تجمع لاشخورها در سواحل فلسطین + ۶ ترجمه ديگر

تجمع لاشخورها در سواحل فلسطین

النا پوستاویتووا (ELENA PUSTOVOYTOVA)

ا.م. شیری

در پشت تشدید درگیری‌ها، منافع شرکت‌های انرژی، صنایع نظامی و همچنین، سهامداران آن‌ها، یعنی نمایندگان پارلمان  انگلیس قرار دارد.

اتهامات مطرح شده در مورد نسل‌کشی فلسطینی‌ها منحصراً علیه اسرائیل کاملاً واقعی نیست. شما فقط باید به هیجانی که غول انرژی بریتیش پترولیوم انگلیس و شرکت تسلیحاتی «BAE Systems» را فراگرفته بود، نگاه کنید تا بفهمید که آن‌ها چقدر بی‌صبرانه منتظر حمله به غزه بودند.

به گزارش نشریه بریتانیایی «Declassified UK»، این شرکت‌ها از قبل به محاسبۀ سود خود در زمینه تخریب مداوم فلسطینی‌ها شروع کرده‌اند. تقریباً بلافاصله پس از آغاز هجوم اسرائیل، بریتیش پترولیوم و انی (Eni) ایتالیا مجوز اکتشاف گاز طبیعی در شرق مدیترانه دریافت کردند و قیمت سهام کمپانی اسلحه‌سازی «BAE Systems»، سازندۀ قطعات کلیدی جت‌های اف-۳۵ برای پشتیبانی از حملات به غزه، در عرض دو هفته مدام افزایش یافت. برای فهم چرایی رد طرح پارلمان مبنی بر آتش‌بس در غزه از سوی محافظه‌گاران انگلیس در هفتۀ کذشته، فقط همین کافی است. آن‌ها سهامداران بریتیش پترولیوم و «BAE Systems»، کمپانی بسیار نزدیک به دولت انگلیس هستند.

ظاهراً تنها انگلیسی‌ها نیستند که می‌توانند از این جنگ سود ببرند. بریتیش پترولیوم-کنسرسیوم غول انرژی انگلیس با شرکت ملی نفت آذربایجان- «سوکار» و شرکت اسرائیلی «نیومد انرژی» نیز درخواست‌ دادند.

اسرائیل کاتز، وزیر انرژی گفت: «حتی در حال حاضر، شرکت‌های بزرگ اکتشاف گاز طبیعی به قابلیت اسرائیل اطمینان دارند و می‌خواهند در اینجا سرمایه‌گذاری کنند. شرکت‌های برنده، به سرمایه‌گذاری بی‌سابقه در اکتشاف گاز طبیعی طی سه سال آینده متعهد شده‌اند. ما امیدواریم به کشف ذخایر جدید گاز طبیعی منجر شود».

لازم به توضیح است که گفتۀ «حتی اکنون» وزیر اسرائیل، که تل‌آویو حق انحصاری استفاده از ذخایر انرژی فلات قارۀ غزه را بطور تمام و کمال به خود اختصاص داده، باید به عنوان «دقیقاً اکنون» درک شود.

علیرغم اینکه اسرائیل از ابتدای دهۀ ۲۰۰۰ چندین میدان نفتی و گازی کشف کرد، سال گذشته ۱۴.۶ میلیارد دلار سوخت معدنی، نفت و فراورده‌های آن‌ها را وارد کرد. یعنی تل‌آویو آرزوی دستیابی به استقلال انرژی و تبدیل شدن به یک صادرکنندۀ گاز طبیعی طولانی مدت را در سر می‌پروراند و به تحقق آرزوی خود نزدیک‌تر می‌شود. بریتیش پترولیوم بریتانیا که سر جان ساورز، رئیس سابق سازمان اطلاعاتی مخفی ام‌آی۶ از سال ۲۰۱۵ عضو هیئت مدیرۀ آن است، شش ماه پیش در بارۀ ارائۀ درخواست مشترک با شرکت ملی نفت ابوظبی امارات عربی متحده برای خرید ۵۰ درصد از سهام انرژی شرکت نیومد اسرائیل در منطقه‌ایی واقع در فلات قارۀ غزه صحبت کرد و وعده داد ۲ میلیارد دلار برای این کار اختصاص دهد. سر ساورز که از مشکلات فلسطین با تمام جزئیات آن اطلاع دارد، در ماه اکتبر با اعلام اینکه به هیچوجه از حمله به غزه پشیمان نیست، به سرمایه‌گذاران اطمینان داد که معامله انجام شده و این مشارکت «بسیار خوش‌بینانه» است. به هر حال، گمان می‌رود میدان دریایی لویاتان حاوی حدود ۲۲ تریلیون فوت مکعب گاز طبیعی باشد و سال گذشته ۲.۵ میلیارد دلار درآمد داشته است.

اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا و یکی از سرسخت‌ترین مدافعان «حق دفاع از خود» اسرائیل، پس از اطلاع از این توافق، آن را «گام بزرگی که همکاری انرژی با اسرائیل را به سطح جدید ارتقاء می‌دهد»، خواند. و با خوشحالی افزود: «چه لحظۀ خاصی!» بخصوص اینکه «برای رهایی از شر روسیه»، در ژوئن سال گذشته یک توافقنامۀ سه‌جانبه با مصر و اسرائیل درباره صادرات گاز طبیعی از میدان لویاتان امضا کرد. اکنون هر گونه اشاره به ضرورت وجود دو کشور در سرزمین فلسطین، که ممکن است این پروژه را به خطر اندازد، خون فون در لاین را تا درجۀ جنون به جوش می‌آورد و چشم‌هایش را کور می‌کند.

گسترۀ منابع هیدروکربنی در حوضۀ شام ​​چندان روشن نیست. اما واضح است که فلسطین، قبرس، مصر، اسرائیل، لیبی و سوریه مدعی آن هستند. فلسطینی‌ها بر خلاف دیگران، از امکان استفاده از ذخایر انرژی منطقه که سازمان ملل متحد از سال ۲۰۱۹ مرتباً به آن اشاره کرده است، محروم هستند. سازمان ملل معتقد است: «مردم فلسطین از مزایای استفاده از این منبع طبیعی برای تأمین مالی توسعۀ اقتصادی-اجتماعی و تأمین نیازهای انرژی خود برغم میلیاردها دلار خسارات انباشته، محروم شده‌اند».

نزدیکترین میدان دریایی غزه واقع در حدود ۳۰ کیلومتری ساحل، به تنهایی حاوی بیش از ۱ تریلیون متر مکعب گاز طبیعی است. اما، به دلیل محاصرۀ اسرائیل، از سال ۲۰۰۰ راکد باقی مانده و این هم برای فون در لاین و اسرائیل بسیار مناسب است.

کمپانی اسلحه‌سازی پیشرو «BAE Systems» انگلیس نیز برای بهره‌برداری از جنگ اسرائیل در غزه آماده می‌شود. و در اینجا در بین کارگردانان، سر مارک سدویل ظاهر می‌شود. او در سال‌های ۲۰۱۷-۲۰۲۰ در مقام مشاور امنیت ملی انگستان فعالیت می‌کرد. و جینا هاسپل، رئیس سابق سیا، در میان هیئت مدیرۀ شعبۀ آمریکایی کمپانی «BAE Systems» حضور دارد.

«BAE Systems» کشتی، زیردریایی و هواپیمای جنگنده می‌سازد. در آستانۀ حملۀ اسرائیل به غزه، این شرکت سفارشی به ارزش ۱۰ میلیارد پوند برای تولید قطعات کلیدی جنگنده‌های اف-۳۵ اسرائیل دریافت کرد. علاوه بر این، اسرائیل تنها کشوری در خاورمیانه است که اف-۳۵  در اختیار دارد.

زمانی که سپهبد هرزی هالوی، رئیس ستاد نیروهای مسلح اسرائیل هنگام بازدید از ناوگان هواپیماهای جنگنده اف-۳۵ نیروی هوایی خود اعلام کرد که اسرائیل «می‌داند چگونه به هر نقطۀ خاورمیانه برسد. اکنون یک ماه است که ما در جنگ هستیم و با وارد کردن ضربه به حماس… زیرساخت‌های آن را در غزه ویران می‌کنیم»، هیچ کس دهان او را نبست. و او خوشحال بود که اف-۳۵ قادر است تا ۸.۱۶ تن، یعنی وزن معادل ۴.۵ فیل آفریقایی مهمات حمل کند، سهامداران «BAE Systems» نیز همراه او شادی کردند. زمانی که اسرائیل برای جنگ با غزه آماده می‌شد، تصمیم گرفت تعداد ۷۵ فروند هواپیمای اف-۳۵ به ناوگان جنگنده‌های خود اضافه کند، قیمت آن‌ها ۵۰ درصد افزایش یافت. و با شروع بمباران غزه، ۹ درصد دیگر بر قیمت آن‌ها اضافه شد.

سرمایه‌گذاران «BAE Systems» که از شرکت‌های تسلیحاتی عرضه‌کنندۀ فن‌آوری‌های نظامی پیشرفته‌ به اسرائیل انتظار «تعجیل طلایی» دارند، برای آن‌ها مهم نیست که چند کودک، پیر و زن فلسطینی دیگر در ویرانه‌ها خواهند مرد.

در افزایش فروش تسلیحات به اسرائیل، وست‌مینستر ادعا می‌کند که اسرائیل «صراحتا گفته است که به قوانین بین‌المللی بشردوستانه احترام می‌گذارد» و انگلیس «سخت‌ترین مقررات اسلحه را در سراسر جهان اعمال می‌کند». و چگونه هم اعمال می‌کند! گذشته از این، دیوید دوگوید، ویکتوریا پرنتیس، دزموند سواین، هریت بالدوین، باب بلکمن، و دایانا جانسون از اعضای پارلمان انگلیس، اگر چه از سهامداران بریایش پترولیوم هستند، اما دائماً بر رعایت این قوانین نظارت می‌کنند. جسی نورمن و کریستوفر شوپ، نمایندگان مجلس نیز از سهامداران «BAE Systems» می‌باشند. آن‌ها بالاتفاق به آتش‌بس در غزه رأی منفی دادند.

اسناد از طبقه‌بندی خارج شدۀ انگلیس در چهارشنبه گذشته، نمونۀ دیگری از «انطباق با قوانین بین‌المللی بشردوستانه» را فاش کرد. آمریکا در کنار قطر و مصر به عنوان ضامنان آتش‌بس در نوار غزه که از ۲۴ نوامبر اجرایی می‌شود، با جمع‌آوری آن‌ها از سراسر اروپا و استفاده از پایگاه هوایی انگلیس در قبرس، به اسرائیل تسلیحات ارسال می‌کند. این پایگاه واقع در آکروتیری، در ۱۸۰ مایلی تل‌آویو، به یک مرکز نظامی بین‌المللی برای حمایت از بمباران علیه فلسطینیان تبدیل شده است. نیمی از هواپیماهای آمریکایی که از آنجا پرواز می‌کنند، برای اسرائیل سلاح حمل می‌کنند. بگزارش روزنامۀ اسرائیلی هاآرتص، این هواپیماها از انبارهای استراتژیک متعلق به آمریکا و ناتو در اروپا بارگیری می‌شوند.

سخنگوی وزارت دفاع انگلیس در پاسخ به درخواست توضیحات در مورد اسناد از طبقه‌بندی خارج شده، از افشای همۀ اطلاعات خودداری کرد، اما گفت: «در پاسخ به وضعیت اسرائیل و غزه، ما با شرکای بین‌المللی برای کاهش تنش، ارتقای ثبات و حمایت از تلاش‌های بشردوستانه در منطقه کار می‌کنیم. هرگونه استفاده از پایگاه‌های انگلستان مطابق این اهداف خواهد بود».

حقوق بین‌الملل اکنون فقط به یک مجموعه کلمات بی‌معنی تبدیل شده است و این مدعا با این واقعیت ثابت می‌شود که آلمان و هلند نیز مانند لاشخورهایی که بوی مرگ به مشام‌شان رسیده، به آن پیوستند. فرماندهی نیروهای ویژۀ ارتش آلمان، یک واحد از شناورهای رزمی نیروی دریایی آن و واحد نیروهای ویژۀ پلیس فدرال متخصص نجات گروگان‌ها به قبرس منتقل شده‌اند.

برای جلوگیری از نارضایتی فلسطینی‌ها از ساکنان انگلستان، رئیس کمیتۀ مشورتی رسانه‌های دفاعی و امنیتی انگلیس در ۲۸ اکتبر، سردبیران خبرگزاری‌های مهم این کشور را از بیان آنچه که واحدهای نیروهای ویژۀ ارتش انگلیس در «مناطق حساس» غرب آسیا انجام می‌دهند، منع کرد.

شکی نیست که آن‌ها به دنبال کاهش تنش در غزه هستند.

منتشر شده در: وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/29 /

۸ آذر-قوس ۱۴۰۲


سفر ولادیمیر پوتین به کشورهای عربی و خاورمیانۀ در حال تغییر

آندری آرِشِف (Andrey ARESHEV)

ا. م. شیری

روسیه، امارات، عربستان سعودی و ایران تنها به دلایل اقتصادی و بازرگانی گرد هم نیآمده‌اند

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در جریان مذاکرات ۶ دسامبر در ابوظبی تأکید کرد که روابط روسیه و امارات به سطح بی‌سابقه‌ای ارتقاء یافته است. در سال ۲۰۲۲، تجارت دوجانبه بیش از ۶۷ درصد افزایش یافت و امارات متحدۀ عربی را به شریک تجاری اصلی روسیه در جهان عرب تبدیل کرد. روابط فرهنگی و بشردوستانه با سرعت بالایی در حال توسعه و جریان گردشگری رو به افزایش است. یک مدرسۀ روسی در امارات افتتاح شده و زمینی برای ساخت یک کلیسای ارتدکس اختصاص یافته است.

رئیس جمهور محمد بن زاید آل نهیان به نوبه خود، به «دوست عزیز» ولادیمیر پوتین در امارات متحدۀ عربی ضمن خوش‌آمدگویی گفت: «از دیدار مجدد شما خوشحالم». روابط دو کشور ماهیت تاریخی دارد و در سال‌های اخیر در نتیجۀ دیدارهای منظم رهبران دو کشور در زمینه‌های مختلف فعالانه توسعه یافته است.

رئیس جمهور محمد آل نهیان در جریان مذاکرات با ولادیمیر پوتین خاطرنشان کرد که سرمایه‌گذاری‌های امارات در بخش غیرنفتی اقتصاد روسیه، طی سال گذشته بیش از دو برابر افزایش یافت. بخش قابل توجهی از این سرمایه‌گذاری‌ها از طریق یک کارپایۀ سرمایه‌گذاری مشترک که ۱۰ سال پیش توسط صندوق سرمایه‌گذاری مستقیم روسیه و شرکای امارات متحدۀ عربی تشکیل گردید، انجام گرفت. در مجموع، بیش از ۷۰۰ میلیارد روبل سرمایه‌گذاری برای بیش از ۶۰ پروژۀ روسیه در طیف گستردۀ حوزه‌ها (از جمله فن‌آوری پیشرفته، هوش مصنوعی، تولید صنعتی و غیره)، جذب و هدایت شده است. طبق داده‌های رسمی، سرمایه‌گذاری‌های صندوق سرمایه‌گذاری‌های مستقیم روسیه و سرمایه‌گذاری‌های جذب شده از شرکای امارات متحدۀ عربی، بیش از ۵۰۰ هزار شغل ایجاد کرده است. در عین حال، کل درآمد شرکت‌های سرمایه‌گذاری در پایان سال ۲۰۲۲ به ۸.۴ تریلیون روبل رسید (حدود ۶ درصد تولید ناخالص داخلی روسیه).

همانطور که معلوم است، کاخ سفید، وزارت امور خارجه و خزانه‌داری آمریکا فشار قابل توجهی بر ابوظبی وارد می‌کنند و از آن می‌خواهند که همکاری دوجانبۀ سودمند با مسکو را کنار بگذارد و به تحریم‌های پوچ ضد روسیه بپیوندد. مدتی پیش، خبرهایی در مورد سفر هیئت‌های نمایندگی واشینگتن، لندن و بروکسل به ابوظبی منتشر شد. کاهش سرعت یا به عبارت دقیق‌تر، جلوگیری از عرضۀ کالاهای به اصطلاح دومنظوره از طریق امارات به روسیه، هدف سفر این هیئت‌ها بود. شایان ذکر است که آمریکا در ماه اکتبر تحریم‌هایی را علیه یکی از شرکت‌های اماراتی به دلیل نقض «سقف قیمت» نفت روسیه  اعمال کرد.

در هر حال، همۀ این تلاش‌ها با سبک «اکوان دیو» مخالف است. به سخن دیگر، کمکی خاصی به آن نمی‌کند. ترکیب هیئت نمایندگی که پوتین را در سفر خود به کشورهای عربی همراهی می‌کرد، گواه اهمیت بسیار جدی این سفر و توافقات حاصله در مورد پویایی روند تغییرات در خاورمیانه و در کل جهان است. تغییراتی که لزوماً به اطلاعرسانی گسترده نیاز ندارند. مراسم رسمی و محترمانۀ استقبال از رهبر روسیه در ابوظبی و ریاض به شدت با نحوۀ استقبال از مقامات آنگلوساکسون‌ها- همان باریس جانسون یا جو بایدن به یاد ماندنی- در آنجا در تضاد است.

پس از مذاکرات سران روسیه و عربستان سعودی، دمیتری پسکوف، دبیر مطبوعاتی رئیس جمهور با بیان اینکه وضعیت خاورمیانه و همکاری در داخل «اوپک+» مورد بحث و بررسی قرار گرفت، خاطرنشان کرد که دو کشور مسئولیت خود را در قبال وضعیت باثبات بازار انرژی درک می‌کنند. عربستان سعودی و روسیه تقریباً نیمی از کل تولید کارتل نفت را که نشان‌دهندۀ مکانیسم‌های مؤثر برای تأثیرگذاری بر عرضۀ مواد خام در بازار جهانی است، تشکیل می‌دهند. در پایان سال، مهلت کاهش داوطلبانۀ تولید نفت عربستان به میزان یک میلیون بشکه در روز و صادرات نفت روسیه به میزان ۳۰۰ هزار بشکه در روز به پایان می‌رسد. البته، تداوم آن در سال آینده بعید نیست.

همانطور که ولادیمیر پوتین قبل از شروع مذاکرات گفت، امکان تشکیل یک شرکت مشترک بزرگ در زمینۀ کودهای معدنی نیز وجود دارد. احتمالاً نشست بعدی سران کشورها در مسکو برگزار خواهد شد. رهبر روسیه اطمینان دارد که هیچ چیز مانع روابط دو کشور نخواهد شد. عربستان سعودی و روسیه طی هفت سال گذشته، حتی نزدیک‌تر هم شده‌اند. روابط سیاسی باثباتی برقرار شده و همچنین، ارتباطاتی در حوزه‌های انسانی و اقتصادی برقرار شده است. در سال ۱۹۲۶، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی اولین کشوری بود که کشور پادشاهی عربستان را به رسمیت شناخت و با آن روابط دیپلماتیک برقرار کرد.

کریل دمیتریف، مدیر کل صندوق سرمایه‌گذاری مستقیم روسیه گفت: صندوق قصد دارد در سال ۲۰۲۴-۲۰۲۵ یک تریلیون روبل سرمایه از عربستان جذب کند. از سال ۲۰۱۵، عربستان به جذب بیش از ۱ تریلیون روبل برای توسعۀ بیش از ۴۰ پروژه مهم موفق شده و تقریباً همۀ آن‌ها از «صفر تا صد» اجرا شده است. دمیتریف ساخت خیابان باگراتیون در مسکو را بعنوان یکی از مهم‌ترین سرمایه‌گذاری‌ها توصیف کرد (باگراتیون، نسخۀ تکراری از خیابان کوتوزوفسکی است که در سپتامبر افتتاح شد) و به راه‌اندازی چندین پارک فن‌آوری اشاره کرد.

روابط روسیه با جهان عرب به اقتصاد محدود نمی‌شود. مسکو همچنان یک بازیگر برجسته در خاورمیانه است و از دولت دمشق که روابط آن در نهایت با ابوظبی و ریاض نیز در سال جاری عادی شد،حمایت می‌کند. دقیقاً ورود نظامی روسیه به درگیری مسلحانۀ طولانی مدت در سوریه در سال ۲۰۱۵، راه تعامل گستردۀ مسکو با پادشاهی‌های خلیج فارس را هموار کرد. در ماه مارس گذشته، توافقنامۀ عادی‌سازی روابط بین عربستان سعودی و ایران در پکن امضا شد و به دورۀ طولانی جدایی بین این دو کشور پایان داد. کریدور حمل‌ونقل بین‌المللی شمال-جنوب از طریق خاک همسایه جنوبی در دریای خزر کوتاه‌ترین مسیر ارتباطی روسیه و کشورهای جهان عرب را میسر می‌سازد. ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران برای گفتگو پیرامون طیف گستردۀ موضوعات روابط دوجانبه و مسائل منطقه‌ای روز ۱۶ آذر به مسکو سفر کرد.

ایران، عربستان سعودی و امارات از سال آینده به بریکس پلاس ملحق خواهند شد. عضویت آن‌ها در این سازمان، امکان حل و فصل تضادهای موجود بین این کشورها را که طرفداران استعمار نوین غربی دائماً برای بازی با آن‌ها تلاش می‌کنند، فراهم می‌سازد. البته، جو اعتماد در حال ظهور در منطقه فرصت‌های جدیدی را برای تشدید قالب‌های همکاری دوجانبه و چندجانبه سودمند فراهم می‌آورد. در عین حال، نباید از نظر دور داشت که واشینگتن و اقمارش تمام تلاش خود را برای حفظ سلطۀ بلامنازع خود در منطقۀ خلیج فارس به کار خواهند بست.

حسن‌ختام ترجمه: رئیس جمهور پوتین در دیدار بار حجت‌الاسلام رئیسی گفت: «می‌دانید که دیروز من در منطقۀ بودم. برای دیدار با همتایان از حریم هوایی کشور شما [با هواپیما] پرواز کردم. قصد داشتم فرود آیم و در تهران با شما ملاقات کنم. اما به من گفتند که شما برای سفر به مسکو آماده می‌شوید… »!

برگرفته از: وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2023/12/08/

۱۶ آذر- قوس ۱۴۰۲

————————————

احسان به سگ

اثر سید عظیم شیروانی ()

برگردان: ا. م. شیری

یکی حاجی به ایل شاهسون بود،

که یار مستمندان وطـن بود،

فراوان گوسفند و اشتر و اسب،

خلاصه، ثروتی داشت و نکو کسب.

یکی سگ داشت که نامش بود بوزلار،

رمه را پاسبان و اسب را یار.

زبخت بر قضا یک روز بوزلار،

بمرد و شاهسون گردید عزادار.

چوغسلش داد، کفن پوشاند برسگ،

به عزت بهر دفنش کرد آهنگ.

گزید اندر مزارستان مزاری،

که  بوزلارش در آن یابد قراری.

یکی هفته بداد احسان او را،

به هر جمعی شمرد فقدان او را

چو مـلائی شنید این داستان را،

به آه و سوز دل بگـفـت: وای دینا!

خدا شاهد که این کاری خراب است!

خلاف شرع اسلام و کتاب است!

ز دین برگشته است این مرد عامی،

نمانده از حرمت و اسلام نامی.

سگ کجا و دفن در قبرستان کجا!

این که توهین است بر قرآن ما!

همین دم آوریدم یک اسب رهوار

روم تا نزد ایل و اقوامش کنم خوار

چو مهتر اسب را آورد همانگاه

نشست بر پشت زین و روی در راه

چو دیدند در نیمه راه آن حیله گر را،

رسانیدند به  حاجی این خبر را

***

که فلان مـلا با قیل و قال آید

گفت: نه! او به دیگر خیال آید!

جدا کنید از گله گوسفندی ‌پنجاه،

نگه دارید آن‌ها را در سر راه

***

بدین سان چاره دید بر قال ملا

به پیشوازش برفت تا دید او را

بگفتا: ای شیخ، یا نایب امام زمان!

پدر و مادرم هم باد تو را قربان.

آه! که مُرد بوزلار، شکست کمرم،

کاش خراب می‌شد این دنیا به سرم.

چه بوزلار! سگی چابک و هشیار،

به پنجه چون پلنگ و شیر کـردار.

ز بیم او گرگ نالان و گریزان

ز بانگش جانور می‌گشت گریان

نگهبان هشیار گله و پاسبان رمه،

هم او بود شب و روز شبان رمه.

نگهدار خانه و ثروت و مالم بود،

باعث افتخار و موجب جلالم بود.

همو حق فراوان داشت بر من.

وصیت کرد چندی پیش مردن

کفن حریری خواسته بود از من

حقا که سزاوار او بود این چنین کفن

هر آنچه گفته بود، کرده‌ام عمل.

یک وصیت هم به شما کرده بود ازل

وصیت کرد به شما گوسفندی پنجاه،

بنگرید بر آن‌ها که می‌چرند سر راه.

***

چو نام گوسفند بشنید مـلا،

بگفت احسنت بر او بادا خدایا!

سگ چه سگ، او نیز یکی همچون ما،

دو صد زنده همچو ما فدای او بادا!

رحمت ایزدی را قرین باد او!

سگ اصحاب کهف را همنشین باد او!

رفت و بر مزارش «یاسین» خواند.

تا شب هفتمش‌ نیز به عزایش ماند.

______________________________________________

()- سید عظیم شیروانی، یکی از چهره‌های برجستۀ ادبیات سدۀ نوزدهم و یکی از پیروان سبک ادبی محمّد فضولی در ادبیات آذربایجان بشمار می‌رود.

سید عظیم شیروانی در روز ٩ ماه ژوئیۀ سال ۱٨٣۵، در یک خانوادۀ روحانی در شهر شماخی آذربایجان دیده به جهان گشود. پدرش محمّد، یکی از شخصیت‌های سرشناس شهر بود. سید عظیم پدرش را در سنین کودکی از دست داد و پس از آن در نزد پدر بزرگ مادریش، ملا حسین بزرگ شد. پدر بزرگ او روحانی روستای یاقساق داغستان بود. سید عظیم در اثر زحمات زیاد پدر بزرگش زبان‌های فارسی و عربی را یاد گرفت. او، تقریبا پس از ده سال زندگی در داغستان، به شماخی بازگشت و در این شهر به تحصیل در مکتب مشغول شد. در سال ۱٨۵۶، بقصد ادامۀ تحصیلات عالی روحانی به عراق رفت. ابتدا در نجف و بغداد، بعد هم به مکتب عالی روحانی شهر شام در سوریه وارد شد و در پایان تحصیل به شماخی برگشت. اما، هیچگاه به کار روحانیت نپرداخت. او در سال ۱٨۶٩، در شماخی مدرسۀ نظام جدید تأسیس کرد و تا پایان عمر نیز در همان مدرسه به تدریس پرداخت. در این مدرسه، زبان‌های آذربایجانی و فارسی، تاریخ و جغرافیا، حساب و دروس‌ دیگر تا مقطع ابتدائی تدریس می‌شد.

میرزا علی اکبر صابر، سلطان مجید غنی‌زاده و برخی دیگر از نویسندگان آذربایجان، تحصیل کردۀ مدرسۀ سید عظیم شیروانی بودند.

سید عظیم با تشکیل مجلس شعر «بیت الصفا» در منزل نزدیکترین دوستش محمّد صفا در شماخی، مدتی طولانی این مجلس را رهبری می‌کرد. این مجلس با مجالس شعر شهرهای دیگر آذربایجان رابطه تنگاتنگی برقرار کرده بود.

ارثیۀ بدیعی سید عظیم شیروانی بسیار غنی و همه سویه است. او، دو جلد کلیات به زبان‌های آذربایجانی و فارسی از خود به یادگار گذاشته است. کلیات آذربایجانی او شامل سه بخش می‌باشد. بخش اول: قصیده، هجو، مکتوبات منظوم، ترجیع‌بند و ترکیب‌بند، مخمّس، تخمیس، مسدّس، مستضاد و غیره بوده، بخش دوّم: غزل، رباعی، قطعه، بیت و فردها و بخش سوّم آثار او را حکایات منظوم تشکیل می‌دهد.

کلیات حجیم سید عظیم شیروانی به زبان فارسی را میرزا حبیب گردآوری کرده است. این کلیات عبارت است از چهار بخش: بخش اوّل- قصاید، بخش دوّم- غزل‌هایی در شأن عزاداری دینی، بخش سوّم- غزلیات عاشقانه و بخش چهارم- شامل ترجیع‌بند، ترکیب‌بند، مخمّس، مسدّس، مثنوی و رباعیات می‌باشد.

تاریخ آغاز فعالیت خلاقانۀ سید عظیم شیروانی معلوم نیست. ترجمه‌های او از منابع شرقی، تجنیس‌ها و نظیره‌هائی که بر اشعار سعدی، حافظ و فضولی نوشته، موجود است. اکثریت آثار شاعر را اشعاری تشکیل می‌دهند که بر اساس سبک غزل‌های غنائی سروده  شده است. شاعر، بیش از هزار بیت غزل به زبان‌های فارسی و آذربایجانی سروده است. غزلیات اوا را می‌توان به پنج قسم تقسیم کرد: اوّل- غزل‌های عاشقانه، دوّم- غزل‌هائی در وصف می، سوّم- غزل‌هائی در ردّ خرافات دینی و روحانیت، چهارم- غزلیاتی که در شأن دوستان نزدیک و معاصران خود سروده است و پنجم- غزل‌هائی با مضمون دینی و فلسفی.

غزلیات عاشقانۀ شاعر نسبت به دیگر اشعارش بسیار بیشتر است. سید عظیم با این غزل‌هایش به محمد فضولی می‌پیوندد و خود را بعنوان ادامه‌دهندۀ ماهر راه او می‌نمایاند.

شیروانی با اشعار دارای مضمون دینی و عرفانی خود، واقعیت زیبائی، عشق و محبت را ترنم می‌کند.

مرحلۀ دوّم خلاقیت شاعر، با اشعار طنز انتقادی و روشنگرانۀ  او آغاز می‌شود که از این زمان به بعد، واقع‌گرائی در صناعت او برتری می‌یابد. در گذار او به عرصۀ خلاقیت شعر واقع‌گرایانه، روزنامه‌های «اکینچی» (برزگر) و «کشکول» نقش مهمی ایفاء کردند. بخصوص، تحت تأثیر «اکینچی»، شاعر به یک سری مسائل ضروری علاقمند گردید.

روزنامۀ «اکینچی»، نخستین روزنامۀ آذربایجان با مدیریت حسن بیک زردابی، یک کرسی خطابه برای این شاعر روشنگر بود. او خلق را به بیداری از خواب غفلت و جهالت فرامی‌خواند.

حکایات منظوم، در مجموعۀ صناعت شاعر جایگاه خاصی را احراز می‌کنند. سید عظیم بیش از یکصد حکایت کوتاه و بلند نوشته است، که بخشی از آن‌ها را از کلاسیک‌های آذربایجان و ایران ترجمه و اقتباس کرده است. شیروانی روی داستان‌ها و روایات منابع مختلف دو باره کار کرده و آن‌ها را با مسائل زندگی معاصر انطباق داده است. این داستان‌های منظوم که در رابطه با مسائل مملکت و رعیت، خلق و معیشت تحریر شده، مضمون آموزشی- تربیتی داشته، به سبک مثنوی و دارای قافیۀ زوج می‌باشند.

سید عظیم یکی از بزرگترین طنزپردازانی بود که راه قاسم بیک ذاکر و میرزا فتحعلی آخوندوف را تداوم بخشید.

نوشته‌های طنز او در سال‌های ٨۰- ۷۰ قرن نوزدهم، سبک طنزپردازی را به سطح عالی ارتقاء داد. موهومات دینی، روحانیت مرتجع، بیک‌ها و خوانین، حاکمان و قاضیان طفیلی، در یک کلام، پس مانده‌های جامعه کهنه، هدف اصلی اشعار طنز سید عظیم بودند.

سید عظیم با طنزهای «کؤپه‌یه احسان» (احسان به سگ)، «قارینقولو آباد» (شکمو آباد)، «ده‌لی شیطان» (شیطونه می‌گه) و طنزهای دیگر، شخصیت روحانیون دو رو  را که حرف و عمل‌شان بر هم منطبق نیست، هدف انتقادهای خود قرار داده است. با طنز «خان و دهقان»، از یک سو سلطۀ مناسبات فئودالی مردسالارانه بر جامعه و ساده‌‌لوحی دهقانان را که در شرایط سخت استثمار زندگی می‌کردند، از دیگر سوی، نگاه تحقیر‌آمیز و از بالا به پائین اشرافیت محلی به دهقان را به زیر آتش انتقادهای خود گرفته است.

خلاقیت سید عظیم شیروانی در تاریخ ادبیات قرن نوزدهم آذربایجان جایگاه افتخارآمیزی احراز می‌کند. آثار وی را هر چند جاهلان زمان او درک نمی‌کردند، اما، آن‌ها در نزد روشنفکران و آگاهان زمان، از احترام و ارزش والائی برخوردار بودند.

سید عظیم بعنوان یک معلم روشنفکر، همیشه مورد نفرت افراد و دستجات جاهل بود. خبرچین‌ها گزارش‌های متعددی برعلیه او نوشته و به والی قفقاز می‌فرستادند. خوشبختانه، در روز ٢٢ ماه مه سال ۱٨٨۷، مأموریت رسیدگی به این گزارش‌ها به یک شخصیت بزرگ‌منش، حسین افندی غایب‌اوف محول شد. او، بعد از تحقیق و بررسی‌های مقتضی، به تفلیس بازگشت و گزارشی دایر بر اعطای مدال به سید عظیم تنظیم نمود. بدنبال آن، بمنظور اگاهی عموم، فرمان امپراطور تزار، مندرج در «پراویتلستوننی وستنیک» (خبرنامه دولتی)، در شماره ۱۵ ژانویه سال ۱٨٨٨ روزنامۀ «قفقاز» مجددا درج گردید. در متن فرمان چنین آمده بود: «بفرمان حکومت تزار، سید عظیم شیروانی بخاطر مساعی خود، بدریافت مدال نقره مفتخر می‌گردد». سید عظیم در تاریخ۱۰ ماه مه سال ۱٨٨٨ مدال را اخذ کرد. این خبر، حسادت روحانیون مرتجع را تشدید نمود و آن‌ها ۱۰ روز بعد، روشنفکر زمان را در حین خروج از مسجد با یک ازدحام ساختگی، در زیر دست و پا کشتند. بدین ترتیب، در ٢۰ ماه مه سال ۱٨٨٨ به زندگی پربار سید عظیم پایان داده شد.

اشاره ــ از آنجائیکه داستان «احسان به سگ» را سید عظیم در قالب گفتگو سروده، بر این اساس، وزن، آهنگ، ردیف و قافیۀ شعری را نیز در برخی قسمت‌ها بصورت‌های متفاوت بیان نموده است. 

ترجمه و تلخیص از: کتاب «چهره‌های جاودانه ادبیات آذربایجان».

۱۶ آذر-قوس ۱۴۰۲

https://eb1384.wordpress.com/2023/12/07/احسان-به-سگ-۲/

—————————————-

تهران ۴۳، نمایش نظامی- سیاسی و عملیات «اُورلُرد»

 

والری بورت (VALERY BURT)

ا. م. شیری: اهمیت و جایگاه والای اتحاد شوروی، بخصوص بعنوان تکیه‌گاه و حافظ صلح و امنیت جهانی امروز بیش هر زمان دیگری معلوم می‌شود. در حالی که اتحاد شوروی ۸۰ سال قبل با در پیش گرفتن یک سیاست راهبردی خردمندانه موفق به تشکیل ائتلاف ضد جنگ و در نتیجه، شکست نازیسم، فاشیسم و میلیتاریسم در وحشتناک‌ترین جنگ جهانی شد، اما امروز کل جهان نمی‌تواند فرماندهان فقط یک پادگان آنگلوساکسونی در خاورمیانه- اسرائیل را به تسلیم وادارد و جنایتکاران جنگی را بدست محاکم قضایی بین‌المللی بسپارد.

۸۰ سال پیش، متفقین بر سر گشایش جبهۀ دوم توافق کردند

جنگ جهانی دوم درست همان زمان کوتاهی بود که غرب و شرق رودرروی یکدیگر قرار گرفتند. آن‌ها برای مقابله با یک تهدید وحشتناک- نازیسم خونین آلمان متحد شدند. سه رهبر- یوسف استالین، فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل- با ملیت‌ها، دیدگاه‌ها و نیات مختلف متوجه شدند که نمی‌توانند به تنهایی مقاومت کنند. رایش سوم در ماه مه ۱۹۴۵ فروپاشید، اما سنگر آن به محض آغاز فعالیت ائتلاف ضد هیتلری در هم ریخت.

آلمان در اوج قدرت خود بود. سربازان ورماخت در همه جا پیشروی می‌کردند، هواپیماهایی با نقش صلیب بر بال‌های خود، آسمان روسیه را می‌پوشاندند و ژنرال‌های آلمانی گزارش‌های پیروزمندانه برای هیتلر ارسال می‌کردند. اما این‌ها پیروزی‌های زودگذر بود که ناگزیر به فاجعه منجر شد. آلمان غرید، رگ‌های گردنش کلفت شد؛ غول اسلاو عقب‌نشینی کرد، دندان روی جگر گذاشت، اما سرچشمۀ قدرتش نه تنها نخشکید، حتی چند برابر شد.

سال چهل و یک گذشت، چهل و دو نیز گذشت و سال چهل و سه رسید. نبرد استالینگراد رایش سوم را در یأس و ناامیدی فروبرد. نبرد کورسک آن را کاملاً در هم ریخت. ارتش سرخ با تمام قدرت بی‌سابقۀ خود به پیش حرکت کرد و بعد از این، ژنرال‌های شوروی در مورد شهرهای تسخیر شده به استالین گزارش می‌دادند و مسکو در آتش بازی‌های پیروزمندانه غرق می‌شد.

صنایع نظامی شوروی که به اورال و سیبری منتقل شده بود، با ظرفیت کامل کار می‌کرد. مهندسان، طراحان، کارگران تمام توان خود را به کار می‌گرفتند. اما نباید کمک به موقع و ارزشمند متحدان را فراموش کنیم. تانک‌ها، هواپیماها، کامیون‌ها، پوشاک و مواد غذایی با کاروان‌های قطب شمال به طور مداوم به بنادر شمالی اتحاد شوروی می‌رسیدند. ملوانان دلاور و شرافتمند کاروان‌ها، کشتی‌ها را در طوفان‌ها و گردبادها و با عبور از موانع موجود آلمان در آب و هوا، به بنادر شمال هدایت می‌کردند. شمارش تعداد انسان‌های شجاع انگلیسی، آمریکایی، روس که به کام دریا رفتند، غیرممکن است. یادشان جاوید!…

برای پیروزی نهایی بر آلمان، اتحاد شوروی به کمک نظامی کامل نیاز داشت. برای منحرف کردن نیروهای مهم هیتلر از شرق به غرب، انجام یک عملیات بزرگ ضروری بود. اگرچه رایش سوم از شکست‌ها در جبهه‌ها شوکه شده بود، اما بعنوان یک نیروی مهیب همچنان باقی بود. و رهبران سه کشور بزرگ در کنفرانس تهران در نهایت تصمیم گرفتند هیولای نازی را رام کنند.

مذاکرات به سختی پیش می‌رفت؛ اختلاف نظرها به وجود آمد؛ آتش نارضایتی‌ها شعله‌ور شد؛ مهار عصبانیت دشوار بود؛ گاهی اوقات دچار شکست می‌شد؛ چرچیل آشکارا عصبانی بود؛ چشمان استالین از عصبانیت برق می‌زد. اما فقط روزولت آشتی‌جویانه لبخند زد. اگر شخصیت محتاط، منعطف و ملایم او نبود، کنفرانس با خطر شکست اجتناب‌ناپذیر مواجه می‌شد.

در مورد گشایش جبهۀ دوم که متحدان غربی وعده داده بودند، به ویژه اختلافات شدیدی پدید آمد. سواحل شمال فرانسه یک مکان ایده‌آل برای وارد آوردن ضربۀ مهلک به آلمان بود. با این وضع، چرچیل با ایدۀ حمله به بالکان بازی می‌کرد. علاوه بر این، او افزایش فشار در ایتالیا و فرود نیروهای نظامی در جزیرۀ رودس یونان را پیشنهاد کرد.

اما استالین مخالف پراکنده کردن نیروها بود و برای فرود آمدن سربازان انگلیسی-آمریکایی در نرماندی برای عملیات «اُورلُرد» (Оверлорд) پافشاری می‌کرد. رهبر شوروی کاملاً استراتژیک می‌اندیشید؛ او از برقراری ارتباط با رهبران نظامی شوروی ظاهراً چیزهای زیادی یاد گرفت: «اگر همزمان با این عملیات، در جنوب فرانسه فرود صورت گیرد، آنگاه هر دو گروه از نیروها می‌توانند در فرانسه به همدیگر به‌پیوندند…».

طوفان گفتگوها دو روز فروکش نکرد- استالین استدلال کرد که لازم است عملیات «اُورلُرد» در مه ۱۹۴۴ آغاز شود، اما چرچیل سرسختانه از دادن چنین تضمینی امتناع می‌کرد. دو سیاستمدار بزرگ بشدت خشمگین بودند. دود تنباکوی سیگاری‌های ناامیدانۀ آن‌ها، مانند دود کشتی‌های جنگی در هنگام نبرد، به ابرها می‌پیوستند.

تاکتیک‌های چرچیل واضح بود: تا آنجا که ممکن است در اتحاد با اتحاد شوروی، آلمان دشمن را از بین ببرند تا انگلیس بتواند در اروپا حکومت کند. اما استالین سرسختانه جلوی حملات نخست وزیر بریتانیا را گرفت. والنتین برژکوف، مترجم شخصی استالین، در کتاب خود- «صفحات تاریخ دیپلماتیک» نوشت: «پس از یک بحث طولانی، مسئلۀ عملیات اُورلُرد دوباره به بن‌بست رسید».

پس از این، رهبر شوروی که بازیگری بی‌رقیب به حساب می‌آمد، بداهۀ درخشانی اجرا کرد. به این ترتیب:

«استالین به تندی از جای خود برخاست و رو به مولوتوف و واراشیلوف گفت:

برویم. ما اینجا کاری نداریم. ما در جبهۀ خیلی کار داریم… چرچیل روی صندلی خود تکان خورد، سرخ شد و به طرز نامفهومی زمزمه کرد: «سوءتفاهم شده است».

روزولت برای اینکه جو را به نوعی آرام کند، با لحن آشتی‌جویانه گفت:

– الان خیلی گرسنه‌ایم. بنابراین، پیشنهاد می‌کنم برای صرف شامی که امروز مارشال استالین از ما پذیرایی کرده، جلسه‌مان را قطع کنیم…». بهتر است این ملاحظات پس از آن بیان شود: «تشویق»! 

روز بعد کنفرانس با اعلام روزولت شروع شد و آغاز عملیات «اُورلُرد» در ماه مه تصمیم گرفته شد. فرمانده عملیات دو هفتۀ دیگر معرفی خواهد ‌شد.

استالین با رضایت‌مندی به اطراف نگاه کرد و قول داد که فرود توسط یک حملۀ قدرتمند ارتش سرخ پشتیبانی خواهد شد. این اتفاق افتاد، با این تفاوت که حملۀ به سنگرهای آلمان در نرماندی نه در ماه مه، بلکه در ماه ژوئن آغاز شد…

الیوت، پسر روزولت در کنفرانس تهران حضور داشت. او بعداً کتابی به نام «از چشمان او» نوشت. این گزارشی از برداشت‌های پدرم، اظهارات و قضاوت‌های اوست. رئیس جمهور آمریکا در مورد استالین چنین گفت: «این مرد می‌داند چگونه عمل کند. او همیشه یک هدف در مقابل چشمانش دارد. کار با او لذت بخش است. اسراف نمی‌کند. موضوعی را که می‌خواهد دربارۀ آن بحث کند، مطرح می‌کند و به هیچ جا منحرف نمی‌شود…».

برای مجازات جنایتکاران جنگی در تهران تصمیم گرفته شد. نازی‌های اصلی رایش سوم در دادگاه نورنبرگ مجازات شدند. اما، بسیاری از رفقای آن‌ها از مجازات فرار کردند. و حتی در حال حاضر، سال‌ها پس از پایان جنگ جهانی دوم، افراد مسنی با گذشته «قهوه‌ای» زنده هستند. اما آن‌ها در روی صندلی‌های اتهام ننشستند و روزگار خود را بی‌سر و صدا می‌گذرانند.

متفقین در کنفرانس مسئلۀ آیندۀ آلمان پس از جنگ را مورد مذاکره قرار دادند. چرچیل خواستۀ خود را در خاطراتش چنین نوشته است: «من دو ایدۀ روشن دارم. اول- منزوی کردن پروس. بعد از آن با پروس چه باید کرد، یک مسئلۀ ثانویه است. سپس باواریا، وورتمبرگ، فالتز، زاکسن و بادن را جدا می‌کنیم. در عین برخورد شدید با پروس، با گروه دوم با ملایمت‌تر رفتار خواهیم‌کرد. زیرا، دوست دارم این گروه به چیزی تبدیل شود که من آن را کنفدراسیون دانوب می‌نامم…».

ایده‌های چرچیل می‌توانست آلمان را دوباره تکه تکه کند و عملاً آن را به دوران پیش از بیسمارک برگرداند. استالین چندان قاطع نبود، او فقط ابراز داشت که آرزو می‌کند از ویرانه‌های رایش سوم یک دولت تهاجمی جدید بوجود نیاید.

در کنفرانس بعدی در یالتا، چرچیل دوباره موضوع تجزیۀ آلمان را مطرح کرد. اما به لطف استالین این پیشنهاد از دستور کار خارج شد. با این حال، در اجلاس بعدی متفقین در پوتسدام، اعضای هیئت آمریکا سعی کرد ایده چرچیل را توسعه دهد. هیئت آمریکایی پیشنهاد کرد که آلمان به سه ایالت تقسیم شود: آلمان جنوبی، آلمان شمالی و آلمان غربی، متشکل از روهر و زارلند. طرح آمریکایی‌ها نیز با اعتراض استالین مواجه شد. با این حساب، آلمانی‌ها سرنوشت خود را مدیون استالین هستند!

در مجموع، کنفرانس تهران، علیرغم بحث‌ها و اختلافات شدید، نشان داد که مواضع «سه قدرت متفق» هنوز در موضوع اصلی: شکست هرچه سریع‌تر رایش سوم که اروپا را در خون غرق کرده، منطبق است.

در تهران، متفقین طرح اروپای آینده را ترسیم کردند. ترسیم این نقاشی سرانجام در یالتا به پایان رسید. پس از کنفرانس کریمه، روزولت به استالین نوشت: «من مطمئنم که مردم جهان به دستاوردهای این کنفرانس نه تنها با دیدۀ تأئید، حتی به عنوان تضمین معتبر همکاری سه ملت بزرگ ما در صلح و جنگ نگاه خواهند کرد». واقعاً هم، روابط شرق و غرب هرگز به اندازۀ فوریۀ ۱۹۴۵ مهربان و صمیمانه نبوده است.

متأسفانه، پس از مرگ غیرمنتظرۀ روزولت، همه چیز تغییر کرد. در پایان آوریل ۱۹۴۵، مولوتوف، وزیر امور خارجۀ اتحاد شوروی، که برای شرکت در جلسۀ تأسیس سازمان ملل به سانفرانسیسکو وارد شد، با صاحب جدید کاخ سفید دیدار کرد. ترومن در طی یک گفتگوی کوتاه، این عبارت نمادین را بیان کرد: «آمریکا دیگر در خیابان‌های یک طرفه رانندگی نخواهد کرد». این بدان معنی بود که مسیر نزدیک شدن روزولت به اتحاد شوروی به طرز چشمگیری تغییر می‌کند.

اختلافات پس از جنگ بین متفقین شگفت‌انگیز نیست. اتحاد آن‌ها فقط تا زمانی دوام یافت که اتفاق نظر داشتند و یک دشمن مشترک در برابر خود. اوه، تناقض! – هیتلر آن‌ها را متحد کرد، خطر مشترک باعث دوستی شد. اما به محض اینکه آلمان نازی شکست خورد، متفقین با تعجب متوجه شدند که دیگر هیچ چیز آن‌ها را به هم پیوند نمی‌دهد.

همه چیز به حالت عادی برگشت – اهداف دوباره به متفاوت شدن آغازیدند، دیوار جدایی بلند شد و خصومت پدید آمد. سال‌ها از جنگ جهانی دوم می‌گذرد، اما غرب و شرق هنوز به یکدیگر اعتماد ندارند. فقط هر از گاهی سردی روابط جای خود را به گرم شدن می‌دهد. اما زمان می‌گذرد و «هوا» دوباره بدتر می‌شود.

منتشره در: وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2023/12/03/

۱۲ آذر-قوس ۱۴۰۲ 


تهران-۴۳، چگونه استالین چرچیل را به تصمیم‌گیری در بارۀ «جبهۀ دوم» وادار کرد

آناتولی کوشکین (Anatoly KOSHKIN)، صدر شورای علمی انجمن تاریخی-نظامی روسیه، دکتر علوم تاریخ، استاد مؤسسۀ کشورهای شرق

ا. م. شیری

رهبر شوروی در کمال مهارت از منافع متحدان غربی برای کمک به اتحاد جماهیر شوروی در جنگ با ژاپن استفاده کرد.

۸۰ سال پیش در کنفرانس تهران، رهبران سه قدرت بزرگ – فرانکلین روزولت، یوسف استالین و وینستون چرچیل از ۲۸ نوامبر تا اول دسامبر ۱۹۴۳، شکست آلمان و متحدان آن‌ها و همچنین حل و فصل مسائل صلح پس از جنگ را مورد بحث قرار دادند. برای هیئت اتحاد شوروی، وظیفۀ اصلی این بود که از قدرت‌های متفقین یک تعهد قطعی و نهایی برای گشایش «جبهۀ دوم» در اروپا حداکثر تا سال ۱۹۴۴ بگیرد. متحدان غربی سخنان استالین را در مورد اهمیت مبارزۀ مسلحانۀ مشترک علیه آلمان نازی دقیقاً در جبهۀ اروپا به خاطر آوردند. آمریکا و انگلیس به جای پیاده کردن نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال فرانسه، در سال ۱۹۴۲، به عملیات تهاجمی در شمال آفریقا دست زدند. این عملیات اگرچه موقعیت آلمان را تا حدی پیچیده کرد، اما واقعاً مانع از تمرکز نیروهای اصلی آن در بخش جنوب غربی جبهۀ شوروی- آلمان نشد. استالین در ۶ نوامبر ۱۹۴۲ با ابراز ناامیدی از سیاست های واشینگتن و لندن، در سخنرانی خود به‌مناسبت بیست و پنجمین سالگرد انقلاب اکتبر گفت:

«فرض کنیم که اگر جبهۀ دوم در اروپا همانطور که در جنگ جهانی اول باز شد، باز شود و جبهۀ دوم، مثلاً توجه ۶۰  لشکر آلمانی و ۲۰ لشکر از متحدان آلمان را به خود جلب کند، موقعیت نیروهای آلمانی در جبهۀ ما چگونه خواهد بود؟ تصور اینکه وضعیت آن‌ها اسفناک خواهد بود، دشوار نیست. علاوه بر این، این بمعنی آغازی بر پایان نیروهای نازی خواهد بود. زیرا، در این صورت ارتش سرخ در جایی که اکنون ایستاده، متوقف نمی‌شود، بلکه در جایی در نزدیکی پسکوف، مینسک، ژیتومیر، اودسا خواهد جنگید. این بدان معنی است که ارتش نازی در تابستان سال جاری با فاجعۀ خود مواجه خواهد ‌شد. و اگر این اتفاق نیفتد، آلمانی‌ها به علت عدم گشایش جبهۀ دوم در اروپا نجات خواهند یافت».

با این حال، علیرغم موافقت رئیس جمهور روزولت با امکان گشودن «جبهۀ دوم» در اروپا در مذاکره با ویاچسلاو مولوتوف، وزیر امور خارجۀ اتحاد شوروی در سال ۱۹۴۲، به دلیل مخالفت چرچیل، این اتفاق در سال ۱۹۴۲ یا ۱۹۴۳ نیفتاد.

روزولت و دستیارانش در مذاکرات تهران وظیفۀ اصلی خود را ترغیب استالین برای کمک به آنگلوساکسون‌ها در جنگ علیه ژاپن می‌دانستند. بطوری که رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس از همان زمان حملۀ ژاپن به پرل هاربر، شخصاً از رهبر شوروی درخواست کمک کرده بودند.

نشست سران اتحاد شوروی، آمریکا و انگلیس بعد از کنفرانس وزرای امور خارجۀ این سه کشور در مسکو (۱۹-۳۰ اکتبر ۱۹۴۳) برگزار شد. در دستورکاری که ستاد مشترک ارتش آمریکا برای مذاکرات تهیه کرده بود، به طور مشخص آمده بود: «مشارکت کامل روسیه در جنگ علیه ژاپن پس از شکست آلمان برای شکست سریع و کوبندۀ ژاپن با کمترین خسارت ممکن برای آمریکا و انگلیس ضروری است».

مسئلۀ احتمال مشارکت اتحاد شوروی در جنگ با ژاپن از سوی کوردل هال، وزیر امور خارجۀ آمریکا در گفتگو با استالین که بلافاصله پس از کنفرانس مسکو در ۳۰ اکتبر انجام شد، مطرح گردید. استالین آمادگی خود را برای کمک به شکست ژاپن پس از شکست آلمان اعلام کرد. هال با توصیف موضع استالین در مورد مسئله خاور دور، به واشنگتن گزارش داد که رهبر دولت شوروی «علاقه‌مندی شدیدی برای همکاری با آمریکا و انگلیس نشان داد». همانطور که هال در خاطرات خود نوشته است، استالین این بیانات را «با اطمینان، کاملاً بی‌چشمداشت، بدون اینکه در مقابل آن چیزی بخواهد»، بیان کرد. وی در عین حال، سخنان رهبری شوروی را «بیانیه‌ای با اهمیت استثنایی» دانست.

با این حال، اشتباه نخواهد بود اگر باور کنیم که استالین، با وعدۀ کمک به شکست ژاپن، روی عمل متقابل و گشودن سریع «جبهۀ دوم» در اروپا که تسلیم آلمان و در نتیجه، شکست ژاپن را سرعت می‌بخشد، حساب می‌کرد.

استالین در تهران بسیار مصمم بود. او خواستار وعده‌های کلی که از سال ۱۹۴۲ به وفور داده می‌شد، نبود، بلکه خواستار تعیین یک تاریخ مشخص برای شروع عملیات در شمال فرانسه بود. چرچیل با تأکید بر لزوم آمادگی طولانی برای عملیات عبور از کانال انگلیسی و فرود آمدن سربازان در شمال فرانسه، از پاسخ مستقیم اجتناب کرد.

در صورت امتناع از تعیین تاریخ فرود، استالین آمادۀ خروج از کنفرانس بود که این هم بمعنی فروپاشی کامل ائتلاف متفقین بود. وضعیت فاجعه‌باری که در کنفرانس پیش آمد، در خاطرات آندری گرومیکو، سفیر وقت اتحاد شوروی در آمریکا آمده است:

«… استالین چندین بار تلاش کرد تا از چرچیل پاسخ این پرسش را بگیرد که چه زمانی فرود متفقین در اروپا آغاز می‌شود، یعنی چه زمانی جبهۀ دوم باز می‌شود. اما او هرگز پاسخ نگرفت. استالین یک روز که به سختی می‌توانست خویشتنداری خود را کنترل کند، از روی صندلی بلند شد و به وراشیلوف و مولوتف گفت:

ــ «ما در خانه کارهای زیادی برای انجام دادن داریم، لازم نیست در اینجا وقت تلف کنیم». بطوریکه می‌بینم، هیچ چیز باارزشی درست نمی‌شود…

چرچیل با سردرگمی از ترس اینکه کنفرانس ممکن است مختل شود، گفت:

ــ مارشال سخن مرا اشتباه متوجه شد. تاریخ دقیق را می‌توان تعیین کرد – «اردیبهشت چهل و چهار (۴۴)». فضا تا حدودی آرام شد.

استالین بی‌پاسخ نگذاشت و هنگامی که رئیس جمهور روزولت مستقیماً دربارۀ کمک اتحاد شوروی به آمریکا در جنگ علیه ژاپن سؤال کرد، اظهارات مهمی را بیان نمود. او گفت:

«ما، روس‌ها، از موفقیت‌هایی که سربازان انگلیسی-آمریکایی در اقیانوس آرام بدست آورده و می‌آورند، استقبال می‌کنیم. متأسفانه، ما هنوز نمی‌توانیم تلاش‌های خود را با  تلاش‌های دوستان انگلیسی-آمریکایی‌مان پیوند دهیم. به سبب اینکه نیروهای ما در غرب درگیرند و توان کافی برای هیچ عملیاتی علیه ژاپن نداریم. نیروهای ما در خاور دور، کم و بیش فقط برای دفاع کافی هستند، اما برای عملیات تهاجمی این نیروها باید حداقل سه برابر شوند. این فقط زمانی ممکن است که آلمان را مجبور به تسلیم کنیم. سپس، در یک جبهۀ مشترک علیه ژاپن بجنگیم».

صرفنظر از اینکه وعدۀ استالین جنبۀ کلی داشت و حتی یک یادداشت تفاهم مشترک نیز در این زمینه در تهران امضا نشد، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها سخنان رهبر شوروی مبنی بر شش ماه پس از تسلیم آلمان احتمال حملۀ شوروی به ژاپن را با اشتیاق پذیرفتند. اگرچه چنین تحولی هنوز دور از دسترس بود، اما برای استالین مهم بود که چنین قولی را با در نظر گرفتن اقدامات تلافی‌جویانه کشورهای غربی بمنظور تسریع در امر باز شدن جبهۀ دوم علیه آلمان بدهد.

روزولت نتوانست رضایت خود را از موضع استالین پنهان کند و بلافاصله سعی کرد رهبر شوروی را وادار کند تا یکسری مسائل نظامی مربوط به اقدامات مشترک پیشنهادی علیه ژاپن را حل کند. سخن از برنامه‌ریزی اولیه برای عملیات هوایی در شمال غربی اقیانوس آرام در میان بود. با وجود این، رئیس جمهور پیشنهاد کرد که چنین برنامه‌ریزی «سریعاً» آغاز شود. ۲۹ نوامبر، روزولت به استالین گفت: «ما معتقدیم که به منظور کوتاه کردن مدت جنگ، بمباران ژاپن از پایگاه‌های منطقۀ پریمورسک شما، بلافاصله پس از شروع درگیری بین اتحاد شوروی و ژاپن از اهمیت زیادی برخوردار خواهد بود. زیرا این، به ما فرصت می‌دهد تا مراکز نظامی و صنعتی آن را نابود کنیم».

در کنفرانس تهران برای نخستن بار در مورد نتایج احتمالی شکست ژاپن برای احیای حق حاکمیت اتحاد شوروی در خاور دور صحبت شد. علاوه بر این، این متحدان غربی بودند که ابتکار عمل را برای طرح موضوع به این شکل به دست گرفتند. چرچیل این ایده را که «ناوگان شوروی باید آزادانه در تمام دریاها و اقیانوس‌ها دریانوردی کند»، مطرح کرد. روزولت در پاسخ به سؤال استالین در مورد اینکه چه کاری می‌توان برای روسیه در خاور دور انجام داد، پیشنهاد کرد که برای مثال، دیرن می‌تواند به یک بندر آزاد تبدیل شود. استالین با اشاره به اینکه اتحاد شوروی در واقع توسط ژاپنی‌ها در خاور دور محبوس شده بود، پاسخ داد که «بندر آرتور به عنوان یک پایگاه نظامی-دریایی مناسب‌تر است». چرچیل در جمع‌بندی بحث مقدماتی این موضوع، اظهار داشت: «کاملاً بدیهی است که روسیه باید به دریاهای گرم دسترسی داشته باشد». در عین حال، او با یادآوری اینکه روسیه در نتیجۀ عدم موفقیت در جنگ ۱۹۰۴- ۱۹۰۵ ژاپن و روسیه، بخشی از قلمرو خود را در خاور دور از دست داد، خاطرنشان کرد که « مدیریت جهان باید در دست ملت‌هایی متمرکز شود که کاملا راضی هستند و هیچ اعتراضی ندارند».

از آنجاییکه در طول مذاکرات، گفتگو به نوع نگرش استالین به بیانیۀ مشترک ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و چین در قاهره کشیده شد، از جمله تأکید شد که ژاپن باید از تمام مناطق متصرفی و اشغالی محروم شود. رهبر اتحاد شوروی اظهار داشت: «البته روس‌ها می‌توانند چیزی به این بیانیه اضافه کنند، اما فقط پس از اینکه فعالانه در عملیات نظامی در خاور دور شرکت نمایند».

همانطور که معلوم است، شرایط سیاسی نهایی برای شرکت اتحاد شوروی در جنگ علیه ژاپن، در کنفرانس سران کشور‌های اتحاد شوروی، آمریکا و انگلستان در فوریۀ ۱۹۴۵ در کریمه (یالتا) تدوین و تثبیت شد. آن‌ها برای بازگشت بدون قید و شرط ساخالین جنوبی و تمام جزایر کوریل به اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که در زمان امپراتوری روسیه تصرف شده بودند، موافقت کشورهای متحد را در نظر داشتند.

برگرفته از: وب‌سایت بنیاد فرهنگ راهبردی

۸ آذر-قوس ۱۴۰۲


دیدار پوتین با رهبران دنیای شیعه و سنی در برهۀ سرنوشت‌ساز خاورمیانه

دمیتری مینین (DMITRY MININ)

ا. م. شیری

«با همراهی جنگند‌ها»- حل معمای تضادهای منطقه‌ای 

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در یک لحظه بسیار پرتنش درگیری فلسطین و اسرائیل برای کل جامعۀ جهانی، در ۶ دسامبر، در یک سفر سریع به خاورمیانه – از امارات متحدۀ عربی و پادشاهی عربستان سعودی دیدن کرد. همراهی چهار جنگنده سو-۳۵ اس نیروی هوایی ویژگی خاص این سفر بود. زیرا، در اینگونه موارد انواع پرنده‌های جنگی به اشکال مختلف در هوا کمین می‌کنند.

در ادامۀ این سفر، ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران در تاریخ ۱۶ آذرماه، بگفتۀ خودش، فوراً به مذاکره در مسکو دعوت شد. زمان فوق‌العاده است و اقدامات فوق‌العاده لازم است. در مورد موضوع کلیدی، یعنی، لزوم اتخاذ تدابیر هماهنگ فوری برای پایان دادن به فاجعۀ انسانی در غزه و راه حل عادلانه برای مسئلۀ فلسطین- مواضع شرکت‌کنندگان در این «دیدارهای سریع» بر هم منطبق بود. مثلا، گروه کشورهای عربی در سازمان ملل متحد در حال حاضر روی پیش‌نویس قطعنامۀ دیگری که خواستار آتش‌بس فوری در نوار غزه است، در شورای امنیت سازمان ملل کار می‌کند. حمایت روسیه از قطعنامه تضمین شده است و در صورت ممانعت احتمالی واشینگتن از آن، آمریکا را حتی از موضع اکثریت جهان دورتر خواهد کرد. بسیاری از موضوعات مهم دیگر، از جمله، همکاری‌های دوجانبه مورد بحث و بررسی قرار گرفت. روزنامۀ دیلی صباح ترکیه درخواست روسیه و عربستان سعودی از سایر اعضای اوپک پلاس برای پیوستن به کاهش تولید نفت را مورد تاکید ویژه قرار داده است.

برخی رسانه‌های غربی، از جملۀ آن‌ها، نیویورک تایمز، علاقه‌مند است سفرهای رئیس جمهور روسیه را به عنوان «آخرین تلاش‌های او برای خروج از انزوای بین‌المللی» که گویا «اهمیت نمادین» دارند، تقلیل دهد. و در استقبال از رهبر روسیه در بالاترین سطح دولتی در هر دو کشور، علیرغم کوتاه بودن سفرها، رسانه‌ها می‌گویند، چیز خاصی نبود. و همۀ این‌ها خودفریبی هستند. اما «انزوا» صورت نگرفت و هرگز تکرار نخواهد شد. برای اینکه جامعۀ جهانی به آن نیاز ندارد و کشورهای بسیاری، حتی کشورهای وفادار به آمریکا، آن را به عنوان باری بر دوش خود تلقی می‌کنند. اما نمادهای درخشان استقبال از ولادیمیر پوتین در امارات متحدۀ عربی و عربستان سعودی، که از نظر مقیاس از افتخارات رهبران غربی فراتر رفت، نه به خودی خود، بلکه، به خواست رهبران کشورهای میزبان انجام گرفت. چنین علائمی به ویژه در شرق، نشان می‌دهد که در نظر گرفتن میزان واقعی علاقه در توسعۀ روابط با طرف مهمان بسیار مهم است.

و این نیز روح زمانه است. ناامیدی از رفتار منفعلانۀ غرب در شرایط تشدید بحران خاورمیانه در میان کشورهای منطقه رو به افزایش است. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجۀ آمریکا که با عجله به اطراف می‌دود، گزینه‌های پی در پی برای حل مشکل غزه را گویی از یک جعبۀ جادو، که خود او نیز احتمالاً مدت طولانی در آن سردرگم بوده، بیرون می‌کشد، فقط باعث سردرگمی و عدم اعتماد عموم می‌شود. نکته اصلی این است که ایده‌های او از سوی هیچ یک از طرفین با قطعیت پذیرفته نمی‌شود.

واضح است که در این شرایط، کشورهای پیشرو عربی به دنبال نقاط حمایتی جدید هستند و نزدیکی بیشتر با روسیه را بعنوان ابزار ویژه برای فشار بر واشینگتن تلقی نموده و آن را به اتخاذ مواضع سخت‌تر در قبال اسرائیل مجبور می‌کنند. چنین تمایلی کاملاً قابل درک است و با منافع خود روسیه نیز انطباق دارد. منبع انگلیسی Unherd می‌گوید: «کشورهای منطقه به طرز فزاینده‌ای بر متحدان جدید تمرکز می‌کنند و غرب به دشواری می‌تواند از این امر جلوگیری کند».

ولادیمیر پوتین در ابوظبی با محمد بن زاید آل نهیان، رئیس جمهور امارات متحدۀ عربی دیدار و گفتگو کرد. موضع رهبری امارات متحدۀ عربی در مورد موضوعات مورد بحث باید برای کاخ سفید که عادت دارد این کشور را علیرغم ارادۀ مسلم خود به عنوان «دارایی از دست رفته» تلقی کند، ناخوشایند است. واضح است که امارات یکی از اصلی‌ترین نقاط واسط روسیه در زمینۀ محاصرۀ تجاری اعمال شدۀ غرب علیه روسیه در سال‌های اخیر بوده است. به همین دلیل، گردش مالی روسیه با امارات بسیار زیاد – به حدود ۱۰ میلیارد دلار در سال رسیده است. واشینگتن ابوظبی را زیر فشار جدی قرار داده و از آن می‌خواهد که «از تضعیف محاصرۀ بین‌المللی» علیه مسکو دست بردارد. رئیس جمهور امارات پس از نمایش پذیرایی از ولادیمیر پوتین تا حد امکان تشریفاتی و حتی با همراهی چهار جنگندۀ مسلح روسی و همچنین تأئید برنامه‌های گسترش بیشتر همکاری‌های اقتصادی با فدراسیون روسیه، در واقع عدم تمایل خود را برای انجام خواسته‌های آمریکایی‌ها ابراز کرد. دورۀ دیکتاتوری بی‌قید و شرط آمریکا در خاورمیانه به پایان رسیده است.

مذاکرات بین ولادیمیر پوتین و محمد بن سلمان آل سعود، ولیعهد، رئیس شورای وزیران پادشاهی عربستان سعودی و حاکم واقعی این کشور در کاخ الیمامه – اقامتگاه پادشاه عربستان سعودی – انجام شد. در نتیجه، بیانیۀ مشترکی به تصویب رسید که در آن «روابط تاریخی و راهبردی دو کشور دوست و همچنین راه‌های توسعۀ آن‌ها در همۀ زمینه‌ها مورد تأکید قرار گرفت». شایان ذکر است که علیرغم وابستگی مستمر عربستان سعودی به آمریکا در حوزۀ نظامی، طرفین توافق کردند همکاری در زمینۀ دفاعی را به گونه‌ای تقویت کنند، که هدف آن، حمایت و دستیابی به منافع مشترک هر دو کشور باشد». طرفین بر تعهد خود به تقویت همکاری‌های امنیتی و هماهنگی فعلی در مورد موضوعات مورد علاقۀ یکدیگر، از جمله، مبارزه با جنایتکاری در همۀ اشکال آن، مبارزه با تروریسم و ​​افراط‌گرایی و تأمین مالی آن‌ها، تبادل اطلاعات به منظور مقابله با سازمان‌های تروریستی بگونه‌ای که امنیت و ثبات هر دو کشور را تضمین کند، تأکید کردند». طرف روسی از برگزاری نشست اضطراری مشترک عربی و اسلامی در ریاض و قطعنامه‌های مصوب در آن در خصوص وقایع فلسطین و همچنین، نقش رهبری پادشاهی سعودی در اجرای قطعنامه‌های اجلاس سران مبنی بر اقدام بین‌المللی برای توقف تجاوز به غزه، بسیار قدردانی کرد.

تأئید مشارکت عربستان سعودی در توسعۀ پروژۀ حمل و نقل بین‌المللی شمال – جنوب که توسط روسیه و ایران مطرح می‌شود، از اهمیت اصولی برخوردار بود. این، در واقع، به معنی شکست کامل پروژۀ جایگزین آمریکایی «هند – خاورمیانه – اروپا» است که در اوایل سال جاری با طمطراق ارائه شد و قرار است بندر حیفا در اسرائیل نقطۀ پایانی اصلی آن باشد. هدف ژئوپلیتیکی آمریکا از این مسیر، محدود کردن دسترسی چین و روسیه به مسیرهای اصلی جهانی بود. به عنوان مثال، پکن سازندۀ اصلی بازسازی بندرگاه‌های آب‌های عمیق حیفا بود و قرار بود در ازای آن، با الگوبرداری از بندر پیرئوس یونان، مجوز اجارۀ بلندمدت یکی از آن‌ها را بدست آورد. آمریکایی‌ها این گزینه را به نفع حفظ سلطۀ خود بر این منطقه خنثی کردند. اما اکنون که در نتیجۀ اقدامات اسرائیل علیه فلسطینی‌ها، اعراب و مهمتر از همه، عربستان سعودی، آشکارا تمایلی به توسعۀ گذرگاه در قلمرو خود در سال‌های آیندۀ نزدیک نشان نمی‌دهد، هم واشینگتن و هم تل‌آویو خود را در مواجهه با یک اشتباه محاسباتی می‌بینند.

یک پدیدۀ نسبتاً جدید در وضعیت منطقه که باید موضوع نگرانی آمریکا نیز باشد، تحکیم و تقویت نزدیکی رو به رشد جنبش‌های مذهبی و سیاسی متخاصم قبلی در منطقه مانند جریان‌های سنی و شیعه است که عمدتاً توسط عربستان سعودی و ایران نمایندگی می‌شود. رویارویی بین آن‌ها بر اساس اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» که قرن‌ها توسط غرب نهادینه شده است، در برابر چشمان ما محو می‌شود. پکن در عادی‌سازی روابط ریاض و تهران نقش اساسی ایفا کرد.

به نظر می‌رسد، اکنون مسکو این موضوع را پی گرفته است. در بیانیۀ مشترکی که پس از سفر پوتین به عربستان سعودی صادر شد، طرف روسی از موضوع از سرگیری روابط دیپلماتیک بین عربستان و ایران با خرسندی استقبال کرد و ابراز امیدواری کرد که برداشتن این گام به تقویت امنیت و ثبات در منطقه و حفظ حاکمیت کشورها و عدم مداخله در امور داخلی آن‌ها کمک خواهد کرد».

ولادیمیر پوتین پس از بازگشت از سفر عربستان سعودی در ۷ دسامبر، بلافاصله با رئیس جمهور ایران در مسکو ملاقات کرد. او ضمن گفتگو، نتایج دیدارهای قبلی خود- خواسته‌های شرکای عرب را به اطلاع طرف گفتگوی جدید رساند. گذشته از این، دستورکار دوجانبۀ ایران و روسیه نیز بسیار گسترده است.

در ایران، خبر تحویل قریب‌الوقوع جدیدترین مدل‌های تجهیزات نظامی روسیه، از جمله، هواپیمای سو- ۳۵ (همان جنگنده‌هایی که ولادیمیر پوتین را از طریق حریم هوایی ایران به امارات و عربستان سعودی همراهی ‌کردند)، هلیکوپترهای می- ۲۸ و هواپیمای آموزشی- رزمی یاک- ۱۳۰ منتشر شده است. در مقابل، روسیه محصولاتی را که در شرایط منطقۀ نظامی شمالی به شدت به آن نیاز دارد، از آنجا دریافت می‌کند. حضور سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه در مذاکرات، واقعیت این موضوع را تأئید می‌کند. ارتقاء سطح امنیت متقابل طرفین باعث تقویت ثبات در منطقه می‌شود. تعهد شرکا به راه‌اندازی سریع مسیر حمل و نقل شمال-جنوب مورد تأئید قرار گرفت، به خصوص که همتایان ولادیمیر پوتین در بخش عربی خلیج فارس نیز آمادگی خود را برای مشارکت در آن اعلام کرده‌اند.

اما این موضوع که آیا ایران با درخواست کاهش داوطلبانۀ عرضۀ نفت به بازار جهانی همراه با روسیه و عربستان سعودی به منظور ایجاد قیمت مناسب‌تر برای تأمین‌کنندگان موافقت خواهد کرد یا خیر، هنوز مشخص نیست. از آنجائیکه ایران در اثر تحریم‌های چندین ساله، طی مدت طولانی به محدود کردن تولید خود مجبور شده، تاکنون از این کار خودداری کرده است. پاسخ این سؤال ممکن است در آیندۀ نزدیک داده شود.

منتشره در: وب‌سایت بنیاد فرهنگ راهبردی

۱۷ آذر- قوس ۱۴۰۲


سومین علامت مشخصۀ اقتصادی امپریالیسم و روندهای جدید در قرن بیست و یکم

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)، پروفسور، دکتر علوم اقتصاد، مدیر مرکز پژوهش‌های اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

ا. م. شیری: به گمانم اشتباه است هر گاه تصور شود که تنها شعارهای تند و تیز ضد آمریکایی یا حتی رویارویی نظامی با آمریکا نشانۀ مبارزه با امپریالیسم است. مبارزۀ ضد امپریالیستی، قبل از همه، باید ماهیت اقتصادی، یعنی جنبۀ ضد انحصارات و مقابله با سلطۀ دلار داشته باشد.

انگلی‌گرایی بیشتر آمریکا به دلیل افزایش پر شتاب واردات سرمایه اکنون یک سؤال بزرگ است.

بیش از یک قرن پیش، «امپریالیسم، به‌مثابه بالاترین مرحلۀ رشد سرمایه داری»، اثر ولادیمیر ایلیچ لنین انتشار یافت (این اثر در سال ۱۹۱۶ نوشته شد و اولین بار در سال ۱۹۱۷ منتشر گردید). بسیاری از مفاد آن امروزه موضوعیت خود را حفظ کرده است (و برخی از مفروضات «کلاسیک» بیان‌شده در این اثر، امروز به واقعیت تبدیل شده است).

ادامه‌دهندۀ مارکس سعی کرد در این اثر جوهرۀ تغییرات روی داده در عرض نیم قرن پس از انتشار «سرمایه» در جهان سرمایه‌داری را نشان دهد. این تغییرات در پنج مشخصۀ امپریالیسم تبلور یافته است (لنین مرحلۀ جدید یا بالاتر سرمایه‌داری را چنین نامید). و این هم پنج وجه مشخۀ مذکور در کتاب لنین:

۱ــ تشکیل انحصارات در نتیجۀ تمرکز و ترکم تولید و سرمایه؛

ــ ادغام سرمایۀ انحصاری صنعتی و بانکی و تشکیل سرمایۀ مالی بر این اساس؛

ــ غلبۀ صدور سرمایه بر صدور کالا؛

ــ تشکیل اتحادیه‌ها و کنسرن‌های بین‌المللی انحصاری سرمایه‌داران و تقسیم اقتصادی جهان بین آن‌ها؛

ــ پایان تقسیم ارضی جهان بین بزرگترین و ثروتمندترین دولت‌های سرمایه‌داری.

اکنون می‌خواهم در مورد مشخصۀ سوم با جزئیات بیشتری صحبت کنم و به این سؤال پاسخ دهم که چقدر در قرن بیست و یکم فعلیت دارد. لنین در اثر مذکور خود نوشت: «در سرمایه‌داری قدیم، بدلیل تسلط کامل رقابت آزاد، صدور کالا معمول بود. در سرمایه‌داری مدرن، به سبب سلطۀ انحصارات، صدور سرمایه رایج شده است». برخی افزوده‌ها به ویژگی سوم در سایر آثار «کلاسیک» یافت می‌شود. فرمول زیر او بسیار معروف است: «… صدور سرمایه مجذور انگلی است» (و. ای. لنین. امپریالیسم و ​​انشعاب سوسیالیسم – دسامبر ۱۹۱۶).

کتاب «امپریالیسم به‌مثابه بالاترین مرحلۀ رشد سرمایه‌داری» را در سال ۱۹۱۶ منتشر شد. دگرگونی‌های یک قرن اختصاص یافته به صدمین سالگرد انتشار اثر لنین، موضوع مورد بحث ما است. در آن، یک رمزگشایی از علامت مشخصۀ سوم در ارتباط با شرایط معاصر ارائه دادم و آن را تا حد امکان با آمار مرتبط همراه کردم.

علاوه بر همه، متوجه تفاوت زیر بین علامت مشخصۀ سوم در شرایط امروزی در مقایسه با آنچه یک قرن پیش بود، شدم. در آن زمان، همه کشورهای پیشرو سرمایه‌داری، اعم از امپریالیست‌های قدیمی (انگلیس، فرانسه، هلند، بلژیک) و جوان (آمریکا، آلمان، ژاپن)، حمایت‌گرایی سرمایه‌گذاری نسبتاً سختی را انجام دادند (محدود کردن دسترسی کشورهای رقیب به سرمایه). سرمایه به سمت مستعمرات و نیمه مستعمرات و همچنین، به کشورهای رسماً مستقل، اما از نظر اقتصادی ضعیف‌تر هدایت شد (از جملۀ آن‌ها روسیه). از این مستفاد می‌شود که همۀ کشورهای پیشرو امپریالیستی صادرکنندگان خالص سرمایه بودند (مازاد قابل توجه صادرات سرمایه بر واردات آن). مستعمرات، نیمه‌مستعمرات و کشورهای از نظر اقتصادی ضعیف، واردکننده خالص سرمایه بودند. سرمایه در آن‌ها، سود (سود سهام و بهره) ایجاد کرد که به کشورهای مبدأ سرمایه (که در آن‌ها «انگل» صادرات سرمایه آشکار شد) بازگردانده شد.

اما در قرن بیست و یکم، در گروه کشورهای سرمایه‌داری پیشرو این تصویر کمتر روشن شده است. پس از جنگ جهانی دوم، تغییر جهت جریان سرمایه از کشورهای وابسته و ضعیف به کشورهای توسعه‌یافته اقتصادی آغاز گشت. روند افزایش وابستگی متقابل کشورهای غربی از طریق تبادل سرمایه‌گذاری شروع شد. به این ترتیب، کشورهای پیشرو غربی به دو گروه: کشورهای صادرکنندۀ خالص سرمایه و همچنین، کشورهای واردکنندۀ خالص سرمایه تقسیم شدند.

با استفاده از تراز پرداخت‌ها می‌توان ارزیابی کرد که چه کشوری صادرکننده یا واردکنندۀ سرمایه خالص است (هر کشور چنین سندی را به صورت سالانه، سه ماهه و حتی ماهانه تنظیم می‌کند). اما ارقام مربوط به صادرات و واردات سرمایه می‌تواند سال به سال بسیار متفاوت باشد. ممکن است یک کشور یک سال صادرکنندۀ خالص سرمایه و سال بعد واردکنندۀ آن باشد و بالعکس. برای ارزیابی وضعیت یک کشور (واردکننده یا صادرکنندۀ خالص سرمایه)، بهتر است بجای استفاده تراز پرداخت‌ها، از یک سند آماری به نام «موقعیت سرمایه‌گذاری بین‌المللی» استفاده شود.

سند مذکور دارایی‌هایی را منعکس می‌کند که در نتیجۀ صادرات و واردات بلندمدت سرمایه به اشکالی مانند سرمایه‌گذاری‌های مستقیم (آن‌هایی که کنترل سرمایه‌گذار را بر هدف سرمایه‌گذاری فراهم می‌کنند)، سرمایه‌گذاری‌های سبدی (یعنی آن‌هایی که فقط موجب کسب سود می‌شوند) شکل می‌گیرد. سایر سرمایه‌گذاری‌ها (این‌ها عمدتاً وام‌ها و قرض‌هایی هستند که درآمد را به صورت بهره تأمین می‌کنند).

اگر سرمایه‌گذاری انباشته حاصل از صادرات سرمایه بیش از سرمایه‌گذاری انباشته از واردات سرمایه باشد، کشور دارای یک موقعیت سرمایه‌گذاری بین‌المللی با علامت مثبت است.

اطلاعات مربوط به موقعیت خالص سرمایه‌گذاری بین‌المللی اکثر کشورهای جهان در پایگاه داده‌های صندوق بین‌المللی پول در دسترس است. در اینجا شاخص موقعیت سرمایه‌گذاری بین‌المللی ده کشور را که بیشترین حجم سرمایه‌گذاری انباشته در خارج از کشور دارند، یادآوری می‌کنم. این‌ها عبارتند از آمریکا، انگلستان، آلمان، هلند، فرانسه، ژاپن، چین، کانادا، ایرلند، سوئیس.

اما، فقط شش کشور از ده کشور فوق‌الذکر، دارای ارزش مثبت بوده‌اند، یعنی می‌توان آنها را صادرکننده خالص سرمایه دانست. و چهار کشور ارزش منفی داشتند؛ آن‌ها واردکنندۀ خالص سرمایه بودند.

ژاپن، آلمان و چین جزو صادرکنندگان خالص سرمایه هستند. مجموع خالص سرمایه‌گذاری بین‌المللی آن‌ها تا اواسط سال جاری به ۹.۰۴ تریلیون دلار رسید.

در میان واردکنندگان خالص سرمایه، ایالات متحدۀ آمریکا با موقعیت سرمایه گذاری بین‌المللی خود به ارزش ۱۸ تریلیون دلار در صدر قرار دارد. آری، آمریکا صادرکنندۀ اصلی سرمایه در جهان بوده و هست. به عنوان مثال، صادرات سرمایه از آمریکا در سال گذشته به تنهایی در قالب سرمایه‌ گذاری مستقیم بالغ بر ۴۲۶.۲۵ میلیارد دلار بوده است. ژاپن با ۱۷۵.۴۰ میلیارد دلار در جایگاه دوم و انگلستان ۱۵۸.۹۳ در رتبۀ سوم قرار گرفت.

اما از نظر مقیاس واردات سرمایه، آمریکا حتی بیشتر از بقیۀ دنیا جلوتر بوده و هست. علاوه بر این، «سرمایه‌گذاری‌های دیگر» در واردات سرمایه توسط ایالات متحدآ آمریکا غالب است و این، عمدتاً از وام و اعتبار ناشی می‌شود. از مجموع سرمایه‌گذاری خارجی انباشته در اقتصاد آمریکا (۵۱.۵۸ تریلیون دلار)، تنها ۲۷ درصد (۱۴ تریلیون دلار) سرمایه‌گذاری مستقیم بوده است.

فرانسه، انگلستان و ایرلند واردکنندگان خالص سرمایه بودند، اما در مجموع موقعیت خالص سرمایه گذاری بین‌المللی آن‌ها به ارزش نسبتاً متوسط ​​(در مقایسه با آمریکا) برابر با منفی ۲.۲۲ تریلیون دلار بود. مازاد دارایی‌های انباشته شده در نتیجۀ واردات سرمایه  نسبت به دارایی‌های انباشته شده در نتیجۀ صادرات سرمایه به خارج از کشور در فرانسه ۸.۶٪، در انگلستان ۴.۲٪ و در ایربند۷.۱٪ بود. اما این مازاد در ایالات متحدۀ آمریکا برابر با   ۵۳.۶٪ بوده است. به بیان ساده، میزان سرمایۀ وارد شده به آمریکا بیش از یک و نیم برابر بیشتر از میزان سرمایۀ صادرشده بوده است.

لازم به ذکر است که نرخ واردات سرمایه توسط آمریکا طی سالیان متمادی بسیار بالاتر از نرخ صادرات بوده است، بنابراین، شکاف بین مقادیر دارایی‌های انباشته شده در نتیجۀ واردات سرمایه از خارج و دارایی‌های انباشته شده در نتیجۀ صادرات سرمایه به خارج از کشور در حال افزایش است. در دورۀ پایان سال ۲۰۱۹ تا اواسط سال ۲۰۲۳، ارزش دارایی‌های انباشته شده در نتیجۀ صادرات سرمایه به خارج از کشور ایالات متحدۀ آمریکا ۴.۷۳ تریلیون دلار یا ۱۶.۴ درصد افزایش یافته است. و ارزش دارایی‌های انباشته شده در نتیجۀ واردات سرمایه از خارج در مدت مشابه، ۱۱.۰۷ تریلیون دلار یا ۲۷.۳ درصد افزایش یافت.

در ضمن، بانک سوئیسی UBS گزارش سالانۀ بعدی خود را در کتاب اطلاعات ثروت جهانی ۲۰۲۳ که حاوی تخمین ثروت ملی کشورهای جهان است، اخیراً منتشر کرده است. کارشناسان سوئیسی دارایی ملی آمریکا را ۱۳۹.۹ تریلیون دلار برآورد کرده‌اند. چنین به نظر می‌رسد که تا به امروز تقریباً ۳۷ درصد از ثروت ملی این کشور را سرمایه‌گذاری خارجی انباشته شده در اقتصاد تشکیل می‌دهد. این نیز با هر معیاری، میزان وابستگی کشور به سرمایۀ خارجی را نشان می‌دهد. و این فقط یک کشور ساده نیست، بلکه، همانطور که در واشینگتن معتقدند، یک ابرقدرت است.

بیش از صد سال پیش، لنین در مورد صادرات سرمایه به عنوان مجذور انگلی نوشت. با در نظر گرفتن اینکه صادرات سرمایه از یک طرف به اقتصاد کشور مبدا سرمایه لطمه می‌زند. از سوی دیگر، چنین سرمایه‌ای با استثمار نیروی کار ارزان و تقریبا رایگان بومیان، صادرات منابع طبیعی (رایگان از مستعمرات و نیمه‌مستعمرات) و سایر محصولات به کشور متروپل و کسب سودهای کلان، تمام شیرۀ جان کشوری را که سرمایه به آن وارد شده، می‌مکد. امروز ما با پدیدۀ جدیدی روبرو هستیم. معلوم می‌شود که واردات سرمایه می‌تواند نه کمتر، بلکه حتی بیشتر انگلی باشد. «کلاسیک» نمی‌توانست چنین گزینه‌ای را تصور کند.

با این حال، امروزه تعداد بسیار کمی از کشورهای غربی از حق داشتن چنین انگلی برخوردارند. اکثر آن‌ها «انگل‌های» کوچکی هستند که تضمین زندگی راحت‌ خودشان از طریق سرمایه‌گذاری خارجی به شدت دشوار است. فقط ایالات متحدۀ آمریکا در جایگاه یک انگل غول پیکر و در حال رشد باقی مانده است. و آن یک «انتشاراتی» (ساختارم فدرال رزرو) را که یک مرکز تولید دلار بمثابه ارز بین‌الملل است، اداره می‌کند. وجود «چاپخانه» به یک معنا تضمین آن است که آمریکا بتواند تعهدات خود را به طلبکاران و وام‌دهندگان خارجی بازپرداخت نماید. به همین دلیل، بالاترین رتبه‌های سرمایه‌گذاری و اعتباری را از سه آژانس رتبه‌بندی بزرگ دریافت می‌کند. و سرمایه‌گذاران مانند پروانه‌ها به سمت نور خیره‌کنندۀ دلار آمریکا و رتبه‌بندی آژانس‌های رتبه‌بندی پرواز می‌کنند. این در حالی است که بر اساس گزارش وزارت خزانه‌داری آمریکا، بدهی خارجی این کشور تا اوت سال جاری به ۳۲.۹ تریلیون دلار رسید. در چارچوب گفت‌وگوی ما، مبلغ مورد ذکر چیزی جز واردات سرمایه و در قالب «سایر سرمایه‌گذاری‌ها» (وام و اعتبار) نیست. این تقریباً ۶۴ درصد از کل سرمایه‌گذاری خارجی انباشته شده در اقتصاد آمریکا را تا اواسط سال تشکیل می‌داد. سرمایه‌گذاری مستقیم در کل حجم دارایی‌های انباشته شده در نتیجۀ واردات سرمایه از خارج در آمریکا ۱۴ تریلیون دلار (۲۷٪) و بقیه (حدود ۹٪) سرمایه‌گذاری سبدی بود.

واضح است که تداوم وجود انگلی آمریکا به دلیل افزایش پر شتاب واردات سرمایه اکنون زیر سؤال رفته است. علائم و نشانه‌های پایان انگلی طولانی آمریکا کاملاً مشهود است. یکی از این زنگ‌ها در اوت امسال، زمانی که آژانس فیچ (Fitch agency) به یک اقدام بی‌سابقه دست زد، به صدا درآمد. رتبۀ اعتباری آمریکا را از «AAA به AA+» کاهش داد. و در ماه نوامبر، زنگ دیگر، زمانی به صدا درآمد، که خدمات سرمایه‌گذاران «مودیز» چشم‌انداز رتبۀ اعتباری آمریکا را از ثبات به منفی، به سمت بدتر کرد. ایالات متحدۀ آمریکا در حال حاضر با استفاده از ابزار عالمگیر برای حمایت از اقتصاد خود مانند واردات سرمایه در قالب «سرمایه‌گذاری‌های دیگر» مشکل دارد.

منتشره در: وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2023/12/05/

۱۴ آذر- قوس ۱۴۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate