ما ایرانیان؛ کدام «ایرانیان»؟

ما ایرانیان؛ کدام «ایرانیان»؟

مطلبی تحت عنوان “ناسیونالیسم ایرانی و باستان شناسی سویه های متفاوت استعمار داخلی در ایران” در سایت زمانه بتاریخ دهم آذر ۱۴۰۲ منتشر شده است که نویسنده، احمد محمدپور، نمونه ای از دو روی یک سکه بودن ناسیونالیسم ملت ساز و ناسیونالیسم ملت شده را بنمایش می گذارد. از آنجا که در دوماه اخیر سازمان تروریستی حماس و دولت حزب لیکود اسراییل ترورها و جنایتها خلق کردند؛ می شود که ناسیونالیسم تمامیت ارضی طلب ایرانی را بجای دولت راست گرای اسراییل و ناسیونالیسم قومی را بجای سازمان حماس قرار داد، تا نشان داد چگونه این دو هیولا همدیگر را تقویت و حمایت و می زایند. همانگونه که تروریسم و جنایت و دیکتاتوری و حمله به مدنیت شغل روزانه دو صف جنایتکاران در دو ماه اخیر بود؛ ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم قومی هم در دروغ و تاریخ سازی و سفسطه و نفی دیگری و بی منطقی و ضدیت با انسانیت و مدنیت و آزادی و برابری مردمان جامعه، همتا و همراه و هم کار یکدیگرند. در زیر سعی می کنم این را ثابت کنم.

احمد محمدپور سعی دارند ثابت بکنند که “ایران/فارس” استعمارگر است و “ملل غیر فارس” مستعمره. دلیلی که آورده اند نظر رابرت یانگ است که “هر گونه تلاش برای محو تاریخ یا خاطره ی بومی باید/می تواند به عنوان یک عمل استعماری و امپریالیستی تلقی شود.” و گویا این در باره ایران “صدق می کند که از ابتدا بر پایه ی شعار یک ملت یک زبان و یک کشور بنا شده است.” ایشان برای اثبات این ادعا مثال آورده اند: “از زمان کشته شدن ژینا تا به امروز، واژه «ایران» و صفت «ایرانی» بیش از هر زمان دیگری توسط جامعه ی فارس فریاد زده شده است.” و ادامه می دهند: “در کنار واژه ایران، ضمایر «ما» و «ما ایرانی ها» بارها … تکرار شده است.”  

برابر گرفتن ایران با فارس، بدلیل آنکه زبان ایران فارسی است، فقط یک کج فهمی یا بد فهمی نیست. ناسیونالیستهای قوم گرا ایران را جعلی دانسته و معتقد به وجود ۷/۸ ملل هستند، که ملت فارس هم یکی از آنهاست. این اعتقاد را یک ایدیولوژی منحط بنام ناسیونالیسم به این قربانیان تلقین کرده است. وقتی که قرار است به ما بگوید چگونه ملت فارس استعمارگر است و ملتهای “کرد و عرب و بلوچ” (توجه شود که ترک ذکر نشده چون میان ناسیونالیستهای خاک پرست ترک و کرد بر سر قلمرو ارضی اختلاف هست.) مستعمره! این موضوع را صرفا با اینکه چند دانشمند امریکایی در مورد جامعه خودشان چه گفته اند و الصاق آن به جامعه ایران تمام شده دانسته است؛ زیرا بزعم ناسیونالیستهای ملت-ساز در ایران “ملل” قرار دارند” و “شعار یک ملت یک زبان یک کشور” غلط و بی جاست. یعنی در قاموس ناسیونالیستهای ملت-ساز، نباید یک کشور تشکیل میشد، باید چندین کشور تشکیل میشد، هر ملتی کشور خودش و زبان خودش. این نگرش فکاهی اما زمینه کشمکشهای جدی و خونین مابین ارتشهای جنایتکاریست که هر کدام به خاک پاک سرزمین خود قسم خورده است تا دشمنان را از دم تیز تیغ بگذراند و هیچ رحمی نکند چرا که رحم بر گرگ تیز دندان خیانت است به گله گوسپندان. بطور مشمئزکننده ای مدعی شده اند که “از زمان کشته شدن ژینا” این “واژه ایران و صفت ایرانی” است که “توسط  جامعه فارس فریاد زده شده است.” که یعنی بایستی واژه کردستان و ما کردها فریاد زده م یشد. بزعم ایشان چون زبان مادری ژینا کردی است، کافیست تا ژینا متعلق به کردها تلقی شود و نه به ایران. اگر به اینها بگویی قوم پرست، بجای فکر کردن به اعتقادات نژادپرستانه خود، بهت می گویند فاشیست. برای این مرتجعین مهم نیست که خود ژینا که بود و خواست و مطالبه اش چه بود! همینکه زبانش کردی بود کافیست تا او را متعلق به “کردها و نه ایرای ها” دانست. همان استدلال ارتجاع اسلامی که هر فرد ایرانی یک مسلمان است و اکثریت هم شیعه، پس حکومت باید اسلامی باشد و مردم غلط می کنند نخواهند. در سایه حکومت فاشیسم اسلامی ایدولوژی منحط ناسیونالیسم چنان رشدی کرده که طرف به خودش اجازه می دهد همان راه خمینی را برود هیچ، “کردها” و “ملل تحت ستم” را هم با خود ببرد؛ اینبار بجای خدا، خاک؛ بجای دین، ملت؛ بجای مذهب، زبان؛ بجای شریعت، فرهنگ؛ و همه مقدسات خرافی اسلامی جای خود را به مقدسات خرافی ناسیونالیستی می دهند، تا اینبار حکومتی نژادی-قومی ساخته شود که همانند خمینی هر مخالف و مخالفتی را نابود سازد. چه آسان از اینکه “جامعه فارس” در انقلاب زن-زندگی-آزادی شرکت کرده است؛ احساس مستعمره شدن کرده است. بزعم ناسیونالیسم قومی، ژینا و قیام مردم، مال “کردها” و کردستان بوده و استعمار آن توسط “فارس ها” و ایران نابخشودنی است. این نگاه خرافی و ایدولوژیکی، افراد را بر حسب زبانشان تقسیم بندی می کند، سپس جمع این افراد را ملت دانسته، بعد ملت را صاحب سرزمین فهمیده، و در نهایت هر فرد غیر همزبان را بیگانه و حتا دشمن می داند. اگر ناسیونالیسم ایرانی از سیاست ارتجاعی تمامیت ارضی دفاع می کند؛ ناسیونالیسم قومی از حق انحصاری مالکیت ملت خود بر سرزمین خود دفاع می کند، و فرمان پاکسازی میهن خود از بیگانه را دارد. این هر دو فاشیستی است؛ بی دلیل نیست که ناسیونالیسم در جهان، ده ها بار به فاشیسم ختم شده است.  

محمدپور ادامه می دهند: “هیچ زمانی به اندازه امروز، پرچم ایران (پرچم رژیم پهلوی) در تظاهرات و تجمعات، از تهران تا تورنتو و لس آنجلس، همراه با مناسک میهن پرستانه و لفاظی های ملی گرایانه بر افراشته نشده باشد.” در طول حضور خیابانی در شهرهای اروپا و امریکای شمالی، دقیقا راستها همینها را در مورد “پرچم کردها” می گفتند، و خطر تجزیه را به همدیگر گوشزد می کردند. اینجاست که این هر دو صف ارتجاعی را باید بدرستی ضد انقلاب زن-زندگی-آزادی نامید؛ در ادامه این ضدیت اثبات می شود. محمدپور ادامه می دهند که “اصرار نخبگان و جامعه ی فارس برای جایگزینی نام «مهسا» به جای نام کردی او «ژینا» حیرت آور است.” اولا، این بزرگ نمایی است و با واقعیت عینی مغایر است؛ اسمی که اغلب بکار رفت مهسا (ژینا) امینی بود؛ یعنی ژینا بعنوان اسم دوم بکار رفت. دوما، آیا محمدپور این را از طرف خانواده ژینا می گویند و یا از طرف ناسیونالیسم کوردی؟ سوما، اگر اصرار “فارسها” به مهسا نامیدن ژینا نشانه استعمار و سرکوب فرهنگی “کردها” است؛ اصرار ناسیونالیستهای “کرد” برای ژینا نامیدن مهسا چه نام دارد؟ آیا قومپرستانه نیست؟ آیا استفاده ابزاری از نام و جان مهسا/ژینا برای رسیدن به حکومت و قدرت و ثروت نیست؟ کدامیک از این دو کار جنایتکارانه تر و ضد انسانی تر است؟ همین ایراد و استدلال را محمدپور برای شعار قیام یعنی “ژن-ژیان-آزادی” بکار برده و آن را “تلاشی برای فارسی کردن جنبش” نامیده است. بله درسته، ناسیونالیسمی که سوار بر قدرت فرهنگی و میدیایی است دارد “فارسی کردن جنبش” را انجام می دهد؛ و شما که همتا و همفکر و همکار سیاسی همین جریان منحط هستید، تلاش دارید شعار را و جنبش را “کردی” بکنید. آیا این دو تلاش همتراز نیست؟ آیا این تلاشها چیزی جز متد ضد انسانی “هدف، وسیله را توجیه می کند” است؟ آیا این دو تلاش سر و ته یک کرباس نیستند؟ محمدپور ادامه می دهند که “محففان ایرانی در تلاش برای کردزدایی از این جنبش و نامرئی کردن حقوق ملت های غیر فارس (کرد، عرب، بلوچ، لر و …)”؛ این ادعا به هر میزان درست باشد، به همان میزان از طرف مقابل هم «تلاش برای فارس و ایرانی زدایی از این جنبش و محدود کردن آن به حقوق غیر فارس ها» است. پس دشمنی هر دو طرف ارتجاع ناسیونالیستی، علیه این انقلاب یکسان است؛ انقلاب ژینایی برای برابری زن و مرد + برای رفاه و خوشبختی همگانی + برای آزادیهای فردی و اجتماعی و همه جانبه بود و نه برای محدود کردن آن به حقوق ملتها تا مانند خمینی انقلاب را ملاخور بکنند. ناسیونالیسم چه به برابری و رفاه و آزادی؟ تا حالا از چنین مفاهیمی دفاع کرده اید؟ آیا هواستون هست که در نام بردن از مردم، دارید آنها را یک کاسه می کنید و تفاوتهای اجتماعی را زیر پا می گذارید؟ آیا می دانید ترمونولوژی “ما کردها و ما ایرانیها” هر دو ارتجاعی و خرافه و ضد انسانی و ضد اجتماعی و ضد علمی است؟ آیا می دانید دارید عامدانه “ترک” را در لیست قرار نمی دهید؟ 

محمدپور در ادامه آورده است: “به ویژه عنصر «ضد حجاب» را برجسته کرده اند.” ناسیونالیستها (هر دو طرف) هیچگاه حقوق زنان و مساله زن در جامعه را برسمیت نشناخته و از آن دفاع نکرده اند؛ {با این وصف تعداد قابل توجهی زن در صفوف این جریان ارتجاعی و ضد زن، یعنی صف ناسیونالیستی، تمام وقت شاغل هستند و برای مردسالاری ناسیونالیستی سینه سپر می کنند.} برای ناسیونالیستها، قیام زن-زندگی-آزادی نه برای حل مساله زن، و در این لحظه تاریخی، آزادی پوشش و رفع حجاب اجباری؛ بلکه برای “حقوق ملل غیر فارس” است. ایشان در ادامه از اینکه ژینا را «دختر ایران» نامیده اند، شکایت می کند و لابد او را «دختر کردستان» می داند؛ این است حق طلبی ناسیونالیستهای قوم پرست، تا از نام و جان مردم برای خود اعتبار سیاسی بخرند. در ادامه می پرسند: “اگر ژینا به خاطر دفاع از زبان و فرهنگ مادری خود کشته شده بود، آیا نخبگان فارس او را همچنان «دختر ایران» می نامیدند؟” خیر نمی نامیدند؛ چون ناسیونالیست هستند و برایشان همه کس ابزار سیاسی هستند. حال باید پرسید، اگر ژینا اسمش ندا بود و در تهران کشته میشد، آیا شما ازش حمایت می کردید؟ خیر نمی کردید؛ چون ناسیونالیست هستید، و برایتان مردم ابزار سیاسی هستند.

محمدپور ادامه می دهد که “این پهلوان بازی و حماسه سرایی نمایشی روشنفکران فارس خارج نشین، هرگز به حقوق زبانی، مذهبی، فرهنگی و یا سیاسی غیر فارس ها بسط داده نمی شود.” درسته؛ در عین حال تمام حق طلبی ناسیونالیستها در مطالبه “حقوق ملل”، آیا هرگز به حقوق کارگران، زنان، جوانان، آزادی بیان و چاپ، آزادی احزاب سیاسی، و حقوق شهروندی همه آحاد جامعه بسط داده شده است؟ خیر.

کدام “ایرانیان”؟ یکی از پایه های اصلی و اولیه ناسیونالیسم همیشه و همه جا، تاریخ سازی به هدف تاریخ زده کردن نسل جوان و فرستادن آنها به میدان جنگ برای کسب قدرت دولتی خودشان است. محمدپور بدرستی خرافات تاریخی جریان ناسیونالیسم ایرانی را بیان کرده است. اما یا غافل است و یا عامدانه است که خرافات ناسیونالیستهای دیگر را نه می گوید و نه می خواهد قبول کند. در نتیجه در حالی که “سرزمین آریایی” خواندن ایران را رد می کند؛ در همان حال “کردستان را سرزمین کردها” می داند، که نامی جز خرافات به آن نمی توان داد. محمدپور، نمی تواند فارسی را یک زبان بداند، او ابتدا فارس زبانها را بعنوان ملت می شناسد و سپس آن را با ایران و ایرانیان یکی می داند. برای ایشان ایران نه یک کشور قراردادی است، و ایرانیان نه یک اسم قرار دادی برای همه مردم ساکن ایران؛ بلکه از آن تعریف نژادی و هویتی و ناسیونالیستی داشته و بجای آن “ملل غیر فارس” و فارس می نشاند. یعنی از مفهوم سیاسی غلط “ملت ایران” به مفهومی غلط تر “ملل ایران” می رسد؛ از مفهوم قراردادی “ایرانیان” به مفهوم ارتجاعی “فارس و کرد و عرب و بلوچ و لر و …” می رسد. این یعنی تکرار از حکومت دیکتاتور و سرکوبگر پهلوی، به حکومت فاشیستی اسلامی رفتن؛ این فکر و خط سیاسی ارتجاعی و مخرب است. 

در بخش دوم این مطلب، محمد پور اشارات درستی به جنایات جمهوری اسلامی در سرکوب مردم به جرم حق طلبی می کند؛ اما عامدانه آن را نه به نام حکومت اسلامی، بلکه بنام ناسیونالیسم ایرانی ثبت می کند. در ۴۴ سال گذشته، تمام سرکوب ها توسط جمهوری اسلامی بعنوان نماینده اسلام ناب محمدی صورت گرفته است. این روشن است که ناسیونالیسم یکی از ارکان سیاسی این حکومت است؛ اما هنوز نماینده ناسیونالیسم ایرانی نیست؛ نماینده اسلام سیاسی است که مورد کوچکترین نقدی از سوی محمدپورقرار نگرفته است. این باج سیاسی دادن به حکومت اسلامی تا آنجا ادامه دارد که خمینی را نه سرکوبگر انقلاب ۵۷ بلکه رهبر آن می شمارد: “…رهبر انقلاب ملاقات کردند تا آنچه را که به آنها وعده داده شده بود، یعنی حقوق زبانی، قومی و مذهبی را مطالبه کنند”. آیا اتفاقی بود که مطالبه آقای قاسملو از خمینی، محدود به “حقوق زبانی، قومی و مذهبی” بود؟ خیر اتفاقی نبود. ناسیونالیستها هیچوقت نه حقوق زن را مطالبه کرده اند و نه حقوق کارگر و زحمتکش و نه حقوق برابر شهروندی؛ اینها حقوق مدرن هستند و خود قاسملو هم حاضر نبود مردم کردستان را لایق آنها بداند. در ادامه ایشان، کردستان را نه سنگر انقلاب برهبری کمونیستها و کومه له، که “پناهگاهی برای نیروهای سیاسی مخالف با رژیم پهلوی” معرفی می کند؛ تا هم به خواننده القا کند که حزب دموکرات نه سرکوب کننده نیروهای سیاسی بلکه حامی آنها بوده و بآنها پناه داده بوده، و هم سازش کاری حزب دموکرات با خمینی و فرمان حمله نظامی خمینی به کردستان را درز بگیرد، و هم با آوردن رژیم شاه ـ رژیم خمینی را لاک بگیرد. این است روش و منطق و سیاست ناسیونالیستی: هدف وسیله را توجیه میکند. درعین حال، محمدپور نگرانی اصلی ناسیونالیستها را بیان می کند: “غارت منابع طبیعی کردستان در طول یک دهه اخیر به شدت سرعت یافته است.” اینکه غارت را حکومت اسلامی و برای هزینه تروریسم اسلامی و بمب اتم انجام می دهد، بیان نمی کند؛ بلکه می نویسند: “به مناطق غیر کرد منتقل می شود تا اقتصاد داخلی فلج شود.” و از آن بعنوان “پاکسازی اتنیکی، اقتصادی، و فرهنگی” تفسیر کرده و آن را “پروژه استعماری، کنترل کامل کردستان” می خواند. ایشان ادامه می دهند که “تهاجم اقتصادی و فرهنگی استعمار فارس، شرایط زیست انسانی را در کردستان به بن بست کشانده است.”؛ بدون اینکه کمترین اشاره ای به عامل تمام بدبختیهای جامعه ایران و کردستان یعنی حکومت اسلامی بکند! 

نتیجه گیری: یک ناسیونالیست ملی گرا، نمی تواند منتقد ناسیونالیسم قوم گرا باشد؛ همانطور که یک خاک پرست قوم گرا، نمی تواند منتقد یک خاک پرست کشور گرا (ملی گرا) باشد. مگر می شود تروریست بودن دولت اسراییل را از حماس پذیرفت؛ یا تروریست بودن حماس را از دولت اسراییل پذیرفت؟ مگر ممکن است از یک یهودی بپذیریم که اسلام خرافات است؛ و یا از یک مسلمان بپذیریم که یهودیت خرافات است؟ این تف سر بالاست؛ این رطب خورده است که منع رطب می کند. ناسیونالیستی که خودش به مرز و میهن و سرزمین و پرچم و ملت و زبان خودش می نازد؛ نمی تواند از خاک پرستی، وطن پرستی، پرچم و سرود “ملی”، تقدس زبان و فرهنگ ، و دیگر خرافات ملی دیگران ایراد بگیرد. ناسیونالیسم یک ایدولوژی سیاسی خطرناک است که قربانیانش را به میدان کشت و کشتار می برد و از هیچ جنایتی بنام دفاع از میهن و ملت فروگذار نمی کند. جامعه ایران در صد سال گذشته حکومت ملی و اسلامی را تجربه کرده است؛ اکنون و با قیام ژینایی، نوبت انسانیت است که قدرت دولتی را بگیرد و جامعه ای انسانی بسازد، که در آن مذهبیون و ملی گراها هم درمان و آزاد شوند. و فرهنگ از یک ابزار سیاسی به یک پروسه علمی شیفت نماید.

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۸۲

اقبال نظرگاهی پنجم دسامبر ۲۰۲۳

۱. 

https://www.tribunezamaneh.com/archives/364807

۲. 

https://www.google.com/search?q=%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%BE%D9%88%D8%B1&oq=%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%BE%D9%88%D8%B1&gs_lcrp=EgZjaHJvbWUqCggAEAAY4wIYgAQyCggAEAAY4wIYgAQyBwgBEC4YgAQyCAgCEAAYBxgeMgYIAxAAGB4yBggEEAAYHjIICAUQABgHGB4yCAgGEAAYBxgeMggIBxAAGAcYHjIICAgQABgHGB4yCAgJEAAYBxge0gEINzM4N2owajeoAgCwAgA&sourceid=chrome&ie=UTF-8#fpstate=ive&vld=cid:af55f70a,vid:B6mRoJJXCUU,st:0

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate