مساله فلسطین، انسانی است یا ملی 

مساله فلسطین، انسانی است یا ملی 

سازمان ملل مسئول است تا در اسرع وقت قطعنامه ای مبنی بر آتش بس فوری و توقف کشتار و ترور شهروندان غزه را تصویب نماید. بشریت وظیفه دارد تا ضمن حمایت از توقف ترور؛ طرح صلح و راه حل پایدار و انسانی برای مسئله فلسطین ارائه دهند. کمونیستها، جلودار بشریت متمدن در جهان هستند؛ و سوسیالیسم آلترناتیو واقعی بحران همه جانبه کنونی است. راه حل انسانی مساله فلسطین چگونه است؟ برای اینکه به پاسخ عینی، سیاسی، و انسانی یک مساله برسیم؛ ابتدا باید آن مساله را بدرستی بشناسیم. سوال اشتباه، همیشه پاسخ اشتباه گرفته و می گیرد.          

مساله فلسطین چیست؟ مساله فلسطین این است که مردم نان و آب و امنیت ندارند، زندگی ندارند؛ اراده و اختیار ندارند، آزادی ندارند؛ حق آمد و رفت ندارند، حق بدست گرفتن سرنوشت خود را ندارند؛ همه اینها را دولت نژادپرست و فاشیست اسراییل از مردم فلسطین سلب کرده است. مضافا اینکه، مردم فلسطین از آزادی اندیشه، بیان، چاپ، تشکل و اعتراض وغیره محرومند؛ از یک آموزش و پرورش علمی، غیر قومی، و غیر دینی هم محرومند؛ از اینکه حزب سیاسی، تجمع سیاسی، تحرکات سیاسی داشته باشند هم محرومند؛ زنان نمی توانند تشکل و حزب خود را داشته باشند، و خود را برابر با مردان بدانند؛ حقوق کودک، طبیعت، و حیوانات بی معنی است؛ حق ندارند مسیحی و یهودی و خورشید پرست و گاو پرست شوند، و یا بی دین باشند؛ مردم فلسطین، رفاه و آسایش و خوشبختی ندارند؛ مردم فلسطین، فقیرند استثمار می شوند، و اسیر حاکمان هستند؛ مردم فلسطین، اسیر توهم، خرافات، و اعتقادات خونریزانه هستند. اینها ناشی از حاکمیت دین و سرکوب اسلام و تجاوز حماس و فاشیسم اسلامی است. ثالثا، مردم فلسطین، اسیر خاک پرستی، مقدسات مرز و پرچم، وطن عربی و عزت فلسطینی، و سرزمین مقدس قدس و غیره هستند. در نتیجه، مساله فلسطین، محدود به حاکمیت و سرکوب دولت اسراییل نیست؛ کمااینکه مساله مردم کرد زبان، محدود به سرکوبگری دولت ترکیه و عراق و ایران و سوریه نیست. ناسیونالیستها برای محق جلوه دادن خود و آلترناتیوشان؛ حاکمیت دولت-ملت حاکم/بیگانه را، بعنوان تنها مشکل معرفی کرده، و به این ترتیب خود را به موقعیت راه حل سیاسی پرتاب می کنند. جامعه و بشریت نباید فریب این حقه بازی سیاسی را خورده، و تسلیم آلترناتیو ملی گرایانه شود. هم مساله فلسطین، و هم مساله کردستان، باید همه جانبه حل شوند. حل همه جانبه مساله فلسطین و کردستان، در گرو سیستم سوسیالیستی و آلترناتیو شورایی است.   

مساله فلسطین انسانی است و نه ملی؛ چرا که آزادی، زندگی، و مدنیت مقولاتی انسانی هستند، نه میهنی. مردم فلسطینی، حق دارند کشور خود را داشته باشند؛ اما تشکیل کشور فلسطین، مصائب مردم فلسطینی را رفع و حل نمی کند. پس من با احداث یک کشور جدید برای فلسطینیان و یا برای مردم کرد زبان مخالف نیستم؛ بحث من این است که چنین راه حلی، درد این مردمان را درمان نخواهد کرد! اینکه انسان حق دارد در صلح و امنیت، در رفاه و خوشبختی، و در شادی و ترقی زندگی کند؛ اینها همه مفاهیم و موضوعاتی انسانی هستند، و نه مطالباتی میهنی و ملی. برای تبدیل میهن به کشور، مرز و پرچم و ارتش و تانک و بمب افکن و پادگان و زیردریایی و موشک لازم است. ۷۵ سال دربدری، آوارگی، فقر، ناامنی، جنگ، اسارت، شکنجه و زندان، مرگ و خون، همه آنچیزهایی بوده اند که مساله فلسطین را ساخته اند؛ حل مساله فلسطین به رفع تمام این مصائب مربوط است. راه حل ناسیونالیستی-اسلامی مبنی بر آزادی سرزمین فلسطین است؛ اما، باید خواهان آزادی برای مردم فلسطینی بود. اینها را می گویم تا بعدا وقتی نوبت همین فجایع در کردستان شد؛ باز بتوانم بگویم، این ما مردم هستیم که به آزادی نیاز داریم و نه سرزمین کردستان. لابد مخالفین استدلال خواهند کرد که آزادی یک ملت در ظرف خودش یعنی کشور مختص آن ملت، ممکن است؛ تا زمانی که کشور مستقلی وجود نداشته باشد، اسارت ملی درجریان است. پاسخ این است که، اکنون بیش از دویست کشور وجود دارند؛ اما شهروندان اکثریت مطلق این کشورها، شهروندانی بی حقوق، بی اراده، غیر مرفه، و ناراضیند. دوما، تشکیل یک کشور جدید در نظام و سیستم سیاسی-اقتصادی کنونی جهان، به حاکمیت یک اقلیت می انجامد و لاغیر؛ چه در فلسطین، چه در کردستان. سوما، آزادی، اراده، شادی، آسایش، حرمت، و کرامت انسانی مقولاتی کیفی هستند؛ که اگرچه دولت یک کشور می تواند آنها را از همه یا بخشی از شهروندانش بگیرد؛ اما هیچ دولت و کشوری، نمی تواند آنها را به شهروندانش بدهد. زیرا این مقولات در قلمرو مرزها، بسته به نوع دولتها، و وابسته به سیاستهای گوناگون اقتصادی نیستند؛ ریشه ای تر، اجتماعی تر، و انسانی تر هستند. هر کشور جدیدی لاجرم و حتما، باید سلسله مراتب خاصی را طی نماید، تا در جرگه ملل قرار بگیرد. از تنیدگی نظام مالی اش در نظام جهانی، تا ادغامش در بازار جهانی؛ تا ایجاد ارتش، و خرید تسلیحات، و هزینه های میلیاردی امنیت، و دفاع ملی. هیچ انسانی در چنین کشوری، نمی تواند نه خوشبخت باشد نه آزاد؛ مگر اینکه یا صاجب ثروت باشد و یا صاحب قدرت. پس مشکلات عدیده اکثریت مردم فلسطینی و کردزبان، کماکان باقی می مانند. دولت اسراییل، تنها از راه سیاسی و نظامی و حقوقی نبود که به مردم و جامعه فلسطینی لطمه زد. دولت-قومی-دینی-نژادی اسراییل، در واقع با دولتی و سیاسی کردن دین و قومیت و نژاد و خاک، و تقدس بخشیدن به آنها، باعث شد که مردم فلسطین هم در همین باتلاق عمیق گرفتار و غرق شوند. اکنون یک فلسطینی، یک شهروند جهان نیست؛ یک فلسطینی، به یک دین و یک سرزمین و یک نژاد و یک قومیت خاص و مقدس تعلق دارد، که لازم است از اسارتشان رها شود. همه این تعلقات سنتی، تاریخی، و کاذب را باید بفرد محدود، گریبان جامعه و قدرت حاکم بر جامعه را، از آنها باز کرد.  

آزادی، حق، و سرنوشت مقولات انسانی و اجتماعی هستند؛ نه سرزمینی، میهنی، و ملی. اینکه جامعه به آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فردی، برای رشد فردی و ترقی اجتماعی، نیازمند است؛ خود نیاز به یک سیستم اداره سیاسی جامعه دارد که، تضمین چنین آزادیهایی به نفعش باشد و نه به زیانش. و بعلاوه، چنین سیستم سیاسی ای نیاز به یک سیستم مادی یا اقتصادی دارد که، وجود چنین سیستم دولتی ای به نفعش باشد و نه به زیانش. بنابراین، نتیجه این می شود که خلق دو کشور فلسطین و کردستان، آزادی را نه برای مردم، بلکه برای سرزمین فلسطین و کردستان را سبب می شود. آزادی فلسطین و کردستان، یعنی اینکه این سرزمینها از زیر استثمار و حاکمیت اقلیت غیر همزبان و ظالم و سرکوبگر بیرون می رود -آزاد می شود-، و توسط اقلیت همزبان و ظالم و سرکوبگر، استثمار و کنترل می شود؛ نمونه هم زیاد است از عراق و سوریه و لبنان تا پاکستان و هند و مصر، کشورسازی مصائب مردم و جامعه را حل نکرده است. 

حق از منطق تساوی تبعیت می کند. یعنی همان چیزی، یا مقوله و موضوعی، که برای تو رواست؛ برای من هم رواست. همان مقولاتی که برای من رواست؛ برای تو هم رواست. پس حق، در یک رابط برابر میان دو طرف (و یا یک طرف با یک جامعه و کل)، معنی دارد. در نتیجه تمام حقوقی که مردم یهودی دارند؛ مردم مسلمان هم باید داشته باشند؛ تحقق چنین حقوقی در یک کشور هم، ممکن و میسر است. اگر دنیا دست نظام نابرابر سرمایه داری نبود؛ تمام نابرابری های اجتماعی هم بی معنی بود، یا لااقل در دولت و در قانون و در آموزش نبود. لذا همه ی مردم، منهای نژاد و رنگ و زبان و دین و مذهب متفاوتشان می توانستند با هم و در کنار هم، زندگی کنند. بنابراین، رسیدن به راه حل منصفانه و انسانی، منوط بر گذر از این سیستم منحط و غیر انسانی است؛ زندگی آزاد و برابر و عادلانه هر دو مردم منتسب به یهودی و مسلمان، در یک کشور سوسیالیستی با اداره شورایی، راه حلی در دسترس است. اگر راه حل سوسیالیستی اکنون و در شرایط فعلی دشوار است؛ دیگر راه حلها هم آسان نیست، و آن را باید به طرفین تحمیل کرد. تشکیل یک کشور جدید برای حل یک مساله -از میان مسائل متعدد جامعه- می تواند ممکن باشد؛ آنچه این ممکن را ناممکن کرده است، خاک پرستی طرفین و دین سیاسی شده طرفین است. یعنی خاک و خدا، سرزمین و میهن، نژاد و قوم، به مقام تقدس رسیده؛ و گذشت از مالکیت سیاسی و دینی بر زمین، و پایین آمدن از مقام برتری نژادی برای طرفین، غیرممکن شده است. مالکیت سیاسی اسراییل (یا فلسطین) بر یک سرزمین معین، مالکیت سیاسی فلسطین (یا یهودیها) را بر همان سرزمین نفی کرده است؛ یا هردو بر این یک سرزمین حق دارند، و یا هردو حق ندارند. اما حق سیاسی فلسطینیها بر سرزمین فلسطین، علی رغم ادعای ناسیونالیستها، متضمن حقوق اجتماعی برای مردم فلسطینی نخواهد بود. درواقع آنچه مردم فلسطین (و مردم کرد زبان) را از یک زندگی انسانی محروم کرده است، نداشتن کشور و دولت-ملی نیست؛ بی اراده و بی اختیار شده گی بشر توسط سیستم سرمایه داری، و روبنای دموکراسی آن است. سرنوشت مردم در دست خودشان است، و این خود مردم هستند که باید مستقیما در سرنوشت خودشان، از مبنای مادی تا حاکمیت سیاسی، دخالت و آن را بدست گیرند.              

همزمان با خواست افکار عمومی جهان و نهادها و ارگانهای بین المللی برای آتش بس، صلح پایدار و اجرایی کردن راه حل دو کشور؛ که من هم با اینها موافقم. اما همواره ارائه راه حل کمونیستی این مساله هم ضروریست، تا بار دیگر معلوم باشد ما چگونه به مسائل جامعه بشری در امروز و آینده برخورد می کنیم. اگر به راه حل ناسیونالیستی مساله، که تشکیل کشور مستقل فلسطین است توجه کنیم؛ این راه حل، حل مساله را با تشکیل کشوری برای ملت فلسطینی تمام شده می داند. همین راه حل را ناسیونالیسم کرد هم مطرح می کند. اگر چنین باشد؛ معنایش این است که در کشور کنونی اسراییل، مردم یهودی تبار (و یا در ترکیه مردم ترک زبان)، در یک جامعه سالم زندگی می کنند. اما چنین نیست؛ جامعه اسراییل از یک طرف آپارتایدی است و از طرف دیگر بشدت دین زده؛ کمااینکه جامعه ترک زبان ترکیه بشدت نژاد پرست و دین زده است. بنابراین، ایجاد کشور جدیدی مانند ترکیه، که نژاد و دین جامعه را در محاق فرو برد و فقط اسمش فلسطین باشد؛ درد و مصائب مردم زجر کشیده فلسطین را درمان نخواهد کرد. در نتیجه؛ راه حل کمونیستی برای پایان دادن به جوامع نژاد پرست و دین زده و تفکیک مردم بر اساس تعلقات مذهبی و زبانی آنها، چه در اسراییل و فلسطین، چه در ترکیه و کردستان، سوسیالیسم است. جامعه سوسیالیستی، که در آن اداره جامعه در دست شوراهای مستقیم مردم است، و مبتنی بر سیستم سوسیالیستی (یعنی عمومی کردن تمام ثروتها و منابع تولید) می تواند جامعه ای بسازد که در آن قانون کور باشد؛ و آزادی همه آحاد مردم را در بر گرفته؛ و برابری همه جانبه شهروندان در آن تضمین باشد. در جامعه سوسیالیستی در عین حال که هر فردی در دنیای شخصی خود می تواند هر دین و مذهب و اعتقاد و ایدلوژی ای داشته باشد، و در جامعه هم از داشتن اماکن خاص خود بهره مند باشد؛ در عین حال دین نه در دولت، نه در نظام آموزشی، و نه در نظام قانونی جامعه، هیچ دخالتی ندارد. در جامعه سوسیالیستی تو میتوانی به نژاد برتر خود، بعنوان یهوی و مسلمان و عرب و ترک و کرد افتخار کنی؛ اما نمی توانی این ذهنیت بیمارگونه را، هیچ جا و علیه هیچکس بکار بگیری. در جامعه سوسیالیستی، علم و دانش و هنر و تکنولوژی به کودکان آموزش داده می شود، در خانواده هم والدین حق ندارند فرزند خود را آموزش مذهبی بدهند؛ اما در دانشگاهها ادیان متعدد تدریس می شوند، هر جوانی حق دارد هر دینی را برگزیند و فرامین آن را پیروی و بجای آورد. فقط چنین جامعه ای است که می تواند اسم جامعه انسانی داشته و مدنیت بشری را نمایندگی کند. جامعه سوسیالیستی جامعه ای مرکب از یهوی و مسلمان، و یا مرکب از ترک و کرد نیست؛ جامعه سوسیالیستی جامعه انسانها و شهروندان متساوی الحقوقی است، که نه دین و مذهب، و نه زبان و قومیت آنها، در هیچ کدام از نهادهای جامعه مورد تاکید نیست، و رسمیت ندارد.  

رسم است که می گویند برای قضاوت صحیح باید خودت را بجای طرفین یک ماجرا گذاشت؛ بعنوان نمونه خودت را بجای یک شهروند یهودی در اسراییل و یا یک شهروند فلسطینی در غزه بگذار. این خود دگر انگاری فرضی، یک شیوه مناسب است که اغلب ما را از یک قضاوت یک سویه و سطحی و یا مغرضانه و تبعیض آمیز دور می دارد. اما برای اینکه به مساله ای مانند مساله فلسطین برخورد درستی بکنیم و راه حل صحیحی ارائه بدهیم؛ باید از نگاه یک کمونیست که هیچ گونه رابطه و برخوردی با مسلمانان و یهودیان نداشته، و نه هیچ تجربه مثبت و منفی در این رابطه داشته است، و نیز مورد بمباران میدیای جهت دار نبوده است، به این مشکل نگاه کرد. آنچنانکه، میان مردمان یک جزیره کوچک در اقیانوئس آرام درگیری باشد و ما لازم باشد در مورد آنان به مصالحه بنشینیم. پس هیچ نوع تاریخ سازی طرفین؛ هیچ نوع جنایات طرفین؛ هیچ نوع تعدی و تعرض و ترور شهروندان طرفین؛ هیچ نوع تخفیفی به طرفین روا نیست. هیئت حاکمه طرفین بخشی از صورت مساله هستند؛ دین و مذهب و تقدسات خرافی طرفین در دولت ممنوع باشد؛ قومیت و نژاد برتر و بهتر و خاک مقدس طرفین مردود تلقی شود؛ حق آزادی و برابری و عدالت و زندگی مرفه و امنیت برای شهروندان طرفین یکسان فرض شود، همه اینها را فقط یک اداره شورایی بر پایه سیستم سوسیالیسم پاسخ می دهد. 

مساله فلسطین محلی و ملی نیست؛ انسانی و جهانی است. تروریسم حماس و دولت اسراییل تبعات منفی روحی و روانی و سیاسی و اقتصادی برای کل بشریت دارد؛ بشریت نیز، در قبال راه حل و آینده جامعه اسراییل و فلسطین بی مسئولیت نیست. چنین نیست که فقط دولتها و نهادهای بین المللی در این فاجعه دخیلند؛ دخالت مستقیم بشریت انساندوست هم ضروری است. چرا که فقط بکمک جامعه جهانی از پایین و تشکلات و نهادی های رادیکالش، از کارگری تا مدنی، و اقدامات عملی آنها از اعتصاب تا حضور در محل است؛ که می شود دست جریانات قوم گرا، نژادپرست، دینی، و مذهبی را در هر دو جامعه یهودی و فلسطینی کوتاه کرد و اختیار و اراده شوراهای مستقیم مردم را بر سیستم نابرابر جهانی کنونی تحمیل کرد. نیروی سوم، جبهه سوم باید بمیدان آمده، و مردم فلسطین و اسراییل را یاری دهد.  

به لحاظ جغرافیای سیاسی هم حساب کنیم، مساله فلسطین یک مساله محدود به سرزمینهای فلسطین و مردم موسوم به فلسطینی نیست؛ این مساله به تمام مردم منطقه مربوط است. همچنین تاثیر نامحدودی هم بر سیاست منطقه خواهد گذاشت؛ هر نوع راه حلی برای این مساله، میتواند مستقیما روی مطالبات سیاسی مردم تحت ستم درهمه کشورهای خاورمیانه، تاثیر بگذارد. اگر ناسیونالیستها موفق بشوند راه حل خودشان را به کرسی بنشانند، آن راه-حل می تواند برای دهه ها خود را به مردمان منطقه تحمیل کند؛ و اگر کمونیستها موفق شوند با راه حل سوسیالیستی بسراغ این مساله بروند؛ سوسیالیسم وارد بورس سیاسی منطقه شده، و می تواند دورنمای قدرت گیری خود را به سیستم جهانی در خاورمیانه تحمیل کند.

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۷۱

اقبال نظرگاهی         سوم نوامبر ۲۰۲۳

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate