وقتی به غزه میرسد، یورگن هابرماس عقاید خود را نقض می نماید

وقتی به غزه میرسد، یورگن هابرماس  Juergen Habermas  عقاید خود را نقض می نماید

یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان جهان، به ارزیابی جنگ غزه پرداخته است. یک محقق خاورمیانه به او می گوید که او چرا در اشتباه است

نویسنده: آصف بیات

ترجمه: ژاله سهند

آصف بیات نویسنده و استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ایلینویز  Urbana-Champaign است

۸  دسامبر ۲۰۲۳

یادداشت سردبیر: یورگن هابرماس و آصف بیات متفکران جهانی برجسته ای هستند. کتاب های آنان به چندین زبان ترجمه گشته اند و در دانشگاه های سراسر جهان تدریس می شوند. هابرماس همراه با تئودور آدورنو Theodore Adorno، ماکس هورکهایمر Max Horkheimer  و هربرت مارکوزه  Herbert Marcuse ، جزیی از مجموعه‌ معبد مکتب نظریه‌ انتقادی نامدار فرانکفورت هستند. با این حال، او شاید بیشتر به واسطه ایده‌هایش در “قلمرو مسائل اجتماعی” شناخته می‌شود – قلمرویی که در آنجا شهروندان گرد هم می‌آیند تا در مورد موضوعات مورد توجه عمومی بحث نمایند و “افکار عمومی” شکل می‌گیرد، که او آنها را به کافه ها و سالن‌های ادبی در اروپای قرن ۱۸ – و به مثابه مدافع لیبرال دموکراسی در برابر منتقدان ] از زاویه [ چپ و راست خود رجوع میدهد. او با چالشی که بیات در این نامه سرگشاده ارائه میدهد;  بیگانه نیست. مناظرات علنی و مجادلات فکری او در طول چندین دهه او را به یک نام آشنا در آلمان تبدیل نموده است.

بیات یک جامعه شناس در خاورمیانه معاصر است که بیشتر به خاطر مفهوم “پسا اسلامیسم” و مطالعات ساختاری اش در رابطه با سیاست خیابانی، زندگی روزمره و چگونگی تغییر مردم عادی خاورمیانه شناخته شده است (“زندگی به مثابه سیاست” تحت عنوان فرعی کتابش در سال ۲۰۱۳). هابرماس به دلیل اظهارات اخیرش در مورد جنگ غزه به طور گسترده ای مورد انتقاد قرار گرفته است، اما چیزی که این نامه سرگشاده را متمایز می کند، نقد حلولی آن است: بیات تلاش می کند که نشان دهد که چگونه در مورد اسرائیل و فلسطین، هابرماس در اعمال ایده های خود شکست خورده است. این یک نقد از ظرف منطق اندیشه هابرماسی است. این آنچیزی است که به آن نیرو می‌ بخشد – که خواهد توانست یا باید – طنین آور هابرماس و مدافعانش گردد. این بیشتر یک دعوت است تا یک بحث و جدل. این تلاشی برای درگیرنمودن است و ما آن را در اینجا منتشر می کنیم به امید اینکه این کار انجام پذیرد.

پروفسور هابرماس عزیز،

شما ممکن است مرا به یاد نیاورید، اما ما در مارس ۱۹۹۸ در مصر ملاقات نمودیم. شما به مثابه یک استاد برجسته مهمان به دانشگاه آمریکایی در قاهره آمدید تا با اساتید، دانشجویان و مردم تعامل نمایید. همه مشتاق شنیدن شما بودند. ایده‌های شما در حوزه مسائل اجتماعی، محاوره منطقی و زندگی دموکراتیک به مانند هوای تازه‌ای بود در زمانی که اسلام‌گرایان و خودکامگان در خاورمیانه تحت پوشش”حمایت از اسلام”، آزادی بیان را خفه می‌کردند. من گفتگوی دلپذیری را که در طی شام در خانه یکی از همکاران درباره ایران و سیاستهای مذهبی داشتیم، را به یاد می‌آورم. من تلاش نمودم تا ظهور یک جامعه “پسااسلامی” در ایران را به شما توضیح دهم، که به نظر می رسید بعداً در سفر خود به تهران در سال ۲۰۰۲، پیش از اینکه در اروپا در مورد جامعه “پسا سکولار” صحبت کنید، آن را تجربه کردید. ما در قاهره در مفاهیم هسته ای شما پتانسیل بزرگی برای تقویت یک حوزه عمومی فراملی و گفتگوهای بین فرهنگی را مشاهده نمودیم. ما هسته فلسفه ارتباطی شما در مورد چگونگی دستیابی به حقیقت اجماعی از طریق بحث آزاد را با جان و دل مورد توجه قرار دادیم.

هم اکنون، در حدود ۲۵ سال بعد، در برلین، با بیش از کمی نگرانی و هشدار،  بیانیه مشترک شما با عنوان “اصول همبستگی” درباره جنگ غزه را خواندم. روح این بیانیه به طوری گسترده  کسانی را که در آلمان از طریق بیانیه ها یا اعتراضات بر علیه بمباران بی امان غزه در پاسخ به حملات هراس آور حماس در ۷ اکتبر سخن می گویند، را بر حذر میدارد. این دلالتی بر اینست که انتقاد به دولت اسرائیل غیر قابل تحمل است، چرا که حمایت از دولت اسرائیل بخشی اساسی از فرهنگ سیاسی آلمان است، ” برای آن زندگی یهودی و حق موجودیت اسرائیل عناصری مرکزی هستند که شایسته حمایتی ویژه اند.” پرنسیپ “حفاظت ویژه” ریشه در تاریخ استثنایی آلمان، در “جنایت های دسته جمعی دوران نازی ها” دارد.

این قابل تقدیر است که شما و طبقه سیاسی-روشنفکر کشورتان در حفظ خاطره آن دهشت تاریخی سرسخت هستید تا خوفناکی مشابهی بر سر یهودیان (و به گمان من و امیدوارم، سایر مردمان) رخ ندهد. اما فرمول‌بندی و واگرایی شما از استثناگرایی آلمانی عملاً جایی برای گفتگو درباره سیاست‌های اسرائیل و حقوق فلسطینیان باقی نمی‌گذارد. وقتی شما انتقاد از “اقدامات اسرائیل” را با “واکنش‌های یهودی‌ستیزانه” ادغام می نمایید، شما سکوت را تشویق می‌ نمایید و بحث را خفه می‌ سازید.

به مثابه یک دانشگاهی، من حیرت زده ام از این که فهمیدم که در دانشگا‌ههای آلمان – حتی در کلاس‌های درس، که باید فضاهایی آزاد برای بحث و تحقیق باشند – وقتی مسئله فلسطین مطرح می‌ گردد، تقریباً همه سکوت می‌کنند. روزنامه ها، رادیو و تلویزیون تقریباً به طور کامل از بحث آزاد و معنادار در مورد این موضوع خالی هستند. در واقع، تعداد زیادی از مردم، از جمله یهودیانی که خواستار آتش بس شده اند، از مشاغل خود اخراج گشته اند، رویدادها و جوایز آنها لغو گشته و به “یهودی ستیزی” متهم گردیده اند. مردم اگر آزادانه اجازه صحبت کردن نداشته باشند چگونه باید در مورد اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست، اندیشه نمایند؟ چه اتفاقی برای ایده مشهور شما  از “قلمرو اجتماعی”، “گفت و شنود عقلانی” و “دموکراسی مشورتی” می‌افتد؟

واقعیت این است که اکثر منتقدان و اعتراضاتی را که شما سرزنش می نمایید، هرگز اصل حفاظت از زندگی یهودیان را زیر سوال نمی برند – و لطفاً این منتقدان منطقی دولت اسرائیل را با نئونازی های راست افراطی ننگین یا سایر یهودی ستیزانی که باید به شدت محکوم گردند و مقابله شوند، اشتباه نگیرید. در واقع، تقریباً هر بیانیه ای که خوانده ام، هم جنایات حماس علیه غیرنظامیان در اسرائیل را و هم یهودی ستیزی را محکوم می نمایند. این منتقدان حفاظت از زندگی یهودیان یا حق وجود اسرائیل را مورد انکار قرار نمی دهند. آنها نفی زندگی فلسطینی ها و حق وجود فلسطینی ها را به بحث می گذارند. و این چیزی است که اظهارات شما در مورد آن به طرز فجبعی خاموش است.

در این بیانیه حتی یک اشاره به اسرائیل به مثابه  یک قدرت اشغالگر یا غزه به مثابه زندانی در فضای باز وجود ندارد. چیزی در مورد این نابرابری لگام گسیخته وجود ندارد. صحبت از محو نمودن روزمره زندگی فلسطینیان در کرانه باختری اشغالی و قدس شرقی نیست. “اقدامات اسرائیلی” که شما آن را “در پرنسیپ موجه می‌دانید، پرتاب ۶۰۰۰ بمب در شش روز را بر روی یک جمعیت بی دفاع; بیش از ۱۵۰۰۰ کشته (۷۰ درصد آنها زن و کودک بودند). ۳۵۰۰۰ مجروح; ۷۰۰۰ مفقود شده ; و ۱.۷ میلیون آواره  را در بر داشته است- بدون در نظر گرفتن ظلم محرومیت از غذا، آب، مسکن، امنیت و هر مقدار اندکی کرامت – شالوده های کلیدی زندگی به فنا رفته اند. 

ضمن آنکه، آنطور که بیانیه شما ابراز می کند، ممکن است از نظر فنی اینها به “قصد نسل کشی”  تخمین زده نشوند، اما مقامات سازمان ملل متحد به صراحت از “جنایت جنگی”، “آوارگی اجباری” و “پاکسازی قومی” به صحبت آمده اند. نگرانی من در اینجا  این نیست که چگونه از منظری حقوقی “اقدامات اسرائیل را  قضاوت نمایم، بلکه این است که چگونه می توان این سردی اخلاقی و بی تفاوتی را که در برابر چنین ویرانی خیره کننده ای از خود به نمایش می گذارید، را درک نمود. چند زندگی دیگر باید تباه گردد پیش از آنکه شایسته توجه شوند؟ “لزوم احترام به کرامت انسانی” که بیانیه شما با قوت بر آن در پایان تأکید می نماید چه معنایی دارد؟ شما گویی می ترسید از آنکه صحبت از رنج فلسطینی ها تعهد اخلاقی شما را به زندگی یهودیان تقلبل دهد. اگر چنین است، چقدر غم انگیز است که تصحیح یک اشتباه عظیم مرتکب شده در گذشته باید با تداوم اشتباه هیولایی دیگری در زمان حال گره بخورد.

من می ترسم که این قطب نمای اخلاقی پیچانده شده با منطق استثناگرایی آلمانی که شما سلحشور آنید مرتبط باشد. چرا که استثناگرایی، بنا به تعریف، نه یک استاندارد عالمگیر بلکه استانداردهای متمایزی را مجاز می‌ نماید. برخی افراد به انسان های مستحق تری تبدیل می شوند، برخی دیگر کمتر مستحق و برخی دیگر بدون استحقاق. این منطق گفت و شنود عقلانی را از بین می برد و آگاهی اخلاقی را حساسیت زدایی می کند;  یک انسداد معرفتی ایجاد می نماید که ما را از دیدن رنج دیگران باز می دارد و مانع همدلی می گردد.

اما همه تسلیم این انسداد معرفتی و بی حسی اخلاقی نمی گردند. درک من این است که بسیاری از جوانان آلمانی در خلوت در مورد مناقشه اسرائیل و فلسطین نظراتی مغایر از طبقه سیاسی کشور را ابراز می کنند. برخی حتی در اعتراضات عمومی شرکت می نمایند. نسل جوان در معرض دید رسانه های جایگزینی و منابع معرفتی قرار دارند و فرآیندهای شناختی متفاوتی از نسل قدیمی را تجربه می کنند. اما بیشتر آنها از ترس انتقامجویی در عرصه عمومی سکوت می کنند.

به نظر می رسد که نوعی “قلمرویی  پنهانی” در حال پدیداری است، از قضا در آلمان دموکراتیک، شبیه به اروپای شرقی پیش از ۱۹۸۹ یا تحت حکومت استبدادی در خاورمیانه امروز. وقتی ارعاب، ابراز بیان عمومی را مسدود می‌ سازد، مردم تمایل پیدا می کنند که در خلوت روایت‌های جایگزینی خود درباره موضوعات کلیدی اجتماعی را بسازند، حتی اگر در ملاء عام با دیدگاه‌های تایید شده رسمی همراه گردند. چنین قلمرویی پنهانی می تواند زمانی که فرصت پیش بیاید منفجر گرددد.

این روزگار ناراحت کننده ای است، پروفسور هابرماس. دقیقاً در چنین مواقعی است که بیش از همه به خرد، دانش و بالاتر از همه شجاعت اخلاقی متفکرانی مانند شما نیاز است. ایده پیشگامانه شما در مورد حقیقت و کنش ارتباطی، جهان وطن گرایی، شهروندی برابر، دموکراسی مشورتی و کرامت انسانی، بیکرانه باقی میماند. معهذا، اروپامحوری شما، استثناگرایی آلمانی و مسدود نمودن بحث آزاد در مورد اسرائیل و فلسطین که در آن مشارکت دارید، به نظر می رسد که با این ایده ها تناقض دارد.

من بیم دارم که دانش و آگاهی صرف ممکن است کافی نباشد. از این گذشته، همانطور که آنتونیو گرامشی شگفت زده بود، چگونه یک روشنفکر می‌تواند بدون “درک” بداند” و بدون “احساس” بفهمد؟ تنها زمانی که رنج یکدیگر را “احساس کنیم”، از طریق همدلی، در اینجا ممکن است برای دنیای آشفته ما امیدی وجود داشته باشد.

بگذارید سخنان سعدی شیرازی، شاعر ایرانی قرن سیزدهم را به یاد آوریم:

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی‌غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

با احترام،

آصف بیات

۸ دسامبر ۲۰۲۳

منبع:

https://newlinesmag.com/argument/juergen-habermas-contradicts-his-own-ideas-when-it-comes-to-gaza/?fbclid=IwAR2dvIKjh3N5ra1XvJ9WRZ3s7T2jarzehUilcLkrr7anw1lM1eiZAujO2vg 

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate