ای دریوزگان، کس به چیزی یا پشیزی بر نگیرد سکه هاتان را

“ای دریوزگان، کس به چیزی یا پشیزی بر نگیرد سکه هاتان را”

اینروزها دوباره این “جاروکشان بی روی” جمهوری ی اسلامی دهان گشادشان را باز کرده اند و همچون   گذشته به دفاع از رژیم خونخوار اسلامی در آمده اند. هر چند یکبار اینان در برنامه های “آیت الله بی بی سی” یا “صدای مخوف آمریکا” با ژست های انقلابی-دموکراتیک و بعنوان “فعال سیاسی ی چپ”، “تحلیل گر و کنشگر سیاسی چپ” و یا “یکی از معروف ترین فعالان چپگرا در ایران”، دهان کثیف خود را باز میکنند و هر خزعبلاتی را بعنوان تحلیل سیاسی از معده ی خود بالا آورده و آروغ میزنند. 

این تفاله های سیاسی گه گاه هم از طرف کسانی که معلوم نیست کیانند ویا کجایند و در سطح اینترنت هم حتا نمیتوان پیدایشان کرد، چنین معرفی میشوند: “در تمام این‌سال‌ها به عنوان یک منتقد کوشیده است که مواضع منطقی و واقع‌بینانه نسبت به مسائل مرتبط با ایران داشته باشد”. (امیرحسین جعفری- سایت تاریخ ایران. درباره ی فرخ نگهدار) 

گویا ما مرده ایم و یا حافظه ی تاریخی مان پاک شده ویا در دوران پیری و خرفتی و ابتلا به آلسایمر زیست میکنیم. 

آیا این واقع بینان همانان نیستند که خواهان مسلح شدن سپاه پاسداران به سلاح سنگین بودند؟ 

آیا اینان همانی نیستند که به هواداران خود رهنمود میدادند که نیروهای سیاسی ی مخالف رژیم اسلامی را لو بدهند؟: “امروز ما باردیگر اعلام می‌کنیم که خطر ضدانقلاب را باورکنید! باور کنید که انقلاب ایران درمحاصره ضدانقلاب قرار دارد . از هیچ کوشش برای افشای توطئه‌های ضد انقلاب کوتاهی نورزید و با تمام توان و هشیاری انقلابی در شناسایی و کشف شبکه‌های آنان فعالانه بکوشند. اطلاعات خود را دراختیارسازمان‌های انقلابی و ترقی خواه و نیزمقامات و سازمانهایی از جمهوری اسلامی که قابل اعتماد تشخیص داده می‌شوند. قرار دهند… و در کلاس‌های آموزش نظامی و بسیج شرکت کرده … کار اکثریت شماره ۷۲، ۲۹ مرداد ۱۳۵۹ (من شخصا کسی را میشناسم که در خیابان پهلوی با پاسداران قدم میزد. ایشان هم دانشگاهی ی من بود و از هواداران پیشگام). 

آیا آینان همانانی نیستند که شرکت خود را در سرکوب سربداران تبلیغ میکردند؟: مردم آمل دقایقی مانده به بامداد ۶ بهمن، شاهد نمایش تازه ای از جنون و خیانت گروهک های چپ آمریکایی بودند (ص۳).. فداییان….حزب توده..دوش به دوش مردم و نیروهای بسیج سپاه…در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقای  ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضد انقلابی از ناحیه شکم و سر مجروح شدند (ص۳) ….. ما ابتدا طی تماس های تلفنی با مقامات شهر اعلام آمادگی کردیم، گفتیم رفقای بخدمت رفته و از جبهه برگشته آماده گرفتن اسلحه هستند. بگذارید در برادران سپاه و بسیج مسلحانه عمل کنیم. از ما تشکر کردند(ص۱۸)”. (کار شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰)

از همکاری ی آنها با دولت سخیفه ی اسلامی در دستگیر ی مبارزان انقلابی تا تحویل دادن مسئول نشریه ی کار (محمد رضا غبرایی-منصور)به لاجوردی جلاد و ملاقات فرخ نگهدار با “موسوی تبریزی”( یکی دوهفته ی قبل از یورش سراسر ی به حزب توده) و کثافت کاری هاشان در شوروی ی سابق یا مناسبات اقتصادی نگهدار و توسلی (مسئول تشکیلات و رابط اعضای کمیته مرکزی با داخل کشور) با سپاه پاسداران و به گونی کردن توسلی و تخلیه تشکیلاتی ی او که بگذریم، اینروزها فرخ نگهدار در خارج از کشور به جفنگیاتی دیگر پرداخته و دوباره به همان سیاست “دور قاب چینی” خود ادامه میدهد. او که همچون بچه ی سر راهی، برای آنکه او را برای فرزندی بپذیرند،خود را در مقابل همگان لوس و ننر جلوه میدهد و گه گاه ژست های سیاسی میگیرد. خوشبختانه یا شوربختانه ایشان همچون چوب دو سر طلا نه در درون نیروهای انقلابی جایی میتواند پیدا کند و نه در درون حکومت جنایتکار اسلامی. بدبختانه ایشان حتا در درون ته مانده های سازمان اکثریت هم خریداری ندارد. تلاشهای وی در فرستادن همسرش “صبا انصاری” در ارتباط با “ابوالقاسم سرحدی زاده” و جفنگیات پشت سرش را هم بکناری میگذاریم و به برخی از جفنگیات و سردرگمی های (تو بخوان دستمال برداریشان برای خدمت به رژیم اسلامی) ایشان بپردازیم:

 

    • “به روحانی رای می‌دهم؛ برای دوام برجام، برای مهار فقر و بیکاری” (٢٨ اردیبهشت ٩٦)
    •   این فکر که “اصلاح امور در جمهوری اسلامی ممکن نیست” و یا اینکه “باید اول رژیم را عوض کرد تا اصلاحات امکان پذیر شود” بی پایه و زیان بار است. مبارزه برای تغییر ترکیب، سیاست ها و رفتار حکومت، “مبارزه برای پیشبرد اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران” از نو در مرکز توجه جنبش های مدنی و سیاسی قرار گرفته است. نه حفظ حکومت وظیقه این جنبش است و نه خلع آن. ( ۱۸ خرداد ۱۳۸۸)    
  • انتخابات تنها راه مدنی و معقول برای تاثیر گذاری بر سرنوشت کشور است.”  (بی بی سی  ۲۸ می ۲۰۰۹)
  • سخنم قبل از همه با رهبر جمهوری اسلامی است. ده‌سال پیش به ایشان نوشتم که نروید از راهی که شاه رفت. ……. سه دهه است که دلسوزان کشور، شما را به اهمیت انتخابات آزاد، و به ضرورت لغو نظارت استصوابی فرا می خوانند.” (۲۵ بهمن ۱۳۹۸) 
  • “ایران و امریکا را دعوت به گفتگو کنید، با تحریم اقتصادی مخالفت کنید.” ( اخبار روز در نصیحت به رضا پهلوی ۲۸ اسفند ۱۳۹۹) 
  • ” از بهار ۷۶ تا زمستان ۹۶، حاکمیت جهموری اسلامی دیگر نمی تواند در پس پرده لیست تهیه کند و مردم هم بیایند به همانها رای بدهند….. من کسانی که فکر یا توصیه می کنند همین رهبری فعلی جمهوری اسلامی، و همین ترکیب حکومت، می تواند با تغییر رفتار و یا با تغییر سیاست، اعتماد و امید را در مردم زنده بکند، مورد خطاب قرار می دهم و می گویم تاریخ این دوران گذشته است. این سیاست تا سال ۹۶ جواب می داد ولی الان جواب نمی دهد. بخصوص بعد از جنبش زن زندگی آزادی و اعدام ها ظرفیت راس نظام، برای جلب اعتماد مردم و خود ترمیمی، به صفر رسیده است” (۶ بهمن ۱۴۰۲).
  • “فکر می‌کنم رفتار ما ایرانی‌ها به طور کلی و ما فداییان خلق ایران اکثریت به طور اخص و بقیه نیروهای چپ در اینکه او (جیمی کارتر) از ریگان شکست بخورد نقشی داشتیم. (۴ آذر ۱۴۰۲)
  •  

این ابله سیاسی “دوغ را با دوشاب” قاطی کرده و “گودرز را به شقیقه” مربوط. جالبتر آنکه همچون پهلوان بنبه های رژیم اسلامی چنان بادی به غبغبه ی خود میاندازد که گویا “ایشان و شرایط ایران باعث تغییر انتخابات آمریکا شد” نه برعکس. بعلاوه درکشوری که هیچ جریانی جز “حزب الله” حق انتخاب شدن را ندارد، ایشان چاره را در رای دادن می بینند، آنهم در سفارت سرزمین سخیف الدوله ی “کفتار پیر”. 

در این دنیای وانفسا همگان میدانند که “نقشی داشتن” کلمه ای نسبی است و بکار بردن این جمله در این زمان و زمانه جز یاوه گویی و خود نمایی چیز دیگری نیست. 

از آنجا که جهان به هم پیوسته است و هر تغییری،در هر کجای دنیا باشد، برنقاط دیگری تاثیر گذار خواهد بود شکی نیست. اما ایشان در این گفته ی خود، نوعی “بزرگ نمایی” یا بقول ما “گنده گوزی های اضافه و بیجا” میکنند. باید به ایشان گوشزد کرد که نظام سرمایه داری ی جهانی به تفکر ارتجاعی و مارمولکی شما هیچ وقعی نخواهد گذاشت و نمیگذارد. سیاستهای نظام جهانی را من و شما انتخاب نمیکنیم بلکه “گوادولوپ” ها انتخاب میکنند. سیاست های جهانی “آنی” و “الله بختکی” هم نیستند. سیاست ها به نوعی بسته به شرایط اقتصادی-اجتماعی ی آن منطقه از قبل تعیین شده و فرمول بندی میشوند. این تغییر بنابر نیاز سرمایه داری ی جهانی برای سود آوری بیشتر و فروش کالاهای خود میباشد. 

بعنوان مثال ایالات متحده ی آمریکا در سال ۲۰۲۲ پنجاه و چهار در صد تسلیحات جهان را تولید کرده در حالی که انگلیس ۷ درصد، روسیه ۳.۵ درصد و چین هجده در صد www.SIPRI.org)). 

از طرف دیگر با گفتن “وظیفه ی جنبش نه تغییر و نه خلع” (میباشد) نشانه آنست که وظیفه ی ایشان “آروغ زدنهای سیاسی” و بزبان الکنی “جلق زدنهای سیاسی”خواهد بود. اگر شما “نه خواستار خلع و نه خواستار حفظ آن” هستید پس چه غلطی میکنید که اینهمه رهنمود میدهید؟ ایشان در ادامه ی خلا خوردنشان میگویند:” تا زمانی که ما از حق انتخاب شدن محرومیم باید نامزدهای مورد تائید شورای نگهبان را ترغیب و ملزم کنیم که مطالبات ما را در برنامه خود بگنجانند و آن را تبلیغ کنند. این کار در وضع فعلی بهترین و کم هزینه ترین راه است”. شرمنده. ایشان میگویند چون مرا راه نمیدهند بهتر است که “دنبال ماتحتشان” راه بیفتیم. خوب گوش کنید: “نامزد های انتصابی” و “مطالبات ما”. 

بقول نیما یوشیج: 

به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را

تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون

تیرهای زهر را دلخون؟

وای بر من!

ترهات جدید این علامه ی دهر در ارتباط با مقایسه ی “سازمان چریکهای فدایی خلق” و سازمان حماس است. باز ایشان سعی در چسباندن شقیقه به گودرز را طالبند. باید به ایشان گفت “اولا اسم ایشان خسین نیست و حسین است. دوما حسن و حسین برادر بودند نه خواهر یکدیگر”. ایشان فکر میکنند هر که بیل زد، دهقان است و زحمتکش. غافل از آنکه برای افتتاح هر برنامه یا بودجه-خوری یکی از اربابان حکومت را برای افتتاح محل ساختمان جدید با بیل میفرستند و آقا زاده ها هم با بیل پول پارو میکنند. یکیش هم خود ایشان با برادرشان و انصاری ها در حال پارو کردن پولها با سپاه پاسدارانند. جناب خرفت هوادار اسلامی هنوز متوجه نشدند که “هر آنکس که سبیل داشت بابای شما نمیشود”. چرا چنین میگویم؟ زیرا که خاطرات بسیار زیادی از کشته شدن اعضای فدائیان خلق موجود است که آنها هیچگاه منافع شخصی ی خود را (تاکید میکنم هیچگاه، مگر خود ایشان و علی توسلی) در مقابل منافع و جان مردم قرار داده باشند. دو مثال ذیل چنیند: 

  • “او (هادی بنده خدا لنگرودی) توسط دو نفر محلی یعنی نصرالله تالش‌پور و غفار قدیمی شناسایی و دستگیر می‌شود. این دو نفر همسایه قربان مسعودی بودند، بنده خدا لنگرودی را می‌گیرند و به پاسگاه خبر می‌دهند که یکی از خرابکار‌ها را گرفته‌اند. آن‌ها حتی تا به ژاندامری برسند هادی بنده خدا لنگرودی را می‌زنند. او با اینکه مسلح هم بود به آن‌ها حمله نمی‌کند. “( آنجا با بیل کوبیدند توی سر هادی که سر او تا زمان اعدام باندپیچی بوده است).
  • یا: “در مرداد ماه ۱۳۵۱ هنگامی که مأموران ساواک در یکی از محلات جنوب شهر تهران (نازی آباد) او را شناسایی کرده بودند، احمد زیبرم به داخل منزلی پناه برد. او که می‌دانست مأموران در پی دستگیری او بوده و در این راه به هر کاری دست می‌زنند، برای اینکه به ساکنین آن خانه آسیبی نرسد آنها را به زیر زمین هدایت کرد و از خانم صاحب خانه درخواست چادر و یک ظرف کرد و مبلغی بابت آنها به آن خانم پرداخت (خبرنگاری که این نکته را در روزنامه‌های آن زمان درج کرده بود با مشکلات بسیار زیادی روبرو شد). او ظرف را با کمک چادر به سینه خود بست و مهماتش را داخل آن جا داد. احمد زیبرم هنگامی که تا آخر با مأموران ساواک جنگید در نهایت با آخرین گلوله و سیانور مانند بسیاری دیگر از چریک‌های فدایی خلق به زندگیش خاتمه داد که زنده به دست ساواک نیفتد”.

تمامی ی اعضای سازمان چریکهای فدائی خلق نه برای “نوزده حوری ی بهشتی” بل برای عدالت اجتماعی، آزادی و الغای بهره کشی انسان از انسان مبارزه میکردند. آنها نخبگان سیاسی ی جامعه (و هر از گاه از طبقه ی بالای جامعه) بودند که برای نابودی ی فقر و ظلم زندگی ی خود را فدا کردند. رهبران سازمان حماس (تفاله ی اخوان المسلمین) اما اگرچه از طرف اسرائیل حمایت میشدند، خود در کاخهای بزرگ در خارج از غزه زندگی میکنند و همچون آقازاده های رژیم اسلامی در کانادا، آمریکا و اروپا در رفاه هستند. این در حالی است که جنگ همه ی این رهبران با اسرائیل (چه حکومت ایران و چه حماس ) در سطح “عره گوزی” باقی مانده است. همانطور که خمینی ی دجال گفت که “جنگ موهبتی الهی است”، و یا :” پاسدار منصوری: اگر جنگ نشده بود من فکر می‌کنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود. جنگ بود که انقلاب اسلامی را قدرت داد، تجربه داد، و موقعیت داد. خیلی نتایج جنگ برامون عالی بود ؛ با جنگ توانستیم ضد انقلاب داخل رو سرکوب کنیم!گروهکها را سرکوب کنیم”، هفتم اکتبر هم نعمتی آسمانی برای سران حماس میباشد. این در حالی است که مردم غزه همچون مردم اهواز و خرمشهر کشته و یا آواره ی شهرهای ایران شدند.

آنکس که از جنگ ایران و عراق بهره برد همانا رژیم جمهوری ی اسلامی در تثبیت خود (البته با همکاری ی سازمان اکثریت و حزب توده) و بهره بری نظام سرمایه داری ی جهانی از فروش تسلیحات به هر دو طرف بود. فراموش نکنیم که گند فروش اسلحه در دور دوم ریاست جمهوری رونالد ریگان  که به‌طور مخفیانه، به‌مدت یک‌سال و نیم، (۲۹ مرداد ۱۳۶۴ – ۱۳ اسفند ۱۳۶۵) به ایران صادر میشد نه توسط ایران یا آمریکا بلکه در ۳ نوامبر ۱۹۸۶ (۱۲ آبان ۱۳۶۵) بوسیله ی یک روزنامه لبنانی به نام الشراع  افشا شد. کسی که این اطلاعات را در اختیار الشراع قرار داده بود سید مهدی هاشمی مسوول نهاد نهضتهای آزادیبخش سپاه و از نزدیکان منتظری قائم مقام رهبری بود و وی نیز این اطلاعات را از امید نجف آبادی دریافت کرده بود که هر دو اعدام شدند.

در حمله هفتم اکتبر و عبور از نوار مرزی غزه تنها کسانی که منفعت بردند اسرائیل و حکومت اسلامی بود. این حمله دست اسرائیل را، علیرغم محکوم کردن توسط جهان، برای داخل شدن به هر کجای غزه باز گذاشت. همانگونه که “بن لادن” و “القاعده” در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ زمینه را برای تجاوز آمریکا به هر کجای دنیا به نام مبارزه با تروریست باز گذاشت، حمله ی هفتم اکتبر هم وحشیگری ی اسرائیل در داخل شدن به غزه توجیه گر شد.

اینروزها مطالب زیادی در روزی نامه های غربی هم چاپ میشود که “افسران اطلاعاتی اسرائیل گفته‌اند دستگاه‌های الکترونیکی و اسناد و داده‌های به‌دست آمده از شبه‌نظامیان حماس پس از حمله ۷ اکتبر نشان می‌دهند این گروه برای این حمله از سال‌ها قبل برنامه‌‌ریزی کرده بوده است”( www.dw.com/fa-ir). و اینکه “اسناد، ایمیل ها و مصاحبه ها نشان می دهد که مقامات اسرائیلی طرح نبرد حماس برای حمله تروریستی ۷ اکتبر را بیش از یک سال قبل از وقوع آن به دست اورده اند” (www.nytimes.com/2023/11/30). 

با این تفاصیل جمهوری ی اسلامی همچنان مدعی است که “عملیات هفتم اکتبر بیانگر قدرت انقلاب اسلامی است ” (www.isna.ir). شباهت فرخ نگهدار با جمهوری ی اسلامی همانند همان کبکی است که کله ی خود را در برف فرو برده است میباشد. اینان گویا فکر میکنند همه به بیماری ی آلسایمر مبتلا شده اند ولی گویا فراموش کرده اند که دنیا، دنیای اطلاعات است و خیلی چیزها ضبط و مکتوب شده اند.  

شاید روزی حکایت اینکه چگونه فرخ نگهدار، سر از افغانستان در آورد و چگونه داستان من درآوردی ی برگشتنش به ایران آشکار شود و اینکه مدارکی از زیر خاک برون آید که چگونه “صبا انصاری” به ایران سفر میکند و یا چگونه علی توسلی “با گونی” از آذربایجان به ایران برده شد و با سلام و صلوات به خارج فرستاده شد در بیاید.

دیر نیست، دور نیست روز رستاخیز خلق

علی دروازه غاری (استاد دانشگاه در آمریکا

 ۶ دسامبر ۲۰۲۳


Google Translate