فلسطین، همسنگری “چپ محور مقاومتی” و چپ جهانی

فلسطین، همسنگری “چپ محور مقاومتی” و چپ جهانی

چپ محور مقاومتی: مقاله ای از نیما مهاجر در وبسایت آزادی بیان بنام “در دفاع از خیزش های انقلابی در مقابل چپ های حکومتی محور مقاومت” مندرج است که موضوع مهمی را به اشتراک گذاشته است. 

نیما مهاجر نوشته اند: “چپ‌های حکومتی اگر خودشان مستقیما سیاست‌های سرکوبگرانه را پیش نبرده باشند از لحاظ نظری و تبلیغاتی با سیاست سرکوب همراه بوده‌اند. سرکوب دانشجویان، اخراج اساتید دانشگاهها، اشاعه‌ی طراحی‌های سوخته علیه زندانیان سیاسی، تلاش برای نفوذ امنیتی در جنبش معلمان، تخریب جنبش کارگری در خوزستان و حمله به جنبش انقلابی کردستان بخش اصلی محتوای نشریات و تویت‌های این مزدوران است. محور مقاومتی‌ها همه‌ی این طرفداری‌های آشکار از حکومت را به نام کمونیسم و طبقه‌ی کارگر انجام داده‌اند تا علاوه بر سرکوب سخت به هدف رهبر حقیرشان، یعنی بی اعتبار کردن کمونیسم و انقلاب کارگری نزدیک شوند.” و ادامه می دهند: “چپ مقاومتی خواستگاه خیزش‌های انقلابی را در بیرون مرزها جستوجو می‌کند و این خیزش‌ها را محصول توطئه‌های امپریالیستی برای تضعیف ایران مقتدر و در هم شکستن مقاومت ایران -بخوانید جمهوری اسلامی- در برابر سیاست‌های امپریالیستی می‌داند. این چپ حکومتی با همان ادبیات حاکمیت، مبارزان خیزش‌های انقلابی و پیشروان جنبش‌های معلمان، بازنشستگان، کارگران و فعالین جنبش رهایی زن و ملیت‌های تحت ستم را عوامل بیگانگان و پیاده نظام امپریالیسم می‌خواند.” همچنین “…چپ‌های حکومتی برای آنکه دشمنی خود را با خیزش‌های انقلابی که از دی‌ماه ۹۶ تا شهریور ۱۴۰۱ ادامه داشته است پیش ببرند، اولا همه‌ی این خیزش‌ها را ساختگی و فاقد اصالت توده‌ای ارزیابی می‌کنند که در خدمت سیاست‌های آمریکا و از بین بردن استقلال و اقتدار ایران -بخوانید جمهوری اسلامی- قرار گرفته‌اند…” و ادامه می دهند: “مخالفت چپ حکومتی با آمریکا درست همانند لفاظی‌های خمینی علیه شیطان بزرگ است که تنها با هدف دشمنی با خیزش‌های انقلابی انجام می‌گیرد و جز شعارهای پوچ هیچ نمود عینی و عملی‌ای ندارد. برای یک محور مقاومتی نام شیطان بزرگ فقط بهانه‌ای است تا از استبداد حاکم در مقابل مطالبه‌ی هر گونه حقوق دمکراتیک دفاع کند. چپ حکومتی در ضدیت کارتونی و دروغین‌اش با شیطان بزرگ جز دفاع وقیحانه از سرکوب خیزش‌های انقلابی کار دیگری انجام نمی‌دهد.” او در ئاسخ به این چئ حکومتی می نویسد: “جانوران طالبان و جانیان رژیم اسلامی برعکس آنچه که چپ‌های حکومتی ادعا می‌کنند نه تنها دولت‌های مستقل و جنبش اصیل منطقه در تقابل با آمریکا نیستند بلکه دست‌نشاندگان همین قدرت‌های غربی و بیگانه‌ترین نیرو با جنبش‌های رهایی بخش زنان و مردان خاورمیانه هستند.” نیما مهاجر بخوبی بیان می کند که: “وقاحت این افراد پایانی ندارد. یک فرد باید خیلی کثیف باشد تا با بکارگرفتن ادبیات فرماندهان سپاه، خیزش آبان ۹۸ را «خشم کور» -اغتشاش‌گران- بنامد، جانباختگان این خیزش انقلابی را اراذل و اوباش بخواند، قیام تشنگان خوزستان را به «تجزیه طلبی» نسبت دهد و‌ معترضان جان بر کف خیزش انقلابی ژینا را «پیاده نظام ناتو» و شکم سیرهایی که فقط به دنبال برداشتن حجاب و برهنه شدن هستند، نام بگذارد؛ اما وقیحانه مدال افتخار ضد امپریالیستی بودن را بر گردن قاتلان و اراذل سپاه پاسداران بیاویزد. یک محور مقاومتی دقیقا چنین موجود پلشتی است که روی خون هزاران کارگر خیزش‌های انقلابی ۹۶، ۹۷، ۹۸، ۱۴۰۰، و ۱۴۰۱ پا می‌گذارد…” و نهایتا بزیبایی نوشته اند: “لنین زمانی جنگ امپریالیستی بین کشورها را به جنگ علیه بورژوازی خودی تغییر داد و چپ‌های حکومتی اکنون خیزش‌های انقلابی را محصول سیاست امپرالیستی می‌خوانند تا از بورژوازی خودی دفاع کنند. این میهن‌پرستان شرمگین در واقع پیاده نظام بورژوازی ملی در مقابل خیزش انقلابی هستند که به لفاظی‌های حکام بورژوازی علیه آمریکا دلخوش کرده‌اند...” 

من ضمن تایید نکات نیما، تلاش می کنم همسنگران جهانی این چپ محور مقاومتی را برای تکمیل بحث ایشان، کمی معرفی کنم.

چپ در جهان: چپ در کشورهای مختلف دنیا اغلب یا استالینیستند، یا مائوئیست، یا تروتسکیست و یا چپ مکتبی و دانشگاهی و چریکی و غیره؛ این چپ اما، دارای یک هویت مشترک، یک بادبان پوسیده، و یک قطب نمای ورشکسته است. اکثریت مطلق چپ کشورهای مختلف علاوه بر ناسیونالیسم زدگی، و مذهب پناهی، و ضد مدرنیسم بودنشان؛ همگی ضد امپریالیستند. برای اینها دشمن (تضاد) اصلی داریم و دشمن فرعی؛ دشمن اصلی امپریالیسم است، و دشمن فرعی دولتهای کشورهای مختلف. چپ جهانی وظیفه خود را مبارزه با امپریالیسم تعریف کرده و در این راه با هر ارتجاعی متحد می شوند. این دشمن اصلی همان است که در قرن بیست با کره و چین و ویتنام جنگیده؛ در ایران و عراق و مصر و شیلی و گواتمالا کودتا کرده؛ و در اندونزی و کنگو و الجزایر و غیره چپ را سرکوب کرده؛ بنابراین خود این چپ هم در همان قرن بیست منجمد مانده است. البته همه اینها بخشودنی بود اگر این دشمن اصلی، این شیطان بزرگ، این استکبار جهانخوار، با کشور بزرگ سوسیالیستی یعنی شوروی، مخالفت نمی کرد. مخالفت و دشمنی با کشور برادر، شوروی جرمی است نابخشودنی. القصه، چپ ضد امپریالیست قصد انتقام از شیطان بزرگ دارد، و لذا حاضر است با هر شیطان کوچکی فی المثل خمینی (مانند حزب توده و سازمان چریکهای فدایی اکثریت)، و خامنه ای (مانند دولت سوسیالیست ونزوئلا و کوبا)، همدوش و همسنگر گردد.   

روشن است که چپ محور مقاومتی ایران هم، ضد امپریالیست است؛ اما، آیا چپ ضد امپریالیست کشورهای جهان هم محور مقاومتی هستند؟ با یک استثنا بله هستند. آن استثنا چپ ایرانی خارج کشور است، که بدلیل شناخت مردم ایران از حکومت اسلامی؛ این چپ جرات نمی کند علنی از جمهوری اسلامی و “مقاومتهایش” در برابر امپریالیسم جانبداری صریح داشته باشد. اما همین چپ ایرانی با افزایش چالشهای جهانی میان قدرتهای شرقی (چین و روسیه + ایران) و قدرتهای غربی (امریکا و ناتو + اسراییل)؛ روز بروز زبانشان علیه امپریالیسم و سگ زنجیریش یعنی اسراییل درازتر، و در مقابل ترورهای حماس، دولت ترکیه، و دیگر جریانات اسلامی لالمانی گرفته و فقط از مقاومت بر حق فلسطین صحبت می کنند. کلید واژه های چپ وطنی و چپ جهانی در مورد مساله فلسطین همسنگریشان را با حکومت اسلامی ثابت می کند. رژیم غاصب، صهیونیسم جهانی، نابودی رژیم صهیونیستی، رژیم ساخته امپریالیسم، مقاومت فلسطین، اسم نبردن از تروریسم حماس، تاکیدات مکرر بر حمله اسراییل به مدرسه و بیمارستان و کودکان و زنان، حذف و فراموشی گروگانهای حماس، نادیده گرفتن سپر انسانی از سوی حماس، و موارد دیگر منویات ذهنی و اعتقادی و سیاسی چپ جهانی و چپ ایرانی در همسنگری با جمهوری اسلامی در مورد مساله فلسطین است. برخلاف کمونیستها، چپ ایرانی همراه با چپ جهانی رویارویی بلوک در حال شکلگیری شرق را در راستای تضعیف امپریالیسم و بنفع ملت های جهان می دانند. کمونیستها اما هر دو بلوک را سرمایه داری، آشتی یا جنگ این دو بلوک را، بزیان مردم و جامعه و طبقه کارگر و بدیل سوسیالیستی می دانند.        

بلحاظ تئوری سیاسی، این چپ در ایران جناح چپ جنبش ملی-اسلامی، و در سطح جهان جناح چپ جنبش ملی گرایی و ناسیونال-رفرمیسم است. یکی از نشانه های اثبات این خصیصه چپ جهانی، ضدیت آنها با گلوبالیسم است. گلوبالیسم، برخلاف ادعای این چپ مرتجع؛ جهان گرایی ضد ملت ها و فرهنگها و جهان توسعه نیافته و زنان زحمتکش و ملیتهای سرکوب شده نیست. اینها بعضا درست و بخشا ذهنی است. گلوبالیسم، جهان گرایی کاپیتالیستی و نسبیت گرایی فرهنگی و پوپولیسم سیاسی و فرصت طلبی اقتصادی بازار آزادی، و بی اختیار کردن بشریت و طبقه کارگر است. این چپ تفاوتی میان گلوبالیسم سرمایه محور، و واقعیت عینی جهانگرایی اقتصادی و اجتماعی و تکنیکی و صنعتی و علمی و فرهنگی، -ناشی از تکامل تاریخی- قائل نیست. پیام این چپ بازگشت به ملی گرایی، فرهنگهای سنتی، و ارزشهای قومی-محلی در برابر گلوبالیسم است. حال آنکه بدیل گلوبالیسم بازار-آزادی سود محور، تاکید بر جهان گرایی سوسیالیستی، و ارزشهای جهانشمول کل بشریت است. ملی گرایی، در قرن بیست به اوج خود رسید و حساب خود را پس داد. ملی گرایی، خدمتی به بشریت نکرد؛ در بهترین حالت چپاول جامعه و اکثریت مردمانش را از چنگ استعمارگران درآورد و بدست استثمارگران محلی داد. این ممکن است خاک پرستان، ناسیونالیستهای قوم گرا و نژاد پرست را، خشنود سازد؛ اما طبقه کارگر و اکثریت جامعه، نفعی از اقتصاد ملی نبرده و نخواهند برد. مساله این چپ -که جناح چپ جنبش ملی گرایی در جهان و ایران بود- نه انسان است، نه زندگی اجتماعی بشر، و نه حقوق مساوی انسان. اینها با غارت ثروت ملتهای مظلوم توسط استعمارگران و امپریالیستها مخالف، و بطور مکانیکی جانب طرف مظلوم و زیر سرکوب و غیرسرمایه دار هستند. مساله اینها دخالت امپریالیسم در امور داخلی ملتها، و فروش سلاحهای نظامیشان، و قبضه بازارها از کالاهایی است که با آن فرهنگ خود را ترویج و فرهنگ ملتها را نابود کرده اند. در نتیجه اغلب داوطلبانه و گاهی ناخواسته در کنار جنبش اسلام سیاسی، که خود را مظلوم، ضد استکبار جهانی، مدافع حقوق ملتها، و از فرهنگ غرب گریزانند، قرار گرفته اند.      

اصرار است که ما کمونیستها باید طرف مظلوم را بگیریم؛ علیه غاصب باشیم؛ حمایت غرب و ناتو را دیده و وسط صندلی ننشینیم. ما کمونیستها تروریسم طرفین؛ حمله طرفین؛ جنایت طرفین؛ کودک کشی و موشک پرانی به شهرهای یکدیگر؛ و هر گونه جنایتی علیه مردم و مدنیت یکدیگر را محکوم می کنیم. موضع ما، چپ ضد امپریالیست را آزرده ساخته و ما را طرفدار اسراییل می خوانند؛ بعبارت دیگر می گویند یا با ما باشید یا با آنها هستید. دنیا برای این جماعت دو قطبی است، یا با اینوری یا با آنوری؛ وسط صندلی نداریم. این جماعت قطب سوم؛ قطب مردم زندگی خواه؛ قطب مردم را قبول ندارند. می فرمایند مردم و دولت اسراییل جدا نیستند؛ می خواهند القا کنند که حماس و مردم فلسطین جدا نیستند. می گویند کشور اسراییل دست ساز امپریالیسمه؛ می خواهند القا کنند جمهوری اسلامی دست ساز دولتهای غربی و حماس دست ساز راست-افراطی اسراییل نیست. می گویند امریکا به اسراییل کمکهای میلیاردی و جنگ افزاری کرده؛ می خواهند پنهان یا توجیه کنند که جمهوری اسلامی به حماس کمک مالی و نظامی کرده. می گویند اسراییل به بیمارستان حمله کرده؛ تا حمله حماس به جشنواره موسیقی را توجیه کنند. می گویند اسراییل کودک می کشد؛ تا کودک کشی حماس عادی جلوه کند. می گویند اسراییل ۷۵ ساله فلسطین را سرکوب می کنه؛ تا مشروعیت تاریخی انتقام حماس را نتیجه بگیرند. می خواهند ثابت کنند فقط اسراییل جنایتکاره، تا جنایات حماس کوچک جلوه کند. برای این چپ حمایت امپریالیسم امریکا از دولت اسراییل کافی است، تا با صف مقابل متحد شوند. ما را به حمایت از اسراییل متهم می کنند تا کشور اسراییل را برسمیت نشناسند. می گویند برسمیت شناسی کشور اسراییل همان برسمیت شناسی دولت اسراییل و برسمیت شناسی صهیونیسم است. ما را کنار اسراییل می گذارند تا درکنار جمهوری اسلامی بودن خودشان حاشیه ای و از قبل توجیه شود. می گویند اسراییل غاصب سرزمینهای فلسطین است؛ تا همچون یک حزب اللهی سرزمینهای اسلامی را از لوث کفار پاک بدارند. نمی گویند حماس تروریست، می گویند «مقاومت فلسطین» تا هم تروریسم حماس موجه باشد؛ و هم حماس بخشی از مبارزات تاریخی مردم فلسطین محسوب شود. ما می گوییم این جنگ تروریستها با قربانی گرفتن از شهروندان یکدیگر است؛ آنها می گویند حماس بهانه است، این جنگ اسراییل علیه فلسطین و فلسطینیان است. ما کمونیستها می گوییم تمام آنچه که شما چپ های ضد امپریالیست در مورد دولت جنایتکار اسراییل می گویید درست است؛ اما نصف حقیقت است. واقعیت این است که هر دو در تمام این جنایات سهیم و شریکند. می گویند نه شما دارید تلویحا از اسراییل حمایت می کنید، چون فلسطینیها در برابر غاصب سرزمینهایشان مقاومت می کنند.  

اساس این تروریسم عریان از سوی طرفین یعنی حماس و دولت اسراییل، نه در خود این دو جبهه ارتجاعی بلکه در ماهیت سیاسی هر دو جبهه تروریسم است. هم صهیونیسم بعنوان یهودیت نژادپرست، خاک پرست، و برتری طلب سیاسی؛ هم اسلام سیاسی بعنوان اسلام تمامیت خواه، و خاک پرست، و برتری طلب سیاسی؛ هر دو پایه و اساس این تروریسم و فجایع هستند؛ ریشه آنها هم نظام سود و منفعت و نابربری سرمایه است. برای چپ کشورهای جهان؛ نه خطر راست اسراییل و نه خطر راست ایران و فلسطین -اسلام سیاسی- و ضدیتشان با زندگی و رفاه و حیات مردم، اصل موضوع نیست. این چپ اخبار را تفسیر و تحلیل می کند؛ بر جنایات یک طرف انگشت می گذارد و اعلام جرم و موضع می کند. این چپ نه تنها فاجعه را عمیق و ریشه ای بررسی نمی کند؛ بلکه حتا حاضر نیست جنایت را بعنوان جنایت محکوم کند، این چپ جنایت را برحسب اینکه چه کسی و کدام طرف انجام داده است ارزشگذاری می کند. کار این چپ محکوم کردن سگ زنجیری امپریالیسم، و قرار گرفتن در خیمه جنبش اسلام-سیاسی است؛ اگر چنین نبود باید هنگام تجاوز نظامی دولت آذربایجان، به مناطق مسکونی ارمنیان قره باغ هم صدایش شنیده می شد؛ باید به سر بریده شدن دو معلم در فرانسه، به دست اسلامگرایان هم صدایش شنیده می شد؛ باید به تعدی و تعرض طالبان، به غیر مسلمانان افغانستان هم صدایش شنیده می شد؛ باید به حمله جمهوری اسلامی، به هواپیمای اکراینی و حمله شیمیایی به مدارس هم صدایشان شنیده می شد؛ و خیلی بایدهای دیگر.  

مبنای قضاوت این چپ نه انسان است؛ نه مدنیت است؛ نه حق و نه قانون است؛ و نه رسیدن به راه حل سیاسی و منصفانه. این چپ بر مبنای دو قطبندی جهانی قضاوت می کند. این چپ تاریخ تحریف شده را مبنا قرار می دهد. این چپ می خواهد از کودتای امریکایی سال ۱۳۳۲ در ایران و از جنایات بی شمار امپریالیسم در جهان انتقام بگیرد؛ لذا فقط علیه امپریالیسم است. این چپ از غرب و آزادیهای اجتماعیش (برهنگی و کالایی شدن زن) شکوه دارد؛ بازار اسلحه و نفت و قاچاق را همه یکطرفه در خدمت امپریالیسم می داند. این چپ در غرب هیچ چیز مثبتی نمی بیند؛ غرب و امپریالیسم را یکی می داند. لذا اتوماتیک طرف مقابل -یعنی هر ضد امپریالیستی را- تایید و ارتجاعی بودن آنها را کم اهمیت می بیند، چون هزینه اش را مردم می دهند و مردم در معادلات این چپ جایی ندارند. برای این چپ انتقام از امپریالیسم، معیار تمام تصمیمات و ارزشگذاریها و حرکتهاست؛ پس خود بخشی از معادلات سیستم جهانی کنونی هستند. از جنبش اسلامی خوشش نمی آید؛ ان را مرتجع می داند؛ اما آن را بر امپریالیسم ترجیح می دهد. پس بوستش میدهد؛ نماینده مردم زجرکشیده و تحت ستمش می داند، و قدرت سیاسی وابسته به اسلحه و جنگ و ترورش را برسمیت می شناسد، و امید دارد اینگونه امپریالیسم را تضعیف، و امکان ابرقدرتی چین و روسیه را تضمین کند. لنین گفته بود تمام اسلحه ها بطرف دشمن خودی؛ این چپ تماما همراه دشمن خودی، علیه امپریالیسم جهانخوار است.  

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۷۰

اقبال نظرگاهی ۳۱ اکتبر ۲۰۲۳

https://www.azadi-b.com/?p=38703

https://www.facebook.com/100000683943948/videos/919358326463624

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate