گلوبالیسم ۳

گلوبالیسم ۳

مقدمه: ما در انتهای عصر سیستم سرمایه داری زندگی می کنیم؛ اما این سیستم پوسیده منافع فردی و جمعی و جهانی یک اقلیت را بخوبی تامین نموده است. مقاومت این اقلیت برای حفظ این سیستم منجر به کشمکشهای وسیع و همه جانبه ای شده است؛ یکی از عرصه های این کشمکش، خنثا کردن الگوها، متدها، و مفاهیم با روش استفاده از همان مفهوم علیه خود در یک پراتیک عمومی است. بعنوان مثال، اکنون در قرن ۲۱ دیگر «انقلاب» معنای «تغییر جامعه کهن و ساختن جامعه ای نو» نمی دهد؛ زیرا سرمایه داران “انقلاباتی” را سازمان دادند و مرتجعینی را حمایت کردند که منجر به پس رفت جوامع متعددی شده است. انقلاب در ایران و تحمیل ارتجاع اسلامی بر آن از سوی دولتهای مدرن غربی نمونه بارز بی آبرو کردن انقلاب بنام انقلاب است. مورد دیگر همین پدیده «گلوبالیسم» است که هرچه ورژن سوسیالیستی آن راهگشاتر و طبیعی تر جوامع بشر را درمی نوردد، ورژن کاپیتالیستی آن بیشتر استثمار و غارت و جنگ و بمب و بیماری و دخالت و آوارگی و فقر را شیوع می بخشد؛ بطوریکه هر دفاعی از این پدیده بسرعت با مخالفت همراه با فکت روبرو می شود، کمااینکه در مورد مقولات انقلاب، سوسیالیسم، و آزادی هم شاهد آن هستیم. 

جبهه مقاومت ارتجاعی علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی: روشن است که راستهای واپسگرا با تمام جناحهای مختلفش، علیه گلوبالیسم بوده و هستند؛ اما سوال این استکه چگونه چپ می تواند در ضدیت با گلوبالیسم، همسنگر راست مرتجع گردد؟ باید مشخص باشد که این چپ نه چپ جامعه (یا کارگری)، بلکه جناح چپ جنبش ناسیونالیستی است؛ یکی از دلایل اصلی مخالفت این چپ، ناسیونالیست بودن آن است. این چپ به دلایل تاریخی در تمام طول قرن بیستم، نتوانست صف ضد سرمایه داری خود را حفظ کرده و برای سوسیالیسم مبارزه نماید؛ وجه ضد کلونیالیستی و ضد امپریالیستی این چپ باعث شد تا در خدمت بورژوازیهای محلی و جنبش استقلال طلبی قرار بگیرد. با تغییر رویه دادن کاپیتالیسم به فرمهای جدید، این چپ هم مخالفتش را به عرصه جدید تعمیم داد؛ اکنون این چپ بطور اتوماتیکی مخالف گلوبالیسم و حامی لوکالیسم و ملی گرایی است. در مقابل، موضع چپ رادیکال و سوسیالیستی در مواجهه با گلوبالیسم، تفکیک وجه کاپیتالیستی از وجه اجتماعی آن است. سرمایه داری قرن ۲۱ در تولید و توزیع و فروش جهانی شده است؛ بنابراین جهان را به چنان بی عدالتی و بحران و سرکوب فرو برده است که چپ را وادار به ضدیت مکانیکی با گلوبالیسم کرده است. حال آنکه جهانی شدن یک واقعیت تاریخ اجتماعی بشر، یک روند روتین تاریخی، و یک پروسه تکامل اجتماعی است که باید از مدیریت کاپیتالیستی و لذا مخرب، خارج شده و بر مبنای سیستم سوسیالیستی بحرکت خود ادامه دهد. همانطور که سرمایه داری با تولد و رشد خود، گورکنان خود را هم بوجود آورد؛ با جهانی شدن سرمایه داری، جنبش کارگری و آلترناتیو سوسیالیستی آن نیز، جهانی شده است. چپ ضد سرمایه داری (یعنی ما کمونیستها)، بجای مخالفت مکانیکی با گلوبالیسم بعنوان یک پدیده تاریخی، علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی هستیم؛ کما اینکه در بعد محلی، بطور مکانیکی لوکالیسم را رد نکرده بلکه فقط سنتهای نافی حقوق انسانی را نفی می کنیم. اما چپی که ضد گلوبالیسم است، چپ ضد کاپیتالیسم نیست؛ این چپ ضد امپریالیست، و در واقع ضد امریکایی (+اسراییل) است. مساله این چپ نه رهایی بشر از سیستم سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم، بلکه به زانو در آوردن امریکای جهانخوار است. لذا این چپ منهای اعتقادات مذهبگونه اش، ناسیونالیست و منافع ملی طلب است؛ چپ ناسیونالیست در این مبارزه علیه واقعیت جهانی شدن است و نه علیه حقیقت آن (نما و تصویر و روبنای کاپیتالیستی آن). نقطه آغاز این چپ در مخالفت با گلوبالیسم، دفاع از “منافع ملت ها، حاکمیت ملی، و هویتهای قومی/ملی” و لذا دفاع از ارتجاع مذهبی و فرهنگی و سیاسی است. کمونیستها، کمترین همسنگری با این چپ ملی گرا/ناسیونالیست نداشته و آنها را در «جبهه مقاومت ارتجاعی علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی» دسته بندی می کنند. در این جبهه، راست افراطی همه کشورها، سنگر گرفته اند؛ نماینده آنها در ایران، جمهوری اسلامی و خمینی و خامنه ای هستند. کمونیستها در مبارزه علیه گلوبالیسم کاپیتالیستی، علیه کاپیتالیستی بودن آن و نه جهانی بودن آن هستند؛ کسی که هویت غیرملی/فراملی کاپیتالیسم را نشانه می گیرد، مدافع کاپیتالیسم ملی و منافع ملی طلب است، پس نمی تواند کمونیست باشد. «نباید کاپیتالیستی شدن گلوبالیسم را با گلوبالیزه شدن کاپیتالیسم همسان فهمید؛ در اولی گلوبالیسم با فرمان و مدیریت کاپیتالیسم بپیش می رود، حال آنکه در دومی کاپیتالیسم محتوا و هویت گلوبالیستی دارد۱.» 

گلوبالیسم و انترناسیونالیسم: انترناسیونالیسم و فراملی گرایی نمی توانند معرف دقیق یک جهان گرا باشد. یک انترناسیونالیست، حتا چهارچوب مرزهای وطنی را نپیموده است؛ او فقط ورای محدودیت مرزهای ملی بر روابط مابین ملل تاکید دارد. یک فراملی گرا، هنوز حاضر به پذیرش نقش جامعه در گلوبالیسم نیست بلکه کشورها نقش بیشتر و برجسته ای در جهان آنها دارند. حال آنکه جهانگرایی از فراملی بودن بسی فراتر رفته و پیوستگی و همبستگی جوامع بشر را فهمیده و همواره منافع انسانی کل بشریت را نمایندگی کرده و از آن حمایت و دفاع می کند.

انترناسیونالیسم و ترانس ناسیونالیسم، اصطلاحاتی برای بیان روابط، فرصتهای همکاری، چالش های مشترک و دشمنان مشترک مابین دولتها (=ملتها) است؛ بعنوان مثال، جنگ بین الملل اول و دوم که دولتها را در دو جبهه دسته بندی کرد، ایجاد سازمان ملل، اتحادیه اروپا، ناتو، سازمان کشورهای عربی و ترکی، و یا آسیایی و آفریقایی همگی انترناسیونالیستی یا بین المللی (مابین ملت ها = دولت ها)، هستند. نکته اینجا تدقیق و تاکید بر این مقوله با اهمیت است که مقولات انترناسیونالیستی همان جهانی نیستند؛ بعنوان مثال، پان ترکیسم و پان عربیسم و پان های متعدد دیگر و یا سازمان همکاری کشورهای اسلامی یا آسیایی یا آفریقایی با همه نهادها و اتحادیه های فی مابینشان، هر یک انترناسیونالیستی و ترانس ناسیونالیستی هستند. «گلوبالیسم اجتماعی» اما به همبستگی انسانی و حقوقی و اجتماعی و اقتصادی و لذا سیاسی مردمان همه جوامع بشری اشاره داشته و بر آنها تاکید می گذارد؛ در عین حال تمام تفاوتهای فرهنگی را پذیرفته، خواهان همگرایی و همسانی یا همسان سازی فرهنگی نیست. گلوبالیسم اجتماعی که با انقلاب انفورماتیک در بعد علمی و مخابراتی و ارتباطات و مراودات انسانی خود را بخوبی اثبات کرده است؛ در تضاد با گلوبالیسم کاپیتالیستی است، که با صدور سرمایه، گرفتن امتیاز بازار کار ارزان، امتیاز بازار فروش و تجارت جهانی، بواقع خود را تحمیل کرده است. مبحث جهان گرایی، بطور ماهیتی و عینی-اجتماعی، همه جانبه، مقولات و موضوعات را بررسی می کند، و نه بطور مکانیکی مابین دولتها (ملتها)، و فقط در چهارچوب تنگ منافع ملی -که چیزی جز منافع طبقه حاکمه نیست. ملی گراهای چپ مجذوب دید و نگاه و بحث انترناسیونالیستی بودند؛ آنها دنیا را به دو دسته کشورهای برادر و کشورهای دشمن تقسیم کرده و انترناسیونالیسمشان عبارت بود از دوستی مابین کشورهای هم کیش و هم مسلک. اما کمونیستها نگاه و دید جهانی دارند، نگاهشان به همبستگی جوامع و مشارکت انسانی است و نه دیپلماسی مابین دولتها؛ بعلاوه ما دنیا را با هیچ معیار و میتراژی تقسیم نمی کنیم. این نگاه البته مبتنی بر واقعیاتی مادی و دیالکتیکی و عینی است؛ گلوبالیسم اجتماعی نتیجه و پی آمد این واقعیات ماتریالیسم تاریخی و یک ضرورت در زندگی بشر امروز است. بحث بر سر منافع فردی هر انسان و بر سر سرنوشت همه بشریت است، و نه بر سر منافع این و آن ملت و کشور، و یا یک طبقه معین. 

ملی گراها عادت دارند، که به جنگ جناح چپ خود (یعنی ناسیونالیستهای چپ و چپ های ناسیونالیست) رفته، آنها را بعنوان نمایندگان سوسیالیسم و کمونیسم شکست داده، و اعلام پیروزی نمایند؛ این مختص ناسیونالیسم ایرانی نیست، یک پارادایم جهانی، تبلیغاتی-سیاسی است.

کدام چپ ضد گلوبالیسم است؟ آن چپ که از زاویه ایدولوژی ناسیونالیسم به جهان نگاه می کند، همان چپ سنتی و تاریخ مصرف گذشته؛ این چپ ضد امپریالیست، همچنین ضد گلوبالیسم است. این چپ چون جناح چپ ناسیونالیسم ایرانی است، مساله اش منافع ملی کشور و ملت ایران است، از این زاویه وقتی به جهان نگاه می کند خود را «قربانی تهاجم قرهنگی و تهاجم اقتصادی و تهاجم سیاسی امپریالیسم و گلوبالیسم» می بیند. این چپ نه نماینده طبقه کارگر است و نه مطالبه اش «سوسیالیسم همین امروز» است؛ این چپ هم اکنون بشدت پرو مقاومت فلسطین (و در واقع حماس و جهاد اسلامی)، و بشدت ضد صهیونیسم (و در واقع ضد موجودیت کشور اسراییل)، است. چنین چپی، معتقد به تئوری توطئه است و دنیا را در کف دست گلوبالیستهای بانک جهانی و یهودیهای صهیونیست می داند و لذا علیه گلوبالیسم است. این چپ هپروت و خرافی هنوز هم یا سرش در آخور مائوئیسم است و یا پالان استالین بر تن کرده و به آن افتخار می کند؛ نه ارتباطات و روابط شبکه ای جهانی را می فهمد و نه سیستمهای جهانی را، به خیالش جهانی شدن توطئه ای برای تعدی به فرهنگ مقدس ملی است. ضدیت چنین چپی با گلوبالیسم، مالیخولیایی و غیراجتماعی و شکست خورده است؛ این چپ سنتی امتحان پس داده نماینده، “چپ جامعه” نیست. اینچنین چپی، جناح چپ جنبش ناسیونالیستی است نه فقط در ایران بلکه در کل جهان؛ چپ جامعه کمونیست است، و سوسیالیسم را همین امروز ممکن و ضروری می داند. آن چپ که مخالف گلوبالیسمه و نقدش اینه که “گلوبالیسم باعث یکسان سازی فرهنگی میشه”۲، مقهور گلوبالیسم کاپیتالیستی شده و گلوبالیسم اجتماعی را ناتوان و حاشیه ای می پندارد. از نظر فرهنگی، هم فرهنگ جهانی/صنعتی/مدرن هم فرهنگ محلی/سنتی/قومی، می توانند در کنار هم در یک جامعه در جریان باشند؛ نمونه آن هم جوامع ژاپن و کره جنوبی هستند. فرهنگ و ارزشهای سنتی وقتی منسوخ و ممنوع می شوند که با ارزشهای جهانشمول و مترقی و انسانی در تناقض باشند؛ مانند ممنوعیت آموزش دختران و ازدواج کودکان و غیره. در نتیجه “یکسان سازی فرهنگی” را نباید از مخالفین گلوبالیسم پذیرفت؛ این نقد ارتجاعی و پرو اسلامی (دینی) است و بیشتر تبلیغات مردم فریبانه است؛ فرهنگ در جهان گرایی اجتماعی به مقوله ای تماما غیر سیاسی بدل خواهد شد، انتخاب هر عنصری از هر فرهنگی امر خصوصی و حق شهروندی محسوب خواهد شد. 

نتیجه گیری: در حالیکه از یک سو ناسیونالیسم ایرانی چنان دیوانه وار بشر را به ابزار حفظ تمامیت ارضی تقیل داده، و از سوی دیگر ناسیونالیسم قومی با طرح فدرالیسم خواهان ایجاد مرزهای جدید مابین شهروندان و تقسیم آنها بر حسب زبان و نژاد و جغرافیا است؛ جهانی شدن با هر دو وجه مثبت و منفی اش جوامع بشری را درمی نوردد. طرح اولیه بحث گلوبالیسم و تاکید بر تفکیک وجه مثبت یعنی جهانی شدن اجتماعی، از وجه منفی یعنی جهان گرایی کاپیتالیستی ضروری می نماید. نباید اجازه داد که جهان گرایی به یک ایدلوژی سیاسی و اجتماعی تبدیل شود؛ هر گونه محلی گرایی بخصوص در جنبه های فرهنگی و یا هر عنصر انتخاب فردی، بعنوان قانون یک جامعه سوسیالیستی در نظر گرفته خواهد شد. این روشن است که سیستم تجارت و بازار و امور مالی در دنیای کاپیتال زده امروز، تحت مدیریت ایدلوژی نئولیبرالیسم است؛ اما خود اقتصاد جهانی ایدولوژیک نبوده و نیست و نخواهد بود. جهانی سازی اگرچه بشدت در کنترل و بهره مندی کاپیتالیسم جهانی است و لذا بشدت مورد تنفر همه انواع ناسیونالیستها و مرتجعین مذهبی قرار دارد، مورد نقد ما کمونیستها نیز هست؛ با جهانی شدن اجتماعی که در کنترل هیچ دولت محلی/ملی/جهانی نباید باشد، تفاوتی بنیادین خواهد داشت. اگرچه جهان گرا، جهانی گرایی، و سیاست جهانی به انتخاب و تمایل فرد و سیاستمداران و دیگرعناصر جامعه بشر اشاره دارد؛ اما جهانی شدن نه یک پروژه منوط به هدف، بلکه یک پروسه عینی تاریخی بوده و جهانی شدن اجتماعی می تواند بسیاری از مسائل و مصائب جامعه سرمایه زده و ملی زده بشریت را حل و رفع نماید. این جهانی شدن اجتماعی را می توان به تعبیری اجتماع جهانی شده نامید؛ به این معنا که جامعه ای می سازیم که در آن رفاه و خوشبختی و حقوق برابر و آزادی همگانی اصل و اساس است، لذا محدودیتهای تاریخی، اقتصادی، جغرافیایی، سنتی و غیره اگرچه هنوز حضور دارند، اما قادر نیستند زندگی شهروندان را کنترل و رقم بزنند. هیچ شهروندی نباید محکوم تاریخ و جغرافیا، و یا قربانی طبقه و سیاست باشد؛ انسان باید امکان انتخاب مکان زندگی و کیفیت آن را داشته و بدست آورد، یعنی تا جایی که ممکن است از ابزارشده گی انسان و از محکومیت به یک سرنوشت خاص یا تکراری ممانعت گردد.

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۹۱

اقبال نظرگاهی، سوم ژانویه ۲۰۲۴

‍منابعی برای مطالعه:

۱. 

https://arq.ir/%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C/

۲.

http://www.ensafnews.com/424740/%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%AA%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C/

۳.

https://www.ghandchi.com/326-GlobalLineups.htm

۴.

این کلیپ ۱۷ دقیقه ای با اتهام بزرگی به مارکس شروع شده و با فکتهای آسمان و ریسمانی تئوری توطئه تهیه شده.

https://www.aparat.com/v/POExq

5.

https://www.ghandchi.com/314-Vision.htm

۶. توطئه توطئه

https://www.aparat.com/v/yTG2h

7.

https://sapidadam.com/posts/jahan/10338

۸.

https://www.youtube.com/watch?v=wcRjTFcLW2I

https://www.youtube.com/watch?v=R0kF-EV49gc

https://www.youtube.com/watch?v=WuOlXPOFfvQ

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate