آمریکا قصد دارد خاورمیانه را از طریق پاکسازی قومی تغییر دهد + چند ترجمه ديگر

آمریکا قصد دارد خاورمیانه را از طریق پاکسازی قومی تغییر دهد

ولادیمیر پراخواتیلوف (VLADIMIR PROKHVATILOV)

ا. م. شیری

«خاورمیانه جدید» – حکمرانی هرج و مرج عمومی و جنگ‌های قومی مذهبی 

روزنامۀ نیویورک تایمز مقاله‌ای تحت عنوان مرموز «چگونه ۵ کشور می‌تواند به ۱۴ کشور تبدیل شود»، منتشر کرد. این را نه به عنوان یک مسئلۀ ریاضی، بلکه بمثابه قالب‌بندی مجدد خاورمیانه باید در نظر گرفت.

این حتی مقاله هم نیست، بلکه نقشۀ خاورمیانه است که نشان می‌دهد چگونه پنج کشور منطقه به چهارده کشور تقسیم می‌شود. قطعه قطعه کردن منطقۀ «زنده» از نظر سیاسی به درستی به عنوان یک پیش‌بینی تلقی می‌شود.

«رقابت‌های فرقه‌ای و قومی در سوریه، می‌تواند آن را حداقل به سه بخش تقسیم کند:

۱ــ اقلیت علوی، که دهه‌هاست سوریه را  کنترل می‌کند، بر گذرگاه ساحلی تسلط دارند.

۲ــ کردستان سوریه می‌تواند جدا شود و در نهایت به کردستان عراق ملحق شود.

۳ــ سنی‌های مرکز جدا می‌شود و سپس ممکن است در اتحاد با استان‌های سنی عراق سنی‌ستان تشکیل دهند».

لیبی در نتیجۀ رقابت‌های قوی قبیله‌ای و منطقه‌ای، می‌تواند به دو بخش تقسیم شود: بخش‌های تاریخی تریپولیتانیا (منطقۀ طرابلس) و بُرقه (سیرنه) – و شاید سومین ایالت فِزّان در جنوب غربی.

«یمن، فقیرترین کشور عربی ممکن است در نتیجۀ همه‌پرسی احتمالی و استقلال (مجدد) یمن جنوب به دو قسمت تقسیم شود».

پیش‌بینی‌کنندگان آمریکایی به‌ویژه علاقه‌مند به تقسیم عربستان سعودی هستند. زیرا، به اعتقاد آن‌ها به دلیل رقابت‌های قبیله‌ای و شیعه- سنی، و همچنین مشکلات اقتصادی و رقابت بین ولیعهد و شاهزاده‌ها می‌تواند در درازمدت (مانند سال ۱۹۱۴) به پنج بخش تقسیم شود. 

به گفته نیویورک تایمز، دولت-شهرهای مستقل نیز به وجود خواهند آمد: بغداد، مصراته در شمال لیبی و جبل الدروز در جنوب علوی‌ستان که از سوریه جدا می‌شود.

اتحاد کردهای سوریه و عراق و تشکیل کردستان مستقل نیز پیش‌بینی شده است. تشکیل شیعه‌ستان در جنوب سوریه نیز ممکن است.

در واقعیت امر، این خیال‌پردازی‌ها اصلاً یکسری پیش‌بینی نیستند، بلکه اجرای طرح تغییر شکل خاورمیانه مطابق با دکترین وودرو ویلسون مبنی بر «هر مردمی در قلمرو خود» هستند.

خاورمیانه که در مقالۀ نیویورک تایمز به قطعات کوچک تقسیم شده، رونوشت «نقشۀ رالف پیترز» بدنام است که مطابق با واقعیت‌های فعلی تنظیم شده است.

سرهنگ رالف پیترز، تحلیلگر نظامی آمریکایی در ژوئن ۲۰۰۶، مقاله‌ای با عنوان «مرزهای خونین» در مجلۀ نیروهای مسلح منتشر کرد. او در این مقاله از حقایقی صحبت می‌کند که به طور کلی برای هر کسی که با تاریخ خاورمیانه و جهان عرب به طور کلی آشنا است، شناخته شده است. تمام مرزهای کنونی و تقریباً همۀ دولت‌های کنونی توسط استعمارگران انگلیسی-فرانسوی با این چشم‌انداز ایجاد شد که هرگز در این مناطق صلح برقرار نشود.

پیترز نوشت: «ما با هیولاهای عظیم و ساختۀ دست بشر روبرو هستیم. تا زمانی که آن‌ها اصلاح نشوند، به ترویج نفرت و خشونت ادامه خواهند داد. در مورد کسانی که از «اندیشیدن به غیرقابل تصور» امتناع می‌ورزند و اعلام می‌کنند که مرزها نباید تغییر کنند و بس، شایان ذکر است که تغییر مرزها هرگز در طول قرن‌ها متوقف نشده است».

پیترز در مقالۀ خود خواستار آن شده است که ما باید فوراً به ترسیم مجدد مرزهای کل خاورمیانه، این «هیولای فرانکنشتاین» شروع کنیم. در برنامۀ او قرار بود همه کشورهای جدید بر پایه اقوام مختلف بنا شوند. زیرا، به گفته پیترز، «پاکسازی قومی کارآمد است».

پیترز همچنین نقشۀ به اصطلاح «خاورمیانه جدید» را منتشر کرد. در یکی از انجمن‌های نظامی آمریکا، از اینکه پیترز هرگز در عملیات‌های جنگی جدی شرکت نکرده، اما «نقشۀ مرگ» حاکی از تقسیم خاورمیانه در امتداد مرزهای جوامع قومی را منتشر نموده، خشمگین شدند.

در این میان، همزمان با انتشار مقالۀ پیترز، اصطلاح «خاورمیانه جدید» در تل‌آویو توسط کاندالیزه رایس، وزیر امور خارجۀ آمریکا مطرح شد. این اصطلاح و مفهوم مربوطه، به سرعت توسط وزارت خارجۀ آمریکا و ایهود اولمرت، نخست وزیر اسرائیل در اوج جنگ اسرائیل در لبنان پذیرفته شد. اولمرت و رایس به رسانه‌های جهان اعلام کردند که اجرای پروژۀ خاورمیانۀ جدید از لبنان آغاز شده است.

پروژۀ «خاورمیانه جدید» به ایجاد یک کمان بی‌ثباتی و هرج و مرج از لبنان تا مرزهای افغانستان، که پادگان‌های ناتو در آن زمان مستقر هستند، منجر شد.

واشنگتن و تل‌آویو امیدوار بودند که لبنان، شکست‌خورده از اسرائیل، به آن نقطۀ بحرانی تبدیل خواهد شد که ترسیم مجدد مرزها در سراسر خاورمیانه از آنجا آغاز می‌شود و نیروهای هرج و مرج کنترل شده رها می‌شوند. این امر آمریکا و اسرائیل را قادر می‌سازد تا به بهانۀ حفظ صلح و آشتی طرفین، منافع ژئوپلیتیکی خود را محقق سازند.

نیویورک تایمز انتشار «نقشۀ مرگ» جدید را با مقالۀ رابین رایت، یکی از همکاران مؤسسۀ وودرو ویلسون همراه کرد که درگیری‌های خونین سال‌های اخیر در خاورمیانه را که توسط آنگلوساکسون‌ها آغاز شده، دقیقاً با دلیل تمایل جوامع قومی منطقه برای تعیین سرنوشت خود توجیه می‌کند. به نظر او، فروپاشی سوریه در امتداد مرزهای قومی و مذهبی، عملاً پیش از این رخ داده است. سنی‌ها و شیعیان عراق ظاهراً به گرداب جدایی‌طلبان کشیده می‌شوند.

در لیبی، «طرف‌ تریپولیتانیا‌ها به مغرب یا جهان غرب اسلام روی می‌آورند، و سیرنائیکایی‌ها (بُرقه‌ای‌ها) به مشرق یا جهان اسلام شرقی توجه می‌کنند. علاوه بر این، سرمایه درآمدهای نفتی را جذب می‌کند، البته، ۸۰ درصد این درآمدها از شرق است. بنابراین، لیبی می‌تواند به دو یا حتی سه قسمت تقسیم شود… فِزّان جنوبی نیز دارای ویژگی‌های قبیله‌ای و جغرافیایی متفاوت می‌باشد».

به گفته رایت، یمن جنوبی، که جمعیت آن سنی‌ مذهب است، رؤیای پیوستن به عربستان سعودی را در سر می‌پروراند و به نوبۀ خود، آبستن «بالکانیزاسیون» است.

تلاش غرب برای ترسیم مجدد نقشۀ خاورمیانه، همانطور که نوشتیم، به دلیل شکست ارتش اسرائیل در جنگ علیه حزب الله لبنان در سال ۲۰۰۶، شکست خورد.

حالا آمریکا و متحدانش بار دیگر مفهوم موریانه‌خوردۀ «خاورمیانه جدید» را با «کارت مرگ» حاکی از پاک‌سازی قومی در مقیاس بزرگ که هم اکنون آغاز شده، نشان می‌دهد.

روزنامۀ تایمز اسرائیل در ۳۱ اکتبر، با استناد به بیانیۀ دفتر نخست وزیر بنیامین نتانیاهو، از طرح اخراج بیش از ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر فلسطینی از نوار غزه به مصر خبر داد.

یک نسخه از سندی که توسط وزارت اطلاعات تهیه شده، در ۲۸ اکتبر توسط پورتال سیچا مکومیت (Sicha Mekomit) منتشر شد. در این سند توصیه می‌شود که دولت کل جمعیت غیرنظامی منطقۀ محصور را در مصر اسکان دهد.

این روزنامه می‌نویسد: «این سند به تاریخ ۱۳ اکتبر حاوی اسکان غیرنظامیان در شهرهای چادری در شمال صحرای سینا و در نهایت، ساخت شهرهای دائمی و افتتاح یک گذرگاه بشردوستانه است. در این طرح ایجاد یک منطقۀ حائل «استریل» به عرض چند کیلومتر در داخل مصر برای حصول اطمینان از اینکه جمعیت نمی‌تواند در مرزهای اسرائیل مستقر شود، در نظر گرفته شده است».

خاطرنشان می‌شود که مصر ممکن است تنها مقصد نهایی برای پذیرش فلسطینی‌ها نباشد. ترکیه، قطر، عربستان سعودی و امارات می‌توانند از این طرح حمایت مالی کنند یا جمعیت غزه را ابتدا به عنوان پناهنده و در دراز مدت – به عنوان شهروندان کامل بپذیرند. اطلاعات اسرائیل همچنین به دلیل سیاست مهاجرتی نرم خود، قصد دارد پناهجویان را به کانادا بفرستد. همۀ این اقدامات، به گفتۀ اطلاعات اسرائیل، برای تضمین امنیت اسرائیل لازم است.

به گزارش روزنامۀ اسرائیلی هاآرتص، دفتر نتانیاهو خاطرنشان کرد که این طرح تنها بیانگر «فکر اولیه» در مورد سرنوشت جمعیت نوار غزه است.

در واقعیت امر، آمریکا و اسرائیل اقدامات خود را هماهنگ می‌کنند و عملاً به پاکسازی قومی در خاورمیانه مشغول هستند.

منتشره در: وب‌سایت بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/05/

۱۴ آبان-عقرب ۱۴۰۲


چه مواردی در حمله به اسرائیل عجیب است؟

والری ایلین (VALERY ILYIN): خرابی سامانه‌های امنیتی پیشرفتۀ اسرئیل قابل تأمل است

ا. م. شیری: همرزمان گرامی از جنون جنگی رژیم صهیونیستی- مالیخولیایی اسرائیل بوی توطئه کثیف «۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱» می‌آید. ربطی به جنبش مقاومت فلسطین و حملۀ حماس ندارد

حملۀ عجیب حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر و وقایع پس از آن، موجب طرح سؤالات زیادی شده است.

عجایب شماره ۱: اسرائيل از تدارك حمله اطلاع نداشت.

به گزارش سی ان ان، اطلاعات آمریکا چند روز قبل از حملۀ حماس به مقامات اسرائیلی هشدار داده بود. نوار غزه قطعه زمینی باریک با مساحتی در حدود ۳۶۵ کیلومتر مربع است، که در طول و عرض بواسطۀ سازمان‌های جاسوسی اسرائیلی رصد می‌شود. با وجود این، در جریان این حمله معلوم شد که ظاهراً حماس و فلسطینی‌ها به نوعی توانسته‌اند تدارکات خود را از اطلاعات اسرائیل پنهان سازند. این نسخه نه تنها با اطلاعات سی ان ان آمریکایی، حتی با اطلاعات آسوشیتدپرس مبنی بر هشدارهای مکرر ارگان‌های اطلاعاتی مصر به طرف اسرائیلی در مورد برنامه‌ریزی یک «حادثۀ بزرگ» توسط یک گروه تروریستی مستقر در غزه، تناقض دارد. اما همۀ آن‌ها نادیده گرفته شد.

نشریات برجستۀ علوم سیاسی به همۀ سیاستمداران محلی در مورد آنچه که از ابتدای سال جاری علیه اسرائیل آماده می‌شد، هشدار داده‌ بودند. مقالۀ مندرج در فارن افرز بتاریخ ۷ فوریه ۲۰۲۳ زیر عنوان «انتفاضه سوم، چرا آتش درگیری اسرائیل- فلسطین ممکن است دوباره شعله‌ور شود؟» یکی از آن‌ها است.

احتمال انتفاضه سوم اکنون از همۀ سال‌های اخیر بیشتر است… رقابت ناشی از اتمام قریب‌الوقوع دورۀ ریاست  محمود عباس، خشونت‌های روزانه در سطوح پائین، الحاق خزندۀ سرزمین‌های فلسطینی – همه این‌ها خطر تشدید درگیری را به دنبال دارد و حداقل در حال حاضر، شانس ‌حل مشکل از طریق مذاکره از بین رفته است. تلاش‌های آمریکا و دیگر متحدان اسرائیل برای جلوگیری از بازدیدهای تحریک‌آمیز [مثلاً- اعضای دولت «راست افراطی نتانیاهو] و شهرک‌سازی در مناطق گرم، نمونه‌هایی از گام‌های سنجیده هستند که غالباً ممکن است با شکست مواجه شوند، اما می‌توانند از رویارویی گسترده‌تر جلوگیری نمایند. «برای جلوگیری از انتفاضه سوم، هم اسرائیلی‌ها و هم فلسطینی‌ها و شرکای آن‌ها باید در مورد مسائل کوچک بیاندیشند. برای جلوگیری از جرقه‌های احتمالی، روزانه کار کنند و در صورت وقوع، سریعاً برای جلوگیری از اشتعال باروت خشک اقدام نمایند».

 عجایب شماره ۲: اسرائیل برای جلوگیری از حمله قادر نبود.

چندی قبل از حمله ۷ اکتبر به پست‌های بازرسی و شهرهای بزرگ اسرائیل، حماس به طور سازمانیافته راکت‌اندازهای چندگانه، نیروهای زمینی، پاراگلایدرها (هواپیماهای فوق سبک) و سایر تجهیزات را در مواضع مستقر کرد. بنا به دلایلی، مقدمات و گام‌های اولیه بی‌توجه ماند؛ حمله پیشگیرانه آغاز نشد. در عین حال در رهبری اسرائیل هیچ کس به نماد تاریخ ۷ اکتبر (سالگرد جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ و همچنین، روز مهم شنبه برای یهودیان) توجه نکرد و اگر هم کرد، زنگ خطر را در فضای عمومی به صدا در نیاورد. علاوه بر این، به ارتش و پلیس دستور داده شد که تسلیم اقدامات تحریک‌آمیز نشوند و با تجمع گروه‌های تهاجمی «تظاهرات‌کنندگان» در مرز غزه و اسرائیل مقابله نکنند.

به نظر فرمانده گردان کرم شالوم که منطقه را بسیار خوب می‌شناسد، کاملا غیرممکن است که حماس بتواند به یک حملۀ غافلگیرانه دست بزند. او می‌گوید : «در اینجا چیزی بنظرم نمی‌رسد!!! این رازی است که من نمی‌توانم پاسخی برای آن بیابم. می‌دانم اوضاع در نوار غزه و در مرز چگونه است. من فرمانده بخش کرم شالوم (رفح) بودم، فرماندهی بخش کیسوف را به عهده داشتم، حصار محیط را به خوبی می‌شناسم و می‌دانم ارتش در آنجا چگونه کار می‌کند. من در اردوگاه آوارگان الشاطی در نوار غزه بودم، اردوگاه پناهندگان جبالیا را رهبری کردم، کمین‌هایی را روی حصار و در داخل قلمرو برپا کردم. من با ساکنان غزه ملاقات داشتم… موانع به گونه‌ای ساخته شده که حتی یک روباه هم نمی‌تواند از آن عبور کند… پس چگونه یک تراکتور فلسطینی بدون مواجهه با هیچ مانعی به حصار رسید؟ چگونه صدها تروریست و غیرنظامی بدون اینکه کسی از طرف ما یک انگشتش را تکان بدهد، از دیوار عبور کردند؟ چگونه تروریست‌های تا دندان مسلح، پیاده و سوار بر خودرو، بدون هیچ واکنشی از سوی ما، به ده‌ها شهرک اسرائیلی رسیدند؟ چرا حتی یک گلوله هم به سمت آن‌ها شلیک نشد؟ همۀ این‌ها چطور در زیر دماغ ما اتفاق افتاد؟ هزاران سرباز کجا رفته بودند؟»

عجایب شماره ۳: سامانه‌های مانع و هشدار در مرز کار نمی‌کرد.

نشریۀ اینترنتی کانادایی گلوبال ریسرچ مقاله‌ای از فرمانده یکی از بخش‌های حصار دفاعی منتشر کرد که از آن استنتاج می‌شود که این یک «سدّ امنیتی غیرقابل عبور اسرائیل در اطراف باریکۀ غزه» است. با این حال، سامانه‌های الکترونیکی در مرز، که اسرائیل میلیاردها دلار در ساخت و تجهیز آن‌ها سرمایه‌گذاری کرده، بی‌فایده است. دوربین‌ها و حسگرهای متعدد نیز به شناسایی و توقف حملۀ اسلام‌گرایان و همچنین گشت‌های نظامی که به هر دلیلی در نزدیکی نبودند، کمکی نکردند. پهپادهای فلسطینی به راحتی توانستند مسلسل‌های خودکار و برج‌های حسگر را مورد هدف قرار دهند و گروه‌های تهاجمی حماس با آرامش «حصار» را منفجر کردند و از مرز گذشتند. هیچ کس برای حمله به آن‌ها سعی نکرد. اما این «حصار‌» به تجهیزات هشدار در بالاترین سطوح حفاظت مجهز است.

سامانه‌های نظارتی تعبیه شده در طول مرز هر اینچ از آن را زیر نظر دارند. هر حرکتی حتی قبل از اقدام به ممانعت، روز یا شب تشخیص داده می‌شود. ردیاب‌هایی که در امتداد یک محور حرکت می‌کنند، می‌توانند رد پا را تشخیص دهند و بدانند چه کسی و حتی چه زمانی از خط عبور کرده است. در اینجا، همه روزه قبل از طلوع، مراسم «صبگاهی» اجرا می‌شود. در این ساعت همۀ نیروها بیدارند، شیفت شب جای خود را به شیفت روز می‌دهد. فرمانده هر گروه، محور امنیتی را بازرسی می‌کند تا مطمئن شود که در طول شب هیچ گونه نفوذی روی نداده است… و این دقیقاً همان ساعتی بود که صدها رزمندۀ حماس به اسرائیل حمله کردند. به دلیل عمل نکردن آژیر خطر، صدها سرباز ارتش اسرائیل درست در اردوگاه‌‌ها و پادگان‌ها کشته شدند.

تحلیلگران کانادایی به این نتیجۀ ساده و قابل فهم رسیدند: «واضح است که این حمله مجوز بسته شدن کتاب موجودیت فلسطین را داشته است».

عجایب شماره ۴: امتیازاتی به حماس و فلسطینی‌ها در آستانه تهاجم.

از درگیری‌هایی که در رسانه‌ها و منابع اینترنتی اسرائیل بین چپ‌ها و راست‌های محلی به راه انداخته شد، چنین برمی‌آید که اندکی قبل از حملۀ حماس، روزانه تعداد زیادی فلسطینی (روزانه تا ۲۰ هزار نفر) اجازه داشتند برای کار از غزه به اسرائیل بروند. جناح راست معتقد است که اعراب عمداً از دسترسی به مسجد الاقصی، واقع در کوه معبد و نقطه اصلی وحدت مذهبی و در عین حال، موضوع مورد اختلاف بین مسلمانان و یهودیان، محروم نشدند: چرا مقامات این همه امتیازات کوچک و بزرگ به حماس دادند تا جایی که یکی از رهبران آن، احیا سنور ، ضمن گذراندن دورۀ محکومیت خود در زندان اسرائیل، با تصمیم دادگاه عالی این کشور (همان دادگاهی که نتانیاهو و حامیان او با آن مبارزه می‌کنند)، تحصیلات خود را در یکی از دانشگاه‌های اسرائیل به پایان رساند. با پول اسرائیل از بیماری سرطان شفا یافت. سنور اکنون در یک ویلای زیرزمینی زندگی می‌کند و همچنان رهبری حماس را بر عهده دارد.

در پاسخ به راست‌ها، چپ‌ها این موضوع را مطرح می‌کنند که چرا در میان کشته‌شدگان حماس تعداد زیادی فعال چپ وجود دارد. دیدگاه جناح راست آمریکا (مثلاً، پل کریگ رابرتز، اقتصاددان مشهور و مفسر سیاسی) نیز به عنوان استدلال مطرح می‌شود و با یادآوری اینکه چگونه در مارس ۲۰۱۹، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر راست افراطی، در بیانیۀ حزب لیکود خطاب به اعضای کنست، اتحاد نزدیک راست‌گرایان اسرائیلی با حماس را تأئید کرد: «هر کس می‌خواهد از تشکیل کشور فلسطینی جلوگیری کند، باید از حماس حمایت کند و به آن پول بدهد. این بخشی از راهبرد ما برای جدا کردن فلسطینیان غزه از فلسطینیان کرانۀ باختری است».

عجایب شماره ۵: بی‌تفاوتی نیروهای امنیتی در برابر نفوذ شبه‌نظامیان

بر خلاف تصور عمومی، فلسطینی‌ها از استحکامات و پایگاه‌های ارتش اسرائیل عبور نکردند. آن‌ها به شکل تهاجمی به پست‌های بازرسی و پایگاه‌هایی که خودروهای زرهی در آن قرار داشتند، حمله کردند. هنوز معلوم نیست که نگهبانان، نیروهای امنیتی و پوششی در آن زمان کجا بودند. در نتیجه، اسلام‌گرایان پاسگاه‌ها، یک پایگاه نظامی عظیم با دسته‌ای از خودروهای زرهی را به راحتی تصرف کردند و با آرامش به نزدیک‌ترین شهرها به غزه نفوذ کردند. دولت تا چند ساعت پس از شروع حمله واکنش نشان نداد.

لازم به ذکر است، که سازه‌های دفاعی محیط امنیتی اطراف نوار غزه بسیار ماهرانه طراحی شده و با کوچکترین جزئیات ساخته شده است. خط اول: خندق‌ها، دیوارهای حصارها، مسلسل‌های خودکار، هواپیماهای بدون سرنشین و گروه‌های هشدار – همۀ این‌ها به طرز خاصی برای از بین بردن هر دو نفوذ- انفرادی و گروهی- برای به تأخیر انداختن پیشروی عظیم برای مدت زمان کافی تا هشدار خط دوم دفاعی طراحی شده‌اند. علاوه بر این، حتی اگر آن‌ها با شکست مواجه شوند، ارتش، توپخانه، نیروهای هوابردی و نیروی دریایی وارد بازی می‌شوند. با وجود این، خط دفاعی دوم این بار به هیچ‌وجه به این نفوذ واکنش نشان نداد؛ نظامیان درست در پادگان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. خود ارتش نیز بعد از ۶-۸ ساعت وارد شد. به چه دلیل کل ساختار به یکباره فروپاشید، باید دید که چگونه می‌توان به این پرسش، که این چه بود، پاسخ داد – هرج و مرج و زوال، یا اقدامات آگاهانه از طرف اسرائیل!

موارد عجیب و غریب زیادی دال بر حمله به اسرائیل وجود دارد و آنقدر متنوع است که بحث‌ها در مورد آن‌ها، دقیقاً مانند مناقشه خاورمیانه به طور کلی، هنوز تمام نشده است.

منتشره در: بنیاد فرهنگ راهبردی

مطلب مرتبط: برای اروپا «اسرائیل» آماده می‌شود

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/03/

۱۲ آبان-عقرب ۱۴۰۲


عجیب‌ترین شکست راهبردی اسرائیل

والری ایلین (VALERY ILYIN): فهرست موارد عجیب در حملۀ حماس، نیروهای پشت آن را نشان می‌دهد

ا. م. شیری: داستان حملۀ حماس به اسرائیل بسیار به افسانۀ هالیوودی «حملۀ تروریست‌های اسلامی» (۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱) به واشینگتن و نیوریورک شبیه است.

موشه یالون، وزیر دفاع سابق اسرائیل در نیمۀ دوم اکتبر گفت، که رویدادهای کنونی «مهمترین شکست در تاریخ ما از زمان جنگ سال ۱۹۴۸ است. این یک شکست نظامی، اطلاعاتی و راهبردی است». با این حال، طبق اظهارات آموس یادلین، رئیس سابق اطلاعات نظامی اسرائیل (در مصاحبه با پولیتیکو)، نتانیاهو همۀ هشدارهای ممکن در مورد حملۀ زمینی قریب‌الوقوع را دریافت کرد. پیش از این در مورد اتفاقات عجیب حملۀ حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر و وقایع پس از آن صحبت کردیم. در این مطلب به فهرست این موارد عجیب و غریب ادامه خواهیم داد.

فقدان نیروهای اسرائیلی کافی در مرز.

فیلم دستگیری «سربازان اسرائیلی» در حمله به پایگاه اریز این سؤال را ایجاد می‌کند که آیا آن‌ها حتی پرسنل نظامی بودند؟ پادگان، رهاشده به نظر می‌رسد. درست قبل از حمله، یک لشکر کامل ظاهراً برای محافظت از شهرک‌های یهودیان ارتدکس از محیط امنیتی خارج شد. اسرائیل عملاً برای حمله از نوار غزه آماده نبود. دیوارها، پست‌های بازرسی، استحکامات و پادگان‌های «تسخیرناپذیر» توسط تعداد بسیار کمی سرباز که نمی‌توانستند در مقابل مهاجمان مقاومت کنند، محافظت می‌شدند.

عدم آمادگی تجهیزات نظامی و بی‌نظمی در اقدامات اسرائیل.

همانطور که در این ویدئو مشاهده می‌شود، تانک مرکاوا ام کا.۴ که در اثر شلیک هواپیمای بدون سرنشین منهدم شده، در یکی از محافظت نشده‌ترین مناطق مورد اصابت قرار گرفت. به هر حال، ظاهراً مجتمع حفاظت فعال تروفی غیرفعال شده بود. فیلم انهدام تانک و دستگیری خدمۀ آن به خوبی نشان می‌دهد که اسلحه خودرو پوشانده شده است. این نشان می‌دهد که خدمۀ تانک آن را برای نبرد آماده نکرده بودند. در مرحلۀ اولیه اساساً هیچ هشدار سازمان‌یافته یا تخلیه صورت نگرفت. معلوم شد که تعداد نیروهای امنیتی محلی آنقدر کم و ضعیف بودند که به سرعت توسط فلسطینی‌ها از بین رفتند. دولت اسرائیل تقریباً تا ظهر روز ۷ اکتبر، عملاً هیچ واکنشی به درگیری نشان نداد. حتی نیروهای امنیتی تنها در ساعت ۲-۳ بعد از ظهر به جمع‌آوری نیروهای ذخیره و سازماندهی حملات تلافی‌جویانه شروع کردند. ظاهراً مداخلۀ ناحال (تیپ پیاده‌نظام نیروی زمینی اسرائیل- م) در نبرد با حماس نتیجۀ دستور مستقیم ستاد کل نبود، بلکه توسط خود فرمانده تیپ آغاز شد.

خشونت غیرعادی ستیزه‌جویان و تعداد قربانیان در بین خارجی‌ها.

اسرائیلی‌ها به سادگی نابود شدند. ده‌ها ویدیو منتشر شده است که نشان می‌دهد ستیزه‌جویان از فاصلۀ نزدیک به مردم شلیک می‌کنند. علاوه بر این، مهاجمان به دو گروه نابرابر تقسیم می‌شوند – گروه اصلی و بزرگتر، اساساً مانند یک جمعیت، مطابق معمول عمل می‌کند. هیاهو و فریاد زیاد، اما در کل چیزی فراتر از چارچوب معمول در حملات قبلی انجام نمی‌دهد. اما گروه دوم، متشکل از چندین گروه مرکب از افراد مجهز و مسلح است که به شدت بر ترور تمرکز کرده‌اند. بیشتر قربانیان را این افراط‌گرایان کشتند. ظلم غیرقابل توضیح منجر به نابودی گستردۀ جمعیت غیرنظامی را باید در همین زمینه مورد توجه قرار گیرد. پیش از این، افراط‌گری‌های مشابه رخ داده بود، اما نابودی نظام‌مند غیرنظامیان با چنین ظلم آشکار مشاهده نشده بود. ممکن است دقیقاً همین ظلم نمایشی و ترور هدفمند و سنجیده (علیه نیروهای امنیتی خاص اسرائیل، متخصصان و غیره) هدف حمله بوده باشد که صاحبان واقعی آن مورد توجه بخش عمدۀ شبه‌نظامیان حماس قرار نگرفت. انبوه جمعیت فقط یک پوشش بود.

یکی از نخستین اهداف حمله تروریستی یک جشنواره بین‌المللی موسیقی بود که درست در کنار مرز برگزار می‌شد. در این رویداد که به نام «جشن مرگ» نامگذاری شد، فقط بر اساس داده‌های تأئیدشده، ۲۶۰ نفر قربانی شد. تحلیلگران حداقل ۴ مکان را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از آن‌ها تعداد افراد کشته‌شده از صد نفر فراتر می‌رود: در جشنوارۀ موسیقی بیش از ۲۶۰ تن از حاضران به طور همزمان جان خود را از دست دادند؛ در یک پادگان ارتش، تقریباً همۀ پرسنل آن مورد اصابت گلوله قرار گرفتند؛ در یکی از کیبوتس‌ها، جسد صد و پنجاه کشته پیدا شد و در بخش‌هایی از جاده که ستیزه‌جویان به همۀ خودروهای عبوری تیراندازی می‌کردند. دو سوم کشته‌شدگان در چندین مکان جداگانه در مدت زمان بسیار کوتاهی جان باختند. تروریست‌هایی که به چنین کار دست زدند، کجا رفتند و چه کسانی بودند، معلوم نیست. به هر حال، در سایۀ این اقدامات، اسرائیل حق نابودی غزه را با جابجایی بعدی جمعیت آن اعلام کرد.

نابهنجاری در اعلام رسمی جنگ

اعتقاد بر این است که پس از آنکه کابینۀ نظامی-سیاسی اسرائیل در ۸ اکتبر به بند «الف» مادۀ ۴۰ رجوع کرد، جنگ به طور رسمی اعلام شد. گفته می‌شود که در قانون اساسی این کشور «در بارۀ دولت»، مادۀ ۴۰ حاوی «اعلام جنگ» است. و بند «الف» نیز در آن هست که می‌گوید: «حاکمیت فقط بر اساس تصمیم دولت می‌تواند شروع به جنگ کند». یعنی نه تنها اعلام جنگ، حتی حق دارد جنگ را مدیریت کند. باضافۀ این، ۵ سال پیش، زمانی که بنیامین نتانیاهو هنوز نخست وزیر بود، این قانون را اکثریت ناچیز (۶۲ از ۱۶۲) اصلاح کرد. به عقیدۀ آن‌ها، در موارد استثنایی، نیمی از اعضای کابینه نظامی-سیاسی – مجمعی از وزرای کلیدی اسرائیل – برای تصمیم‌گیری دربارۀ شروع اقدام نظامی کافی است. و در مواقع اضطراری، تصمیم سادۀ نخست وزیر و وزیر دفاع کافی است. علاوه بر این، هر دوی این موقعیت‌ها را می‌توان با هم ترکیب نمود. مثلا، همین نتانیاهو یک زمانی هم نخست وزیر بود و هم وزیر دفاع. یعنی می‌توانست به تنهایی تصمیم بگیرد که جنگ کند یا نه.

در پشت همۀ مشکلات آوارشده بر سر اسرائیل و ساکنانش از ۷ اکتبر، فقط بن گویر وزیر متعصب امنیت ملی بود که یک روز قبل هتک حرمت به مقدسات مسلمانان در مسجد الاقصی را تحریک کرد (اتفاقاً کل «مردم متمدن» سرسختانه در مورد آن سکوت می کنند) یا بنی گانتز (رئیس سابق ستاد کل ارتش و وزیر دفاع)، رؤسای فعلی سازمان‌های امنیتی و ارتش و یا خود نتانیاهو، تحقیقات آینده نشان خواهد داد. فعلاً تا اینجا یک مسئله روشن است: در خونریزی کنونی، منافع دشمنان قسم‌خورده به هم نزدیک می‌شود. از «توافق ساموئل» بین اسرائیل و عربستان سعودی، که بدنبال حوادث بعدی مختل شد و به شدت توسط انتونی بلینکن، وزیر امور خارجۀ بیش از حد متکبر آمریکا ترویج می‌شود، هم ائتلاف حاکم اسرائیل، هم مقامات فلسطینی و هم اسلام‌گرایان ناراضی بودند.

محققان با وجدان متوجه شده‌اند که عملیات حماس «طوفان الاقصی» با دقت برنامه‌ریزی شده بود و از یک «علامت» ویژه برای راه‌اندازی آن استفاده شد – در «نقشۀ جدید خاورمیانه» که در ماه سپتامبر توسط بنیامین نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در معرض دید عموم قرار گرفت، فلسطین بطور کامل غایب بود.

منتشره در: تارنمای بنیاد فرهنگ راهبردی

مطلب مرتبط: چه مواردی در حمله به اسرائیل عجیب است؟

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/04/

۱۳ آبان-عقرب ۱۴۰۲


حزب‌الله پرچم سرخ جنگ برافراشت

‌ 

فعال شدن تنها نیروی پیروز بر اسرائیل و سناریوی منطقه‌ای آرماگدون در خاورمیانه

دمیتری مینین (DMITRY MININ)

ا. م. شیری

در روزهای اخیر در میان پرچم‌ها و بازوبندهای زرد خاص حزب‌الله لبنان، علائم سرخ رنگی به چشم می‌خورد که در زبان نمادهای این جنبش به معنای ورود آن به فاز «جنگ و قصاص» است. تاکنون فقط بخش‌های خاصی از این حزب شیعه به برافراشتن چنین پرچم‌ها اقدام کرده‌اند. هنگامی که آن‌ها در سراسر مرز شمالی بین اسرائیل و لبنان برافراشته شوند، بدان معناست که حزب‌الله نیز وارد جنگ گسترده با دولت یهودی به طرفداری از حماس شده است. این امر دروازه‌های یک آرماگدون منطقه‌ای را که خوشبختانه درّه انجیلی به همین نام در نزدیکی این مکان‌ها واقع است، باز می‌کند. احتمال اینکه سایر کشورهای خاورمیانه به این جنگ کشیده شوند، بسیار زیاد است. ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران اخیراً اعلام کرد که اسرائیل در غزه «از همه خطوط قرمز عبور کرده» است. بنابراین هر لحظه احتمال دارد مورد حملات غافلگیرانه قرار گیرد.

رزمندگان حزب‌الله که پرچم‌های سرخ جنگ برافراشته‌اند

آمریکا در حال حاضر از طریق همۀ کانال‌های ممکن برای هشدار به ایران، حزب‌الله و حامیان آن‌ها استفاده می‌کند تا فکر مداخله در درگیری به سرشان نزند و آن‌ها را با تحریم‌های قابل تصور و غیرقابل تصور تهدید می‌کند. اسرائیل با گستاخی همیشگی خود، لبنان را به «بمباران» تا برگرداندن به عصر حجر تهدید می‌کند. با وجود این، در پشت قدرت خودنمایی مطلقۀ اسرائیلی‌ها این ترس جدی نهفته است که در صورت ورود حزب‌الله به صحنۀ نبرد، ارتش اسرائیل و متحدان آمریکایی آن با مشکلات بسیار جدی روبرو خواهند شد.

برای مثال، مطالب افشاگرانۀ نیویورک تایمز با استناد به منابع موثق در وزارت امور خارجه، که محتوای اصلی تماس‌های اخیر بین بلینکن، وزیر امور خارجه و رئیس جمهور بایدن با اسرائیلی‌ها این بود که آن‌ها را از قصد حملۀ پیشگیرانه علیه حزب‌الله بازدارد، هیجان‌انگیز به نظر می‌رسد. رئیس کاخ سفید متوجه شد که تشکیلات نظامی اسرائیل طرحی را برای متقاعد کردن او و نتانیاهو تهیه کرده که بر اساس آن تهاجم به غزه تنها به عنوان انحراف از حملۀ پیشگیرانۀ اصلی ارتش اسرائیل به لبنان و حزب‌الله به عنوان نیرویی فوق‌العاده قوی‌تر از حماس انجام می‌شود. عدم وجود دلایل محکم برای این امر کسی را نگران نمی‌کند. زیرا، همیشه می‌توان آن‌ها را طراحی کرد و سپس از «بی بی سی» جار زد. 

بلینکن با گالانت وزیر دفاع، مبتکر حملۀ پیشگیرانه به حزب‌الله

در واشینگتن بسیار نگران بودند و احساس می‌کردند که آمریکا‌ نیز باید در این کار پرخطر و پرهزینه شرکت کند. بلینکن «تمام شب» (۷.۵ ساعت) را صرف متقاعد کردن نتانیاهو به کنار گذاشتن این طرح نمود. اما، بالاخره بایدن او را متقاعد کرد. نخست‌وزیر اسرائیل با آمریکایی‌ها موافق بود و ژنرال‌های تابع او، به‌ویژه وزیر دفاع، یوآو گالانت، از این فرار «عصبانی» شدند.

نتانیاهو و گالانت – نارضایتی آشکار از یکدیگر

چرا چنین ترس واقعی از یک جنبش اساساً محدود محلی، که در مجموع، بسیار ضعیف‌تر از توان نظامی کشورهایی است که آن‌ها را به چالش می‌کشد، وجود دارد. مسئله این است که طی دهه‌های گذشته، کوهستان‌های جنوبی لبنان را به چنان «قلعۀ ناشکستنی» تبدیل کرده است که حتی با کمک پیشرفته‌ترین تسلیحات نیز شکستن آن آسان نیست. این‌ها ماسه‌زارهای غزه نیستند، بلکه صخره‌هایی هستند که به کمک تجهیزات سنگین معدنکاری، یکی از پیشرفته‌ترین استحکامات‌ تونل دفاعی جهان در آن‌ها به صورت آشکار و نه مخفیانه با بیل و کلنگ مانند فلسطینی‌ها کنده شده است. بنا به نوشتۀ نشریات تخصصی نظامی، توسط متخصصان جمهوری دموکراتیک خلق کره بر اساس الگوی سازه‌های آن‌ها در مدار ۳۸ درجۀ شبه‌جزیرۀ کره که «هشتمین عجایب جهان» در زمینۀ ساخت‌وساز دفاعی به حساب می‌آید، طراحی و ایجاد شده است. کارشناسان نظامی آمریکایی با ادعای همتایان اسرائیلی خود دایر بر سهولت نابودسازی این استحکامات موافق نیستند.

در مواقع عادی، حزب‌الله که فرزندان اعضای آن مانند قزاق‌ها از ۷ سالگی به تحصیل علوم نظامی شروع می‌کنند، حدود ۲۰ هزار رزمندۀ مسلح دارد؛ هنگام بسیج، تعداد آن‌ها به ۱۰۰ هزار نفر می‌رسد. فرماندهی ارتش اسرائیل ظاهراً سعی کرد جلوی این رویدادها را بگیرد و خشم آن از اینکه مانع اجرای این طرح شدند، کاملاً قابل درک است. تاکنون، حزب‌الله تقریباً به طور کامل بسیج شده، سلاح‌ توزیع ‌کرده، سامانه‌‌های دفاعی و ارتباطی را فعال نموده، ورودی‌های همۀ پناهگاه‌ها را بسته و مواضع جنگی گرفته است.

مبارزان حزب‌الله در کنار پرتابگرهای موشکی

یگان‌های سیار ضد تانک حزب‌الله با سامانه‌های ضد تانک «کورنت»

حزب‌الله نیز چنین تجهیزاتی در اختیار دارد

برخلاف تجربۀ حزب‌الله در آخرین جنگ خود با اسرائیل در سال ۲۰۰۶، هنگامی که بمباران‌های هوایی آن جمعیت شیعۀ جنوب لبنان را به شدت تحت تأثیر قرار داد، این بار، بگفتۀ مطبوعات این کشور، اقدام به تخلیه گستردۀ جمعیت غیرنظامی به داخل لبنان و سوریه کرده است. دسته‌هایی را که در کنار دمشق می‌جنگیدند، از سوریه به سرزمین خود باز می‌گرداند. طبق بررسی‌ها، آن‌ها در آنجا ورزیده‌ترین رزمندگان بودند. حتی از ساکنان بزرگترین محله شیعه نشین بیروت، ضاحیه، خواسته شد که خانه‌های خود را موقتاً ترک کنند.

در ضمن، آن جنگ – «جنگ دوم لبنان» – ناپسندترین جنگ در تاریخ اسرائیل به حساب می‌آید. زیرا، ارتش اسرائیل که به قصد نابودسازی حزب‌الله و رسیدن به رودخانه لیتانی شروع کرده بود، در نبردهای مرزی گیر کرد، تا ۵۰ تانک و چند صد نیرو از دست داد و در نهایت مجبور به عقب‌نشینی شد. در طول رسیگی‌ها، ایهود اولمرت، نخست وزیر وقت، به طور معجزه‌آسا از صدور حکم دادگاه در این مورد خلاص شد، اما بعداً به شکل دیگر مجازات گردید. آیا نتانیاهو، رئیس دولت فعلی، به سرنوشت او دچار نخواهد شد؟

نقشۀ جنگ دوم لبنان در سال ۲۰۰۶، ‌«عقب‌نشینی بدون موفقیت» اسرائیل در آن

حزب الله از آن زمان، حتی قوی‌تر شده است. این حزب به عنوان «دولت در دولت»، علاوه بر کنترل برخی از بنادر لبنان و همچنین بخشی از مرز با سوریه، بدون هیچ مانع خاصی از سراسر جهان، در وهلۀ اول، از ایران سلاح وارد می‌کند. زرادخانۀ راکت‌ها و موشک‌های آن ۲۰۰ هزار (۲۰ برابر بیشتر از حماس) تخمین زده می‌شود و این‌ها مانند موشک‌های «قاسم» از لوله‌های آب ساخته نشده‌اند، بلکه، محصولات کارخانه‌ای، از جمله، انواع بالستیک هستند. اتفاقی که در جنوب اسرائیل رخ داد و ده‌ها هزار نفر را مجبور به فرار کرد، می‌تواند دوباره در شمال اسرائیل اتفاق بیفتد و عواقب بسیار جدی‌تری در پی داشته باشد. علاوه بر این، حزب‌الله سامانه‌های پیشرفتۀ موشک هدایت‌شوندۀ ضد تانک و سامانه‌های پدافند هوایی همراه، از جمله سامانه‌های آمریکایی را از اوکراین دریافت کرده که به آن اجازه می‌دهد تا خودروهای زرهی اسرائیل را به طور مؤثر هدف قرار دهد و هواپیماها را به ماندن در ارتفاعات بسیار بالا مجبور کند که بمباران دقیق از آن دشوار است.

تانک‌های اسرائیل در مرز لبنان

البته، این سؤال همچنان ناروشن است که حزب‌الله در چه شرایطی می‌تواند به طور یکجانبه به عملیات گسترده علیه اسرائیل دست بزند. نشریۀ المانیتور معتقد است که هدف اصلی آن تا کنون به تعویق انداختن یا جلوگیری از حملۀ زمینی ارتش اسرائیل به غزه بوده و در عین حال، به آمریکا نشان دهد که این حزب و سایر گروه‌های مورد حمایت ایران اجازه نخواهند داد حماس به راحتی شکست بخورد. اما تنش‌ها در امتداد ۱۲۰ کیلومتر مرز جنوبی لبنان و خطر یک واکنش زنجیره‌ای به طور پیوسته رو به افزایش است.

تأسیسات رصدی اسرائیل در مرز با لبنان

آن درگیری‌های محلی که اکنون در امتداد مرز لبنان و اسرائیل روی می‌دهد، احتمالاً آسیب بیشتری به ارتش اسرائیل وارد می‌کند تا حزب‌الله. واقعیت این است که اسرائیل به منظور مشاهده و برای جمع‌آوری داده‌ها و اطلاعات، تأسیساتی شامل برج‌ها و موقعیت‌یاب‌های اساسی در مرزهای شمالی خود ساخته است. اکنون حزب‌الله آن‌ها را با مهمات کوچک دقیق به راحتی «خاموش» می‌کند.

ارتش اسرائیل ، به دلیل موانعی که حزب‌الله دائماً ایجاد می‌کند، نمی‌تواند پاسخ مشابه بدهد. زیرا، این حزب یک تأسیسات نظارتی مخفی، البته نه خیلی قدرتمند ساخته، که شناسایی و ضربه زدن به آن بسیار دشوار است. به این ترتیب، برتری گسترده ناگهان در جهت مخالف تغییر می‌کند.

در پاسخ، ارتش اسرائیل برای تسهیل مشاهدۀ پیشروی احتمالی دشمن و برای آسیب زدن به حزب‌الله، چیزی بهتر از سوزاندن جنگل‌ها و روستاهای حاشیۀ مرز با مهمات فسفری و آزار و اذیت مردم دو طرف پیدا نمی‌کند.

انفجار گلوله‌های فسفری اسرائیل بر فراز روستای مرزی لبنان

این گزینه‌ که طی آن اسرائیل بدون اینکه منتظر بماند تا حزب‌الله سامانۀ نظارتی آن را به طور کامل «خاموش کند»، احتمال اینکه خودش حمله کند، بسیار زیاد است. صرفنظر از  اینکه لحظۀ مطلوب سپری شده است. در هر صورت، خطرات اصلی یک درگیری منطقه‌ای که همۀ دولت‌های جدید را مانند آهن‌ربا به خود جذب کند، اکنون عمدتاً در این منطقه شکل می‌گیرد.

اسرائیل نباید منتظر آن لحظه‌ای باشد که حزب‌الله در سرتاسر قلمرو خود پرچم‌های سرخ برافرازد، بلکه، بهتر است با همه دوستانه مذاکره کند.

مأخوذ از: وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/01

۱۰ آبان-عقرب ۱۴۰۲

———————————-

وارثان باب عالی‌*: خاطرات آیندۀ امپراتوری

یوری باریسوف (YURI BORISOV)

ا. م. شیری

غرب با به آشوب کشیدن خاورمیانه به تقویت نفوذ ترکیه در منطقه کمک می‌کند

ذینفع اصلی و بالقوۀ روند آشوب‌زدگی خاورمیانۀ بزرگ و سرزمین‌های مجاور آن با الهام از غرب، اگر چه متناقض به نظر می‌رسد، اما امپراتوری عثمانی است که به طرز غیرقابل برگشتی در فراموشی غرق شده است. زیرا، همۀ این حوادث در داخل مرزهای مناطق تحت سیطرۀ قبلی آن روی می‌دهند.

نیویورک تایمز با نقل سخنان یک مقام ارشد نظامی اسرائیل مبنی بر اظهار تأسف از اینکه «افکار عمومی جهان به شدت با اسرائیل مخالف است»، می‌نویسد: «اسرائیل کنترل نوار غزه را به دست خواهد گرفت، اما زمان کافی برای ریشه‌کن کردن تمام نیروهای حماس نخواهد داشت». همانطور که این نشریه اشاره می‌کند، از بین بردن این سازمان تندرو، ممکن است ماه‌ها طول بکشد.

به این ترتیب، پیش‌بینی‌های تحلیل‌گران به تدریج محقق می‌شوند و نشان می‌دهند که یک عملیات نظامی با اهداف بسیار مبهم و اهداف سیاسی نامشخص، می‌تواند به سقوط کل خاورمیانه به درون یک بحران عمیق ساختاری و موارد دیگر، از جمله، خطرات زیاد برای موجودیت اسرائیل منجر شود.

 متن نوشتۀ تصویر (قسمت برجسته) با ورود جنگ غزه به مرحله جدید، اسرائیل با فشار ناشی از کشتار غیرنظامیان مواجه می‌شود

در همین حال، در خاورمیانه حداقل یک کشور به آنچه در حال رخ دادن است، به دلیل اینکه آشفتگی وضعیت نظامی-سیاسی نه در جای دیگر، بلکه، در قلمرو دولتی سابق آن روی می‌دهد، به درجاتی خوش‌بینانه می‌نگرد. و این هرج و مرج، از دیدگاه طراحان سیاست خارجی این کشور، چیزی نیست جز نابودی ساختار کنترل ژئوپلیتیکی که غرب در این سرزمین‌ها در راستای منافع خود ایجاد کرده است. احتمالا خوانندگان حدس زده‌اند، که کشور مورد نظر ما ترکیه است.

برای توضیح این نظر، به گردش کوتاهی در حوزۀ جغرافیای تاریخی می‌پردازیم:

نقشۀ اول، امپراتوری عثمانی را در دورۀ بزرگترین گسترش خود در قرن هفدهم نشان می‌دهد.

نقشه دوم، امپراتوری عثمانی را در آستانۀ جنگ جهانی اول نشان می‌دهد که در آن باب عالی، همانطور که در آن زمان نامیده می‌شد، متحمل شکست کامل شد و به صلاحدید فاتحان (در وهلۀ اول، انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها) تقسیم شد.

با نگاهی به این نقشه‌ها، به راحتی می‌توان نتیجه گرفت، که امپراتوری عثمانی قرن‌ها وجود داشته و متصرفات آن به تمام سرزمین‌هایی که اکنون ده‌ها کشور خاورمیانه، شمال آفریقا و جنوب اروپا در آن تشکیل شده، گسترش یافته است.

لازم به ذکر است که فلسطین کنونی، همراه با نوار غزه و کشور اسرائیل جزو قلمرو امپراتوری عثمانی بود. و این اشتباه بزرگی خواهد بود هر گاه تصور کنیم که ترک‌ها این موضوع را به کلی فراموش کرده و از حسرت قرن‌ها عظمت امپراتوری و قدرت بزرگ خود دست کشیده‌اند. بله، زمانی سرنوشت منطقۀ عظیمی از کرۀ زمین که نقش مرکزی در سیاست جهانی داشت، در قصر سلطان قسطنطنیه تعیین می‌شد.

صدمین سالگرد جمهوری معاصر ترکیه که اخیرا جشن گرفته شد، نشان داد که در آنجا نیز «هیچ کس و هیچ چیز فراموش نمی‌شود» و آرزوهای ژئوپلیتیکی ترک‌ها نه به گذشتۀ بزرگ آن‌ها (برای مدتی)، بلکه، به باور آن‌ها، به آیندۀ عالی معطوف است.

سخنرانی رئیس جمهور رجب طیب اردوغان در جمع صدها هزار هوادار مشتاق را نمی‌توان چیزی جز مانیفست قدرت بزرگ ترکیه نامید. مسئله فقط در مورد فاجعۀ غزه نیست که با این سالگرد مصادف بود و «سلطان» با هیجان شدید در خصوص آن صحبت کرد، بلکه، بر سر این است که او این موضوع را به فرصتی برای اعلام عمومی ادعاهای امپراتوری کشورش تبدیل کرد. اردوغان علاوه بر غزه، همانطور که قبلاً بارها گفته است، مجدداً تقریباً تمام مناطق با شهرهای اصلی آن‌ها را که در گذشته بخشی از امپراتوری عثمانی و یا موضوع آرزوهای توسعه‌طلبانۀ آن بوده‌اند، فهرست کرد.

اردوغان: ما اسرائیل را جنایتکار جنگی اعلام می‌کنیم

«جوانان نسل ما و نسل‌های پیشین، رنج‌های برادران و خواهران ما را در سراسر جهان دیده‌اند، به آن‌ها گفته‌اند و یادآوری کرده‌اند. از کریمه تا قره‌باغ، از بوسنی تا کرکوک، از فلسطین تا ترکستان، از افغانستان تا چچن، در بسیاری از مناطق جغرافیایی اشک ریخته‌ایم. زندگی ما بیهوده نبوده است.

امروز عده‌ای غزه را مشکلی دور از ذهن تصور می‌کنند که گویا به ما ربط ندارد و متأسفانه، آشکارا در مورد آن صحبت می‌کنند. با این حال، یک قرن پیش، غزه برای مردم ما همان جایی بود که آدانا برای کشور ما بود. درست مانند ادرنه و اسکوپیه، کرکلارلی و تسالونیکی، ماردین و موصل، غازیانتپ و حلب، غزه بخشی جدایی‌ناپذیر از سرزمین ما بود.

چقدر فاصله گرفته‌ایم. زمانی که به سمت یادمان شهدای چاناکالا می‌روید، از آن غافل نشوید، حتماً بروید و نام‌ها و شهرهای روی سنگ قبرها را از نزدیک ببینید. در آنجا غزه‌ای‌ها و اسکوپیه‌ای‌ها را خواهید دید که در کنار هم آرمیده‌اند، درست مانند شهدای بالاکسیرلی و شانلی‌اورفا. غزه در فهرست شهدای چاناکاله، با ۵۳ شهید از اکثر شهرهای داخل مرزهای ما بالاتر قرار دارد.

اما متأسفانه، ما را از این همه سرزمین، که به اندازۀ خون ما، به اندازۀ روح و عشق ما اهمیت دارد، جدا کردند. آن‌ها ما را فقط از نظر فیزیکی جدا نکردند. آن‌ها این سرزمین‌ها را به بازیچه‌های ژئوپلیتیکی تبدیل کرده‌اند تا آن‌ها را از ذهن و قلب ما بیرون کنند. ما درس‌هایی را که از روزهای سیاه آموختیم، از زمانی آموختیم که میلیون‌ها نفر از مردم ما جان باختند و میلیون‌ها نفر به ترک خانه‌های خود مجبور شدند، به آناتولی پناه بردند، هرگز نباید فراموش کنیم».

به نظر می‌رسد این‌ها سخنان فقط یک رؤیاپرداز سالخورده و ساکن یک قصر دارای اتاق‌های زیاد نیست. ترکیۀ مدرن، با تقویت بیشتر و در نظر گرفتن فرصت‌های واقعی، از جمله روش‌های نظامی-سیاسی نرم و کاملاً سخت، به ترویج فعالانۀ اهداف ژئوپلیتیکی خود در تقریباً تمام مناطق مورد اشاره اردوغان شروع کرده است. در هر صورت، «امپراتوری عثمانی قرن بیست و یکم» برای مردم ساکن سوریه و لیبی، دیگر فقط یک شبح از گذشته‌های دور به نیست، بلکه با موفقیت در نقش یک بازیگر جدی در درگیری‌های محلی ظاهر می‌شود و آن‌ها‌ را به زور اسلحه مجبور می‌کند تا منافعش را در نظر بگیرند.

از این منظر، ما معتقدیم که سیاست غرب در آشفته کردن فضاهای بزرگ منطقه‌ای به «نرم شدن» ژئوپلیتیک آن‌ها منجر می‌شود و مسیر مستقیم نفوذ و شاید بازگشت کامل ترکیه را به آنجا در آینده، هموار می کند.

سرزمین فلسطین امروزی (از جمله اسرائیل) نیز در حوزۀ نفوذ ترکیه قرار دارد. اردوغان این را با عبارات روشن چنان بیان می‌کند که هیچ شکی در مورد قطعیت کامل انتخاب امپراتوری کاخ سفید فعلی باقی نمی‌گذارد:

«غزه و فلسطین در سال ۱۹۴۷ چگونه بودند، امروز چگونه هستند؟ اسرائیل، تو چگونه در اینجا پیدا شدی، چگونه به اینجا رسیدی؟ تو یک اشغالگری، یک سازمان هستی. مردم ترکیه این را می‌دانند. غرب به تو مدیون است، ترکیه نه! به همین دلیل ما تا این حد  آزادانه صحبت می‌کنیم. اردوغان این را می‌گوید. زیرا، ترکیه بدهکار تو نیست. . اما متأسفانه، همۀ کشورهای غربی مدیون تو هستند. و آن‌ها چون به تو بدهکارند، نمی‌توانند حرف بزنند. به همین دلیل آن‌ها به دیدار تو می‌آیند. آن‌ها می‌آیند و طلب بخشش می‌کنند. ما چنین مشکلی نداریم، ما طرفدار مظلوم هستیم.

کسانی که دیروز برای غیرنظامیان کشته‌شده در جنگ بین اوکراین و روسیه اشک تمساح ریختند، امروز در سکوت نظاره‌گر مرگ هزاران کودک بی‌گناه هستند. اگر برای کسانی که در اوکراین مرده‌اند اشک می‌ریزید، چرا از این نوزادانی که در غزه کشته می‌شوند، صحبت نمی‌کنید؟ ای غرب، از تو می‌پرسم، آیا می‌خواهی دوباره جنگ میان هلال ماه و صلیبی‌ها را آغاز کنی؟ اگر در این گونه تلاش‌ها شرکت می‌کنی، بدان که این ملت نمرده است. این ملت بیدار است. باید بدانی که درست به همین ترتیب، با همان عزم، ما در خاورمیانه هستیم، در لیبی هستیم، در قره باغ هستیم».

پایان این اظهارات اردوغان، آنجا که او مستقیماً و به صراحت حضور ترکیه در قره‌باغ را به رسمیت شناخت، عجیب است. یعنی از این طریق جاه‌طلبی‌های جدی در ماورای قفقاز را تأئید کرد.

به این ترتیب، «خاطرات آیندۀ» او مستقیماً بر حوزۀ نفوذ روسیه و به ویژه جمهوری‌های قفقاز شمالی تأثیر می‌گذارد. روابط نزدیک رهبری کنونی ترکیه با تاتارستان، باشقیرستان و برخی دیگر از جمهوری‌ها و مناطق ملی معلوم است. بر این اساس، این سؤال پیش می‌آید که با این همه چه باید کرد؟ به ویژه با توجه به اینکه رؤیای ژئوپلیتیکی عثمانی می‌تواند در آینده به چالشی جدی برای تمامیت ارضی و دولتی کشورمان تبدیل شود.

من بر این باورم که باید از منطق توسعۀ تدریجی روند تاریخی حرکت کرد و بدون از دست دادن چشم‌انداز بلندمدت و احتمالاً تهدیدات موجود در آن، در سیاست واقعی باید بر وضعیت ژئوپلیتیکی در حال توسعه و برای آیندۀ نزدیک قابل پیش‌بینی متمرکز شد.

بُعد اصلی آن، بی‌شک، تمایل ترکیه به بهبود محیط بلافصل خود، قبل از همه، خاورمیانه است. آنکارا مشکلات و نگرانی‌های زیادی در آنجا دارد که این، به تنهایی برای چندین دهه کافی است. و از آنجایی که خاورمیانه، علیرغم تغییرات جدی، همچنان عمدتاً در حوزۀ نفوذ آنگلوساکسون‌ها باقی مانده، بعید به نظر می‌رسد که این امر با منافع روسیه در تضاد باشد (البته، در صورتی که ترک‌ها به بیراهه نروند و با مواضع روسیه در این منطقه با احترام رفتار نکنند).

با توجه به این واقعیت که آنکارا اختلافات خود با روسیه را با خویشتنداری شدید، از جمله در موضوعات کاملا حساس درک می‌کند و در عین حال، در قبال چالش‌هایی که غرب برای ترکیه ایجاد می‌کند، همانطور که اردوغان بسیار شیوا گفت، رویکردی بسیار سخت و همه‌جانبه اتخاذ می‌کند. دلایلی وجود دارد و می‌توان بر اساس آن‌ها انتظار داشت که جاه‌طلبی‌های ژئوپلیتیک ترکیه به سمت مناسب با منافع روسیه هدایت شود.

در خصوص توسعۀ وقایع در بلندمدت، در اینجا ما به حوزۀ حدس‌ها و فرضیاتی که هیچ ربطی به سیاست عملی ندارند، وارد می‌شویم.

نقل از: ‌وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی

*- بابِ عالی یا باب همایون یا دیوان همایون عنوان رایج دیوان وزیر اعظم عثمانی در سده‌های هجدهم و نوزدهم بود. از دیرباز به کاخ سلاطین عثمانی و بعدها به کاخ وزیر اعظم که محل ادارۀ امور دولت و مرکز حل و فصل امور مردم بود، درگاه می‌گفتند.

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/07/

۱۶ آبان-عقرب ۱۴۰۲


سخنی در بارۀ سوسیالیست‌های بزرگ

ا. م. شیری

لبخند لنین نشان می‌دهد که او در نخستین سالگشت شوراهای روسیه چقدر خوشحال است… او با نمایندگان کنگرۀ ششم شوراها در تئاتر بزرگ (بالشوی تئاتر) دیدار کرد و در مراسم پرده‌برداری از لوح یادبود، در بزرگداشت شهدای انقلاب سخنرانی کرد.

و. ای. لنین:

ــ ما از یادمان رهبران انقلاب کارگری جهان – مارکس و انگلس رونمایی می‌کنیم.

طی قرون و اعصار متمادی بشریت در زیر یوغ یک مشت ناچیز استثمارگر که میلیون‌ها کارگر را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند، رنج می‌برد و از بین می‌رفت. اما اگر استثمارگران دورۀ قبل – زمین داران- اموال رعیت دهقانان را غارت، خودشان را سرکوب می‌کردند، تکه‌تکه شدند، دود شدند، پودر شدند. ما استثمارگران زمان جدید- سرمایه داران. آن‌ها، کارگران شهری، کارخانه‌ها، صنایع، پیشروان توده‌های ستمدیده را در مقابل خود می‌دیدند. کارخانه‌ها کارگران را متحد کرد، آن‌ها با زندگی شهری آشنا شدند، از طریق مبارزات اعتصابی مشترک و اقدامات انقلابی تقویت شدند.

عظیم‌ترین خدمت جهانی-تاریخی مارکس و انگلس این است که آن‌ها با تحلیل علمی، اضمحلال ‌ناگزیر سرمایه‌داری و گذار جامعه به کمونیسم را که در آن، انسان توسط انسان استثمار نخواهد شد، ثابت کردند.

بزرگ‌ترین خدمت جهانی-تاریخی مارکس و انگلس در این واقعیت نهفته است که آن‌ها نقش، وظیفه و رسالت پرولتاریای همۀ کشورها ‌را نشان دادند: لازم است قبل از هر چیز، به مبارزۀ انقلابی علیه سرمایه برخیزند، در این مبارزه همۀ زحمتکشان و استثمارشوندگان را در اطراف خود متحد کنند.

ما دوران خوشی را که پیش‌بینی سوسیالیست‌های بزرگ در حال تحقق است، تجربه می‌کنیم. همۀ ما سپیده‌دمان انقلاب سوسیالیستی جهانی پرولتاریا را در تعدادی از کشورها مشاهده می‌‌کنیم. وحشت‌های غیرقابل توصیف کشتار امپریالیستی مردم در همه جا، خیزش قهرمانانۀ توده‌های تحت ستم را تداعی می‌کند و بر قدرت آن‌ها در مبارزه برای رهایی ده‌ها برابر می‌افزاید. بگذار یادمان‌ مارکس و انگلس بارها و بارها به میلیون‌ها کارگر و دهقان یادآوری کند، که ما در مبارزه خود تنها نیستیم. کارگران کشورهای پیشرفته‌تر به همراه ما به پا می‌خیزند. ما و آن‌ها هنوز نبردهای سختی در پیش داریم. ستم سرمایه در اثر مبارزۀ مشترک در هم خواهد شکست، سرانجام سوسیالیسم پیروز خواهد شد!

ساوتسکایا راسیا– وب‌سایت حزب کمونیست فدراسیون روسیه

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/06/

۱۵ آبان-عقرب ۱۴۰۲


لنین امروز

امیر سیمائو صدر، جامعه‌شناس و دانشمند سیاسی برزیلی لبنانی الاصل، دکترای علوم سیاسی، معروف به متفکر مارکسیست.

ا. م. شیری: به‌مناسبت صد و ششمین سالگشت انقلاب دوران‌ساز اکتبر

فعلیت ایده‌های مارکس غیرقابل انکار است. امروزه تحلیل او از سرمایه‌داری بیش از هر زمان دیگری فعلیت دارد. طبق تعریف دقیق گئورگی لوکاچ (۱۸۸۵-۱۹۷۱، نظریه‌پرداز مجارستانی مارکسیسم، که سال‌ها در اتحاد جماهیر شوروی استالینیستی زندگی کرد)، «امر اساسی مارکسیسم دیالکتیک است». یعنی اهمیت مبرم ایده‌های مارکس در رابطۀ دیالکتیک، یک روش تفکر که به فرد امکان می‌دهد واقعیت ملموس را با تمام تضادهایش درک کند، نهفته است.

آیا می‌توانیم همین را در مورد عقاید لنین بگوییم؟ آیا می‌توان از روش تجزیه و تحلیل او استنتاج کرد که برای امروز نیز قابل استفاده است؟ به عبارت دیگر، آیا ایده‌های لنین هنوز هم امروز فعلیت دارد؟

انسان پیشرو در کشور عقب‌مانده

ایده‌های لنین همیشه با انقلاب‌های فوریه و اکتبر و شکل‌گیری سیاست‌های بلشویکی ارتباط تنگاتنگی داشته است. بنابراین، درک آن‌ها جدا از این رویدادها دشوار است. خود لنین جوهر مارکسیسم را در «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» می‌دید. او در رسالۀ خود «توسعۀ سرمایه‌داری در روسیه»، برای چنین تحلیل الگوریتم ارائه کرد. تأئید ادغام روسیه در نظام سرمایه‌داری جهانی کافی نبود. تعیین اشکال بازتولید سرمایه‌داری در یک کشور عقب‌ماندۀ آسیایی که تحت تأثیر امپراتوری‌های اقتصادی اروپا قرار داشت، ضروری بود. این، اولین درسی است که از کار لنین می‌توان آموخت: تحلیل مشخص از شرایط مشخص به ما امکان می‌دهد از جزم‌گرایی دور شویم و شرایطی را که تحت آن برخی اقدامات سیاسی متعاقباً انجام می‌شوند، درک کنیم.

با این حال، مهمترین جنبۀ کار لنین، درک او از رسیدن سرمایه‌داری به مرحلۀ جدید- امپریالیسم بود. مارکس نظریۀ اساسی گذار به مرحله صنعتی سرمایه‌داری را تدوین کرد. لنین نظریۀ بنیادی گذار از سرمایه‌داری به امپریالیسم را – قدرت رباخوارانی که جهان را از «راه دور» با تکیه بر نیروی نظامی نه در یک کشور، بلکه، در سراسر جهان کنترل می‌کنند، بنا نهاد. «امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحلۀ رشد سرمایه‌داری»، یک اثر اساسی است که لنین در آن، گذار سرمایه‌داری به مرحلۀ جدید و پیامدهای سیاسی این روند را توصیف می‌کند. لنین در ابتدا کشف کرد که سرمایۀ صنعتی جای خود را به سرمایۀ مالی داده است. کار سرمایۀ مالی فقط وام دادن سرمایۀ بانکی به تولید نیست، بلکه، نتیجۀ ادغام انحصارها است که به سهم خود در تمام حوزه‌های جامعه نفوذ می‌کند. در علم اقتصاد، انحصارات جایگزین رقابت آزاد می‌شوند و خلاقیت تولیدکنندگان کوچک را که مشخصۀ سرمایه‌داری «پیش انحصاری» است، از بین می‌برند.

لنین پنج ویژگی اصلی سرمایه‌داری را مشخص کرد.

ــ تمرکز تولید و سرمایه. عنصر تعیین‌کننده: انحصار؛ 

ــ ادغام سرمایۀ بانکی و صنعتی: ایجاد الیگارشی مالی؛

ــ صدور سرمایه (علاوه بر صدور کالا)؛

ــ تشکیل انحصارات امپراتوری‌های فراملی که جهان را به مناطق نفوذ خود تقسیم می‌کند؛

ــ تقسیم ارضی نهایی جهان توسط قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری. 

اروپا به‌مثابه یک انگل

لنین به ماهیت انگلی سرمایۀ مالی و همچنین، به این واقعیت که صادرات سرمایه به ضرر کشور صادرکننده آن انجام می‌شود، اشاره می‌کند. لنین با تجزیه و تحلیل تغییرات جهان معاصر خود نتیجه می‌‌گیرد که امروز ما امکان آن را داریم تا بفهمیم جهان کجا از پیش‌بینی‌های مارکس فاصله گرفته است. بر اساس پیش‌بینی‌های مارکس، سوسیالیسم می‌بایست در مرکز سرمایه‌داری که یکی از پیامدهای توسعۀ نیروهای مولده، شدت مبارزه طبقاتی و تضادهای ناشی از آن خواهد بود، پدید آید. به نظر مارکس، پرولتاریا در این کشورها به سهم خود، توسعه‌یافته‌تر از کشورهای پیرامونی نظام سرمایه‌داری، از جمله روسیه بود. مارکس با توجه به استقرار یک نظام سفت و سخت و در واقع کاست طبقات اجتماعی در کشورهای توسعه‌یافته، دقیقاً انتظار تشدید تضادهای طبقاتی و مبارزۀ طبقاتی را داشت. بنابراین، شرایط عینی کاملاً مطلوب‌ برای ظهور سوسیالیسم توسط مارکسیست‌ها در کشورهای مرکز سرمایه‌داری، در وهلۀ اول، در اروپای غربی انتظار می‌رفت.

نظام سرمایه‌داری ابتدا نه در مرکز، بلکه، در پیرامون خود، در روسیه سقوط کرد و سپس توسط سایر کشورهای پیرامونی مانند چین، ویتنام، کره، کوبا، پی گرفته شد. چرا این جابجایی دقیقاً در کشورهای دور از موطن مارکسیسم، که از قضا ضعیف‌ترین حلقه‌های زنجیرۀ سرمایه‌داری بودند، رخ داد؟

لنین موفق شد این تغییر سیاسی و پیامدهای آن را توضیح دهد. او معتقد بود که کشورهای امپریالیستی از یک سو کشورهای پیرامونی را استثمار می‌کنند و بخشی از آنچه را که در نتیجۀ استثمار به دست می‌آورند، بین نمایندگان طبقۀ کارگر کشورهای خود تقسیم می‌کنند. در نتیجۀ غارت مستعمرات که پرولتاریای غرب به طور غیرمستقیم در آن مشارکت دارد، از شدت تضادهای طبقاتی کاسته می‌شود و نوعی اشرافیت کارگری را که در کشورهای مرکز امپریالیسم وجود خواهد داشت، شکل می‌دهد. از دیگر سوی، استثمار کشورهای مستعمره تحت سلطۀ قدرت‌های امپریالیستی تشدید می‌شود. شدت مبارزه طبقاتی در آغاز قرن، مثلاً، در انگلستان با مستعمرات عظیم‌اش کاهش یافت. این واقعیت به این دلیل اتفاق افتاد که امپراتوری انگلیس بخشی از درآمد حاصل از استثمار مستعمرات، مانند هند، برمه و بخش‌هایی از چین آن زمان را به نفع بخش‌های فقیر جمعیت انگلیسی توزیع کرد. همزمان با این، تضادهای ملی و طبقاتی در خود کشورهای پیرامونی تشدید شدند.

پیرامون به عنوان حلقۀ ضعیف امپریالیسم

در سایۀ همین مکانیسم بود که ضعیف‌ترین حلقه در زنجیرۀ امپریالیسم به سمت پیرامونی نظام حرکت کرد و به فروپاشی آن در نتیجۀ انقلاب‌های [فوریه و اکتبر] ۱۹۱۷ کمک کرد. روسیه به‌مثابه قربانی سلطۀ قدرت‌های اروپایی و یک کشور عقب‌مانده از نظر اقتصادی، ضعیف‌ترین حلقه در زنجیرۀ امپریالیسم شد که تحت تأثیر شکست خود در جنگ علیه ژاپن در آغاز قرن گذشته و همچنین عدم موفقیت خود در جنگ جهانی اول قرار گرفت.

اما وقتی محور مبارزۀ ضد سرمایه‌داری از مرکز به پیرامون تغییر می‌کند، چه تغییری روی می‌دهد؟ آیا این بدان معناست که نظر مارکس اشتباه بوده یا شرایط تضادها دستخوش تغییرات در مقیاس جهانی شده است؟

لنین دوباره موفق شد به شرایط راهبردی جدید پاسخ دهد. او شرایط تصرف قدرت سیاسی و شرایط ساخت سوسیالیسم را به ترتیب آتی مشخص کرد: تصرف قدرت در کشورهای پیرامونی نظام، که در آن نظام‌های سلطه از ثبات کمتری برخوردارند، آسان‌تر و، ساخت سوسیالیسم در آنجا به دلیل رشد ضعیف نیروهای مولده و شکل‌گیری طبقات اجتماعی دشوارتر است.

طراح و رهبر بزرگ انقلاب روسیه، در لحظه پیروزی، بلافاصله متوجه مشکلاتی شد که با کل مسیر ساخت سوسیالیسم در یک کشور پیرامونی همراه بود. او همچنین ثابت کرد که امپریالیسم به ناچار مسیر استثمار کشورهای جنوب توسط کشورهای شمال را دنبال خواهد کرد. لنین مطمئناً دید که استثمار، جهان را به دو بخش، پدیده‌ای که در مرحلۀ کنونی تاریخ جهان تعیین‌کننده خواهد بود، تقسیم خواهد کرد.

انقلاب نه در اروپای غربی به وقوع پیوست و نه در آلمان، که به دلیل شکست در جنگ جهانی اول، برای مدتی به حلقۀ ضعیف زنجیرۀ امپریالیسم تبدیل شد، اتفاق افتاد. فقط تلاش‌هایی برای انجام انقلاب در آلمان توسط اسپارتاکیست‌ها- رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت به عمل آمد، اما شکست خورد. در نتیجه، انقلاب ۱۹۱۷، روسیه را به تنهایی تاریخی طولانی مدت سوق داد.

اما چندی بعد، روحیات انقلابی به مناطق دور از اروپا- چین، ویتنام، کره، کوبا و نیکاراگوئه، که در شرایطی مشابه روسیه قرار گرفتند و به متحدان اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شدند، گسترش یافت.

لنین در اثر معروف خود «امپریالیسم، به‌مثابه بالاترین مرحلۀ توسعۀ سرمایه‌داری» توضییح داد که چگونه قدرت‌های بزرگ در پایان قرن نوزدهم با تقسیم مستعمرات بین بلوک‌های امپریالیستی، دنیا را بین خود تقسیم کردند. کنفرانس برلین در سال ۱۸۸۴ این تقسیم را با تقسیم کل جهان شناخته‌شده برای جغرافی‌دانان تکمیل کرد (ضمن این، مرزهای کشورهای استعمارگر در آفریقا با خطوط مستقیم در امتداد نصف‌النهارها و مدارها، بدون توجه به استقرار قومی مردمان ساکن آنجا تعیین شد).

لنین خاطرنشان کرد که به دلیل پویایی قابل توجه سرمایه‌داری، گسترش نظام‌های آن تنها می‌تواند در نتیجۀ تضاد بین دو بلوک بزرگی که قدرت‌های امپریالیستی در آن‌ها گروه‌بندی شده‌اند، رخ دهد. دوران جنگ‌های بین امپریالیستی، زمانی که یک بلوک به ادعای مالکیت سرزمین‌های دیگر برخاست، فرارسیده بود. و چنین هم شد: جهان در نتیجۀ دو جنگ جهانی بین امپریالیستی در نیمۀ اول قرن بیستم تکان خورد.

کنگرۀ بین‌المللی سوسیالیست در سال ۱۹۱۴ نشان داد که این تقسیم چگونه بر خود جنبش سوسیالیستی تأثیر می‌گذارد. پس از اعلام جنگ، بسیاری از احزاب سوسیالیست با دولت‌های خود سوگند وفاداری یاد کردند. سؤال پیش آمد: آیا خصلت انترناسیونالیستی احزاب سوسیالیست و خود انترناسیونال حفظ خواهد شد یا در جنگ جهانی بین امپریالیستی به «میهن پرستی» که به اشتباه تعبیر شده، ترجیح داده خواهد شد؟ به سخن دیگر، آیا مبارزۀ انترناسیونالیستی و صلح‌طلبانه علیه جنگ، محکوم کردن ماهیت بین امپریالیستی آن باید به‌عنوان میهن‌پرستی، یا دفاع از منافع ملی کشور خود، که طبقۀ کارگر آن به فرمان بورژوازی، تا پای جان با طبقۀ کارگر کشورهای دیگر مبارزه کند، باید در اولویت قرار گیرد؟

از آن زمان، جنبش کارگری و چپ به دو نیروی سوسیال دموکرات و ضد سرمایه‌داری تقسیم شد: در روسیه به منشویک‌ها و بلشویک‌ها [اقلیت و اکثریت]، در جهان- به انترناسیونال دوم و سوم. سوسیال دموکراسی متشکل از چپ‌های میانه‌رو، بمنظور تشکیل دولت‌های رفاه «جداگانه»، از ایده‌های ضد سرمایه‌داری جهانی فاصله گرفتند. انترناسیونال سوم وارث سنت مبارزۀ ضد سرمایه‌داری بود.

لنین در نظریۀ سازماندهی نیز نوآور بود. در شرایط مبارزه با استبداد تزاری در روسیه، حزب بلشویک به عنوان یک شکل خاصی از سازماندهی حزبی کاملاً مناسب پدید آمد. تمرکزگرایی و جنبۀ مخفی و مرموز حزب، کلید پیروزی آن در سال ۱۹۱۷ شد. اما تفاوت‌ فقط در تفاوت بین احزاب قانونی و توده‌ای و نوع حزب پیشنهادی بلشویک‌ها نیست. لنین تئوری سازمان حزبی را که فراتر از این تفاوت بود، مطرح کرد.

سه سطح آگاهی توده‌ای

این نظریه سه سطح از آگاهی اجتماعی کارگران و بقیۀ جمعیت را مشخص می‌کند. سطح آگاهی بالاتری وجود دارد – سطح آگاهی پیشرو، که بسته به فرآیندهای سیاسی تغییر نمی‌کند؛ روحیۀ انقلابی همیشه در آن ذاتی است، و همیشه در احزاب سیاسی، اگر در کشور وجود داشته باشد، حضور خواهد داشت. این همان بخش جامعه است که با ستیزه‌جویی طبیعی متمایز می‌شود و در شرایط کنونی در حال تبدیل شدن به کنشگر سیاسی است. اما این، اقلیت است.

سطح متوسط ​​آگاهی جنبش‌های مردمی، شکل ملایم‌تری از آگاهی انقلابی است، که سطح آگاهی سیاسی آن بسته به دوره و کشور در نوسان است. این سطح، مثلاً در جنبش سندیکایی مشاهده می‌شود. در دورۀ رادیکالیزه شدن فرآیندهای سیاسی، این گونه افراد رادیکالیزه شده، به پیشاهنگان نزدیک می‌شوند و در دورۀ سکون و شکست‌های سیاسی دوباره به مبارزات سندیکایی باز می‌گردند.

علاوه بر این دوسطح، یک بخش بزرگتر با سطح آگاهی پایین نیز وجود دارد که فقط در زمان رادیکالیزه شدن شدید فرآیندها و انقلاب‌های سیاسی بسیج می‌شود. این نشان از انقلابی بودن لحظات تاریخی دارد. این تقسیم‌بندی نه تنها در مورد کشورهای دارای رژیم استبدادی مانند روسیه، حتی در مورد سایر کشورهای پیرامونی در زمان وقوع انقلاب‌ها نیز صدق می‌کند. این سطح، شرایط برای ظهور آگاهی طبقاتی در سرمایه‌داری را که در مورد همۀ کشورها صادق است، برجسته می‌کند. بنابراین، سانترالیسم دموکراتیک که بسیار مورد انتقاد قرار گرفته، صرفاً به این معناست که اقلیت حزب به منظور دستیابی به اتفاق آراء در هنگام اتخاذ تصمیمات خاص، تسلیم اکثریت می‌شود. البته، نباید انتظار داشت که حزب برای همیشه توسط پیشتازان اداره شود؛ این در نتیجۀ بسیج جمعیت روی می‌دهد.

ساوتسکایا راسیا (روسیه شوروی)- وب‌سایت حزب کمونیست فدراسیون روسیه

۱۷ آبان-عقرب ۱۴۰۲


در سوگ غزّویان

این است دموکراسی، این است حقوق بشر 

در رثای کودکان، زنان و مردان پیر و جوان فلسطین که بدست وحوش هار امپریالیسم و صهیونیسم به سیاق قتل‌عام و نسل‌کشی مردم بومی آمریکای شمالی کشتار می‌شوند و از سرزمین‌شان اخراج می‌گردند.

ا. م. شیری

ای طفل شیرخوار،

ای گرسنه کودک فلسطینی!

من تکه‌های تن نحیف تو را،

پستانک و عروسک‌ات را،

کیف و کتاب مدرسه‌ات را

در گودال‌های خون،

در میان خرابه‌ها دیدم!

و مدرسه سوخته و ویرانت را

دیدم که بخاطر آن،

شیر اخته بیشه از شغال جنگل،

امان می‌خواست.

ای مادر، ای خواهر حاملۀ فلسطینی،

من چین زلف تو را،

من سینه نجیب تو را،

که طفل سوخته‌ات،

به کناری افتاده بود،

در میان خرابه‌ها دیدم!

ای دختر فلسطینی!

من دستان حنا بسته تو را

با حلقه نامزدی بر انگشت،

در کف جوی بار خون دیدم!

ای دوست، ای پدر،

ای رفیق فلسطینی‌ام!

من سینه شرحه شرحۀ تو را،

اندام غرقه در خونت را،

در زیر باران آتش دیدم!

زان روی که،

نتوانستم به یاریت بشتابم،

نتوانستم در زیر باران آتش،

در زیر باران «فسفرسفید»،

که از ابر تیرۀ «دموکراسی»،

با غرش «حقوق بشر»،

از جبهۀ «غرب» بر سرت می‌بارید،

چتری از جان و تنم به تو هدیه کنم.

من شرمسارم و

نمی‌گویم مرا ببخش!

اما، تو هم می‌دانی که من نیز،

مثل تو، زندانیم.

در زندانی به گسترۀ گیتی،

در سلول تاریک و متعفن سرمایه،

دست بسته و پای در زنجیر، اسیرم!

در زندانی که در آن،

دیو سرمایه،

فرشته حقیقت را سلاخی می‌کند.

خون طفلان غزه را به پای «یهوه» می‌ریزد.

صدای چک- چک خون زخم‌های فلسطین را،

از هر سو می‌شنوم.

ویرانه‌ها و آتش و دود و خون را می‌بینم!

و از موهبت «دموکراسی»،

فریاد برمی‌آورم:

ای طفل، ای زن، ای مرد!

ای فلسطین شهید!

من شرمسارم از تو، که

نتوانستم قفس تنگم را بشکنم،

نظم کهنه زندان سرمایه را براندازم.

ساطور از دست جلاد برگیرم،

دیگ سربش واژگون سازم.

بدینسان، کفتارهای سرمایه،

تو را در سلول تاریک،

در قفس تنگ،

گرسنه و تشنه،

از هم دریدند.

من قفسم نشکستم و تو تنها،

در دیگ «سرب مذاب»،

همراه با آزادی و حقیقت،

در زیر باران «خوشه‌ای»

سوختی و ذوب شدی و من،

در رثای تو،

در زیر چکمه‌های دروغ،

در حسرت آزادی و

شرمگین از تو،

فریاد زدم:

لعنت بر این «دموکراسی»!

نفرین بر این «حقوق بشر»!

ای تف بر این تقـلب!

https://eb1384.wordpress.com/2023/11/08/

۱۷ آبان- عقرب ۱۴۰۲

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate