سنگرهای محلی یک نبرد جهانی

قبلا در مقاله ای تحت عنوان “انقلاب در ایران بر متن یک تاریخ جهانی”، نوشتم: ” انقلاب زن-زندگی-آزادی، اگرچه در یک جامعه معین صورت می پذیرد؛ اما در عین حال پاسخ و جوابی است به بن بست ها و معضلات جهانی. مساله فقط از جهان تاثیر پذیرفتن و بر جهان تاثیر گذاردن نیست؛ این انقلاب در متن اجتماع جهانی و در جواب به لاینحلهای متعدد آن، و از طرف جامعه تحت انقیاد بازار جهانی سر بلند کرده است.”    

مبارزه علیه سرمایه داری، علیه استثمار و استبداد، علیه تبعیض و بی حقوقی، علیه ارتجاع و فاشیسم و راسیسم، علیه تروریسم، برای حل بحرانهای اقلیمی، برای حقوق انسانی و اجتماعی، برای حقوق کارگر و زن و کودک و مردمان تحت ستم، همگی مبارزاتی جهانی اند. این مبارزات با همه تفاوت کمی و کیفی در جوامع مختلف، تعطیل ناپذیر و گسترده در جریان هستند. اما این مبارزات غیر یکسان، نیمه متشکل، نیمه خودآگاه، غیر رادیکال، غیر متحزب، پراکنده و نامتحد که در یک روند تاریخی و بر بستر اجتماعی متفاوتی شکل گرفته اند؛ و تحت اداره و تاثیر و حاکمیت دولتها، ایدولوژیها، فرهنگها‍‍، و مذاهب متفاوتی قرار داشته اند؛ در هر یک از سنگرها و یا اجزاء خود، کلیت خود را نمایندگی کرده اند. دلیل این امر این است که یک سیستم واحد جهانی، سیستم سرمایه داری، با کارکردهای یکسان مالی و عملکردهای مخرب بازار جهانی خود ماهیت این مبارزات را تعیین و تعریف می کند. اگرچه روبناهای سیاسی و سازمانی و فرهنگی و حتا نظامی رنگارنگ این سیستم اقتصادی واحد، بطور نایکسان و ناهماهنگ و حتا ضد و نقیضی بر این مبارزات تاثیر گذاشته و شکل و ساختار و ابعاد آنها را ترسیم و رقم می زنند؛ اما هنوز مبارزات جنبشهای مختلف اجتماعی چه در هند و ایران، چه در لهستان و آلمان، چه در کانادا، آرژانتین و آفریقای جنوبی در یک جبهه واحد، در مقابل جبهه واحد بین المللی، مدافعین سیستم بازار و ارتجاع جهانی قرار گرفته اند. بنابراین، نبرد جهانی برای تغییر دنیای سرمایه داری، یک نبرد واحد با سنگرهای بیشمار علیه یک سیستم واحد اما با روبناهای متفاوت است. اگر سیستم سرمایه داری یک سیستم واحد با روبناهای بسیار متغیری است؛ نبرد جهانی واحد هم دارای سنگرها و جنبش ها و تشکلات و سازمانها و مختصات گوناگون و بعضا غیر قابل مقایسه هستند. بعنوان مثال فمنیستی که اعتراض لخت می کند تا بگوید بدن من مال من است، و تو دولت و مذهب و بنگاههای مالی و تبلیغاتی نمی توانید آن را در کنترل خود بگیرید، سنگری است از نبرد واحدی که سنگر دیگر آن مبارزه برای امنیت محل کار است. ماهیت این دو سنگر یکی است زیرا هر دو برای کسب حق پایمال شده توسط یک سیستم واحد، اما با ویژگیهای متفاوت در دو جغرافیای سیاسی و اجتماعی، صورت می گیرد. ممکن است در شهری که اعتراض برهنه صورت می گیرد، امنیت محیط کار مشکل نباشد؛ یا در محلی که امنیت محل کار مشکل است، مقوله ای بنام اعتراض برهنه موضوعیت نداشته باشد.

در یک نگاه به تاریخ معاصر جهان، می توان گفت جوامع و نیروهای اجتماعی معینی پرچمدار و نوک پیکان مبارزات بشری علیه وضعیتهای حاکم بر خود بوده اند. اولین کشور مدرنی که تشکیل شد، ایالات متحده امریکا، نماینده جنگ استقلال طلبی علیه کلونیالیسم بود. انقلاب کبیر فرانسه نماینده قیام بورژوازی تازه متولد یافته اروپای غربی، علیه نظام فئودالی حاکم بود. اولین حکومت کارگری کمون فقط دو ماه دوام آورد و شکست خورد؛ همانکه دیکتاتوری طبقه سرمایه دار را به چالش کشید. انقلاب اکتبر نماینده میل طبقه کارگر و حزب کمونیستی به بدست گرفتن قدرت دولتی و استقرار سوسیالیسم بود. سپس امپراتوریهای استعمارگر فروپاشیدند. ژاپن، در چین و کره؛ فرانسه، در الجزایر و ویتنام؛ بریتانیا، در هند و مصر و سودان و آفریقای جنوبی؛ امریکا در فیلیپین و ویتنام؛ ایتالیا در لیبی و غیره. جنبش حقوق مدنی در جامعه ایالات متحده شکل گرفت. انقلاب جنسی جنبش فمنیستی، در کشورهای غربی پیروز شد. رژیم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی شکست خورد.   

شکست آپارتاید جنسی می تواند در ایران صورت گیرد؛ و یا اولین دولت شورایی می تواند در ایران تحقق پیدا کند؛ و یا اولین جدایی کامل و همه جانبه دین و مذهب از دولت، از نظام آموزشی، از نظام قضایی و از کل جامعه، می تواند در ایران تحقق یابد. اکنون در دهه سوم قرن بیست و یکم، انقلاب کماکان تنها راه تغییر و تحول در جوامع جهان است. سیستم سرمایه داری و بحرانهای همه جانبه اش باعث سلطه سیاسی انواع رژیمهای مرتجع و سلطه اقتصادی سرمایه داری هاری شده است که جوامع بیش از همیشه به اکثریتی محروم و اقلیتی بسیار غنی تقسیم شده است. امروز جامعه ایران مهیای یک انقلاب سیاسی و اجتماعی شده است؛ انقلابی که افقش نه تنها محدود به چهاردیواری مرزی ایران نیست؛ بلکه حتا محدود به منطقه خاورمیانه هم نیست؛ این انقلاب بشریت را علیه نظام فاسد و منحط و تروریست-پرور موجود در جهان را نمایندگی می کند. انقلاب زن-زندگی-آزادی در روند عملی خود در جامعه ایران رخ می دهد، اما در مفهوم عینی خود تنها علیه حکومت فاشیسم اسلامی در ایران نیست؛ علیه کل ارتجاع جهانی است. پرچم “زن مساوی با مرد مساوی با انسان”؛ پرچم جنبشی است که مرزهای ملی را زیر پا می گذارد؛ این پرچم و جنبش جهانی است. وقتی جنبش کارگری پرچم، “آلترناتیو ما شورایی است” بلند می کند؛ همه کارگران همه کشورها را نمایندگی می کند. وقتی جنبش فرهنگیان ایران، پرچم “نه به دخالت دولت و سیاست و ایدولوژی” در آموزش و پرورش را به اهتزاز درآورده است؛ این پلاتفرم خواست و مطالبه ای جهانی را بیان می کند. وقتی نویسندگان و اندیشمندان و گزارشگران خواهان آزادی بیان و نشر و چاپ بدون سانسور و قید و شرط سیاسی و ایدولوژیک هستند، همینطور. جنبش ضد جنگ، جنبش طرفدار محیط زیست، جنبش حقوق حیوانات، جنبش ضد تروریسم، و جنبش مدافع امنیت فردی و اجتماعی و تقدم آن بر امنیت “ملی”؛ همگی فراملی (فراکشوری) و در مقابل وضعیتی هستند که دولتهای همه کشورهای جهان سرمایه داری، بر جوامع بشری تحمیل کرده اند. در نتیجه، دو جبهه در مقابل هم صف آرایی کرده و در نبرداند: جبهه ارتجاع جهانی بر بستر سیستم سرمایه داری، و جبهه انسانیت که هنوز به ساختار جهانی خود شکل واقعی نداده است. صف آزادی خواهی، صف برابری طلبی، صف حق طلبی، نه متحد است، نه متشکل است، نه متحزب است، نه رهبری سراسری دارد، و نه حتا برای اهداف مشترکی می جنگد. این جبهه انسانیت، از هر سو مورد تعدی و تعرض است؛ تعرض ایدولوژیکی، تعرض سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی از طرف جبهه سرمایه داری. حال آنکه جبهه سرمایه داری متشکل و متحزب، اگرکه متحد نباشد؛ تعرض جبهه انسانیت را در حد یک فشار سطحی احساس نمی کند. جبهه سرمایه داری در مقابله با جبهه سوسیالیستی، انگارکه متحدانه عمل می کند که هرکدام از دولتهایش از چنان سرسختی در برابر تغییر و جایگزینی مقاومت می کند که گویا حمایت کل جبهه خود را دارد. اما در جبهه سوسیالیستی جهان مناقشات داخلی و خودزنی تصویر اصلی و غالب است.     

به همین دلیل است که، جنبش زن، جنبش کارگری، جنبش معلمان و دانشجویان و نویسندگان در ایران به کندی پیش می روند و بهای سنگینی می پردازند. زیرا نه فقط متشکل و متحد نیستند و حمایت گسترده سراسری را با خود ندارند؛ بلکه نه در درون و نه در بیرون، خود را بعنوان سنگری از یک مبارزه جهانی تعریف نکرده و نشده اند. هنوز پذیرفته نشده است که این جنبشها فقط با ارتجاع اسلامی در ایران روبرو نیستند؛ بلکه با کل جنبش اسلام-سیاسی در جهان و کل سیستم سرمایه داری جهانی روبروست. بله پذیرفته نشده، تا چه رسد به اینکه بعنوان بخشی سیاسی و سازمانی از یک جبهه واحد عمل نماید؛ تا بوقت ضرور دیگر سنگرها بکمک ضعیف ترین حلقه که زیر حمله و سرکوب است، بشتابند. اگر دولتهای منطقه و جهان با جمهوری فاشیسم اسلامی مماشات می کنند، دلیلش این است که ارتجاع جنایتکار حاکم بر ایران خاکریز اول آنها است، و با شکست این اوباش نوبت دیگر دولتهای جنایتکار فرا خواهد رسید.. حال آنکه جنبش زن در کشورهای خاورمیانه زبان هم را نمی فهمند؛ جنبش کارگری خاورمیانه به حقوق همدیگر بی تفاوتند؛ نویسندگان خاورمیانه پشت هم نیستند؛ سوسیالیستها و کمونیستها و دیگر سنگرهای مبارزه طبقاتی بهمچنین. اگر صفوف جبهه آزادی خواهی و برابری طلبی به حمایت هم همت نکنند؛ که ناسیونالیسم و ناسیونالیستها و دولتهایشان اجازه نمی دهند؛ صفوف اول و رزمنده متحمل خسارات بیشتر و جبران ناپذیری خواهد شد؛ شکستن هر حلقه زنجیر شکستن کل زنجیر است. برای هر مبارزی باید روشن باشد که او در یک صف جهانی قرار دارد؛ کمااینکه مقاومت و جان سختی ارتجاع محلی سرسختی ارتجاع جهانی را با خود دارد. تسلسل انقلاب و ضد انقلاب؛ تسلسل پیروزی و شکست؛ تسلسل آزادی و استبداد؛ تسلسل استثمار و سرمایه؛ تسلسل عدالت و ظلم؛ تسلسل صلح و جنگ؛ و همه اضدادهای جامعه بشری، حلقه های یک زنجیر هستند که در کشمکش بی وقفه خود تاریخ بشر را می سازند. اما مساله این است که امروز با تکیه به دانش و آگاهی طبقاتی، این کشمکش ها را به نتیجه مطلوب برای بشریت برسانیم. باید مبارزه ای آگاهانه و متحدانه صورت بپذیرد، تا آن نبرد جهانی پیروزیش برای ما و شکستش برای دشمنان جامعه انسانی باشد.

در زمانها و در مکانهای معینی نکبت گذشته همچون طاعونی سر بلند کرده و بشریت و انسانیت را مورد حمله قرار می دهد؛ مانند آنچه که امروز در جوامع ایران و افغانستان و اسراییل-فلسطین در جریان است. آنگاه وظیفه آن جبهه جهانی است که بکمک سنگرهای محلی بشتابد و در برابر فاشیستها سد بسازد و مانع شکست انسانیت بشود. اگر امروز این جبهه جهانی ضعیف است، ناتوان است، بی قدرت است، متحد نیست، حتا متحزب هم نیست؛ این وظیفه حساس و تعیین کننده کمونیستها را خاطر نشان می کند. کمونیستی که به این آگاهی طبقاتی/سیاسی/جهانی نرسیده باشد؛ عملا نقش مفیدی در این مبارزه جهانی در سنگر محلیش به عهده نمی گیرد و قادر به انجامش نخواهد بود. اینجاست که نقش افرادی چون لنین و منصور حکمت در تاریخ مبارزات جوامع بشر اثبات شده و باید الگوی هر کمونیستی باشد. بگذار شکست خوردگان زوزه بکشند، بلاهت سیاسی، و حقارت شخصیتی خود را مرتبا به نمایش بگذارند؛ این مبارزه جهانی سد ملی گرایی و منافع حقیر فردی و قدرت جویی دولتی را پشت سر خواهد گذاشت و بار دیگر افق سوسیالیسم را در نگاه هر شهروندی روشن و سرانجام سرمایه داری را برخواهد چید.

ناسیونالیسم خطری که از نو باید شناخت ۷۶

اقبال نظرگاهی چهارده نوامبر ۲۰۲۳

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate