بعد از قیام ۱۴۰۱ و حضور تودههای تحت ستم در کف خیابان به طور مداوم در طی چند ماه، مبارزه در ایران وارد فاز دیگری شد و اوضاع خطیری را در مبارزات تودههای تحت ستم و صحنه سیاسی ایران رقم زد و در نتیجه وظایف مهمی را برای کمونیستها مفروض ساخت.
از وظایف اصلی کمونیستها تشخیص خطوط فکری و سیاسی انحرافی در مبارزه طبقه کارگر است. بسیاری از شخصیتها و جریانات نماینده این خطوط فکری انحرافی هستند. در تندپیچ مبارزات مداوم جدا کردن صف جریانات انحرافی و تعیین تکلیف با کل این شخصیتها و جریانات، اساسیترین و پایهایترین اقدام برای ممانعت از به صف شدن طبقه کارگر پشتسر بورژوازی لیبرال است. وظیفه دیگر کمونیستها سازماندهی طبقه کارگر بر محور مبارزات طبقاتی است که این هم مستلزم تشخیص جریانات انحرافی و تعیین تکلیف با آنهاست.
در این راستا، نقد افکار و جریانات موجود از اوجب واجبات است که هدفی جز جلوگیری از تبدیل شدن طبقه کارگر به پیاده نظام بورژوازی ندارد. در این مدت مقالهای در رابطه با نقد شعار «آزادی، برابری، حکومت شورایی»، بویژه مفهوم حکومت شورایی توسط فرشید شکری نوشته شده و به درستی به نقد این نوع خطوط فکری انحرافی پرداخته است. در اینجا لازم است به تمام جریانات سیاسی که این شعار انحرافی و تمام خطوط فکری حول آنرا به پرچم مبارزه تبدیل کردهاند اشاره و از توهم طبقه کارگر به این جریانات جلوگیری شود .
مجموعهای از احزاب شامل اتحاد فدائیان کمونیست، اتحاد سوسیالیستی کارگری، حزب کمونیست ایران- جناح صلاح مازوجی، حزب حکمتیست، راه کارگر ( کمیته مرکزی )، فدائیان اقلیت و هسته اقلیت در شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست در ایران از جمله احزابی هستند که شعار «آزادی، برابری، حکومت شورایی» را بارها سر دادهاند.
حزب حکمتیست و حزب کمونیست ایران در شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست در کردستان هم این شعار را در تمام بیانیهها و اطلاعیههای خود عنوان کردهاند. این دو جریان که مدعی مارکسیسم انقلابی هستند بیش از جریانات دیگر مبلغ نوعی ساختار حکومتی (حکومت شورایی) هستند که به کمترین مقدار در موازات با منافع و اهداف کارگران ایران نیست. این دو جریان تحت عنوان سوسیالیسم و کمونیسم خط مشی سیاسیای را دنبال میکنند که تفاوتی با خط مشی حزب کمونیست کارگری ایران و حزب کمونیست ایران به رهبری ابراهیم علیزاده ندارد. اگرچه به هر مناسبتی اعلام میکنند که آنان مخالف سیاستهای همه باهمی حزب کمونیست کارگری ایران و حزب کمونیست ایران(ابراهیم علیزاده) هستند و بطور مداوم به نقد این جریانات میپردازند اما خودشان نیز همان سیاستها را به نحوی دیگر اتحاذ میکنند. این دو جریان به همراه جریانات دیگر که از سنت مبارزاتی متفاوت هستند، به جای تکیه بر نیروی طبقه کارگر و سازماندهی درون این طبقه، همانند دوران قیام ۱۳۵۷ خلقگرایی و پوپولیسم را نقطه تمرکز مبارزه خود قرار دادهاند.
غیر از این احزاب، احزابی دیگر هم اگرچه به طور مستقیم این شعار را بکار نبردهاند اما بر شوراها به شکل عمومی و شوراهای مردمی اصرار داشته و نقاط تاکید خود را از شوراهای کارگری به سمت شوراهای مردمی تغییر دادهاند.
شعار «آزادی، برابری، حکومت شورایی» عملا گردآوردن تمام مردم زیر یکچتر برای مبارزه، و اداره جامعه بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی است. این احزاب سیاست خود را صرفا بعنوان سیاست ضد رژیمی تعریف نمیکنند اما سقف ماکسیمالیست بودنشان به حکومت شورایی(حکومت شورای همگان) میرسد و از قضا در این مورد بسیار مدعی بوده و خواهان محقق شدن این نوع حکومت شورایی هستند و از شوراهای کارگری فاکتور گرفتهاند. اگر کمی خوشبینانه به زوایای طرح این شعار و این نوع حکومت بنگریم و این شیوه و متد مبارزه را ضد رژیمی ارزیابی نکنیم، در بهترین حالت سیاستی پوپولیستی و همه با همی است همانند حزب کمونیست کارگری ایران که سالها بسیاری از کمونیستها را به بهانه اجتماعی کردن کمونیسم به بیراهه کشانده است. اجتماعی کردن کمونیسم بهانه کنار گذاشتن مبارزه طبقاتی و مبارزه برای دموکراسی و تغییر روبنای سیاسی جامعه است.
در این حکومت شورایی مورد ادعای این احزاب، عملا یا خبری از شوراهای کارگری نیست یا شوراهای کارگری در برابر شوراهای مردمی بسیار کمرنگ و کم نقش است. این چرخش به حکومت شورایی، شوراهای مردمی، سازماندهی در شوراهای محلات و … عدول از حاکمیت طبقه کارگر (دیکتاتوری پرولتاریا) و به فراموشی سپردن مبارزه طبقاتی هم در اتخاذ سیاست و هم در عمل است.
نمیتوان هم نام سوسیالیسم وکمونیسم را یدک کشید و هم سر طبقه کارگر را با سیاستهای پوپولیستی شیره مالید. احزاب کمونیست که اساس مبارزه آنها مبارزه طبقاتی است و هدف آنها برقراری سوسیالیسم بی هیچ قید و شرطی است، باید خطوط مبارزه، سیاستها و تاکتیک سازماندهی خود را بر اساس مبارزه طبقاتی و در جهت به قدرت رسیدن طبقه کارگر قرار دهند. غیر از این سوء استفاده از کمونیسم مارکس و لنین و خیانت به طبقه کارگر و تودههای تحت ستم است که هم در دوران پهلوی و هم در دوران رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی از کمترین حقوق انسانیشان محروم گشتهاند.
احزاب کمونیست که اساس مبارزه آنها مبارزه طبقاتی است و هدف آنها برقراری سوسیالیسم بی هیچ قید و شرطی است، باید خطوط مبارزه، سیاستها و تاکتیک سازماندهی خود را بر اساس مبارزه طبقاتی و در جهت به قدرت رسیدن طبقه کارگر قرار دهند. غیر از این سوء استفاده از کمونیسم مارکس و لنین و خیانت به طبقه کارگر و تودههای تحت ستم است که هم در دوران پهلوی و هم در دوران رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی از کمترین حقوق انسانیشان محروم گشتهاند.
مینا صفری
۲۵ آبان ۱۴۰۲