها خمینی را به پاریس بردند، بلندگوی بی بی سی را در اختیارش گذاشتند، و از یک پیر خرفت وحشی، یک رهبر فرزانه و انقلابی ساختند. در نتیجه، انقلاب را بنام انقلاب سربریدند. در انقلاب جاری باید مواظب انقلابیون قلابی و مشخصا جریان راست باشیم؛ باید از قدرت گیری افراد و احزاب جلوگیری بکنیم، فقط دولت شورایی دولت واقعی مردم است. جریان مرتجع اسلامی و حامیان امریکایی-انگلیسی اش نه فقط انقلاب ۵۷ را به شکست کشاندند، بلکه مساله تازه ای را هم به مسایل و مصایب جامعه ایران افزود: مساله زن. در انقلاب جاری پرچم انقلاب در دست آن جنبشی است که می خواهد مسائل مختلف جامعه را حل نماید: مساله زن، مساله استثمار، مساله زبان، مساله طبقاتی و فرهنگی و در راس همه مساله فقدان آزادیهای اجتماعی را حل کند. در سالهای اخیر، راست های پادشاهی خواه، مرتبا یادآوری می کنند که “زنان ایران آزادی داشتند و این انقلاب ۵۷ بود که آزادیشان را گرفت”؛ همین یک ادعا کافی است تا سطح نازل فهم و توقع این جریان سیاسی را از حقوق زنان و جامعه را نشان دهد. بنابراین پرچم انقلاب در جریان، پرچم ماگزیممها است و نه پرچم حداقلها؛ ما خواهان بیشترین حق و حقوق هستیم، بیشترین آزادی، بیشترین رفاه، بیشترین عدالت و بیشترین قوانین امروزی و انسانی. مرتجعین چه نوع اسلامی و چه نوع غربگرایش هردو متفق القولند که انقلاب ۱۴۰۱برای آزادی پوشش و آزادی زن است. اسلامیست ها علیه این انقلاب علاوه بر سرکوب، متوسل به هذیانات اسلامی شده و مدعیند زنان برای لخت شدن و رقصیدن می خواهند انقلاب کنند؛ و پادشاهی خواه ها که ظاهرن موافق این انقلابند، مدعیند زنان می خواهند به همان «آزادیهایی» که در دوره سلطنت پهلوی داشتند برگردند. این دو برخورد که یکی جنسیت زده، لمپنی، و تروریستی اسلامی است؛ و دیگری مینیممی، ناپیگیر، و فرمالیته است؛ نمی توانند نماینده مطالبات برابری طلبانه جنبش زنان در جامعه ایران باشند.

دفاع از انقلاب ۵۷ مقدمه ای لازم برای انقلاب علیه جمهوری اسلامی است؛ کما اینکه دفاع از انقلاب مشروطیت و آرمانهای برباد رفته و درخون نشسته اش، مقدمه ای لازم برای انقلاب علیه سلطنت پهلوی بود. اگر انقلاب علیه حکومت سرکوبگر و جنایتکار و اختلاسگر جمهوری اسلامی رواست؛ پس انقلاب علیه حکومت مستبد و آدمکش و دزد پهلوی هم روا بود. وزن و طول استبداد و جنایت نمی تواند معیار باشد؛ صرف وجود سرکوب و بی عدالتی از سوی حکومت و دولت دلیل کافی برای انقلاب علیه آن است. انقلاب ۵۷ و پیروزیش در سرنگونی حکومت پهلوی و شکستش در برآوردن مطالبات مردم، بنوعی تکرار انقلاب مشروطیت در تضعیف و رو به موت بردن سلطنت قاجار بعنوان پیروزیش و شکستش در به کرسی نشاندن آرمانها و آرزوهای مردم بود؛ در انقلاب در جریان امروز، ترس و نگرانی از عدم تکرار آن دو تجربه تلخ نه تنها باعث همگرایی نیروهای انقلابی برای تضمین انقلاب تا تغییرات بنیادین در ساختارهای جامعه نشده است، بلکه برعکس سبب تفرقه تاسفباری در صفوف انقلابیون شده است. دفاع از انقلاب ۵۷ مسیر انقلاب علیه جمهوری اسلامی را ترسیم می کند، چه در رد و نفی حکومت پهلوی چه در سرنگونی حکومت ننگین اسلامی؛ انقلاب روا و برحق است، قبل از هر چیز چون راه دیگری برای اصلاح حکومت و تحمل آن نمانده است. انقلاب، فعل بیان مناسبات مابین یک جامعه با یک حاکمیت، از نوع قهرآمیز و در مسیری بی بازگشت است؛ نه سرکوب و جنایت حکومتها علیه مردم و جامعه قابل جبران است، و نه عمل قهرآمیز انقلاب راه برگشت و پا-پس کشیدنی برای مردم می گذارد. نوع تعریف و نوع برخورد و نوع انتظاری که هر فرد و هر جریان و هر سازمانی در یک انقلاب و یا از یک انقلاب بدست می دهد؛ حکایتگر نقش آن فرد و جریان سیاسی در آینده در جامعه خواهد بود. دفاع از انقلاب ۵۷ لازم است تا بار دیگر تاکید کنیم که دو جنبش ناسیونالیستی و اسلامی چگونه از دوره مشروطیت تا کنون، علی رغم هرگونه کشمکش و رقابت خونینی که باهم داشته اند، در ضدیت و شکست دو انقلاب گذشته یار هم و همسنگر هم بودند. اگر انقلاب ۵۷ ناسیونالیسم ایرانی را از تخت انداخت، خود مورد هجوم خونین جنبش اسلامی قرار گرفت. جنبش اسلامی و جنبش ناسیونالیستی همکاران رقیب در تاریخ یک صد ساله اخیر در ایران بودند؛ آنها بر سر قدرت دولتی رقیب، و بر سر سرکوب انقلاب و مطالبات مردم همدست بودند و هستند. بعنوان نمونه، پارسال (۱۴۰۱) در سالروز انقلاب بهمن سال ۵۷؛ جریان سلطنت طلب و پادشاهی خواه و تمامیت ارضی طلب، برگی ننگین در کارنامه خود ثبت کردند. گروهی، که حساب شده خود را «ماموریت برای وطنم» نامگذاری کرده بودند؛ نه فقط حاضر نشدند با مشارکت گروه مرکب/ترکیبی «شنبه های اعتراضی» یک تجمع هم مکان و هم زمان تشکیل دهد، بلکه با انرژی ای که از تنفر از انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ گرفته بود؛ در سالروز این انقلاب ملاخور شده، علنا و با افتخار تمام غیرخودیها را کنار زدند، و اگر پلیس کانادا نبود تا این مدافعین حقوق بشر کورشی را افسار بزنند، بی گمان از هیچ تعرضی ابا نداشتند. انگار با لباس شخصی های خامنه ای روبرو بودیم؛ همان خودپرستی؛ همان خودمحوری؛ همان تنفر از غیر خودی؛ و همان آماده گی برای زیر پا گذاشتن هر معیار و پرنسیپ و قانونی. آن خاک پر گوهر که اینان جانفداهایش بودند، مانند هر خاک دیگری، علاوه بر اقلیتی انسان متمدن، تعداد زیادی دیو و دد و هیولا تولید کرده است، که اگر قانون و زور افسارشان نزند، معلوم نیست تا کجا، شان و حقوق و کرامت انسانی را زیر پا خواهند گذاشت. «هرگز قدرت احمق هایی که با هم “هم نظر” هستند رو دست کم نگیر 

سالها پیش حشمت طبرزدی که هنوز دل از خامنه ای نکنده بود، اما به اوضاع اعتراض داشت نوشت: “یا خامنه ای از این همه بی قانونی بی خبر است، که در این صورت نمی تواند مدعی ولی فقیه باشد؛ و یا مطلع است و نمی تواند و یا نمی خواهد مانع آن شود، که در این صورت ولایتش باطل و مشروعیت ندارد.” و منتظر بود و ماند تا خامنه ای ثابت بکند که به پیروی از امامش خمینی، و امام گردن زنش علی، و رسول جنایتکارش محمد، و الله جبارش در قرآن، هم با خبر است و هم نمی خواهد مانعش بشود که هیچ؛ بلکه خود مشوق چپاول و غارت و اختلاس و شکنجه و تجاوز و اعدام و جنایت است. سالها بعد، در هشتم ژانویه سال دوهزار بیست و سه، محمد رضا عالی پیام، در همان موقعیت و در همان انتظار متوهمانه حشمت طبرزدی قرار گرفت؛ عالی پیام بعد از مشاهده لمپنیسم رفتاری و گفتاری پادشاهی خواهان و سلطنت طلبان، خطاب به رضا پهلوی در گفتاری تحت عنوان «جدی بگیریم» در یوتیوب گفت: «آقای پهلوی من دوستدار و خیرخواه شما هستم و از شما می خواهم که به طرفدارانت درس دموکراسی بدهی.» (نقل به مضمون) آقای عالی پیام هم بزودی متوجه خواهند شد که موضوع نه بی خبری رضا پهلوی است، و نه ناتوانی از کنترل هوادارانش، ماجرا روشن است؛ رضا پهلوی نه با شعار زن-زندگی-آزادی به قدرت می رسد، و نه با شعار آزادی و برابری و رفاه؛ و نه حتا با خدعه آب و برق مجانی. رضا پهلوی هم همانند محمدرضاشاه پهلوی و رضا خان پهلوی، جز با بخدمت گرفتن اوباش و با روشهای لمپنی و زورگویی و تعرض به حقوق دیگران، و استبدادی و چماقداری و سرکوب، نمی تواند به قدرت نزدیک شود.   

«این کمدی های امروز، تراژدی فردا هستند

نژاد گرایی آریاییستی و ضد غیرخودی و بیگانه (عرب، ترک، افغانستانی، کرد و بلوچ) می توانست بتاریخ پیوسته باشد؛ اگر امروز جریان رضا پهلوی و شرکایش، یا عرب و ترک و افغان ستیز نبودند و یا این اندازه اسلام پناه و شیعه صفت، و یاور جنایتکاران سپاه و بسیج و اوباش حزب الله. همسنخی و هم جبهه بودن جریان سلطنت طلب با جریان حکومت اسلامی، در تمامیت ارضی طلبی، در نفرت از ترک و عرب و غیره، در اسلام پناهی و روحانیت دوستی، در درجه دوم پنداشتن زن و حقوق زن، در خودمحوری و خودپرستی سیاسی، در ضدیت با آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، در تعرض به حق طلبی با اتهام تجزیه طلبی، تا آماده گی برای سرکوب مخالفین، و سرکوب هر نوع اعتراضی در راستای عظمت طلبی ایرانی، بارها و بارها ثابت شده است. درنتیجه، ناسیونالیسم ایرانی تاریخ زده، عقب مانده، ارتجاعی، مذهب زده، استبدادگرا، ضد آزادی، ضد جامعه مدرن و ضد برابری انسانها و ضد حقوق برابر شهروندان است. نزدیکی این جریان کمدی، بی پرنسیپ، و بی بضاعت به دولت، خطری است که جامعه ایران بعد از جمهوری اسلامی را تهدید و دورنمای یک تراژدی را نشان می دهد.  

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۹۲

اقبال نظرگاهی ششم ژانویه ۲۰۲۴

https://mihan.net/1396/11/09/1321/

https://www.youtube.com/watch?v=yuq27vhTWgM

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate